مجموع اجزاء درونى و برونى « من » نيست

اينان يك مقايسه ابتدائى نموده مى‏گويند : يكعدد سيب غير از اجزاء درونى و برونيش چيز ديگرى ندارد كه « من » سيب ناميده شود ، وقتى كه ميگوئيم : رنگ سيب ، بوى سيب ، شكل سيب ، معنايش آن نيست كه سيب چيزى است و اين امور وابسته به آن چيز مستقل است . سيب يعنى همه اجزاء و نمودهاى تشكيل دهنده آن . از اين مثال نتيجه ميگيرند كه ما داراى يك « من » مستقل در برابر مجموع اجزاء برونى و درونى نيستيم . وقتى مى‏گوئيم : دست من ، يعنى جزئى متشكل با ديگر اجزاء كه مجموعاً من ناميده ميشود . اين يك

[ 307 ]

مقايسه نابجائى است كه برخى از مكتب‏هاى روانشناسى امروزى براى تفسير « من » انجام ميدهند . دليل بطلان مقايسه مزبور اينست كه :

اولا درون سيب داراى يك جزء يا يك فعاليت آگاهانه‏اى نيست كه مديريت مجموع اجزاء سيب را بعهده بگيرد ، در صورتيكه انسان در درون خود داراى عامل مديريت آگاهانه است كه انكار آن . جز نيهيليستى چيز ديگرى نيست .

ثانياً ما مى‏توانيم مجموع اجزاء برونى و مادى را براى بررسى مطرح نمائيم ، اين بررسى كننده بدون ترديد يك جزء مادى از مجموع اجزاى ما نيست زيرا دست نميتواند درباره چشم و رابطه آن با مغز و ديگر اجزاى بدن بررسى نمايد . ممكن است گفته شود : اين بررسى كننده يكى از فعاليت‏هاى مغزى ما است ، مانند انديشه و تعقل . اين مطلب درست است ، ولى در آنهنگام كه اجزاء و فعاليت‏هاى درونى خود را براى بررسى مطرح ميكنيم ، اين بررسى كننده چيست ؟ اگر گفته شود . يكى از فعاليت‏هاى مغزى ما است . اين پاسخ صحيح نيست ، زيرا فرض اينست كه ما همه اجزاء و فعاليت‏هاى درونى خود را مطرح كرده‏ايم و هر گونه فعاليت‏هاى مغزى تحت بررسى و مقايسه قرار گرفته است ، لذا هيچ يك از آنها نميتواند بعنوان بررسى كننده و داور از موقعيت خود كه شبيه به شخص مورد محاكمه است ، كنار رفته و موقعيت دادستانى برخود بگيرد . باز ممكن است گفته‏شود : يكى از فعاليت‏هاى بسيار ظريف و رشد يافته مغزى است كه با نظر به اصول و قوانين اندوخته شده ، اين كار بررسى و داورى را بعهده‏ميگيرد . اين احتمال هم صحيح نيست ، زيرا ما ميتوانيم شاهد يك بررسى و داورى بالاترى در درون خود باشيم كه هرگز احتمال مزبور نميتواند آنرا توجيه نمايد و آن بررسى و داورى بدين شكل است كه همه موجوديت درونى را يك طرف و آن فعاليت ظريف و رشد يافته را در طرف ديگر قرار داده به بررسى اين مسئله مى‏پردازيم كه آيا فعاليت ظريف

[ 308 ]

و رشد يافته در بررسى و قضاوت خود ، كار صحيحى انجام داده است ، يا بخطا رفته است ؟ اين بررسى كننده و داور چيست ؟ ما حتى ميتوانيم اين عمل بسيار دقيق و ظريف بررسى و داورى را تا بى‏نهايت ادامه بدهيم ، يعنى بارديگر ميتوانيم عامل بررسى و داورى دوم را كه كار بررسى و داورى نخستين را انجام داده بود ، مورد بررسى و داورى قرار بدهيم . . . اين جريان تا رسيدن بيك عامل نهائى كه عبارتست از « من » ناب و غير مخلوط به ديگر نمودها و فعاليتهاى درونى ادامه پيدا ميكند .

گفتيم كه در مرحله يكم از علم حضورى ، معلوم ما ذات مبهم است ،

يعنى ذاتى است كه در برابر جهان عينى و اجزاى مادى خود برنهاده شده و مورد آگاهى ما قرار ميگيرد . اين ابهام از آنجا ناشى ميشود كه دست برداشتن از نمودها و پديده‏هاى جهان عينى و قالب‏گيريهاى رسمى درباره آن واقعيات كه در ذهن ما امرى است كاملا طبيعى ، بسيار بسيار دشوار است ، يعنى هر چيزيكه براى ما مطرح ميشود ، بامقياسات كمى و اشكال كيفى و خصوصيات نمودى مطرح ميگردد . در صورتيكه ما با ورود به آستانه « من » با هيچ يك امور مزبور روبرو نميگرديم ، با اينكه با كمال روشنى دريافت ميكنيم كه انديشه غير از من است ، لذتى كه ميبريم غير از من است ، تجسيمى كه درباره يك واقعيت در درون ما بوجود آمده است ، غير از من است . پس اين من چيست ؟

ما در برابر اين سئوال اگر به جستجوى خود ادامه بدهيم و نتوانيم از آن قالب گيريها كه در ارتباط با جهان عينى وسيله فعاليتهاى ذهنى ما است ، دست برداريم ، با يك حقيقت يا مفهومى مبهم مواجه ميشويم و جريان جستجو را خاتمه ميدهيم . و اغلب تلفات ما درباره خودشناسى يا من‏شناسى در همين مرحله يكم است ، كه گاهى هم به انكار و نفى « ذات » يا « من » ميانجامد اين انكار و نفى كه موجب يك رضايت خاطر سطحى و زودگذر است ، اشكالات زيادى را بوجود ميآورد كه در صندوق جملاتى از قبيل « آينده‏ها اين مسائل

[ 309 ]

را خواهند فهميد » يا « علم در آينده كشف خواهد كرد » يا « اين كيفيات مخصوص مغزى و روانى است ، بايگانى ميشوند .