آيا مى‏توانيد موقعيت خود را توصيف كنيد ؟

آيا خاصيت اساسى زندگى دفاع از آن نيست ؟ آيا زور بازو نداريد ،

يا فرمانده شما نميداند طعم حيات چيست و شما را رهسپار ميدان كارزار ميكند ؟ من كه نميخواهم با كشيدن پوست يك دانه جو از دهان مورچه‏اى به زندگى آن لطمه وارد بسازم اگر چه همه دنيا را بمن بدهند ، ارزش حيات شما را نميدانم ؟ آيا من شما را فرزندان آدم ( ع ) خليفة اللّه در روى زمين نميدانم ؟ هر چه فكر ميكنم ، كمترين دليلى براى اين سستى و مسامحه كه به

[ 211 ]

پايان دادن زندگى و ارزشهاى آن تمام خواهد گشت ، پيدا نميكنم . دردى كه شما داريد ، آن معماى لا ينحل نيست كه نتوان از عهده حل و فصلش برآمد شما خودتان بهتر از همه ميدانيد كه درد و بيمارى شما ، سخن‏پردازيها و بى‏اعتنائى به زندگى و نادانى به دستورات الهى و سهل‏انگارى در عمل به آنها است . اينست درد شما . دواى اين درد چيست ؟ آيا دواى اين درد ،

نشستن و فردا فردا گفتن است ؟

هين مگو فردا كه فرداها گذشت
تا بكلى نگذرد ايام كشت

مولوى آيا دواى درد شما اشكال‏تراشى‏ها و چون و چراها و شطرنج‏بازيهاى فكريست ؟ اينها دوا نيستند ، اينها دردهائى هستند كه بشكل پارچه‏هايى مسموم دردها را مى‏پوشانند و آنها را مزمن و ريشه‏دارتر ميكنند .

از دشمن نهراسيد ترس و وحشت شما از دشمن ، شما را زبون و ناتوان نموده و بر قدرت او مى‏افزايد . ترس و هراس از آن داشته باشيد كه خود را در برابر دشمنان ببازيد . دشمنان نيز مانند شما مردمى هستند كه مشمول قوانين طبيعتند . آنان در ترس و اضطراب و آرامش و خوشى و ناخوشى و مقاومت و تزلزل و از همه بالاتر در چشيدن طعم زندگى تفاوتى با شما ندارند . عوامل و نيروهاى طبيعت با آنان خويشاوندى ندارند . قدرت اراده و دفاع از آبرو و شرف در نهاد همه انسانها تعبيه شده و مخصوص بيك گروه معين نيست . 26 ، 27 ، 28 ا قولا بغير علم و غفلة من غير ورع و طمعا فى غير حقّ ( آيا سخن بدون علم آيا غفلت بدون خوددارى از آلودگيها آيا طمع و اميد براى رسيدن به حق ( پيروزى ) بدون شايستگى‏ها يا با طمع براى رسيدن به غير حق )

[ 212 ]