نتيجه يكم

آن دسته از مردم كه به اصول عالى الهى در اين زندگانى كفر ميورزند و از حيات طبيعى كه با ديگر جانوران در آن شركت دارند ، گام به « حيات معقول » نميگذارند و جهان و موجوديت خود را در نمودهائى گسيخته خلاصه ميكنند و از درك روابط عالى آنها خود را محروم ميسازند ، همواره دنبال سرابهاى آب‏نما ميروند ، ( آيه شماره 1 ) و نميدانند كه بر طرف كننده آن تشنگى سوزان كه آنانرا به دويدن بسوى سرابها وادار ساخته است ، خود آب است ، نه سراب آب‏نما . تشنگى آنان جز با درك نورانى اصول عالى الهى در اين زندگانى قابل برطرف شدن نيست . چرا قابل برطرف شدن نيست ؟

براى آنكه :

زين پرده ترانه ساخت نتوان
وين پرده به خود شناخت نتوان

نظامى گنجوى

كاشكى هستى زبانى داشتى
تا زهستان پرده‏ها برداشتى

-----------
( 1 ) الاحزاب آيه 43 .

-----------
( 2 ) التحريم آيه 8 .

[ 34 ]

هر چه گوئى اى دم هستى از آن
پرده ديگر بر او بستى بدان

آفت ادراك آن قال است و حال
خون بخون شستن محالست و محال

هر نوع شناختى كه درباره هر يك از اجزاى اين جهان يا مجموعه آن بدست بياوريم ، خود جزء يا پديده‏اى از همين جهان است . و چگونه ممكن است بوسيله جزئى از يك مجموعه ، خود آن مجموعه قابل شناسائى بوده باشد ؟ لذا براى تفسير و توضيح جهان و زندگى ما كه جزئى از آنست ، احتياج بيك نور فروزان داريم كه اصول عالى الهى را در اين جهان براى ما قابل ديدن بسازد . بطور كلى : يا بايد بوسيله كسب نور الهى اصول عالى جهان را درك كرده و آنرا تفسير كنيم و يا بدون معطلى روانه قهوه‏خانه نيهيليستى ( پوچ گرائى ) شويم و گمان نكنيد كه با نشستن در قهوه‏خانه نيهيليستى آرامش گرفته و كار ما تمام خواهد شد ، زيرا گاهگاهى فعاليت‏هاى ناشناخته مغز ، نيش خود را زده و به ما هشدار خواهد داد كه مواظب باشيد و بدانيد كه حتى رسيدن به مرحله پوچ گرايى بدون عبور از واقعيات قطعى امكان‏پذير نميباشد و همچنين نگهداشتن همين حالت پوچ گرائى احتياج مستمر به محو كردن بازيگرانه واقعيات دارد .

آن نور الهى كه جهان را براى انسان روشن ميسازد ، ناشى از افزايش علوم حرفه‏اى نيست ، بلكه ناشى از باز شدن آن بينائى درونى است كه فقط با اشتياق به رشد روحى و تلاش در راه وصول بآن ، عملى ميگردد . اين تلاش بدون تخلق به اخلاق اللّه كه گذشت از هوى و هوس و خودخواهى و قدرت پرستى ، مقدمه آن است ، امكان پذير نميباشد .

وقتى كه ميگوئيم : تخلق به اخلاق اللّه ، مقصود ما يك پند و اندرز معمولى نيست ، بلكه بيان علت حقيقى انسان شدن است كه آدمى را از مرز جانوران بالاتر ميبرد و آنچه را كه با چشم معمولى ديدنى نيست براى او قابل ديدن ميسازد . چنانكه يك دختر براى چشيدن عاطفه مادرى راهى جز داراى

[ 35 ]

فرزند بودن وجود ندارد . عاطفه مادرى واقعيتى است كه نه قابل ديدن است و نه قابل لمس كردن ، نه با ذائقه معمولى ميتوان آنرا چشيد و نه با گوش ميتوان آنرا شنيد و نه با بينى ميتوان آنرا استشمام كرد . بلكه تنها راه دريافت اين عاطفه به فعليت رسيدن بعد مادرى است . چنانكه انگور شدن غوره بيش از يك راه ندارد و آن عبارتست از حركتى طبيعى كه بسوى انگور شدن بايد سپرى نمايد .

اينكه آيه شريفه ميگويد :

وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ ( و كسى كه خدا براى او نورى قرار ندهد ، براى او نورى وجود ندارد ) .

مانند آن حديث كه ميگويد :

لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ الْتَّعْليمِ وَ التَّعْلُّمِ بَلْ هُوَ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ في‏ قَلْبِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ ( علم با زياد آموختن و آموزش نيست ، بلكه علم نوريست كه خداوند در دل كسانى از بندگانى كه بخواهد برميافروزد ) .

براى اينست كه توفيق يافتن به چنين نور فقط با بفعليت رسيدن بعد الهى روح آدمى امكان پذير ميگردد .