عامل يكم جريانات عوامل و نيروهاى عالم طبيعت است

باضافه احتياج موجوديت آدمى در ادامه زندگى به جبران ضايعه‏هاى بدنى و استهلاك تدريجى اجزاى آن . براى مقاومت در مقابل عوامل و نيروهاى مزاحم طبيعت و همچنين براى نگهدارى كالبد مادى از ضايع شدن و تهيه وسائل خوراك و پوشاك و مسكن ، يك جهاد مستمر لازم است كه ادامه زندگى امكان‏پذير بوده باشد ، اين مجاهدت و تلاش يكى از ضرورت‏هاى اصيل پديده حيات است .

حيات آدمى يك ليوان شربت نيست كه از يك چشمه‏سارى پر كنند و آن را سربكشند . حيات حقيقى آن است كه دائماً در حال به وجود آمدن و به وجود آوردن باشد ، در غير اينصورت بار سنگينى است بر دوش انسان . براى توضيح اين مسئله يك مثال روشنى را ميآوريم : تصور فرمائيد يك انسان تشنه در بيابانى دور از آباديها ، براى بدست آوردن آب آشاميدنى همه پيرامون خود را مى‏نگرد ، چيزى نمى‏بيند ، از هر طرفى به پهنه بيابان مى‏نگرد ،

باز چيزى نمى‏بيند ، ميرود روى تپه‏ها ، بلكه از بالاى آنها چشمش به آب

[ 28 ]

بيفتد ، باز چيزى نمى‏بيند ، از تپه پايين آمده از قله بلند كوه بالا ميرود و پس از دقت و كاوش زياد از دور درختانى را مى‏بيند ، اطمينان پيدا ميكند كه حتماً در آن نقطه چشمه‏سارى وجود دارد ، از قله پايين آمده ، كوزه بدوش مسافت زيادى را با شتاب مى‏پيمايد . از سنگلاخ‏ها ميگذرد ، از خارستان‏ها عبور ميكند ، پستى‏ها و بلنديها را در مى‏نوردد و پس از ساعتهائى به آن درختان ميرسد و چشمه‏سارى را در آنجا مى‏بيند ، فوراً سر و صورت خود را شسته و كوزه را از آب آن چشمه‏سار پركرده و ميآشامد . طعمى كه اين آب به چنين شخصى دارد و آن گوارائى كه شخص مفروض از آب درمييابد ، حقيقتاً طعم حيات داشته و قطرات آن آب كه از گلويش پايين ميرود ، مانند نيروهاى زندگى است كه وجود او را شاداب ميسازد . حال شخص ديگرى را فرض كنيد كه در كاخ باشكوه و مجللى نشسته و همه وسايل زندگى براى او در حد اعلا آماده است و اگر اشتياق به آشاميدن آب را براى تشنه واقعى صد درجه قرارداد كنيم ، با بروز اولين درجه اشتياق به آشاميدن آب در اين شخص كامور ، خدمتكاران فوراً در پياله‏هايى مرصع و طلاكارى شده ، انواعى از آبهاى ممتاز را دو دستى براى او تقديم خواهند كرد . اين كامور نه تنها از آشاميدن آب لذت نخواهد برد ، بلكه محال است كه طعم حقيقى آب براى او قابل درك بوده باشد ، چرا ؟ براى اينكه آب را براى او تهيه كرده‏اند ،

نه اينكه او آب را تحصيل نموده باشد . حيات آدمى نيز چنين است ، يعنى هركس كه توقع داشته باشد كه حيات قدم رنجه فرموده از لابلاى طبيعت سر برآورده و راه افتاده و به گلوى آدمى ريخته شود ، چنين شخصى نه تنها از حيات لذت نخواهد برد ، بلكه هرگز طعم آنرا نخواهد چشيد . اولين اصل اساسى تقوى اينست كه آدمى زندگى خود را از طبيعت با تلاش و تكاپو استخراج نمايد . كسى كه اساس و عوامل حيات او از ديگران است ، زندگى ندارد ، تا از نردبان تكامل كه تقوى است بالا برود و از حيوانيت عبور كند و

[ 29 ]

به انسانيت برسد و از انسانيت بگذرد و گام به قلمرو فرشتگان بگذارد و آنگاه از آن قلمرو هم بالاتر رود و « آنچه آن در وهم نايد آن شود » پس اولين نوع جهاد در راه خدا عبارتست از ادامه حيات مستند بر خويشتن و اين تلاش اساس همه انواع تقواها است كه انسان از مرده شدن در طبيعت به زندگى اختيارى توفيق حاصل مينمايد :

مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم

مولوى