من بهترين شما نيستم

ابن ابى الحديد معتزلى مى‏گويد : راويان درباره اين جمله ابو بكر :

« اقيلونى فلست بخيركم » ( مرا رها كنيد ، زيرا من بهترين شما نيستم ) اختلاف كرده‏اند . عده زيادى عين جمله مزبور را نقل نموده‏اند و گروه ديگر عين آن جمله را نقل نكرده ، گفته‏اند : ابو بكر چنين گفته است :

« وليتكم فلست بخيركم » .

( من زمامدارى شما را بدست گرفتم ، در حالى كه بهترين شما نيستم ) 1 .

1 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 169 .

[ 323 ]

ابن ابى الحديد پس از نقل جمله مزبور در صدد تأويل آن برمى‏آيد و ميگويد :

« كسانى كه افضل بودن را در امامت شرط نمى‏دانند جمله مزبور را دليل مدعاى خود قرار مى‏دهند و مى‏گويند : همى جمله دليل آن است كه افضل بودن خليفه شرط خلافت نيست و كسانى كه اين جمله را از ابو بكر نقل كرده‏اند ، مى‏گويند :

ابوبكر با گفتن آن ميخواسته است درون مردم را در بيعتى كه با او كرده‏اند به هيجان درآورد تا بداند موافق كيست و مخالف كدام است ، كيست كه او را دوست دارد و كيست كه با او خصومت مى‏ورزد وقتى كه اين جمله را گفت و كسى اعتراض نكرد ، فهميد كه دل‏ها به بيعت او رضايت و اعتقاد دارد ، به خلافت خود ادامه داد و مانند خلفاء در رعيت خود به حكومت كردن پرداخت و او كه خلافت را پس از خود تعيين كرد ، مورد انكار نگشت . همين جريان را از على بن ابيطالب ( ع ) هم مى‏بينيم كه پس از كشته‏شدن عثمان ، فرمود :

« دعونى و التمسوا غيرى فانالكم وزيرا خير منّى لكم اميرا » .

( مرا رها كنيد ، و كس ديگرى را براى خلافت بخواهيد ، من اگر براى شما وزير باشم بهتر از آنست كه امير و زمامدار شما باشم ) .

بنابراين امير المؤمنين عليه السلام نخست اظهار كراهت از خلافت نموده ،

سپس آن را به فرزندش امام حسن مجتبى ( ع ) واگذار نموده است » 1 .

بنظر مى‏رسد كه تأويل ابن ابى الحديد درباره جمله مورد بحث صحيح نيست ،

زيرا قانون انتخاب و رأى‏گيرى اقتضا مى‏كند كه پيش از اشتغال به زمامدارى انجام بگيرد ، نه پس از اشتغال كه براى مردم تثبيت شده تلقى گشته است ، زيرا پس از تثبيت زمامدارى ، آنهم در صدر اول اسلام ، اظهار مخالفت كار آسانى نبوده است .

باضافه اينكه در هيچ يك از منابع معتبر نقل نشده است كه در اين شورى و رأى گيرى ، اكثريت مردم برخيزند و بگويند :

ما مخالفيم يا موافقيم ، آنچه كه از مجموع قراين اين داستان برمى‏آيد ، اينست كه پاسخ جمله مزبور با سكوت برگذار شده است .

-----------
( 1 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 169 .

[ 324 ]

نكته ديگر اينست كه ميگويند : اگر ابو بكر تصدى خود را به زمامدارى با حجت و دليل قطعى آغاز كرده بوده ، و اشكال واقعى براى ادامه زمامدارى او پيش نيامده بود ، بچه دليل شايستگى خود را مورد ترديد قرار مى‏دهد و از مردم براى ادامه زمامدارى خود رأى‏گيرى مى‏كند ؟ امّا مقايسه كلام امير المؤمنين عليه السلام كه فرمود :

مرا رها كنيد و كس ديگرى را براى خلافت انتخاب كنيد ، چنانكه ابن ابى الحديد در پاسخ اماميه متوجه شده است ، قياس مع الفارق ( قياسى كه طرفين مقايسه علت مشترك ندارند ) مى‏باشد ، زيرا :

اولا هيچ ترديدى از نظر تاريخ صدور جمله مزبور از امير المؤمنين ( ع ) وجود ندارد كه آن را پس از كشته‏شدن عثمان كه اراده شديد مردم را براى تصدى خود به زمامدارى احساس كرده فرموده است : « مرا رها كنيد . . . » نه پس از تصدى به خلافت و تثبيت كردن آن . تاريخ صدور جمله مزبور چنين است :

و من خطبة له ( ع ) لمّا اريد على البيعة بعد قتل عثمان 1 .

