ج منابعى كه بعد از تأليف نهج البلاغه ، يا در سده‏هاى بعد از سده پنجم اين خطبه را نقل كرده‏اند ، ليكن از منبع يا منابعى مستقل از منابع نهج البلاغه يا متفاوت با آنها :

14 أبو على محمّد بن الحسن ، معروف به شيخ طوسى ( ف 460 ه . ق . ) آن را در « أمالى » خود ( ج 1 ، ص 382 ) به اسناد زير اين خطبه را نقل كرده است : حفار به ما خبر داد و گفت : أبو القاسم دعبلى براى ما حديث كرد و گفت : پدرم ما را حديث كرد و گفت برادرم دعبل ( خزاعى ) براى ما حديث كرد و گفت محمد بن سلامة الشامى ، از قول زرارة بن أعين ،

از أبي جعفر محمد بن على ، از ابن عبّاس براى ما حديث گفت ، و از محمد ( امام باقر عليه السّلام ) از پدرش ، از جدش نقل كرد و گفت : در نزد امير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السّلام از خلافت ياد شد ، پس گفت : « و اللّه لقد تقمصها . . . » تا آخر خطبه را ، با تفاوت اندكى نسبت به نقل نهج البلاغه ، نقل مى‏كند . ( مصادر ، ج 2 ، ص 28 ) .

15 قطب الدين الراوندى ( ف . 573 ه . ق . ) در شرح خود بر نهج البلاغه اين خطبه را از طريق حافظ ابن مردويه ( 9 ) و حافظ طبرانى ( 4 ) نقل مى‏كند و مى‏گويد اين خطبه را در دو جا ديده‏ام كه هر دو قبل از تولّد سيّد رضىّ بوده است : نخست در ضمن كتاب « الانصاف » ابن قبّه . . . و دوم در نسخه‏اى كه خط وزير المقتدر باللّه ، ابو الحسن على بن محمّد بن فرات ، روى آن بود ديدم . وزارت او شصت و چند سال پيش از تولد رضى بوده است ، و به گمان غالب من آن نسخه مدتها پيش از ابن الفرات نوشته شده است . ( مصادر ،

ص 29 به نقل از الغدير 7 74 ) .

16 أبو منصور طبرسى ( ف . در قرن ششم ) در كتاب « الاحتجاج » ( ص 95 ) خود آن را نقل كرده مى‏گويد : گروهى از اهل نقل از طرق مختلف آن را از ابن عبّاس روايت كرده‏اند .

( مصادر ، ج 2 ، ص 29 ) .

17 ابو محمّد عبد اللّه بن احمد بغدادى معروف به ابن خشاب ( ف . 567 ه . ق . ) اديب و نحوى معروف و استاد ابو سعد سمعانى و ابن سكينه و ابن اخضر . ابن أبى الحديد مى‏گويد : استادم أبو الخير مصدّق بن شبيب واسطى [ ف . 605 ه . ق . در بغداد ] در سال 603 براى من نقل كرد و گفت : اين خطبه را بر شيخ ابى محمد عبد اللّه بن احمد معروف به ابن خشاب خواندم ، چون به آخر آن كه ابن عبّاس از ناتمام ماندن آن تأسف مى‏خورد ،

رسيدم گفت : اگر من اين سخن را مى‏شنيدم به ابن عبّاس مى‏گفتم : آيا چيز ديگرى هم

[ 127 ]

در دل پسر عمّت باقى مانده است كه در اين خطبه نياورده باشد تا از نگفتن آنچه مى‏خواسته بگويد تأسّف بخورى ؟ به خدا قسم نه از پيشينيان و نه از پسينيان ، و نه از هيچ كس كه در دلش بوده كسى نمانده كه يادى از او نكرده باشد جز رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله .

مصدّق مى‏گويد : ابن خشاب اهل شوخى و خوشمزگى بود ، به او گفتم : پس به نظر شما اين خطبه ساختگى است ؟ گفت : به خدا قسم نه من خوب مى‏دانم كه اين خطبه از كلام او است ، همانگونه كه مى‏دانم نام تو مصدّق است . گفتم : بسيارى از مردم مى‏گويند اين خطبه از كلمات خود رضى رحمه اللّه است . گفت : رضىّ و غير رضىّ كجا و اين سبك گفتار و اين محتويات ؟ رساله‏هاى رضى را ما ديده‏ايم ، شيوه و هنر نويسندگى او را هم مى‏شناسيم . نثر او با اين سخن به هيچ روى قابل مقايسه نيست . سپس گفت : به خدا قسم اين خطبه را در آثارى يافته‏ام كه دويست سال قبل از به وجود آمدن سيّد رضىّ نگاشته شده بودند ، آن را ديده‏ام به خطهايى نوشته شده كه همه آن خطها را مى‏شناسم ، و خطهاى دانشمندان و اديبانى را مى‏شناسم كه پيش از به وجود آمدن نقيب ابو احمد ، پدر رضىّ ، نوشته شده‏اند . ( شرح ، ج 1 ، ص 205 ) .

