يگانه بى‏نياز از دمساز

اين تصور ابتدايى و خام درباره خداوند كه او موجودى است بزرگ و اين موجوديتش در مقابل جهان هستى ، يك حقيقت معين است ، اشكالات و تاريكيهاى زيادى را ببار مى‏آورد . از آنجمله :

1 خدا پيش از آغاز خلقت در كجا بود ؟

2 چه زمانهايى گذشته است تا خدا بناى هستى را نهاده است ؟

3 خدا پيش از شروع خلقت چه مى‏كرد ؟

4 چطور شد تصميم گرفت كه آفرينش را بجريان بياندازد ؟

5 اكنون چه مى‏كند ؟

6 با چه كسى يا با كدامين موجود مأنوس و دمساز است ؟

[ 85 ]

7 پس از پايان خلقت و ورود انسان‏ها به ابديت چه خواهد كرد ؟

چنانكه گفتيم : همه اين سئوالات از يك تصور خام و ابتدايى كه از تشبيه خدا به خود انسان ناشى مى‏گردد ، سرچشمه مى‏گيرد .

انسان مى‏بيند كه در جويبار زمان قرار گرفته ، ديروز براى او گذشته ، اكنون ( حال ) در موقعيتى است كه بدون توقف مى‏گذرد و به گذشته مى‏خزد ، و فردا هم در جريان آمدن به سوى او است . اين مختص زمانى باعث مى‏شود كه هر چيز و هر كسى را كه براى خود مطرح مى‏كند ، با زمان و در زمان و رو به زمان تصور نمايد .

انسان همواره خود را در فضايى مى‏بيند و خود را موجودى احساس ميكند كه در هر حال با انواعى از اجسام و فضا دربر گرفته شده است .

او از موقعى كه به مرحله آگاهى ميرسد ، خود را در مجراى قوانين گونه‏گون درمى‏يابد ، بطوريكه حتّى يك لحظه هم در بيرون از محاصره قوانين طبيعى نميتواند زندگى كند .

نيز مى‏بيند كه گاهى با انسان يا موجود ديگرى در حال تماس و ارتباط است و گاه ديگر تنها . اينگونه تصورات را با مقدارى از توسعه و عظمت به خدا نسبت مى‏دهد ، بهمين جهت است كه سئوالات فوق در برابر چشمانش نمودار ميگردد .

اگر آدمى موفق به تفكر صحيح در مقام ربوبى شود ، بدون اينكه ابهامى سرراه او را بگيرد ، مى‏فهمد كه اين دو سئوال كه :

« خدا پيش از آغاز خلقت در كجا بود ؟ » و « چه زمانهايى گذشته است تا خدا بناى خلقت را گذاشته است ؟ » .

از خلط زمان و فضا با مفهوم خداوندى ناشى شده است ، زيرا او با كلمه « بود » و يا با تصور زمان‏ها ، زمانى پيش از آغاز خلقت را در برابر ديدگانش گسترده و مى‏پرسد :

هستى خداوندى در امتداد زمان پيش از خلقت چه مى‏كرد ؟ و در كدامين نقطه از زمان و به چه علتى آن را ايجاد كرد ؟ همچنين خدا در كدامين فضا قرار

[ 86 ]

داشت ؟ در صورتى كه پيش از آفرينش هستى ، نه زمانى وجود داشته است و نه فضايى ،

تا امتداد و نقطه‏هايى در آن دو تصور شود و بتوان رابطه خدا را با آن‏ها مورد درك قرار داد .

او فوق زمان و فضا است . اگر در اين مسئله هم بتوانيم به درون خود مراجعه نموده و نيروى خلاقه « من » را درباره زمان و فضا مورد توجه قرار بدهيم ،

پاسخ دو سئوال مزبور بكلى روشن ميشود .

« من » آدمى ميتواند زمان را كوتاه و بلند نمايد ، « من » آدمى ميتواند زمان را مانند طناب متصل تصور كند و نيز قدرت دارد آن را تجزيه و تحليل به كوانتم ( كوچكترين مقدار ) زمان نمايد .

بالاتر از همه اينها ، انسان مى‏تواند دانه‏هاى حوادث يك قرن را از طناب زمان بركنار نموده ، همه آن‏ها را مجموعه‏اى از رويدادهاى پهلوى يكديگر ( يكى با ديگرى نه يكى پس از ديگرى ) دريافت نمايد .

بنابراين « من » آدمى كه نمونه ناچيزى از خلاقيت خداوندى دارد و ميتواند فوق زمان قرار بگيرد و خود را در بالاتر از زمان دريابد ، فوق زمان بودن خدا را بطريق اولى درك خواهد كرد . آيا اين انسان نيست كه مشرف بهمه طبيعت با قوانين و فضاهايش مى‏گردد و حكم كلّى درباره آنها صادر مى‏كند ؟ بلى ، انسان داراى اين قدرت هم هست كه طبيعت و فضا و قوانينش را مانند مجموعه‏اى از واقعيت‏ها و پديده‏ها در برابر خود ببيند و احكام كلّى درباره آنها صادر كند . اين همان ديدن و برنهادن كلّ موجودات در برابر درك است كه بدون آن هيچ فيلسوف و جهان‏بينى نمى‏تواند نظرى درباره عالم هستى ابراز نمايد .

سئوال سوم ( خدا پيش از شروع خلقت چه مى‏كرد ؟ ) از آنجا ناشى ميشود كه ما خود را در دو حالت كار و يا بيكارى مى‏بينيم ، يعنى يا در حركت و تكاپو هستيم و يا در ركود و توقف ( البته ركود سطحى ) و همين دو حال را درباره خدا هم تطبيق مى‏كنيم . و يا اگر هم او را فعّال دائمى تصور كنيم ، چنين گمان ميكنيم كه فعاليت او هم مانند ما با تغير و دگرگونى در وضع و موقعيت‏ها صورت ميگيرد در صورتيكه در مباحث پيشين اثبات كرديم كه ذات پاك او فوق تغير و دگرگونى است .

[ 87 ]

لذا براى حلّ اين سئوال بايستى حالت فوق كار و بيكارى و دگرگونيهاى « من » را در نظر بگيريم كه اين « من » چگونه در عين حال كه مشغول فعاليت است ،

خود فوق تغيير است . دقت ديگرى در كلمه « پيش » و « چه ميكرد ؟ » بخوبى روشن مى‏سازد كه سئوال كننده نتوانسته است مقام ربوبى را فوق جويبار زمان درك كرده و « پيش » و « چه ميكرد ؟ » را نامفهوم تلقى نمايد .

اين سئوال نظير آن است كه بپرسيم كه « من » فلان رياضيدان كه داراى نيروى تعقل بى‏نهايت است ، پيش از تعقل ( 2 ) چه مى‏كرد ؟ عدد ( 2 ) براى يك مغز ورزيده كه داراى قدرت تجريد بى‏نهايت ( 2 ) را دارا مى‏باشد ، نه احتياجى به طناب زمان دارد و نه به زمينه ماده و موضوع معدود و نه فضايى براى تعقل ( 2 ) او مطرح است . . .

پاسخ سئوالات بعدى را در مباحث آينده متذكر خواهيم گشت . 34 انشأ الخلق انشاء و ابتدأه ابتداء ( بساط هستى را بى‏ماده پيشين بگسترانيد و نخستين بنياد خلقت را بى‏سابقه هستى بنا نهاد ) .