ثانيا حتى يك كلمه در جملات امير المؤمنين كه مربوط به عدم پذيرش زمامدارى است وجود ندارد كه بگويد :

من قابل زمامدارى نيستم ، بلكه خود علّت عدم پذيرش خلافت را چنين توضيح مى‏دهد كه آينده زمامدارى مسلمين ، پر از حوادث و فراز و نشيب‏هاى تند خواهد بود ، راه‏ها تاريك است . من اگر زمامدارى را بپذيرم ، با عقل و قلب خودم اين راه‏ها را سپرى خواهم كرد و گوش به سخنانى كه در مجراى زمامدارى معمولى گفته مى‏شود ، فرا نخواهم داد .

اين برنامه حكومت من است ، اگر مى‏بينيد : نمى‏توانيد چنين حكومتى را تحمل كنيد ، مرا رها كنيد و زمامدار ديگرى را انتخاب كنيد و من هم از انجام تكليفى كه بر عهده مى‏گيرم تخلف نخواهم كرد ، كار وزارت و مشورت و كمك را براى شما انجام خواهم داد .

-----------
( 1 ) ط 92 ص 136 .

[ 325 ]

استدلال ديگرى كه درباره جدى بودن جمله اقيلونى فلست بخيركم يا وليتكم و لست بخيركم ، گفته شده است : تأسفى است كه ابوبكر در نزديكى فوتش ابراز كرده است .

داستان اين تأسف چنين است كه در آن مرضى كه ابو بكر از دنيا رفت ،

گروهى از مردم كه عبد الرحمان بن عوف هم در ميان آنان بود به عيادت او رفتند .

عبد الرحمان حال ابو بكر را پرسيد و براى او بهبودى آرزو نمود . سپس شروع به گفتگو كردند . ابو بكر گفت :

اى مهاجرين مشقتى كه از شما مى‏بينم سخت‏تر از درد اين بيمارى است كه مى‏كشم ، من بهترين شما در نظر خودم ( عمر ) را خليفه شما قرار دادم بينى همه شما باد كرد كه چرا اين امر را به او واگذار كردم . . . تا آنجا كه عبد الرحمان مى‏گويد :

من نمى‏بينم كه تو درباره چيزى كه از تو فوت شده است ، اندوهگين باشى .

ابو بكر گفت : بلى ، سوگند به خدا ، بهيچ چيز تأسف نمى‏خورم مگر به سه كارى كه انجام دادم و كاش آن‏ها را انجام نمى‏دادم و به سه كارى كه آنها را ترك كردم كاش آنها را بجا ميآوردم و به سه چيز كه كاش آنها را از پيامبر مى‏پرسيدم .

سه كارى كه كردم و كاش آنها را انجام نمى‏دادم : كاش هجوم به خانه على را رها مى‏كردم ، اگر چه با من مبارزه آشكار كرد و كاش در روز سقيفه بنى‏ساعده دست بيعت به يكى از دو مرد ( ابو عبيده و عمر ) مى‏دادم و او امير مى‏شد و من وزيرش . . .

تا آنجا كه مى‏گويد :

آن سه چيز را كه مى‏خواستم از پيامبر سئوال كنم ، كاش مى‏پرسيدم : امر خلافت پس از او از آن كيست ؟ تا خلاف و نزاع در ميان مسلمانان نمى‏افتاد 1 . . . 24 فما راعنى الاّ و النّاس كعرف الضّبع الىّ ينثالون علىّ من كلّ جانب [ 2 ]

-----------
( 1 ) الامامة و السياسه ابن قتيبه دينورى ص 18 و 19 چاپ اول مصر .

( 2 ) كلمه ضبع كه در جمله امير المؤمنين آمده است ، هم به معناى كفتار است و هم به معناى قحطى ، بعضى از شارحين نهج البلاغه ضبع را در جمله مزبور به معناى كفتار گرفته‏اند و تراكم جمعيت را به انبوه موهاى آن . ولى ما به معناى قحط و خشك‏سالى گرفته‏ايم . يعنى خشك‏سالى آرمان‏هاى عالى زندگى .

[ 326 ]

( براى من روزى بس هيجان‏انگيز بود كه مردم با ازدحامى سخت به رسم قحطى‏زدگانى كه به غذايى برسند ، براى سپردن خلافت به دست من از هر طرف هجوم آوردند ) .