تعريف حق و دو قطب اساسى آن

كلمه حق در اين مبحث بمعناى خاص حقوقى نيست ، بلكه مقصود از آن عبارتست از عموم واقعيت‏هاى ضرورى يا مفيد كه داراى دو قطب عينى و ذاتى ميباشند . لذا چنانكه كلمه حق به مفهوم فوق حقوقى در اين مبحث مطرح است .

همچنين كلمه واقعيت به آن معنا كه در فلسفه معاصر بمعناى « شيئى براى خود » در مقابل « شيئى براى من » مطرح ميشود ، نيست ، بلكه واقعيت با قيد ضرورت يا مفيد بودن منظور شده‏است . بنابراين ، حق شامل همه واقعيات جهان عينى و قوانين جارى در آنها كه در مجراى ضرورت‏ها قرار گرفته‏اند ، بوده ، همچنين شامل همه ارزش‏هاى مفيد ميباشد ، مانند عدالت و آزادى و تكامل و احساس تعهد و پاى‏بندى به آن ، همچنين همه مقررات و حقوق‏ها را كه براى تنظيم زندگى اجتماعى از منابع گوناگون استخراج ميشوند ، دربرميگيرد . بهمين جهت است كه حق بمعناى واقعيت ضرورى يا مفيد كه نقطه نظر اصلى ما در اين مبحث است ، شامل فساد و ويرانگرى و تباهى‏ها نميگردد . از اين ديدگاه آتيلا و نرون و چنگيز و ماكياولى كه واقعيت دارند و مانند يك رأس گوسفند هزارپا نيستند كه غير واقع باشند ، ولى چون حق نيستند ، لذا واقعيت باين معنى ندارند ،

تخيل 7 3 720 در ذهن يك خيال‏پرداز يا مبتلا به بيمارى مغزى واقعيت فلسفى اصطلاحى دارد ، ولى از اين ديدگاه واقعيت ندارد ، زيرا حق نيست .

هر حقى از دو قطب عينى و ذاتى تشكيل شده است :