ايمان نه تنها از مقوله تعصب نيست ، بلكه حقيقتى است ضد تعصب

اشخاصى كه از عناصر و فعاليتهاى درونى انسانى اطلاعى ندارند ، يا اطلاع آنان بسيار ناچيز است ، گمان ميكنند ايمان و تعصب يك پديده ميباشند ، زيرا هر دو پديده موجب ميشوند كه انسان در نظر و عمل خود مقاومت و پافشارى نمايد .

و روى اين تفسير ساده لوحانه تلخى‏هاى بى‏ايمانى خود را به شيرينى ساختگى مبدل ميسازند و از اين فلسفه‏بافى بى‏معنى ، بى‏اعتنائى به اصول « حيات معقول » و بى‏بند و بارى در زندگانى حيوانى را نتيجه ميگيرند اينان اگر فرصتى پيدا ميكردند و لحظاتى چند از تعصب به تفسيرى كه درباره ايمان ارائه ميدهند ،

[ 116 ]

دست برميداشتند ، آنوقت مى‏فهميدند كه آرى :

1 انسان خيلى بى‏ايمان است ، زيرا متوجه نيست كه ريشه‏هاى سازنده ايمان در اعماق جان آنان نفوذ دارد .

2 انسان خيلى بدبخت است زيرا متوجه نيست كه ريشه‏هاى سعادت در اعماق درون او گسترده است .

3 انسان خيلى جاهل است ، زيرا متوجه نيست كه ريشه‏هاى معرفت در عميق‏ترين ستون روانى او در انتظار روييدن است .

و بهر حال ، اينان چه بخود بيايند و چه براى هميشه از خود بيگانه شوند ،

تغييرى در واقعيت بوجود نميآيد . ما بايد بدانيم تعصب و لجاجت و مقاومت و و پافشارى در دفاع از نظر و عمل خود چيزيست و ايمان چيزى ديگر . ايمان چنانكه گفتيم در اصطلاح مكتب اسلام عبارتست از بثمر رسيدن بذرهاى متنوع حقيقت كه خداوند در نهاد انسان‏ها پاشيده است . اين بذرها با علم و معرفت و تعقل و فعاليتهاى وجدانى ميرويد نه با ضديت با آنها كه تعصب ناميده ميشود .

اگر ما موضوع ايمان را بطور صحيح در نظر بگيريم ، اين مطلب كه گفتيم روشن ميشود . موضوع ايمان عبارتست از بثمر رسيدن بذرهاى سه‏گانه فوق كه متذكر شديم ، آيا در پروراندن اين بذرها سود شخصى وجود دارد ؟ آيا با پروراندن اين بذرها حس خودخواهى آدمى اشباع ميشود ؟ آيا با بثمر رسيدن اين بذرها تمايلات و شهوات و خودكامگيهاى آدمى اشباع ميشود ؟ يا بالعكس ، با اعتقاد به اصول مزبوره دائره سودجوئى‏هاى شخصى تنگ‏تر ميشود و خودخواهى‏ها در هر شكلش نابود ميگردد و تمايلات و شهوات و خود كامگى‏ها سخت تعديل مييابد ؟ ايمان به اصول فوق حسابگرى دقيق را براى شخص با ايمان چنان ضرورى ميسازد كه همواره خويشتن را با اين حقيقت مخاطب قرار ميدهد كه

[ 117 ]

دانه‏اى در صيدگاه عشق بى‏رخصت مچين
كز بهشت آدم بيك تقصير بيرون ميكنند

قطع اين مرحله بى همرهى خضر مكن
ظلماتست بترس از خطر گمراهى

ايمان به اصول مزبور همواره خواسته‏هاى زندگى طبيعى را به سود « حيات معقول » تعديل مينمايد و از پافشارى و مقاومت در دفاع از نظر و عمل غير مربوط به « حيات معقول » كه تعصب ناميده ميشود ، جلوگيرى مينمايد .

كسى كه مطابق اصول مزبور معتقد است كه

يا سبو يا خم مى يا قدح باده كنند
يك كف خاك در اين ميكده ضايع نشود

و معتقد است كه

اين جهان كوهست و فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا

مولوى و ميداند كه

از تير آه مظلوم ظالم امان نيابد
پيش از نشانه خيزد از دل فغان كمان را

صائب تبريزى

مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو

حافظ و يقى دارد كه كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ 1 ( هر نفسى در گرو اندوخته‏هاى خويش است ) چنين انسانى چگونه ميتواند تعصب بورزد ، با اينكه ميداند در هر تعصبى حقيقت يا حقايقى را از خود و ديگران ميپوشاند . ايمان در مكتب اسلام نخستين

-----------
( 1 ) المدثر آيه 38 .

[ 118 ]

عظمتى را كه بر انسان مى‏بخشد ، باز كردن افق انديشه و تعقل او ميباشد ، نه محدود ساختن آن . و آدمى كه گام به مرحله ايمان ميگذارد ، ميداند كه الطُّرُقُ اِلَى اللّهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلائِقِ

هر دل سوزان هزاران راه دارد سوى تو
اينهمه راه را تو پايانى ندانم كيستى

على صائبى تبريزى پس با اين فرض ، شخص با ايمان با كدامين دليل ميتواند راه حقيقت را در دانسته و خواسته شخصى خود محدود و منحصر بسازد . او بهتر از همه ميداند كه

سختگيرى و تعصب خامى است
تا جنينى كار خون‏آشامى است

مولوى