بى‏اعتنائى به حوادث كوبنده در زندگى پيش از بروز آنها

توجه همه جانبه به اينكه زندگى انسانى از دو طرف يا از دو عامل مهم تهديد مى‏شود ، شرط اساسى زندگى است . اين دو عامل عبارتند از : عامل يكم طبيعت كه از هر سوى ما را احاطه كرده است . بيماريها و زلزله‏ها و آتشفشانيها و قحطى‏ها و سيل‏هاى ويرانگر و غير ذلك هشدار ميدهند كه براى حفظ حيات بايستى درصدد مبارزه با اين امور خطرناك برآمده ، بهر نحوى كه ممكن است ، از قرار گرفتن در شعاع فعاليت اين امور پرهيز كرد . عبور حيات انسانها در گذرگاه تاريخ از اين سنگلاخها و ناهمواريها بوده است كه خود موجب آمادگى جدى حيات براى دفاع از خويشتن بوده است . ما چه ميدانيم ،

شايد وجود همين تهديدهاى دائمى بوده است كه دفاع از حيات را عنصر اساسى حيات نموده و آدمى مجبور شده است ، بوسيله اين عنصر شيرينى و بلكه ضرورت نگهبانى از منطقه حيات را در درجه اول از اهميت قرار بدهد .

هر اندازه كه انسان توانائى دفع عوامل مرگ را دارا باشد ، بايستى آن توانائى را بكار بيندازد بلكه نبايد بنشيند و منتظر بدست آمدن قدرت بوده باشد ، زيرا تحصيل قدرت براى ادامه حيات ، آن امانت الهى تا آنجا كه امكان‏پذير است ،

واجب است . عامل دوم عبارتست از تزاحم اقوياى همنوع كه متاسفانه به صرف انرژى مغزى و عضلانى بيشتر از صرف انرژيهاى متنوع براى جلوگيرى از عوامل مرگزاى طبيعت نيازمند است . جمله مورد تفسير بى‏اعتنائى به حوادث كوبنده در زندگى پيش از بروز آنها را سخت مورد توبيخ قرار داده و آنرا از مختصات بدترين زمان بحساب آورده است . آخر چه بهانه و عذرى

[ 267 ]

براى اين بى اعتنائى كه با جانهاى آدميان بازى ميكند ، ميتوان تراشيد . وقتى كه انسان هشيار درك ميكند كه جبر قوانين طبيعت تا حد زيادى مشروط به رهائى آن در برابر جبرى قويتر است كه انسان داراى آن است ، هرگز در مقابل عوامل ويرانگر طبيعت دست روى دست نمى‏نهد و با احتمال اينكه شايد آن عامل ويرانگر بسراغ من نخواهد آمد ، بيخيال نمى‏نشيند و با علم باينكه :

آدمى خوارند اغلب مردمان
از سلام عليك‏شان كم جوامان

اى بسا ابليس آدم‏رو كه هست
پس بهر دستى نبايد داد دست

چگونه ميتوان فريب ظاهر انسانهائى را نخورد كه قيافه خود را با صلح و صفا آراسته و درونشان جايگاه درندگان و گزندگان بى‏امان و مهلك مى‏باشد ؟ 9 ، 10 و النّاس على اربعة اصناف : منهم من لا يمنعه الفساد فى الأرض الاّ مهانة نفسه و كلالة حدّه و نضيض وفره ( مردم بر چهار صنف تقسيم ميشوند : صنفى از آنان از فساد در روى زمين امتناع نمى‏ورزد مگر بجهت پستى و ناتوانى شخصيتش و كندى شمشير و تهديستى او از مال دنيا ) .