2 كيفيّة الخلقة و غايتها

لم يخلق ما خلقه لتشديد سلطان ، و لا تخوّف من عواقب زمان ، و لا استعانة على ندّ مثاور ، و لا شريك مكاثر ، و لا ضدّ منافر ، و لكن خلائق مربوبون ، و عباد داخرون . لم يحلل في الأشياء فيقال : هو فيها كائن ، و لم ينأ عنها فيقال : هو منها بائن . ( 3 ) لم يؤده خلق ما ابتدأ و لا تدبير ما ذرأ ، و لا وقف به عجز عمّا خلق ، و لا و لجت عليه شبهة فيما قضى و قدّر ، بل قضاء متقن ، و علم محكم ، و أمر مبرم .

المأمول مع النّقم ، المرهوب مع النّعم [ 2 610 ] ( 4 )

[ 609 ]

2 چگونگى و هدف آفرينش

آفريدگان را نه براى تحكيم سلطنت خود آفريده است ، و نه ترس از پيشامدهاى زمانه او را بدين كار كشانيده ، و نه يارى جستن از كسى براى پيروزى بر همتاى نيرومند و يا بر شريك افزون طلب ، يا بر ناهمگونى بيزار از يكديگر علت آن بوده است ، بلكه آفريدگان همگى پرورده‏هاى او هستند ، و بندگانى سر به فرمان و خاضع مى‏باشند .

نه در چيزها حلول كرده تا گفته شود : در آنها موجود است ، و نه از آنها چنان جدا شده كه بتوان گفت : از آنها جداست . ( 3 ) آفريدن آنچه آفريده و تدبير آنچه پراكنده او را به خستگى و ناتوانى نينداخته است ، و در خلقت موجودات هيچ ناتوانى او را از كار باز نداشته است ، و در فرمان و تقديرش ترديدى راه نيافته ، بلكه قضائيست متقن ( انجام گرفتنى است استوار ) ، و دانشى است محكم ، و فرمانى است قطعى . همان خداوندى كه ( با وجود داشتن قدرت و اراده ) انتقام گرفتنها اميدواريها تنها به سوى اوست ، و با وجود نعمتها ترس ( بريده شدن آنها هم ) از اوست . [ 2 611 ] ( 4 )

[ 610 ]

[ 1 606 ] ما روي مثل هذا الفصل في مصادر أخرى :

ما يوجد في « الغارات » و « الكافي » مثل هذا الفصل .

« غرر الحكم و درر الكلم » للآمدي :

« كلّ مسمّى بالوحدة غير اللّه ، سبحانه ، قليل . كلّ عزيز غير اللّه ، سبحانه ، ذليل . كلّ قويّ غير اللّه سبحانه ضعيف . كلّ مالك غير اللّه سبحانه مملوك . كلّ عالم غير اللّه متعلّم . كلّ قادر غير اللّه ، سبحانه ، مقدور . كلّ باطن عند اللّه ، جلّت آلاؤه ، ظاهر » .

[ 2 608 ] ما روي مثل هذا الفصل في مصادر أخرى :

الف « الغارات » للثّقفي :

حدّثنا إبراهيم بن اسماعيل اليشكريّ ، و كان ثقة ، أنّ عليّا ، عليه السّلام ، سئل عن صفة الرّب ،

فقال :

« الحمد للّه الأحد الصّمد الفرد المتفرّد الّذي لا من شي‏ء كان . . . حدّ الأشياء عند خلقه إيّاها ،

إبانة له من شبهها ، و إبانة لها من شبهه ، فلم يحلل فيها فيقال : هو فيها كائن ، و لم يبن عنها فيقال :

هو عنها بائن ، و لم يخل منها فيقال له : أين ؟ . . . أحاط بالأشياء علما فلم يزدد بتجربته بها خبرا ،

علمه بها قبل أن يكوّنها كعلمه بها بعد تكوينها ، لم يكوّنها لتشديد سلطان ، و لا لخوف من زوال و لا نقصان ، و لا استعانة على ندّ مكابر ، و لا ضدّ مثاور ، و لا شريك مكاثر ، لكن خلائق مربوبون ، و عباد داخرون ، فسبحان من لا يؤوده خلق ما ابتدأ ، و لا تدبير ما برأ ، و لا من عجز و لا فتور بما خلق اكتفى ، خلق ما علم ، و علم ما أراد ، لا بتفكير حادث علم أصاب ، و لا شبهة دخلت عليه فيما أراد ،

و لكن قضاء متقن و علم محكم ، توحّد فيه و خصّ نفسه بالرّبوبيّة . . . » . ( ص 175 ، ج 1 ) .

