2 وحى و الهام

وحى كلمه‏ايست كه در لغت به معناى اشاره بكار برده شده است ، ولى در اصطلاح اديان عبارتست از آگاه ساختن پيامبران از آن حقايقى كه بايستى آنها را با انسان‏ها تبليغ نمايند . اين آگاه ساختن ممكن است بوسيله فرشته‏اى مانند جبرئيل بوده باشد و ممكن است بطور مستقيم صورت بگيرد . اين آگاهى فوق طبيعى كه وحى ناميده مى‏شود ، به توضيحى نيازمند است كه بطور مختصر متذكر مى‏شويم :

استعداد پذيرش موجودات از عواملى كه در آنها تأثير مى‏كند ، بسيار گوناگون است . بعنوان مثال آب كه يك جسم مايعى است با وزيدن نسيمى ناچيز و يا افتادن سنگ كوچكى در آن ، تموجى پيدا مى‏كند . يعنى از دو عامل مزبور

-----------
( 1 ) المزمل آيه 1 تا 8 .

[ 179 ]

متأثر مى‏شود . در صورتى كه سنگ در مقابل دو عامل نسيم و يكدانه شن كوچك ،

تاثرى را نمى‏پذيرد .

انسان از ديدن امتيازات و زيبايى‏ها متأثر مى‏شود ، ولى جمادات و نباتات و ساير جانداران هيچگونه عكس‏العملى در مقابل آنها از خود نشان نمى‏دهند . اگر قلمرو انسان‏ها را با طبيعت‏هاى معتدلشان در نظر بگيريم ، خواهيم ديد استعداد پذيرش آنان از عوامل مؤثر از دو جهت بسيار مختلف است .

جهت يكم نوع گرايش‏هاى مغزى و روانى آنان درباره واقعيات « جز خود » .

انسان‏هايى هستند كه واقعيات را تنها از راه عواطف خويشاوندى قبول مى‏كنند ،

بعضى ديگر به احساسات نژادى تسليم مى‏شوند . دسته‏اى بوسيله احساس خودخواهى با واقعيات روبرو مى‏گردند . . . انسان‏هاى ديگرى را مى‏بينيم كه تنها از راه انديشه‏هاى منطقى ، واقعيات را مى‏پذيرند ، در حالى كه گروه ديگرى تخيلات را رموز واقعيات مى‏دانند .

اختلافاتى كه آدميان در پذيرش واقعيات دارند ، رابطه آنان را با طبيعت و انسان‏ها سخت متفاوت ساخته است . انسانى را مى‏بينيم كه با مشاهده پديده‏اى كه همگان آن را صدها بار ديده‏اند ، به واقعيت تازه‏اى منتقل مى‏شود كه گاهى دگرگونى‏هاى فوق العاده‏اى را بدنبال مى‏آورد .

جهت دوم خاصيت خود استعداد پذيرنده چنانكه چشم از روشنايى و رنگ‏ها تأثير مى‏پذيرد و گوش از صداها ، همچنين هر يك از استعدادهاى مغزى و روانى آدمى نيز از موضوعات معينى متأثر مى‏گردد .

مثلا استعداد انديشه انسان از چگونگى قضاياى شخصى و قوانين كلى كه انديشه را به حركت درمى‏آورند به جريان مى‏افتد ، در صورتى كه استعداد زيبا يابى او در مقابل زيبايى‏ها عمل مى‏كند و همچنين ساير نيروها .

با نظر به اين دو جهت است كه منحصر ساختن پذيرش استعدادها از عوامل مؤثر ، در مقدارى از كليات مشترك و معمولى ، مخالف حسّ و تجربه مى‏باشد .

پس از اين توضيح ، بايستى يك مطلب مهم ديگرى را هم مورد دقت قرار

[ 180 ]

بدهيم و آن اينست كه تاكنون با اين همه پيشرفت و گسترش علوم مربوط به طبيعت جسمانى و روانى انسان ، ما نتوانسته‏ايم همه نيروها و استعدادهاى اين موجود شگفت‏انگيز را بشناسيم . بعنوان مثال :

1 ما نمى‏دانيم حقيقت حدس زدن چيست ؟ آن بارقه مغزى ، كه انسان بوسيله آن مى‏تواند از واحدهاى بسيار دور از يك واقعيت ، با سرعت فوق تصور به آن واقعيت برسد ، بدون اينكه انديشه مجراى عادى خود را براى رسيدن به آن هدف سپرى نمايد 2 ما نمى‏دانيم كه خودهشيارى ( كنسيانس ) يا علم حضورى چه پديده‏ايست كه آن را در درون خود درك مى‏كنيم .

