نظريه دوم

اينست كه حقيقتى بنام روح در انسان وجود ندارد . انسان يك موجود مادى است كه داراى حيات است . اين جاندارى است تكامل يافته كه با گذشت دوران‏هاى تحول تكاملى ، داراى مغز فعّال گشته و به وسيله سلّول‏ها و تشكيلات مخصوص عصبى مغزى ، فعاليت‏هاى ظريفى مانند انديشه و تخيل و تعقل و غير ذلك انجام مى‏دهد و هيچ گونه حقيقت اسرارآميز و مجرّد در انسان وجود ندارد . صاحبان اين عقيده ، به ( جسمانيّة الحدوث و جسمانيّة البقاء ) معتقدند ، يعنى چنانكه روح از ماده بوجود آمده است ، جريان آن نيز مادى بوده و بالاخره هم در همين عالم طبيعت نابود مى‏گردد . اين نظريه در دو قرن هيجدهم و نوزدهم پيروانى در مغرب زمين پيدا كرده و امروز هم گروهى بر اين عقيده متمايلند .

توضيح و انتقاد اين اعتقاد را در بحث از نظريه سوم خواهيم ديد .