4 شخصيت انسان در مسير ساخته شدن

اين حقيقت كه شخصيت آدمى قابل ساخته شدن است و ميتواند تدريجا با محاسبات عقلانى و وجدانى درباره هدف‏هاى تكاملى ساخته شود ، براى هيچ انسان شناسى قابل ترديد نيست و احتياجى به گفتگو هم ندارد . بحث در اينست كه راه اين تكاپو چيست ؟ آيا راه اين تكاپو آنقدر سنگلاخ و خارستان است كه حركت در آن امكان‏ناپذير است ؟ نه هرگز . اولا چنانكه ميدانيم « بهترين دليل بر امكان يك شيئى وقوع همان شيئى است » وقتى كه شما در يك زمين درخت تنومندى را مى‏بينيد كه روئيده و سركشيده و با شاخه‏ها و شكوفه‏هاى انبوهش ميوه فراوانى آورده است . معنائى ندارد كه بپرسيد آيا روئيدن درختى در اين زمين امكان دارد يا نه ؟ زيرا دليلى روشنتر و محسوس‏تر و قاطع‏تر از روئيدن درخت در آن زمين كه با حس آن را مى‏بينيد ، قابل تصور نيست . در بحث ما سرگذشت تاريخ بشرى روشنترين و قاطع‏ترين دليل را با وجود عينى كاروانيان ابراهيمى كه در عين حال كه در اقليت‏اند ، ولى داراى جدى‏ترين قيافه انسانى ميباشند نشان داده است .

با مشاهده تاريخى اين كاروانيان « حيات معقول » ، پرداختن به اصطلاح بافى‏ها و چون و چراهاى حرفه‏اى نتيجه‏اى جز تلف كردن بيهوده انرژى مغزى ببار نميآورد . پس آنچه كه لازم است پيدا كردن راه صحيح براى اين ساخته شدن است . اولا بايد بدانيم كه پيدا كردن اين راه بسيار دشوار است و بسيار آسان .

بسيار دشوار است ، زيرا آنطور كه « حيات طبيعى محض » تمايلات حيوانى طبيعى ما را اشباع مينمايد و ما را سخت سرگرم خود ميسازد تحول از موقعيت

[ 232 ]

پست شخصيت به موقعيت بالاتر در مراحل اوليه نه تنها سرگرم نميسازد و ما را اشباع نمينمايد ، بلكه بدانجهت كه سطوح روانى ما خود را تحت فشار تعديل تمايلات احساس مينمايد ، مانند اينست كه جان آدمى را از كالبدش ميگيرند ،

بلى اينقدر دشوار است . اين ساخته شدن بسيار آسان است ، آسان‏تر از آنست كه ما تصور ميكنيم ، زيرا براى ورود به مسير ساخته شدن كافى است كه دو كار انجام بدهد : يكى اينكه بداند كه انسان با حيوان فرق دارد . دوم اينكه انسان شدن را اراده كند . بعد از اين :

تو پاى به راه در نه و هيچ مگوى
خود راه بگويدت كه چون بايد رفت

مگر اين معلمان و مربيان جوامع جز ساختن شخصيت كارى ديگر انجام ميدهند ؟ با نظر به تأثير تعليم و تربيت و دگرگونى فضاى جوامع ميليونها شخصيت در تحول قرار ميگيرند ، كبوترهائى هستند كه مبدل به كركس ميشوند و كركس‏هائى هستند كه راه كبوتر شدن را پيش ميگيرند . بنابراين اين مسئله كه آيا شخصيت انسانى ميتواند در مجراى ساخته شدن قرار بگيرد ، بيشتر به شوخى شباهت دارد تا يك سئوال علمى . آنچه كه مهم است اينست كه شخصيت از كدامين نقاط و موقعيتها بايد عبور كند و ساخته شود ؟ پاسخ اين سئوال موضوع كلى اين مباحث است كه ملاحظه ميفرمائيد و آن عبارتست از عبور از مراحل خام « حيات طبيعى محض » به مراحل « حيات معقول » . دقت بفرمائيد در اينكه غوره انگور ميشود ، نه اينكه غوره انداخته ميشود و انگورى بدون سابقه از زمين ميرويد و يا از آسمان ميفتد .

1 احساسات خام تبديل به « احساسات تصعيد شده » .

2 جريانات ذهنى گسيخته تبديل به « انديشه‏هاى مربوط » .

3 محبت‏هاى خام تبديل به « محبت‏هاى معقول » .

4 آرزوهاى دور و دراز تبديل به « اميدهاى محرك » .

5 علاقه‏ها و عشق‏هاى صورى تبديل به « عشق و علاقه‏هاى كمال بخش » .

[ 233 ]

6 قناعت به مفاهيمى بى‏اساس درباره خير و كمال « تبديل به تلاش و تكاپو براى دريافت واقعيت خير و كمال » .

7 تقليد و پذيرش محض ، تبديل به « نظر و انديشه و واقع‏يابى اصيل و مستقيم » .

8 شطرنج بازيهاى عقل نظرى جزئى « تبديل به هماهنگى عقل سليم و وجدان واقع بين » .

9 بازى با تمايلات « تبديل به اراده حساب شده تبديل به آزادى تصعيده شده تبديل به اختيار » .

10 خود را بافته جدا تافته از ديگر انسانها ديدن ، تبديل به « درك وحدت عالى انسانى و تساوى انسانها در هدف يا وسيله بودن » .

11 رضايت به هدف نهائى بودن منزلگه‏هاى زندگى تبديل به « خود را همواره در راه ديدن » .

همه اين تبدلات و تحولاتست كه تحول حيات طبيعى محض را به « حيات معقول » امكان‏پذير ميسازد .