داشتن حق چيزيست و تطبيق موجوديت آدمى با حق چيزى ديگر

حق و حقيقت آن بالش پرنيان نيست كه آدمى بنشيند و بر آن تكيه كند و آن بالش با يك جهش ناگهانى و اعجازآميز تغيير ماهيت و شكل داده و بصورت فرشته‏اى درآمده ، « حيات معقول » را در يك پياله زرين و مرصع در گلوى آدمى بريزد و هرگونه مزاحم خود را از سر راه آن « حيات معقول » بردارد ، حق آن تابلوى زيبا هم نيست كه به ديوار نصب گردد و اداى حق آن ، جز اين نباشد كه از تماشايش لذت ببرند و گاهى هم با عينك تحليلى و تركيبى هنرى ،

شناخت‏هايى را درباره آن تابلو بدست بياورند . چه باطلى باطل‏تر از اين تكيه بر حق كه آن را از تحريك ساقط نموده ، دنده‏هاى حق‏گير مغز آدمى را ميسايد و هرز مينمايد . براى شناخت حق و مختصات سازنده آن ، بايد بطور جدى بينديشيم . نخست بايد بدانيم كه حق يك موجود فيزيكى بامشخصات عينى نيست كه در جايگاهى قرار بگيرد و ما با تكيه بر آن ، يا با تماشا در آن ،

زندگى پر از نقص و جبر و دردهاى بيشمارش را به « حيات معقول » مبدل بسازيم .

[ 46 ]

ما پيش از بررسى حق و دو قطب اساسى آن ، يك مثال كاملا ساده را بعنوان مقدمه ميآوريم : در بيابانى سوزان پس از فعاليت زياد در امور مربوط بزندگى ،

سخت تشنه ميشويم ، ميان ما و چشمه آب آشاميدنى فاصله‏اى وجود دارد ،

ما با بدن خسته راه چشمه را پيش ميگيريم و فاصله را در مى‏نورديم و به آن چشمه‏سار ميرسيم ، ما تشنه‏ايم ، و هيچ چاره‏اى براى رفع اين تشنگى جز آشاميدن آب نداريم . اين همان تشنگى است كه شايد اگر چند ساعت ديگر ادامه پيدا كند ، دمار از حيات ما در خواهد آورد . ما در لب اين چشمه‏سار بنشينيم ، و به صفا و زلال بودن آبش تماشا كنيم و سنگريزه‏هايى را كه در زير آب زلال ديده ميشوند مورد دقت قرار بدهيم ، به بررسى رنگ‏ها و شمارش اعداد آنها بپردازيم و ضمنا از تصور اينكه ما حق داريم از اين آب زلال بياشاميم ،

نيز از تصور اينكه حداقل مقدارى از آب اين چشمه‏سار زلال براى آشاميدن در اختيار من است ، لذت ببريم ، آيا ميتوان با اين تماشاها و تصورات و بررسى‏ها و شمارش‏ها پاسخ احتياج بدن را به آب بدهيم ؟ آيا آنهمه تماشاها و تصورات ميتواند زندگى ما را از خطر مرگ نجات بدهد ؟ بلى ، وجود چشمه‏سار در آن بيابان حق است و اينكه شما سخت تشنه‏ايد ، حق است و اينكه انسان تشنه اگر بخواهد بزندگى خود ادامه بدهد ، بايد آب بياشامد حق ديگرى است ، و اينكه شما حق آشاميدن از آب آن چشمه را داريد ، صحيح است ، در ضمن اين را هم بايد بدانيم كه هماهنگ ساختن اينهمه « حق » ها براى ادامه زندگى ، شما را الزام به انجام دادن حقى ميكند كه عبارتست از تكاپو براى رسيدن به آن چشمه‏سار و پركردن ليوان يا كوزه از آب آن چشمه‏سار و آشاميدن آن . براى انسان تشنه ، آنهمه « حق » ها بدون بجا آوردن حق تكاپو براى بدست آوردن و آشاميدن آب ، بهيچ نتيجه‏اى نخواهد رسيد .

[ 47 ]