بحثى مختصر با منكرين ايمان بعنوان عامل شناخت

عده‏اى هستند كه فقط با ارتباط پديده‏هاى جهان عينى با حواس و ذهن ،

سروكار دارند و قدرت نفوذ در اعماق و ابعاد دو قطب درك‏كننده و درك شونده‏را ندارند ، يا آن قدرت را دارند و نميخواهند از آن بهره‏بردارى كنند ،

لذا ايمان را بعنوان يكى از عوامل شناخت برسميت نميشناسند ، بلكه آنرا مزاحم شناخت قلمداد ميكنند . اينان در اين قضاوت با يك اصول پيش ساخته‏اى گام برميدارند كه حاضر نيستند حتى لحظه‏اى در آن اصول تجديد نظر كنند .

اگر اينان بطور منطقى بينديشند ، بايد انواعى از فعاليتهاى عقلانى و اكتشافى و شهودى را هم منكر شوند ، در صورتيكه همه آنها را با اصطلاحاتى خوشايند كه هم شكل اصول پيش ساخته ذهنشان ميباشند ، مى‏پذيرند . اينان هيچ دليلى در انكار عليت ايمان براى شناخت نميآورند ، جز آنكه دورى خود را از چنين عامل فوق‏العاده مهم بازگو ميكنند .

عبارات فرويد را در زير دقيقاً بررسى نمائيد :

« معهذا نميتوان انكار كرد كه بعضى از اشخاص ميگويند : در خود احساسى مينمايند كه بخوبى توصيف شدنى نيست . اين اشخاص از احساس سخن ميرانند كه به ابديت متصل است ، « از جدائيها شكايت ميكند و ميخواهد روزگار وصل خويش را بجويد » . اين تصور ذهنى از يك احساس ابدى كه در عرفاى بزرگ و همچنين در تفكر مذهبى هندى منعكس ميشود ، سرچشمه ميگيرد و ممكن است ريشه و جوهر احساس مذهبى را كه مذاهب گوناگون جلوه‏هائى از آن هستند ،

تشكيل دهد . فرويد در اين موضوع ترديد دارد و اقرار ميكند كه با تحليل روانى خود هرگز نتوانسته است اثرى از چنين احساس در خويشتن بيابد ، ولى فوراً و با صداقت كامل اضافه ميكند كه اين امر به او اجازه نميدهد وجود احساس مورد بحث را در ديگران انكار نمايد » 1 اين مطلب كه فرويد روان خود را تحليل

-----------
( 1 ) انديشه‏هاى فرويد ، آدرگاپش ص 89 و 90 .

[ 253 ]

كرده و چيزى را بعنوان احساس مذهبى پيدانكرده است ، از نظر علمى صحيح نيست ، زيرا اين شخص با مقدارى از اصول پيش ساخته درباره ريشه مذاهب ،

درون خود را بررسى و تحليل نموده است ، مانند اصالت غريزه جنسى و غيره وانگهى خود اين شخص وضع روانى خود را براى ما كاملا توضيح داده و گفته است :

« من براى بحث در اين قبيل مطالب توزين‏ناپذير خود را ناراحت مييابم و به اين ناراحتى همواره اقرار دارم » 1 اين جمله با كمال صراحت حق اظهار نظر را درباره حس مذهبى و ايمانى و عرفانى از فرويد بكلى سلب ميكند ، زيرا او با اين اعتراف با نوعى آلرژى ( حساسيت منفى ) درباره مذهب انديشيده است . چنين انديشه‏ها ، ضد تقواى علمى است كه شرط اساسى دانش و اعتبار و ارزش يك دانشمند است .