نظريه سوم

اين نظريه هيچيك از جهان‏بينى‏هاى دو نوع ايده‏آليسم مزبور را نمى‏پذيرد ، بلكه عظمت درونى آدمى را در مقابل جهان واقعى اثبات ميكند . اين نظريه ميگويد :

ستارگان وجود دارند ، زمين و موجودات زمينى واقعيت دارند . و موقعى كه انسان با واقعيات جهان هستى ارتباط علمى پيدا ميكند ، اين واقعيات نمودها و عظمت‏هاى بيشترى را در جهان درونى قابل مشاهده ميسازد . يعنى انسان با مشاهده انواع محدودى از زيبايى‏ها در جهان عينى ، با زيبايى‏هاى باعظمت‏تر نامحدودترى

[ 154 ]

در درونش روبرو مى‏گردد .

انسان در كاوش‏هاى علمى‏اش همواره با يقين به اينكه قانون و نظمى در جهان هستى حكمفرما است ، دست بكار ميشود . اين يقين مطلق با مشاهده چند مورد از قانون و نظم بوجود نمى‏آيد ، بلكه يكى از عظمت‏هاى درون آدمى است كه او را بتلاش و هدف‏گيرى در كاوش‏هاى علمى وادار مى‏كند .

انواع روابط ضرورى كه در ميان رويدادهاى جهان عينى وجود دارد ، قابل مشاهده و لمس عينى نيست ، يعنى شما هر علت و معلولى را كه تجزيه نماييد و در اين تجزيه بحدّ نهايى برسيد ، پديده‏اى بنام ضرورت ، يا رابطه ضرورى ميان علت و معلول نخواهيد يافت . و اگر ضرورت‏ها يا روابط ضرورى عينيت خارجى داشتند ، چرا از مجراى تضاد و تحول بركنار مانده‏اند ؟ پس بنابراين نظريه هر يك از انسان و جهان با اينكه از واقعيت كامل برخوردار هستند و با اينكه در شدت ارتباط با يكديگر در جريانند ، با اينحال هر يك از آن دو داراى مختصات واقعى هستند كه در سطوح رفتار انسانى در طبيعت اتّحادى دارند .