[ توضيح مترجم ]

اين سخن از جمله خطبه‏هاى آن حضرت است كه درباره اصحاب جمل فرموده و بعضى احتمال داده‏اند درباره معاويه و اصحاب او است .

[ 189 ]

چون آنان مردمى در لباس و ظاهر دين بلكه عده‏اى از آنان از جمله صحابه و داراى سابقه‏هاى مهم و خدمات برجسته در راه پيشرفت اسلام بودند ، براى عموم مسلمانان و پيروان على ( ع ) جنگ با آنان گران مى‏آمد . بدين سبب ، بعضى با آنكه على را به خوبى مى‏شناختند ، خود را به كنار كشيدند و در پلاس تقوى و زهد ساختگى خويش را پيچيدند و در زوايا منزوى شدند و جمعى دچار ترديد و تحيّر گشتند .

امير المؤمنين در اين كلام ، باطن و حقيقت مردمى را كه با او به دشمنى برخاستند معرفى مى‏كند : كه اگر چه ظاهر و سخنان فريبنده دارند ، من به انديشه آنان آگاهم و هواهاى شيطانى آنان بر من پوشيده نيست ، اگر چه ظاهر دين ، بلكه تقوى را ، به خود آراسته‏اند ، ولى سلسله جنبان همه حركاتشان شيطان است و در تحت فرمان او با حق مى‏ستيزند و زير بيرق او پياده و سواره به جنبش آمده‏اند . درباره آنان براى من شكّى نيست ،

چون غرض و هوائى جز امر حق در من نيست ، پس نه خود به اشتباهم و نه از جانب ديگرى به من اشتباهكارى شده ، هم خود با بصيرت نافذ باطن آنان را مى‏بينم ، هم رسول خدا ( ص ) مرا به كار آنان بينا كرده است ، اينست كه در كندن ريشه آنان و پراكنده كردن اين حزب شيطان بى‏تأمّل پيش خواهم رفت و چرخهاى جنگ را به كار خواهم انداخت و دلوهاى خون بيرون خواهم كشيد كه درياچه‏اى پديد آيد ، تا كسى به انديشه ستيزه نيفتد و خيالات فاسد را مجال ظهورى نماند .

[ 190 ]

10 حزب الشّيطان و من خطبة له عليه السّلام الهزيمة لحزب الشّيطان الأعمى و النصرة لحزب اللّه البصير

ألا و إنّ الشّيطان قد جمع حزبه ، و استجلب خيله و رجله ، و إنّ معي لبصيرتي : ما لبّست على نفسي ، و لا لبّس عليّ . و أيم اللّه لأفرطنّ لهم حوضا أنا ماتحه لا يصدرون عنه و لا يعودون إليه . [ 1 192 ]

[ 191 ]

10 دار و دسته شيطان از جمله خطبه‏هاى آن حضرت است شكست ، سرانجام دار و دسته بى‏بينش شيطان و پيروزى در انتظار ياران بصير خدا است

هش داريد كه شيطان حزب خود را گرد آورده ، پياده و سواره‏اش را بسيج كرده است ، و بيگمان بينش خود را ، در برابر اينان ، پيوسته به همراه دارم . نه هرگز خود را به اشتباه انداخته‏ام و نه مرا به اشتباه كارى انداخته‏اند . به خدا سوگند حوضى را براى آنان از آب پر كنم كه خود بر سر چاه ايستاده آب آن را بكشم ، حوضى كه وارد شدگانش از آن بيرون نيايند ، و ديگران انديشه رجوع بدان را به خود راه ندهند . [ 1 193 ]

[ 192 ]

[ 1 190 ] كما قيل في السند و المصدر هذه الخطبة ، هي قطعة من الخطبة التي ألقاها أمير المؤمنين بذي قار و نقلت في مصادر شتى ، و منها شرح ابن أبي الحديد ذيل خطبة 22 ، و ستذكر هناك إن شاء اللّه ،

و هنا تذكر ما رويت برواية أخرى في « الإرشاد » للشيخ المفيد ( ره ) :

قال عليه السّلام بعد حمد اللّه و الثناء عليه و الصلاة على رسول اللّه ، صلّى اللّه عليه و آله و سلّم :

« أمّا بعد ، فإنّ اللّه تعالى فرض الجهاد و عظّمه و جعله نصرة له ، و اللّه ما صلحت دنيا قطّ و لا دينا إلاّ به . و إنّ الشّيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و شبّه في ذلك و خدع ، و قد بانت الأمور و تمحصّت .

و اللّه ما أنكروا عليّ منكرا ، و لا جعلوا بيني و بينهم نصفا ، و إنّهم ليطلبون حقّا تركوه ، و دما سفكوه ، و لئن كنت شركتهم فيه ، فإنّ لهم لنصيبهم منه ، و إن كانوا ولّوه دوني فما تبعته إلاّ قبلهم ،

و إنّ أعظم حجّتهم لعلى أنفسهم ، و إنّي لعلى بصيرتى ، ما التبست عليّ ، و إنّها للفئة الباغية فيها اللّحم و اللّحمة ، و قد طالت هلبتها و امكنت درّتها ، يرضعون أمّا فطمت ، و يحيون بيعة تركت ، ليعود الضّلال إلى نصابه . ما أعتذر ممّا فعلت ، و لا أتبّرأ ممّا صنعت .