3 عوامل نهايى اكتشافات و خلاقيت‏هاى هنرى براى ما كاملا مجهول است .

4 ما درباره شناخت حقيقت پديده آزادى روانى ( اختيار ) ، جز يك احساس مستقيم نداريم .

5 تجسيم معدوم بصورت موجود و يا نفى موجود و تجسيم عدم آن ، چه با تلقين و چه از راه فعاليت مستقيم درونى ، با هيچ قانون علمى روشن نشده است .

6 وحدت‏هاى آرمانى ، انسان‏هاى مختلف و متضاد را چنان در يكديگر ادغام مى‏كند كه 1 1 1 و 1 1 1 و ميليارد 1 باز مساوى 1 تلقى مى‏شود 7 خواب‏هايى كه در آينده نزديك يا دور صد درصد تطبيق به واقعيات مى‏گردد و علم تاكنون هيچ راهى براى شناخت اين پديده نشان نداده است .

8 نيرو يا استعداد بيكرانه جويى و دريافت آهنگ كلى هستى .

9 جهان هستى را مانند يك عدد سيب در مقابل نهادن و درباره آن حكم كلى صادر كردن كه هيچ مكتب فلسفى و جهان‏بينى بدون اين گونه بر نهادن جهان حق اظهار وجود ندارد .

اين مثال‏هاى مختصر كه همگان از آنها اطلاع داريم ، واقعا بعنوان نمونه‏هايى براى نشان دادن استعدادها و نيروهاى مجهول آدمى مى‏باشد ، نه اينكه واقعيات روان و مغز آدمى منحصر به آنها است .

[ 181 ]

يكى از آن استعدادهاى بسيار مهم و ارزنده ، گيرندگى الهام و اكتشاف است كه در انسان‏هايى ديده مى‏شود ، مانند الهام‏هاى هنرى و علمى و فلسفى و غير ذلك .

اگر اين الهام در شناخت اصالت‏هاى انسانى و يا واقعيت‏هاى سازنده آن بوجود بيايد ، صاحب آن را در اصطلاح رهبر و پيشوا مى‏گويند . و چنانكه تاريخ نشان مى‏دهد ، افرادى كه داراى استعداد گيرندگى اين نوع الهام هستند ، اقليت‏هاى بسيار محدودى مى‏باشند . و بهر حال وجود اينگونه افراد را نمى‏توان منكر شد . مشوش ساختن پديده الهام با مشتى اصطلاحات درهم و برهم ، دور از روش تجربى علمى است .

بالاتر از استعداد الهام ، استعداد گيرندگى وحى الهى است كه در پيامبران عظام وجود داشته است . ما از تفسير دقيق اين استعداد ناتوانيم ، تنها راهى كه براى پذيرش امكان چنين استعداد در بعضى از افراد در دست داريم ، همان پديده الهام است كه كسى نمى‏تواند آن را انكار كند .

براى دريافت اجمالى معناى وحى و گيرندگى واقعيات از عالمى والاتر مى‏توان به عنوان مقدّمه ، اين پديده والاى روانى را در نظر گرفت كه گاهى صفا و نورانيت درون آدمى بحدّى اعتلا بخود مى‏گيرد كه تابش نوعى از روشنايى غير قابل توصيف را بر همه جهان هستى مشاهده مى‏كند . در اينحال اصول و مبادى جهان هستى را در خود در مى‏يابد و گوئى همه آنها را مى‏بيند . بقول « اينشتين » : انسان در اين حال مى‏خواهد از قفس تن پرواز كند . اگر چه اين حالت روانى ، آن گيرندگى وحى كه مورد بحث ما است ، نمى‏باشد ، ولى درك اين حالت در خويشتن ، يا سراغ داشتن آن در انسان‏هاى رشد يافته ، مى‏تواند انسان را به پذيرش نوعى خاص از آن حالت كه وحى ناميده مى‏شود ، قانع بسازد .