نتيجه پانزدهم آنانكه ديدار خداوندى را در پايان اين زندگى تكذيب مى‏كنند ، خسارت ابدى را بر خود مى‏پذيرند

( آيه شماره 18 ) اينان با تمام جهالت مى‏خواهند سرنوشت واقعى حيات خود را دريابند ميخواهند بفهمند كه كجا ميروند به كلمه تفسير نشده تكامل دلخوش مى‏دارند ما در زنجيرهاى گوناگون محيط و اجتماع و تاريخ و تمايلات و ناگواريها و محروميتها و

[ 23 ]

خطاكارى‏هاى متنوع دست و پا مى‏زنند و آنها را با عواملى بسيار ابتدائى تفسير مى‏كنند و ميگويند : هيچ باكى نيست كه ما امروزه در ميان هزاران مشكلات زندگى دست و پا بزنيم و هشياريها و ناملايمات خود را با مواد و وسايل تخدير كننده ناديده بگيريم ، تا در قرون و اعصار آينده ، انسانهايى بوجود بيايند كه در رفاه و آسايش مشغول زندگى شوند در پاسخ اين « بزك نمير بهار مياد ، كنبزه با خيار مياد » ميگويند : بايد گفت : در آنموقع انسانى كه بوجود ميآيد و زندگى مى‏كند ، آيا با همين مى‏خواهم و عقل و حواسى كه ما داريم ،

زندگى خواهد كرد ؟ شما امروز ببينيد آيا توانسته‏ايد پاسخ سؤالات همين انسان را كه در و ديوار جوامع را درباره لزوم زندگى خردمندانه پر كرده است ، بدهيد ،

اگر چنين ادعايى داشته باشيد ، حتما زندگى امروز شما بهشت برين است ،

ديگر نوبت براى آرزوى بهشت موعودى كه پس از قرون و اعصار بوجود خواهد آمد ، نمى‏رسد . و اگر شما با همين ميخواهم و عقل از عهده پاسخ اين سؤالات برنيامده‏ايد ، چه تحول و تغييرى را در آينده درباره انسان سراغ داريد كه صورت خواهد گرفت و ناگواريها و بدبختى‏هاى ده‏ها قرن گذشته را جبران خواهد كرد ؟ به اضافه اينكه شما چگونه مى‏توانيد در باره انسانهاى آينده كه مثل انسان امروز در خود محورى‏ها غوطه‏ور خواهد شد ، براى من وظيفه و تعهدى براى آماده كردن مقدمات زندگى خود محورانه آنان اثبات كنيد ؟ اين حقيقت را بدانيد كه آن آيندگان نه تنها از سنخ فرشتگان نيستند ، بلكه با اين تسلط روزافزون ماشين ناآگاه بر انسانها ،

بشكل پيچ و مهره ماشين‏ها در خواهند آمد كه فقط براى اسارت در دست خود كامگان به درد خواهند خورد . از طرف ديگر شما مى‏گوئيد : آينده‏اى با آن مشخصات در جريان رويدادهاى تاريخ بطور حتم پيش خواهد آمد . بسيار خوب حال كه چنين است ، من با چه دليل به انسانهاى امروز توصيه كنم ، يا دستور بدهم كه شما از همه خواسته‏ها و شناخت‏هاى خود دست برداريد ؟ هرگز

[ 24 ]

طلوع آفتاب در فردا با اينكه همه انسانها آن را مى‏خواهند ، نيازى به توصيه و دستور ما ندارد ، حتى واقعيت از دانستن اينكه فردا آفتاب طلوع خواهد كرد ،

نيز بى‏نياز مى‏باشد . اين مسائل كه هر يك در موقع تموج در مغز هشياران آبستن مسائل ديگريست ، به حل و فصل نهائى نخواهند رسيد . شما رهبران فكرى فقط يك راه داريد و بس و آنهم اينست كه انسان‏ها همگى بايد بدانند كه :

پر كاهم در مصاف تندباد
خود ندانم در كجا خواهم فتاد

پيش چوگانهاى حكم كن فكان
ميدويم اندر مكان و لا مكان

يعنى ما انسانها بوسيله عواملى از طبيعت كه جلوه‏گاه مشيت خداوند هستى آفرين است ، به حركت و تكاپو افتاديم ، اين جبر سرگذشت طبيعى با احساس امكان حركت آزادانه بسوى كمال هيچ منافاتى ندارد . يعنى با اينكه « پر كاهم در مصاف تند باد . . . » با اينحال :

گر هلالم گر بلالم ميدوم
مقتدى بر آفتابش مى‏شوم

مولوى درست است كه جريان اسپر و اوول پدر و مادر در اختيار من نبوده است . درست است كه قرار گرفتن و به تكاپو افتادن من در اين كيهان بزرگ با پيش‏بينى و آزادى من صورت نگرفته است ، اما هيچ ترديدى ندارم در اينكه در اين زندگانى طبيعى در جستجوى « حيات معقول » مى‏باشم ، آن حيات معقول كه پاسخگوى هدف اعلاى وجود من در اين كارگاه معقول بوده باشد و به اين سؤال جدى كه « از كجا آمده‏ام ؟ براى چه آمده‏ام ؟ بكجا مى‏روم » جواب قانع كننده‏اى بدهد ، و بجاى جواب منطقى به اين سئوال ، روى آن گرد و خاك نپاشد و آنرا در زير اصطلاحات فريبنده مخفى نكند . جواب سئوال مزبور جز با قبول قرار گرفتن من در جاذبه ربوبى كه همه ابعاد مثبت من را شكوفا مى‏سازد و به ديدار خداوندى ( لقاء اللّه ) رهسپار مى‏سازد ،

امكان‏پذير نمى‏باشد .

[ 25 ]