18 علاّمه ابو المظفّر يوسف بن قزغلى حنفى مشهور به سبط بن الجوزى ( ف . 654 ه . ق . ) اين خطبه را در كتاب خود « تذكرة الخواص » ( ص 117 ) از قول استادش ابو القاسم النفيس الأنبارى به سند خود از ابن عبّاس ، نقل كرده است . اين روايت نيز در ذيل خطبه نقل و مطابقه خواهد شد .

19 علاّمه عزّ الدين عبد الحميد ابن ابى الحديد مدائنى معتزلى ( ف . 656 ه . ق . ) پس از سخن استادش مصدّق ( 14 ) مى‏گويد : من خود اين خطبه را بارها در نوشته‏هاى استادمان ابو القاسم بلخى امام معتزله بغداد ديده‏ام . وى در روزگار خلافت المقتدر ، مدتها پيش از به وجود آمدن سيّد رضى ، مى‏زيست . همچنين آن را بارها در كتاب ابى جعفر ابن قبّة يكى از متكلّمان اماميه ديده‏ام ، و كتابش مشهور و معروف به كتاب « الانصاف » است .

وى از شاگردان شيخ ابى القاسم بلخى رحمه اللّه تعالى بود ، و در همان عصر ، پيش از آنكه رضىّ رحمه اللّه تعالى به وجود آيد ، فوت كرد . ( شرح ، ج 1 ، ص 206 205 ) .

20 شيخ كمال الدين بن ميثم البحرانى ( ف . 679 ه . ق . ) شارح نهج ، نيز مانند قطب راوندى مى‏گويد آن را در دو منبع ديده‏ام .

21 علاّمه حلّى ، حسن بن سديد الدين يوسف بن زين الدين على بن مطهر حلّى ( 726 648 ) در كتاب خود « كشف الحقّ » ( مطلب پنجم ، ج 2 ، ص 40 ) خطبه را نقل كرده

[ 128 ]

است . ( نهج السعادة ، ج 2 ، ص 512 ) .

22 ابراهيم بن سليمان حلّى نجفى مكنّى به أبو اسماعيل و مشهور به قطيفى از فقها و محدّثان قرن 11 هجرى معاصر با شاه طهماسب صفوى ، اين خطبه را در « اثبات الفرقة الناجية » آورده مى‏گويد : خطبه شقشقيه را پيش از رضى عده‏اى مانند ابن عبد ربّه در جلد چهارم عقد الفريد ، نقل كرده‏اند . ( مصادر ، ج 2 ، ص 23 ، لغتنامه دهخدا ذيل قطيفى ) .

علاوه بر منابع فوق ، قطعاتى از اين خطبه به عنوان شاهد لغوى و مثال در كتب ادبى و فرهنگهايى مانند : النهايه ابن اثير ، قاموس فيروزآبادى ، لسان العرب ابن منظور و مجمع الامثال ميدانى آمده است .

تاريخ به قرينه نكات تاريخى خطبه : سخن گفتن امام از ناكثين ( دار و دسته جمل جمادى سال 36 ) و قاسطين ( معاويه و افراد ستم پيشه‏اش در صفّين اواخر سال 36 و اوايل سال 37 ) و مارقين ( خوارج نهروان اواخر سال 37 يا در سال 38 ) ، و به قرينه حضور ابن عبّاس در كوفه ، مى‏توان حدس زد ، اين خطبه را امام در اواخر سال 38 يا اوايل سال 39 ايراد كرده است .

موضوع 1 شكايت از جريان جانشينى رسول خدا ، بيان خصوصيات خلفا ، و شرايط و نتايج خلافت آنان .

2 بيان چگونگى بيعت مردم با او ، بيعت شكنى ، و موضعگيرى او در برابر مخالفان .

3 شرايط و علل پذيرفتن امر خلافت ، و حقيقت حكومت از نظر امام .