آيا علاقه و محبت به پيشوايان مافوق الطبيعه و اولياء اللّه نوعى از شرك است ؟

بعضى از اشخاص چنين گمان كرده‏اند كه علاقه و محبّت به پيشوايان مافوق الطبيعه و اولياء اللّه هم نوعى از شرك است . اينان در اين مسئله مهم درست نميانديشند و نمى‏توانند بت‏پرستى و گرايش به خدايان متعدد را از موضوع محبّت و

-----------
( 1 ) العقد الثمين ص 10 « احمد افندى كمال » .

-----------
( 2 ) يونس آيه 18 .

[ 44 ]

علاقه به رهبران الهى تفكيك نمايند . براى روشن شدن اين مسئله اقسام محبت و گرايش را بطور اجمال مطرح مينمائيم :

قسم يكم محبت به رهبر الهى به انگيزگى خدمات و تحمل ناگوارى‏ها و گذشت از لذايذ دنيا و فداكارى تا پايان دادن به زندگى خويش در راه رشد و تكامل انسان‏ها .

آيا چنين عظمت و امتيازهاى بزرگ در راه رسانيدن مردم به سعادت واقعى محبّت كامل را ايجاب نميكند ؟ اگر آدمى به اين انسان‏هاى سازنده محبّت ننمايد ،

بكدامين فرد يا افرادى مهر بورزد ؟ مسلم است كه اين علاقه و اشتياق يك پديده خام روانى بانگيزگى عامل مادى و خودخواهى طبيعى نيست ، بلكه محبتى است تصعيد شده و محصول برآورده شدن هدف‏هاى عالى زندگى و برخاستن از خاك و آگاه شدن از جان پاك ، بوسيله رهبر الهى .

قسم دوم محبت به ذات و موجوديت خود پيشوايان الهى با قطع نظر از امتيازى عالى كه در قسم يكم متذكر شديم . اگر كسى ادعا كند كه براى من يك فرد عادى همان ارزشى را دارد كه سقراط و يا بالاتر از او ، ابراهيم و موسى و عيسى و محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين ، نه تنها هيچ عاقلى نمى‏فهمد كه اين شخص چه مى‏گويد ، بلكه اگر با خيلى خوش بينى به او بنگريم ، بايد بگوئيم : خود گوينده هم نمى‏داند كه چه مى‏گويد قسم سوم محبت به رهبر الهى باين علّت كه مورد عنايت ربّانى گرديده و با تلاش در راه اجراى دستورات خداوندى و گذشتن از هر گونه اميال و هوس‏هاى منحرف كننده ، محبوب خداوندى گشته است . در حقيقت محبت اصلى و استقلالى متوجه خداوند متعال است و چون رهبر الهى محبوب او است ، مورد علاقه و مهر آدمى قرار مى‏گيرد .

قسم چهارم محبّت ناشى از احساس عظمت و تقربى كه رهبر الهى ببارگاه خداوندى بدست آورده و بوسيله آن نور به منصب عالى خليفة اللّهى نايل گشته و شايستگى جلوه نور خداوندى را در درونش پيدا كرده است .

[ 45 ]

اين محبّت آن پديده محدود و معين نيست كه همگان در موارد گوناگون مانند پدر و مادر و همسر و فرزند و مقام و . . . دارا مى‏شوند ، بلكه پديده‏ايست مركب از احساس عظمت جويى و وصول به هدف اعلاى حيات و كمال گرايى و بينش نور خداوندى . مسلم است كه مجموع اين احساس‏ها و دريافت‏ها ، موجب گرايش خاصّى به رهبر الهى مى‏گردد ، گرايش ناشى از اين قسم به رهبر الهى عالى‏تر از سه قسم محبتى است كه در بالا توضيح داديم . نور خداوندى در رهبر همان است كه پيروان يكى از دو مذهب اسلام ( مذهب سنت ) آنرا درباره صحابه پيغمبر نقل مى‏كنند :

« اصحابى كالنّجوم » .

( صحابه من مانند ستارگان هستند ) و راويان شيعه درباره ائمه معصومين عليهم السلام چنين روايت مى‏كنند :

« اهل بيتى كالنّجوم » .

( اهل بيت من مانند ستارگان هستند ) در قرآن مجيد نيز نورانى بودن اشخاص رشد يافته تصريح شده است :

1 « اَللَّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الْظُّلُماتِ اِلَى الْنّورِ » 1 .

( خداوند ولى كسانى است كه ايمان آورده‏اند ، خداوند آنان را از ظلمات رهاكرده به نور وارد مى‏سازد ) .

2 « اَفَمَنْ شَرِحَ الْلَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ » 2 .

( آيا كسى كه خداوند سينه او را براى اسلام گشوده و او نورى از پروردگارش دريافته است . . . ) مسلم است كه اين نور به معناى روشنايى خورشيد جسمانى نيست ، بلكه آن نور ربانى است كه در درون رهبران الهى در حد اعلا و در درجه پايين‏تر در درون

-----------
( 1 ) البقرة آيه 257 .

-----------
( 2 ) الزمر آيه 22 .

[ 46 ]

انسان‏هاى باايمان ، با مراتب گوناگونى بوجود مى‏آيد و مى‏تواند عظمت و جلال و جمال ربوبى را نشان بدهد . بنابراين ، گرايش به پيشوايان الهى يعنى گرايش به نور خداوندى كه خود نشان‏دهنده عظمت و جلال و جمال ربوبى است . آيا اين شرك است ؟ آيا معقول است كه اين محبت و گرايش را با بت‏پرستى مقايسه كنيم ؟ انسان با داشتن روح ملكوتى كه در پيشوايان الهى بطور قطع وجود دارد ، راه را براى تكاپوگران كوى خداوندى بازميكند . تاريخ بشرى در مسير تكامل همواره براى انسان‏هاى آرمان‏گرا دو بال براى پرواز دارد :

بال يكم قوانين و اصول انسانى سازنده .

بال دوم عظماء و پيشتازان رشد يافته . تأثير رشد يافتگان در تحقيق آرمانهاى تكاملى آدميان ، نه تنها كمتر از تأثير قوانين و اصول نبوده است ، بلكه خيلى عميقتر و بيشتر از آن بوده است . دليل اين مسئله روشن است ، زيرا مشاهده عينى تجسم رشد و كمال در انسان ، محرك‏تر از مشتى قوانين كلّى است كه در مغزهاى آدميان يا در لابلاى صفحات كتاب‏ها انباشته مى‏شود .