4 روابط اجتماعى در حيات معقول

حيات معقول اين نقش معجزه‏آسا را بعهده گرفته است كه رابطه انسانها

[ 245 ]

را با يكديگر كه بر مبناى سود و زيان در جريان است به رابطه انسانى محض مبدل نمايد . رابطه بر مبناى سود و زيان يا از فرمول شرم‏آور هابس ( انسان گرگ انسان است ) سرچشمه ميگيرد ، يا بآن فرمول منتهى ميگردد . اين مبنا محكم ترين عامل ادامه تاريخ حيات طبيعى ما است ، اگر چه تلخى‏هاى اين تاريخ را با حماسه‏هاى بى‏اساس براى خودمان شيرين و قابل هضم ميسازيم . اينكه حيات معقول ميتواند رابطه سود و زيان محض را به رابطه بر مبناى انسانيت استوار بسازد ،

يك رؤياى دلپذير نيست ، بلكه حقيقتى است كاملا قابل تحقق عينى كه مشاهده آن احتياج به ورق زدن تاريخ جانبازان راه حق و عدالت دارد . در اين اوراق با چهره‏هائى روبرو ميگرديم كه گام به ما فوق سوداگرى‏ها نهاده از كامكاريها و خودكامگى‏ها گذشته‏اند . وانگهى اينهمه مطالب كه در آثار ادبى بزرگ و مسائل مربوط به انسان شناسى نوشته شده است ، اگر فرازهاى آنها را كه درباره بيان اوصاف فاضله انسانى و روابط عالى ميان چند انسان نوشته شده است ، از آن آثار منها كنيم ، چيزى نميماند كه بعنوان مختص انسانى در برابر ساير جانوران يا ماشينهاى ناخودآگاه قابل خواندن بوده باشد . در صورتيكه همه ما با اشتياق سوزان بآن فرازها ، آثار بزرگ ادبى را ميخوانيم و خواه ناخواه تحت تأثير آنها قرار ميگيريم . پس معلوم ميشود ما انسانها استعداد پذيرش آن اوصاف و روابط عالى انسانى را دارا ميباشيم .

بعنوان مثال : وقتى كه در يك اثر ادبى ميخوانيم كه يك انسان بجهت پاسخگوئى مثبت بوجدان خود ، از سود كلان گذشته و به مشقت‏ها و رنج‏هاى غير قابل تحمل تن داده و چه بسا كه به زندگى خود هم پايان داده است ، در دريائى از احساس عظمت غوطه‏ور ميشويم . در اين دنيا اگر بتوان همه چيز را به شوخى گرفت ، حيات و جان چيزى نيست كه شوخى بردار باشد . وجدان چگونه عاملى است كه ميتواند جان و حيات را در راه فعاليت خود قربانى كند ؟

پس اينكه روابط اجتماعى نميتواند بجز بر مبناى سود و زيان برقرار شود ، نوعى

[ 246 ]

خود فريبى است كه از فريب دادن ديگران نتيجه ميشود .

يك استاد و مربى دلسوز ميتواند با دانش‏پژوهان رابطه‏اى برقرار كند كه فوق حقوق ماهيانه او است . او ميتواند از ارتباط رسمى با حواس و ذهن دانش پژوه خود عميق‏تر رفته با جان‏هاى آنان طرح آشنائى بريزد . دانش‏پژوه ميتواند رابطه خود را با استاد ، رابطه واسطه انتقال واقعيات به مغز و روان خود تلقى نمايد . بطور كلى براى بوجود آوردن رابطه عضويت در كاروانى كه با راه‏هاى مختلف بيك مقصد ميرود ، درك و پذيرش ضرورت وصول به آن هدف كافى است . بهمين جهت است كه « حيات معقول » توجه به هدف اعلاى زندگى را براى همه انسانها در درجه اول از اهميت قرار ميدهد . با توجه و پذيرش اين هدف اعلا است كه پيشتازان واقعى بشرى از عنان گسيختگى و رضايت دادن مردم به روابط ماشينى طبيعت كه بطور حتم تزاحم و تصادم و حق كشى را بدنبال خواهد داشت ، رنج و شكنجه احساس نموده و فرياد ميزنند :

اينهمه عربده و مستى و ناسازى چيست
نه همه همره و هم قافله و همزادند

اگر براى درك و پذيرش هدف اعلاى زندگى خاصيتى جز اين نبود كه روابط انسانى را از سود و زيان شخصى بالاتر برده و مبدل به رابطه معقول مينمايد كافى بود كه ضرورت اين درك و پذيرش را اثبات نمايد .