فيا خيبة للدّاعي و من دعا ، لو قيل له : إلى من دعوتك و إلى من أجبت ، و من إمامك و ما سنّته ؟

إذا لزاح الباطل عن مقامه و لصمت لسانه فيما نطق .

و أيم اللّه لأفرطنّ لهم حوضا أنا ماتحه ، لا يصدرون عنه و لا يلقون بعده ريّا أبدا . و إنّي لراض بحجّة اللّه عليهم و عذره فيهم ، إذ أنا داعيهم فمعذر إليهم ، فإن تابوا أقبلوا فالتّوبة مبذولة و الحقّ مقبول ، و ليس على اللّه كفران ، و إن أبوا أعطيتهم حدّ السّيف . و كفى به شافيا من باطل و ناصرا لمؤمن » . ( الإرشاد ، للشيخ المفيد ، باب مختصر من كلامه عليه السّلام ، ص 134 ) .

[ 193 ]

[ 1 191 ] همانگونه كه در ذيل سند خطبه گفته شد ، اين سخن بخشى از خطبه‏اى است كه امير المؤمنين در ذى قار بيان كرده است و منابع چندى آن را نقل كرده‏اند ، از جمله ابن ابى الحديد كه در ضمن شرح خطبه 22 نقل كرده است و در ذيل خطبه 22 خواهد آمد . در اين جا روايت ديگرى از اين خطبه كه در « ارشاد » شيخ مفيد آمده نقل مى‏گردد :

امير المؤمنين عليه السلام ، پس از سپاسگزارى به درگاه خدا و ستايش او و درود فرستادن بر فرستاده خدا ، كه درود خدا بر او و خاندانش باد ، گفت :

پس از سپاس و ستايش ، بيگمان خداى متعال جهاد را واجب ساخت و بزرگ داشت و آن را وسيله پيروزى خود قرار داد ، به خدا قسم نه دين بدون آن به سامان مى‏رسد و نه دنيا . هان بدانيد كه شيطان دار و دسته خود را گرد آورى و سوارانش را بسيج كرده در اين مورد به شبهه و نيرنگ دست زده است ، در حالى كه كارها روشن شده ابهام و تيرگى از چهره آنها زدوده شده است .

به خدا سوگند نه ناپسندى به من نسبت توانند داد ، و نه در ميان من و خويش داد و انصافى روا داشته‏اند . اينان در واقع به دنبال حقّى هستند كه خود آن را پشت سر انداختند ، و خواستار گرفتن انتقام خونى هستند كه خود به زمين ريختند . بدون شك اگر من در آن خون سهمى داشته‏ام ، سرمايه و بهره اين خون متعلق به خودشان مى‏باشد . و اگر خودشان عهده‏دار ريختن خون بوده‏اند نه من ،

پيامد آن هم جز دامان آنان را نخواهد گرفت ، بى‏گمان بزرگترين دليلشان عليه خود ايشان است ،

من پيوسته در هر كارى با بينشى روشن وارد شده‏ام و امور بر من تيره و درهم نشده است . اينان همان دار و دسته تجاوزكارى هستند كه مغز صحابه و خويشان پيامبر اكرم نيز در ميان آنان هستند ، كه مويشان بلند و شيرشان فراوان شده ، از مادرى شير مى‏خورند كه آنان را از شير بازگرفته است ، و پيمانى را زنده مى‏گردانند كه ترك شده است ، به منظور آنكه گمراهى را به نهايت رسانند . از آنچه كردم هرگز عذر نمى‏خواهم و از آنچه ساخته‏ام بيزارى نمى‏جويم .

زيان و نابودى براى فراخوان باد و خوانده شده كاش بدو گفته مى‏شد : به سوى چه كسى ترا فراخواندم ، و براى چه كسى پاسخ گفتى ، پيشوايت كيست و شيوه عمل او چيست ؟ اگر چنين مى‏شد بدون شك باطل از جاى خود به كنار مى‏رفت ، و زبانش در آنچه مى‏گفت به بند مى‏آمد .

به خدا سوگند چنان حوضى براى آنان از آب پر كنم كه كشنده آبش خودم باشم ، نه هرگز از آن آبشخور بيرون روند و نه هيچ سيرابى از آن پس به خود بينند . من به حجّت خدا برايشان ، و عذر خدا درباره ايشان خوشنودم ، چه همانگونه كه من فرا خواننده آنان هستم ، پذيراى عذرشان هم مى‏باشم ، در نتيجه اگر ( به سوى حقّ ) باز گشتند و روى آوردند ، راه بازگشت به رويشان گشوده است ، و روى نهادن به سوى حقّ از آنان پذيرفته ، و خدا عمل هيچ فردى را ناديده نمى‏گيرد ، و اگر از حقّ خواهى رويگردان شدند ، آنچه بدانان تقديم مى‏كنم تيزى دم شمشير است ، چه ، شمشير شفا بخش دلهاى حقير است از باطل ، و ياور افراد با ايمان در برابر كفر است .

[ 194 ]