7 علم اجمالى

علم اجمالى عبارتست از انكشاف واقعيتى نامشخص كه قابل انطباق به بيش از يك فرد يا جزئى از كل مجموعى است ، مانند اينكه ميدانيم يكنفر از افرادى كه دور هم نشسته‏اند ، استاد و بقيه دانشجويان او هستند ، ولى استاد را بطور مشخص نميشناسيم . هراندازه كه افراد يا اجزاء قابل انطباق بر آن معلوم بيشتر بوده باشد ، احتمال انطباق ضعيف‏تر ميگردد . البته چون فرض اينست كه ما علم به واقعيتى داريم كه ميان افراد يا اجزاء يك كل است اين علم بدون منتفى شدن بوسيله انكشافى ديگر ، و يا بدون دگرگونى اساسى در افراد و اجزائى كه واقعيت معلوم را دگرگون بسازد ، بوجود خود ادامه ميدهد و كثرت و افزايش افراد و اجزاء علم به واقعيت را از بين نمى‏برد ،

اگر چه مانند روشنائى كه هر اندازه از كانون نور دورتر شويم ضعيف‏تر مى‏گردد .

[ 296 ]

امروزه حساب احتمالات در پديده شناخت ، با همين علم اجمالى سروكار جدى دارد . اين علم اجمالى در استمرار دائمى پيگيرى از واقعيات و قوانين جارى در عالم هستى ، اساسى‏ترين عامل محرك است . باين معنى كه ضرورت پيروى اجزاء و روابط دو قلمرو انسان و جهان از قانون ، براى همه متفكران و حتى مردم متوسط ، يك معلوم اجمالى ارتكازى است كه نميگذارد انسان در هيچ يك از موقعيت‏ها و در هيچ صحنه‏اى از صحنه‏هاى طبيعت و انسان ،

احتمال تصادف بدهد و رويداد و يا موضوع مورد توجهش را بدون تفسير و توجيه رها كند ، و ارتباط خود را با آن رويداد يا موضوع باتصادف توضيح دهد و خيال خود را راحت كند و همچنين نميگذارد آدمى چنين گمان كند هر چيزى ميتواند از هرچيزى صادر شود و هر چيزى ميتواند هرچيزى را بوجود بياورد .

با اين توضيح درباره علم اجمالى ، اشتباه آن متفكرانى كه شناخت‏هاى بشرى را فقط انعكاسى از واقعيت‏هاى خارج از ذهن ميدانند ، روشن ميشود .