3 مسير هدفهاى تكاملى عقلانى

اين مسئله شگفت انگيز را درست مورد دقت قرار بدهيم كه علت چيست كه براى بيان جريان تكاملى جهان و پديده زيست جانداران مطالبى گفته ميشود كه حداقل ميتوانند توصيفى قابل تصور درباره جريان تكاملى بوده باشند ، ولى وقتى بانسان ميرسيم و ميخواهيم براى تاريخ وى سير تكاملى عقلانى را اثبات كنيم ، مقدارى حماسه‏سرائى ميكنيم و مقدارى به صنايع چشمگيرى كه اكثر ريشه‏هاى اصلى آنها مربوط به بارقه‏هاى

[ 198 ]

مغزى نوابغ ميباشد تكيه مينمائيم ، در صورتيكه ميدانيم اگر چه نوابغ در تحقيقات مربوط به كارهاى خود تكاپو و تلاش مينمايند ، ولى اكثريت قريب به اتفاق اصول اكتشافات و اختراعات از آن جهشهاى ذهنى ناشى ميشود كه پيوستن منطقى آنها به مقدمات موجوده در ذهن مكتشف ، بهيچ وجه روشن و قابل پيش‏بينى نيست . بهر حال تاكنون هيچ جامعه شناس و فيلسوفى نتوانسته است با ارائه دلايلى كامل منطقى و قانع كننده اثبات كند كه نوع بشر در بدست آوردن پديده‏هاى چشمگير صنعتى و امتيازاتى كه امروزه از آنها برخوردار ميباشد ، با آگاهى‏هاى قبلى و با روش منطقى و پيش‏بينى قاطعانه حركت كرده است ، تا چه رسد باينكه ادعا كنيم كه انسان در جريان تكامل عقلانى با آن حماسه‏هائى كه سر داده است ،

موفقيتى بدست آورده است . بنظر ميرسد كه ما انسانها همواره از دو تصور يا از دو تخيل فريب ميخوريم : يكى اينكه اشتياق جدى براى وصول به كمال و رشد را كه در درون همه ما وجود دارد ، با رشد و كمال فعلى اشتباه ميكنيم ،

يعنى بجهت داشتن آن اشتياق گمان ميكنيم خود كمال واقعى را بدست آورده‏ايم .

دوم ناتوانى از تفكيك هر يك از افراد انسانى از همه انسانها و محصول كار و كوشش آنان ، اين اشتباه را بوجود ميآورد كه هر يك از مردم گمان ميكند او به تنهائى همه انسانها و محصول كارهاى آنها را دارا ميباشد . وقتى كه ميگويد : من در قرن بيستم زندگى ميكنم ، مانند اينست كه بگويد : من همه قرن بيستم هستم با تمام محتوياتش اين محاسبه غلط يك نتيجه شگفت‏انگيز را ببار ميآورد و آن اينست كه « پس من تكامل عقلانى پيدا كرده‏ام » براى فهم صحت و بطلان اين تخيلات به مباحث گذشته ( مسائل چهل و يك گانه ) مراجعه شود .