چون وطن دوستى معلول حب ذات است لذا محبت بوطن قابل شدت و ضعف و در معرض هستى و نيستى است

در مطالب گذشته اشاره كرديم كه وطن دوستى يكى از فروع خود

-----------
( 1 ) سفينة البحار مرحوم محدث قمى ج 2 ص 668 نقل از كتاب امل‏الامل شيخ حر عاملى

[ 200 ]

دوستى ( حب ذات ) است كه از وابستگى حيات انسانى به موضوعات مناسب زندگى ناشى ميشود .

پس در حقيقت بحث از وطن دوستى ، بررسى يكى از نتايج و معلولات خود دوستى ( بمعناى عمومى آن ) ميباشد . با تكامل تدريجى و تحولاتى كه در حيات آدمى بروز ميكند ، همه موضوعات مورد تعلق خاطر دستخوش تكامل و تحول قرار ميگيرد . وطن‏دوستى كه مورد بررسى ما است ، مانند همه موضوعات مورد علاقه بايستى پاسخگوى تحول و تكامل روحى انسان بوده باشد .

ابن سينا و ابن رشد و محمد بن زكرياى رازى ديگر نميتوانستند زادگاه خود را چنان مورد پرستش قرار بدهند كه جهان آن دوران و قرون و اعصار بعدى را قربانى آن زادگاه ناچيز خودنمايند . بايد كتاب بينوايان ، ويكتورهوگو را از زادگاه محدود خود بردارد و برفراز قله اعصار و قرون بگذارد ، تا جوامع ديگر بتوانند معناى انسان جهانى را درك كنند .

اين وطن‏ها بمنزله ارحام مادران است كه نميتواند دست و پاى جنين را در توى خود ميخكوب كند .

مخصوصاً در آنهنگام كه هوى پرستان كامجوى جوامع ميخواهند ده يا شهر يا كشور يا قاره‏اى را ميدانى براى تاخت و تاز تمايلات بى‏محاسبه خود قرار بدهند و آشيانه‏هاى طبيعى انسانها را ويران بسازند .

سعديا حب وطن گرچه حديثى است صحيح
نتوان مرد به سختى كه در اينجا زادم

اگر عين همان تحول و تكامل طبيعى كه براى جنين پيش ميآيد و او را از وطن شكم مادر بيرون ميكشد و در وطن وسيع‏ترى بنام خانواده و سپس در وطن بزرگتر و بزرگترى مانند جامعه و كشور قرار ميدهد ، و او را مشمول رسوم و آداب و مقررات كشورى مينمايد ، در ارواح انسانها بوسيله مربيان روحى و سياستمداران انسان دوست انجام ميگرفت بدون ترديد مسئله وطن و

[ 201 ]

وطن دوستى با منطقى‏ترين وجه حل و فصل و عالى‏ترين بهره‏بردارى از اين احساس امكان‏پذير ميبود ، اما متأسفانه ما تاكنون بهمان مقدار با مسئله وطن و وطن دوستى آشنايى داريم كه با مسائل عاليه انسان جهان وطنى . و آشنايى ما بهر دو موضوع از يك عده مسائل سطحى تجاوز نميكند .