نابخردانى ديگر هستند كه تكاليف تأمين كننده ابديت را براى بدست آوردن اعتبارات دنيوى انجام ميدهند

خطاكاريهاى اين نابخردان وقيح‏تر از گروه گذشته است كه گوهر وجود را بميدان ميآورند و خودشان هم ميدانند كه چه حقايق با ارزشى را به ديگران عرضه ميكنند ، ولى آنچه كه ميگيرند جز عناوين اعتبارى بى‏اساس دنيا و يا متاع قليلى كه ارزش و عظمت آن تكاليف انسانى را پوچ و تباه ميسازند ، چيز ديگرى نيست .

اينان باضافه اينكه خود فروشى رذل براه مياندازند ، فروغ الهى تكاليف و وظايف انسان‏ساز را هم خاموش مينمايند و ارزش آنها را تا حد تقابل با لذايذ حيوانى و اعتبارات پوچ دنيوى پايين ميآورند . و نميدانند كه مرز حقيقى انسان و حيوان شناخت ارزش عظمت تكليف است كه انجام آن با هدف‏گيرى الهى سند واقعى ورود به ايام اللّه براى لقاء اللّه است . اين وقاحت موقعى چهره اصلى خود را نشان ميدهد كه با تكيه به پرده‏پوشى خداوندى ( ستار بودن خدا ) ارتكاب به معاصى را ناچيز ميشمارند اينان نميدانند كه :

هر هيئت و هر نقش كه شد محو كنون
در مخزن روزگار ماند مخزون

و نميدانند كه

اين جهان كوهست و فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا

جاى شگفتى است كه اَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏ ( آيا اين انسان نميداند كه خدا مى‏بيند ) .

ما لِهذاَ الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً اِلاَّ اَحْصاها ( چه شأنى است براى اين كتاب كه هيچ كوچك و بزرگى را رها نكرده مگر اينكه آنرا برشمرده و ثبت كرده است ) .

با اينحال پرده پوشى خداوندى درباره اين نابكاران تا حديست كه منافاتى

[ 272 ]

با لطف الهى درباره ديگر بندگانش نداشته باشد . همانگونه كه خداوند مهربان پرده ناموس بندگان را بگناه فاحش ندرد ، همانطور فريب خوردن بندگان ديگر را از خودآرائى رياكاران و حقه‏بازان نيز نميخواهد ، لذا اگر چه « لطف حق با تو مداراها كند » ولى براى نگهدارى افراد جامعه از افتادن به دام اين عنكبوتهاى مگس‏گير « چونكه از حد بگذرد رسوا كند » . 21 ، 25 و منهم من ابعده عن طلب الملك ضؤلة نفسه و انقطاع سببه فقصرته الحال على حاله فتحلّى باسم القناعة و تزيّن بلباس اهل الزّهادة و ليس من ذلك فى مراح و لا مغدى ( گروهى از اين مردم ، احساس حقارت در شخصيت ، او را از سلطه‏جوئى دور ميسازد و نداشتن وسيله مانع از خودنمائى و جاه‏طلبى او ميگردد .

[ و بطور جبر ] او را بحال خود محدود مينمايد و در نتيجه با نام قناعت خود را ميآرايد و با لباس پارسايان خود را زينت مى‏بخشد ، در حاليكه اين ناتوان هرگز نه در شبى و نه در روزى شايسته قناعت و پارسائى نيست ) .