نتيجه يكم پوشيدن لباس ذلت

زيرا كسى كه براى حيات خود تلاش نميكند ، و از طرف ديگر آن حيات را مى‏خواهد ، مجبور است كه حيات

[ 32 ]

خود را با گدائى و ذلت از ديگران بگيرد . و بگويد : من هم حيات را ميخواهم به من رحم كنيد ، من قدرت حركت ندارم ، من توانائى زيستن مستند به خود ندارم ، بيائيد از آن جرعه‏هايى كه با تلاش از منبع عالم طبيعت و مبارزه با درندگان مزاحم حيات به دست آورده‏ايد ، جرعه‏اى هم بمن بدهيد و اگر رحم بيشترى داشته باشيد ، آن جرعه را به گلوى من بريزيد ، زيرا من حال گرفتن پياله و بردن آن به دهان را هم ندارم اينست لباس ذلت و پستى كه مرگ براى انسان آگاه ، از پوشيدن آن لباس آسانتر و گواراتر ميباشد . اگر تاريخ بشرى را ورق بزنيم و درباره آمار انسانهائى كه براى گريز از ذلت و حقارت ،

دست از زندگى شسته و زير خاك را بر روى خاك ترجيح داده‏اند ، درست دقت كنيم ، خواهيم ديد اين آمار رقم بسيار بسيار بزرگى را نشان ميدهد .

خواهيم ديد افراد فراوانى بطور دسته‏جمعى تن به ذلت نداده رهسپار ميدان كارزارها شده و به زندگى خود خاتمه داده‏اند .

خواهيم ديد افراد و گروه‏ها ، بلكه جوامعى از انسانها براى حفظ « حيات معقول » و مستند به خويشتن ، از مزايا و خوشى‏هايى كه ميبايست از ديگران با ذلت و حقارت بگيرند ، دست برداشته ، به زندگى فاقد همه لذايذ و مزايا تن درداده‏اند . خواهيم ديد انسانهائى فراوان بجهت احساس حقارت و ذلت در عشقى كه حتى همه سطوح روانى آنانرا فراگرفته است ، خود را از آن عشق منصرف نموده ، شخصيت خود را از سقوط در ذلت نجات داده‏اند . آفريننده جهان هستى ذلت و استضعاف را بر مخلوقات خود نميخواهد . اگر فرض كنيم كه با صدها مغلطه‏كارى و سفسطه بازى بتوانيم خود و ديگران را بفريبيم و قانع بسازيم كه همه موجوديت آدمى در اختيار من او است . ولى نميتوانيم در برابر اين حقيقت كه « حيات در اختيار من نيست » و اين پديده شگفت‏انگيز وابسته به مقام شامخ الهى است و نفخت فيه من روحى 1 خود را گول بزنيم و

-----------
( 1 ) الحجر آيه 29

[ 33 ]

ديگران را كلافه كنيم . آيه زير را دقت فرمائيد :

اِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْْمَلائِكَةُ ظالِمى اَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالوُا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فىِ الْأَرْضِ قالُوا اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِروُا فيها فَاُولئِكَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ سائَتْ مَصيرا 1 ( آنانكه به خود ستم كرده‏اند ، هنگاميكه فرشتگان آنانرا در حال عبور از پل مرگ در مييابند ، مى‏گويند : شما در دنيا در چه وضعى زندگى ميكرديد ؟ ميگويند : ما در روى زمين بينوا و مستضعف بوديم ، فرشتگان ميگويند : مگر زمين خدا پهناور نبود ، تا در آن هجرت نمائيد . جايگاه آنان دوزخ است و دوزخ سرنوشت بدى است ) توضيح در اين آيه ، آدمى از كيفيت زندگى خود مسئول قرار ميگيرد .

او بهيچوجه نميتواند چنين پاسخ بدهد كه زندگى در اختيار خودم بوده است ،

و من مطابق ميل خود زندگى كرده‏ام . بنابر اين ، هر كسى بايستى پاسخى معقول براى كيفيت زندگى خود تهيه نمايد . يعنى پاسخ به انتخاب راه‏ها و چگونگى‏هاى زندگى نه اصل آن كه بهيچوجه مربوط به آگاهى و اختيار او نيست . اين مسؤليت كشف مى‏كند كه پديده زندگى حقيقتى است مولد كه چگونگى اداره و برخوردارى از آن تحت اختيار آدمى است ، ولى چنانكه بوجود آوردن آن مربوط به ميل و خواست انسان نيست ، همچنين نابود ساختن اين حقيقت براى او مجاز نيست . نابود ساختن زندگى كه مبارزه با مشيت خداوندى است دو شكل دارد : شكل يكم خودكشى . شكل دوم خودشكنى و پستى و ذلت كه آدمى بر حيات خود روا ميدارد . نتيجه اين ذلت و پستى كه در آيه مورد بحث ، استضعاف ناميده شده است ، عذاب الهى است . و هيچ انسانى حق ندارد كه در مقابل سؤال از اين ذلت و استضعاف اختيارى چنين

-----------
( 1 ) النساء آيه 97

[ 34 ]

پاسخ بدهد كه زندگى از آن خودم بوده است ، و من در ادامه آن راه ذلت را انتخاب كرده بودم اهميت زندگى با عزت و شرافت و استقلال در درجه ايست كه آيات قرآنى براى بدست آوردن و حفظ آن جهاد و كشتار را توصيه مينمايد ، بلكه دستور صادر مى‏كند كه به جهاد بپردازيد و تن به ذلت ندهيد :

اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتِلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ . اَلَّذينَ اُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ . . . 1 ( اجازه داده شده يا اعلان شده است براى كسانيكه ستمديده‏اند ، نبرد كنند و قطعاً خداوند بر پيروز ساختن آنان توانا است . اين ستمديدگان كسانى هستند كه بناحق از وطن‏هاى خود آواره گشته‏اند ) .