قحطى‏ها و گرسنگى‏ها

ممكن است اين سئوال مطرح شود كه در طول تاريخ قحطى‏ها و گرسنگى‏ها و ساير كمبودهاى غذايى كه موجب مرگ و ميرها بوده است ، فراوان ديده ميشود ،

آيا اين پديده با فوق شمارش بودن نعمت‏هاى الهى منافاتى ندارد ؟

پديده قحطى‏ها و گرسنگى‏ها هم مانند ساير ناگوارى‏ها به دو نوع عمده تقسيم ميگردد :

-----------
( 1 ) سباء آيه 24 .

-----------
( 2 ) لقمان آيه 20 .

[ 26 ]

نوع يكم بعنوان بلاها و ناگوارى‏هاى اختيارى كه به خود انسان چه در حال فردى و چه اجتماعى يا مديريت‏هاى اجتماعى مستند ميباشد ، مسلم است كه اين نوع اختيارى از ناگوارى‏ها مربوط به تقصير و يا كوتاهى‏هاى خود انسان است ،

چنانكه در تواريخ بطور فراوان ديده شده است كه مردم بجهت جهل و خودخواهى‏ها و ساير گمراهى‏ها موجبات بدبختى معيشتى خود را فراهم آورده‏اند .

نوع دوم آن قسمت از بلاها و ناگوارى‏ها است كه از اختيار بشر خارج بوده و مربوط به آن قوانين و رويدادهايى طبيعى است كه دور از توانايى و اراده انسان‏ها ميباشد ، مانند آتش‏فشانى‏ها و زلزله‏ها و سيل‏ها و بيمارى‏هاى غير قابل علاج . . . اين ناگوارى‏ها كه براى فرد يا گروهى از انسان‏ها پيش مى‏آيد ، در حقيقت هشدارهائى است جدّى براى نوع انسانى كه به نظم و زيبايى طبيعت تكيه نكند و گمان نبرد كه هر چه كه هست از طبيعت و در طبيعت است [ 1 ] اين آيه را توجه كنيم :

وَ اِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ اِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ .

( هيچ چيزى وجود ندارد مگر اينكه منابع آن پيش ما است و ما از آن جز باندازه معيّن فرو نمى‏فرستيم ) .

و اينكه ما طبق دستورات الهى بوسيله دانش و بينش وظيفه جدّى داريم براى برطرف كردن هر گونه ناملايمات و تقويت هر گونه وسيله تندرستى و معيشت و پيشرفت‏هاى گوناگون ، براى آن است كه زندگى زندگان به كار و كوشش مستند باشد ، نه اينكه زندگى را در يك ليوان آب به گلوى ما بريزند .

باضافه اينكه پديده مرگ و خاموشى چراغ فروزان زندگى همواره بيكى از دو عامل اساسى وابسته است :

عامل يكم پايان يافتن نيروها و استهلاك عناصر سازنده كالبد مادى انسانى .

( 1 ) لذا امير المؤمنين عليه السلام در جمله مورد بحث نفرموده است ، كه خداوند براى همه افراد انسانى از آغاز تاريخ تا پايان آن ، مواد معيشت بى‏نهايت را در كره خاكى آماده كرده است ، بلكه فرموده است : نعمت‏هاى او قابل شمارش نيست ، اما در اينكه قسمت انسانها از اين نعمت‏ها بچه كيفيت و كميت مى‏باشد ، توضيحى نداده است .

[ 27 ]

عامل دوم پيدايش موانع ادامه حيات مانند بيمارى‏ها با انواع گوناگونش و از دست دادن مقاومت در مقابل رويدادهاى طبيعت . بهر حال كسى كه لباس زندگى ميپوشد ، از روى جبر روز ديگرى بايستى آن لباس را از تن دور كند . از ديدگاه حكمت الهى هيچ فرد و جامعه‏اى نبايستى لباس زندگى را با اختيار از تن خود دور نمايد . يكى از دو عامل فوق با انواع گوناگون در كمين زندگان منتظر فرا رسيدن نوبت عمل ميباشد . خواه بيمارى باشد و خواه سقوط سقف بر سر و چه سوختن در آتش باشد و چه مردن با گرسنگى و قحطى .

بنابراين ملاحظات ، قابل شمارش نبودن نعمت‏هاى الهى منافاتى با جريان قانون زندگى و مرگ ندارد . 3 وَ لا يُؤَدَّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ ( حق‏جويان كوشا از اداى حقش ناتوانند ) چه كند مشتى خاك درهم پيچيده و امواجى از فعاليّت‏هاى حياتى و روانى كه انسان ناميده مى‏شود ، در مقابل مقام ربوبى احديّت كه همه جهان هستى با كهكشان‏هاى پويا و با انسانهاى بيشمارش چيزى جز مشتق كوچكى از يك لحظه مشيت او نيست . نيز هر نيروئى كه براى كوشيدن در راه او بسيج شود و هر راهى كه براى وصول به اداى حق او درنورديده شود ، جزئى از حق او است كه ادا كردن آن براى انسان امكان‏ناپذير است .

در سه مورد از آيات قرآنى وارد شده است :

وَ ما قَدَرُوا الْلَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ 1 ( آنان خداوند را به آن‏طور كه شايسته است ، بجاى نياورده‏اند ) بجاى آوردن حقّ يك حقيقت با دو چيز انجام ميگيرد :

1 درك و دريافت و محاسبه كامل درباره آن حقيقت ، اگر اندك ناتوانى در درك و دريافت و محاسبه يك حقيقت وجود داشته باشد ، بدون ترديد حق شناخت آن حقيقت ادا نشده است . بدانجهت كه احاطه درك و دريافت و محاسبات ما در

-----------
( 1 ) الانعام آيه 91 و ما قدروا اللّه حق قدره . و الحج 74 و الزمر 67 .

[ 28 ]

باره آن مقام شامخ امكان‏پذير نيست ، لذا اداى حق معرفت او براى ما امكان نخواهد داشت . اينست معناى آن جمله كه به پيامبر اكرم ( ص ) نسبت داده شده است كه « ما عرفناك حقّ معرفتك » ( خداوندا ، ما نمى‏توانيم معرفتى شايسته مقام الهى تو بدست بياوريم ) .

2 بجاى آوردن حق يك حقيقت با نظر به رابطه‏اى كه ميان انسان و آن حقيقت وجود دارد . در مسئله مورد بحث حقيقتى كه اداى حق او مطرح است ،

« خدا » است ، بدانجهت كه عظمت‏هاى الهى بى‏نهايت است و رابطه انسان با خدا ،

رابطه مخلوق با خالقى است كه داراى عظمت‏هاى بينهايت ميباشد ، و معناى اداى حق چنين خالق ، نوعى احاطه بر او و بى‏نياز شدن از او را دربردارد ، لذا اداى حق عملى و عبوديت نهائى درباره خدا امكان‏ناپذير ميباشد . اينست معناى آن جمله كه به پيامبر اكرم نسبت داده شده است كه :

« ما عبدناك حقّ عبادتك » .

( و ما نمى‏توانيم عبادتى شايسته مقام او بجاى بياوريم ) .