نظريه يكم

واقعيت اشياء براى خود وجود ندارد و آنچه كه واقعيت دارد عبارت است از « من » ، يا عقل ، درك ، شعور ، ذهن . و جهانى كه عينى انگاشته مى‏شود انعكاسى از همان من يا عقل . . . است . اگر چه جلال الدين مولوى در مثنوى مطالب فراوانى در واقعيت اشياء براى خود آورده است ، با اينحال ابياتى دارد كه نظريه مزبور را متذكر مى‏شود از آنجمله :

تا بدانى كاسمانهاى سمى
هست عكس مدركات آدمى

گاهى ديگر وابستگى جهان عينى را به « من » به قرار زير مطرح مينمايد :

باده در جوشش گداى جوش ما است
چرخ در گردش اسير هوش ما است

با اينكه در مورد ديگر ميگويد :

موج خاكى فكر و وهم و فهم ما است
موج آبى صحو و سكر است و فنا است

يعنى عالى‏ترين فعاليت‏هاى ذهنى ما تموجات يا جلوه‏هايى از ماده است ، ولى اين ماده موج آبى ديگرى دارد كه عبارت است از هشيارى و فهم برين و تحيّر

[ 151 ]

ورود در بيكرانه‏هاى هستى و سپس دگرگون شدن « خود طبيعى » در گذرگاه ابديت .

بهر حال ، نمى‏دانيم آيا هواداران نظريه يكم كه جهان هستى را انعكاسى از من يا ذهن مى‏دانند ، حقيقتا خودشان بادّعائى كه مى‏كنند قانع گشته‏اند ، يا روش شعر و ذوق پردازى را فلسفه ناميده‏اند اينان پاسخى در مقابل وحدت علم و كثرت معلومات تهيّه نكرده‏اند ، يعنى اگر باين ايده‏آليست‏ها بگوئيد : تنوع و تضاد هزارها معلومات از كجا ناشى مى‏شود در حالى كه علم و درك و آگاهى ما در مقابل جهان « جز خود » يك حقيقت است پاسخ قانع‏كننده‏اى نخواهند داشت ، توضيح اينكه :

مگر علم من به اينكه امروز هوا ابرى است ، رنگ كاغذ سفيد است ، آلبالو كروى و قرمز است ، متنوع نيست ؟ اگر خود ابر و هوا و كاغذ و سفيدى آن و آلبالو و كروى و قرمز بودن آن ، در واقع وجود نداشته و از « من » يا ذهن بوجود آمده است ، پس تنوع و تضاد آن معلومات از چه ناشى شده است ؟ اگر اين ايده‏آليست‏ها بگويند : عاقل با معقول متحد است و درك كننده با درك شونده يكى است . پاسخش اينست كه كدام معقول با عاقل متحد است ؟ معقول با لذات ( آن صورت تعقل شده ) ؟

اين مطلب با قطع نظر از مناقشات فلسفى ، نميتواند پاسخگوى اعتراض مزبور بوده باشد ، زيرا هر تعقل در حالت معينى كيفيّت خاصى دارد ، مثلا « خردمند مفيد است » اتّحاد عاقل با حالت ذهنى قضيه مزبور ، اگر هم صحيح باشد مسئله‏ايست و علت بروز اين كيفيت در تعقل ، مسئله ديگرى است . يعنى اين مسئله بايستى حلّ شود كه چرا اين قضيه ( خردمند مفيد است ) مورد تعقل من گشته و آن را بكيفيت خاص ( خردمند مفيد است ) درآورده است ؟ و اگر آن معقول كه با عاقل متحد شده است ، موضوع عينى است ، يعنى خردمند عينى و مفيديت عينى با تعقل اتحاد پيدا كرده است ، پس معقول حقيقتى است خارج از عقل و ذهن و درك و من ، در اين فرض مكتب ايده‏آليسم با شكست قطعى روبرو مى‏شود ، زيرا واقعيت را تشكيل يافته از عقل و موضوع عينى مى‏داند