مسئله سوم دخالت و تأثير محيط و اداره كنندگان اجتماع و مربيان در حيات معقول انسانها بوسيله آماده كردن خيرات و ارزش‏ها براى اختيار انسانها .

گفتيم كه اختيار مانند آن آب زلال و حيات‏بخش است كه از منبع حيات انسانها ميجوشد و بطور طبيعى جوياى خير و رشد و كمال است . اين جويندگى در محيط و صحنه گردانندگان اجتماع و مربيان و معلمان بوجود ميآيد نه در خلاء محض .

اگر محيط يك فرد يا يك اجتماع ناسالم و بيمار گونه باشد ، مسلما امكان شكوفائى اختيار رو به نابودى ميرود ، چنانكه اگر اداره كنندگان اجتماع و مربيان نتوانند عظمت‏ها و ارزشهاى والاى انسانى را در قلمرو زندگى جمعى و مراكز تعليم و تربيت تهيه و آماده نمايند ، اگر انسانهاى آن جامعه خيلى بكوشند و سدشكنى كنند ، از آزادى در راه بى‏بند و بارى و « بارى بهر جهت » بهره‏بردارى خواهند كرد . اگر آزادى را به حركت منظم دو سنگ آسياب تشبيه كنيم [ البته با اين تفاوت كه حركت آسياب احتياج به نيروى خارج از خود دارد ، در صورتيكه فعاليت حيات بنام آزادى از متن خود حيات ميجوشد ] جريانات محيط و محصول انديشه و تصميم و كارهاى اداره كنندگان و مربيان اجتماع موادى است كه در آن آسياب ريخته ميشود و آسياب همان مواد را كه در آن ريخته ميشود ،

آرد ميكند و آماده خوراكى انسان ميگردد . اين آسيابى است كه هرگز از حركت باز نمى‏ايستد و اگر ماده‏اى از خارج در آن ريخته نشود ، تا مدتى وسوسه‏ها و پندارهاى بى‏اساس را از درون ميگيرد و در آسياب ميريزد و اگر اين كار را هم

[ 197 ]

نكرد يا نتوانست چنين كارى را انجام بدهد ، شروع به سائيدن خويشتن مينمايد ،

زيرا فرض اينست كه اين آسياب هرگز از حركت باز نميماند .

بلى ، يك فرض ديگر هم قابل تصور است و آن اينست كه گردانندگان اجتماع و مربيان و رهبران فكرى و شخصيت‏هاى چشمگيرى كه ميتوانند جاذبيتهائى را در اجتماع بوجود بياورند ، براى مردم معمولى و آنان كه فقط جريان روز سرنوشت آنان را تعيين ميكند ، موادى را براى آسياب آزادى تهيه كنند كه مردم بخيال مواد اختيار از آنها بهره‏بردارى نمايند و آنگاه كه كه بخود آيند : گفته لرمانتوف را زمزمه كنند : « با ديدگان فرو بسته لب برجام زندگى نهاده اشگ سوزان بر كناره زرين آن فرو ميريزيم ، اما روزى ميرسد كه دست مرگ نقاب از ديدگانمان برميدارد و هر آنچه را كه در زندگى مورد علاقه ما بود ، از ما ميگيرد ، فقط آنوقت مى‏فهميم كه جام زندگى از اول خالى بوده و ما از روز نخست از اين جام جز باده خيال ننوشيده‏ايم . » [ زيباترين شاهكار هاى شعر جهان ص 293 ] اگر آسياب آزادى انسانها منطقى حركت ميكرد و بجهت آرد كردن مواد عالى ، محصول اشباع كننده « حيات معقول » را با جان خود در مى‏آميخت ، هرگز چنين ناله‏اى را سر نميداد :

دنيا چو حبابست و لكن چه حباب
نه بر سر آب بلكه بر روى سراب

آنهم چه سرابى كه ببينند بخواب
آن خواب چه خواب خواب بدمست خراب