تعين و عدم تعين حقايق هستى

اين دو جمله روشن مى‏سازد كه هر يك از حقايق عالم طبيعت ، داراى موجوديتى خاصّ و تعين يافته‏ايست كه با آن موجوديت در مجراى تحول و ميدان تكاپو قرار گرفته است . ابهام و تردّد در واقعيت وجود ندارد . آنچه كه عامل ابهام و تردد است چگونگى موضع‏گيرى ما در مقابل حقايق است . يعنى اين نادانى من و يا نارسايى وسيله آزمايش و علم من است كه واقعيت را مبهم و ترديدآميز مى‏نمايد . امّا خود واقعيت براى خود متعين و غير قابل تردد است . باين معنا كه « ا » در واقع همان « ا » است و مردد ميان « ا » و « ب » نيست اگر چه بجهت حركت مرز آن دو مشخص نباشد .

اين موضع‏گيرى خاصّ من و يا مختصات وسايل آزمايش من است كه آن را مردد ميان « ا » و « ب » مى‏نمايد . از اين مطلب به اين نتيجه مى‏رسيم كه عدم تعين در جريانات واقعيات بنيادين طبيعت كه بعضى از فيزيكدانان امروز مطرح مى‏كنند ،

اگر به معناى عدم تعين در واقعيت باشد ، صحيح نيست ، و اگر بمعناى عدم تعيين بوده باشد كه از موضع‏گيرى خاص آزمايش كننده يا وسيله آزمايش ناشى ميگردد ،

مطلب كاملا صحيح است .

مسائل فراوان و بسيار دقيقى در فيزيك امروزى درباره عدم تعين مطرح مى‏گردد ، ولى همانطور كه در مباحث گذشته گفته‏ايم : اختلاط بازيگرى و تماشاگرى ما در نمايشنامه بزرگ وجود ، اين بحران معرفتى را پيش آورده است كه ميگويند :

[ 100 ]

« پنجاه سال پيش از اين معينيگرى را ترجيح دادن يا نامعينيگرى را ، مسئله ذوق يا پيشداورى فلسفى بود ، اولى مورد تاييد عادت قديمى ، يا احتمالا يك عادت قبلى و پيش از تجربه بود . در تاييد دومى ممكن بود گفته شود كه اين عادت قديمى آشكارا مبتنى بر قوانين فعلى است كه مى‏بينيم در محيط ما كار مى‏كنند . ولى بمحض آنكه معلوم شد كه اكثريت يا محتملا همه اين قوانين رنگ آمارى دارند ، ديگر از اينكه بتوانند برهانى عقلى براى حفظ معينيگرى فراهم كنند ، محروم ماندند » 1 .

مقصود از كلمه « عقلى » در آخر جمله مزبور ، حكم تجريدى و تعقلى خالص است كه به واقعيت جارى در طبيعت مستند نمى‏باشد . البته اين مسئله بطور كلى صحيح است كه براى شناخت طبيعت تماس با خود طبيعت لازم است و تعقل بدون استفاده از واحدها و جريانات عينى در قلمرو طبيعت نمى‏تواند كارى انجام بدهد .

ولى مسئله مهم اينست كه ما در شناخت واقعيت عينى بوسيله حواسّ و ساير وسايل آزمايش وارد ميدان مى‏شويم ، تاكنون هيچ قدرت علمى نتوانسته است از تأثر وسايل شناخت اعم از حواسّ و غير حواسّ از واقعيت عينى كه مورد شناخت قرار گرفته است ، جلوگيرى نمايد .

به عبارت روشنتر وقتى كه چشم من با نور ( كه يك واقعيت عينى است ) تماس پيدا مى‏كند ، بدون ترديد در عين حال كه نور را مى‏بيند و بوسيله آن نور اشكال و رنگ‏ها را حس مى‏كند ، خود از همان نور متأثر مى‏شود و طبيعى است كه با كيفيّت تأثر يافته از آن نور ديدن خود را ادامه مى‏دهد .

ممكن است عدم تعين پديده عينى ، ناشى از اين تأثير و تأثر بوده باشد و ممكن است عدم تعين مربوط به نارسايى قوانين و تعريفات علمى ما درباره زمان و فضا و علّيت و غير ذلك باشد و در نتيجه مسئله عدم تعين ناشى از عدم تعيين آن قوانين و تعريفات بوده باشد . و به نظر ما اين مسئله قطعى است ، زيرا شكست اصل « اين همين است » و « آن همان است » در جهان عينى ، به شكست واقعيات ميانجامد ،

زيرا وقتى بپذيريم كه هيچ چيزى خود آن چيز نيست در حقيقت مساوى پذيرش

-----------
( 1 ) علم ، نظريه و انسان اروين شرودينگر ترجمه آقاى احمد آرام ص 82 .

[ 101 ]

اينست كه جهان جهان نيست .

از طرف ديگر اگر فرض كنيم كه ذرات و مبادى بنيادين عالم طبيعت ، تعيّنى ندارند ، چگونه امكان‏پذير است كه دسته‏اى از آن ذرات و مبادى كه تشكل پيدا مى‏كنند ، هم از نظر محسوس و هم به اتفاق كلمه همه فيزيكدانان داراى تعين مى‏گردند اگر بگوئيم :

عوامل بوجود آورنده تعين و رهبرى كننده همان نامعيّن‏ها ، در قلمرو خود طبيعت است ، اين معمّا برطرف نمى‏شود ، زيرا خود آن عوامل هم اجزائى از عالم طبيعت و بقول حمايت‏كنندگان از عدم تعين ، نامتعين مى‏باشند 41 ، 42 عالما بها قبل ابتدائها محيطا بحدودها و انتهائها عارفا بقرائنها و احنائها ( او بهمه مخلوقاتش پيش از وجودشان دانا و بهمه‏حدود و پايان جريان آنها محيط و به هويت و جوانب كل كائنات عالم است . )