توضيحى درباره بيمارى احساس قدرت مستقل و مطلق

تصور اينكه يك فرد يا گروهى از انسانها ميتوانند داراى قدرت مستقل و مطلق بوده باشند ، تصور عاميانه‏ايست كه به هيچ منطق صحيحى مستند نميباشد ، بلى ، اين احساس كه قدرت من يا قدرت جامعه ما مطلق و مستقل است ، در اغلب قدرتمندان بوجود ميآيد . حتى ميتوان گفت : اين يك احساس محض هم نيست ، بلكه مخلوطى از احساس و تجسم روانى ميباشد ، كه يكى از آثارش تلقين مطلق بودن به خويش است . ولى با اينكه چنين احساس و تجسيمى كاملا بى‏اساس است ، سرتاسر تاريخ شواهد فراوانى نشان ميدهد كه اين احساس و تجسيم و تلقين خود يكى از اساسى‏ترين عوامل زوال قدرت‏ها بوده است ، زيرا تكيه به احساس مزبور قدرت محاسبه دقيق و

[ 73 ]

ارزيابى قدرت خويش و بررسى عوامل اختيارى و اجبارى آن و قدرت طرف مقابل را از دست قدرتمند ميگيرد و او را از پاى در ميآورد . به اضافه اينكه احساس و تجسيم و تلقين مزبور همواره و بدون استثناء مستلزم تورم فرد و طغيانگرى وى در برابر واقعيات ميباشد . بهمين جهت است كه خداوند متعال هرگز خود قدرت را تحقير و قدرتمند را توبيخ ننموده است بلكه انسانهايى را توبيخ و تحقير فرموده است كه از قدرت سوء استفاده نموده و يا بااحساس قدرت مطلق درخويشتن و تلقين و تجسيم آن . بناى طغيانگرى را گذاشته است :

كَلاَّ اِنَّ الْأِنْسانَ لَيَطْغى اَنْ رَآهُ اسْتَغْنى 1 [ قابل ترديد نيست ] ( قطعى است كه هنگاميكه انسان خود را بى‏نياز ببيند ، طغيانگرى ميكند ) ملاحظه ميشود كه خود غنى و قدرت تحقير نشده است ، بلكه احساس داشتن قدرت و غناى مطلق است كه طغيانگرى را ببارميآورد . اما اينكه احساس و تلقين و تجسيم قدرت مطلق بى‏اساس است ، دلايل روشنى دارد ، از آنجمله :

موجوديت مادى آدمى است ، اجزاء حساس كالبد آدمى دائماً در معرض اختلالات دگرگون كننده جسمانى و فكرى است ، احتمال بروز اين اختلالات با نظر به ناآگاهى انسان از عموم مواد و پديده‏هاى مفيد و مضر و نقش اختلاف موقعيت‏هاى جسمانى ، كاملا منطقى است . چنانكه با خوردن يك غذاى نامناسب ، يا تصادف‏هاى شكننده تركيب مادى بدن ، كالبد جسمانى در معرض خطر است ، همچنين با كمترين تغييرات در فعاليتهاى مغزى ، تفكرات و اراده و تعقل آدمى در مخاطرات دگرگون كننده ميافتند ، از طرف ديگر باز بودن سيستم حوادث و رويدادهاى روابط اقوام و ملل و همه انسانها با يكديگر ، با حفظ و ادامه موقعيت خاص براى يك فرد و يك جامعه بهيچ وجه سازگار نميباشد . مخصوصاً هراندازه كه روابط انسانها با يكديگر پيشتر و شديدتر باشد ، احتمال وقوع تأثير و تأثر بيشتر ميباشد . اگر براين دو عامل ،

-----------
( 1 ) العلق آيه 6

[ 74 ]

عامل طبيعت را هم اضافه كنيم ، كه حتى يك قطعه ابر پرباران شب 17 ژوئن همه محاسبات ناپلئون را درهم ميريزد و شكست او را در واترلو پى‏ريزى مينمايد ، ثابت ميشود كه احساس و تلقين و تجسيم قدرت مطلق در قدرتمند ،

از نابخردى غير قابل توجيه قدرتمند ناشى ميشود كه آغاز سقوط و زوال قدرتش را اعلام ميدارد . بنابراين ، قدرت مستقل و مطلق جز خيال بى‏اساس چيزى ديگر نيست .