4 رضايت ناشى از احساس لذت از حيات طبيعى محض

پيروان آگاه و ناآگاه اپيكور با تفسير حيات به « بهره‏بردارى از لذايذ هر چه بيشتر و فرار از ناگواريها و آلام هر اندازه كه امكان‏پذير است » رضايت را در همين تفسير و توجيه ميدانند . اولين خسارتى كه دامنگير اين جويندگان رضايت است ، جهل مهلك و نابخردانه‏ايست كه انسان را موجودى در خلاء محض فرض ميكنند و گمان ميبرند لذايذ و آلام يك انسان ناگهان از زمين ميرويد يا ناگهان از آسمان فروميريزد و نمى‏فهمند كه اغلب لذايذ شخصى لذت پرستان بر بنياد دردها و شكنجه‏ها و ناگوارى ديگران استوار مى‏شود و بقول ناصر خسرو : اغلب چنين است كه :

ده تن از تو زرد رو و بينوا خسبد همى
تا بگلگون مى ، تو روى خويش را گلگون كنى

اينان پست‏تر از آنند كه بفهمند عظمت و ارزش اشتراك در غم و اندوه انسانها با امكان فرار شخصى از آنها و فقط براى احساس وحدت در حيات كه جلوه‏گاه مشيت الهى است ، با عظمت‏تر از خم شدن بروى خويشتن و خارش دادن خود براى احساس لذت مى‏باشد . رضايت به احساس لذت شخصى كه اساسى‏ترين مختص حيات طبيعى است ، نفوذ ناپذيرترين سد است كه ميان انسان و « حيات معقول » بوجود مى‏آيد . ايكاش اپيكور بهمان نظريه اتمى خود درباره اجزاء بنيادين اجسام طبيعى قناعت ميكرد و جلو حركت بشرى را با ارائه هدونيسم ( كيش لذت پرستى ) نمى‏گرفت .

[ 179 ]