ب « اصول الكافي » لثقة الإسلام الكليني الرازي :

محمّد بن أبي عبد اللّه و محمّد بن يحيى جميعا رفعاه إلى أبي عبد اللّه عليه السّلام أنّ أمير المؤمنين عليه السّلام استنهض الناس في حرب معاوية في المرّة الثانية ، فلمّا حشد الناس قام خطيبا فقال :

« الحمد للّه الواحد الأحد الصّمد المتفرّد الّذي لا من شي‏ء كان . . . » .

و روايته شبيهة جدّا برواية الثقفي ( ج 1 ، ص 184 ، الحديث 1 من باب جوامع التوحيد ، من كتاب التوحيد ) .

[ 611 ]

[ 1 607 ] ترجمه روايات منابع ديگر :

از اين بخش خطبه ، عبارتى يا روايتى در « الغارات » و « كافى » ديده نشد .

« غرر الحكم و درر الكلم » نوشته آمدى :

هر كس به يكى بودن ناميده شود ، جز خداى سبحان ، نشان از كم بودن او است . هر ارزشمندى ، جز خداى سبحان ، خوار است . هر توانمندى ، جز خداى سبحان ، ناتوان است . هر دارنده‏اى ، جز خداى سبحان ، داشته شده است . هر دانشمندى ، جز خدا ، دانشجو است . هر نيرومندى ، جز خداى سبحان ، بى نيرو است . هر نهفته‏اى در نزد خدا ، كه داده‏هايش بس روشن است ، آشكار مى‏باشد .

[ 2 609 ] ترجمه روايات منابع ديگر :

الف « الغارات » نوشته ثقفى :

ابراهيم بن اسماعيل يشكرى ، از افراد مورد اطمينان ، به ما حديث گفت كه از على عليه السّلام درباره صفت پروردگار پرسيده شد ، آن حضرت گفت :

سپاس خداى يكتاى صمد يگانه تنهايى كه نه از چيزى هست شده . . . چيزها را به هنگام آفرينش مرزمندى كرد ، بدان علت كه او از چيزها جدا باشد ، و چيزها از همانندى با او جدا باشند ،

لذا خدا هرگز در چيزها در نيامده تا بتوان گفت : او در آنها موجود است ، و از آنها به هيچ روى جدا نبوده است كه بتوان گفت : از آنها جداست ، و از اشياء هرگز تهى نبوده است كه بشود به او گفت :

كجا است ؟ از لحاظ دانش همه چيز را در برگرفته با تجربه آگاهيش درباره آنها افزوده نمى‏شود ،

دانش خدا درباره چيزها همان گونه كه پس از به هستى آوردن آنها وجود دارد ، پيش از آنكه آنها را به هستى آورد هم بوده است ، موجودات را نه براى تحكيم قدرت خود آفريده ، نه از ترس نابودى و كمبودى ، و نه در جستجوى يارى عليه همگنى خود بزرگ بين ، يا عليه ناهمگونى نيرومند ، و نه انبازى افزايش جوى ، بلكه همه موجودات را به صورت آفريدگانى پرورش يافته آفريد و بندگانى فرمانبردار ، پس منزّه آن خدايى كه نه آفرينش آغازين او را از پاى انداخت ، و نه گردانيدن آنچه آفريده ، خدايى كه نه از روى ناتوانى به همان آفريده‏ها بسنده كرد و نه از روى سستى ، آنچه را مى‏دانست آفريد ، و آنچه را خواست دانست ، نه با انديشيدن در دانش نوينى به آفرينش درست رسيده ، نه در آنچه خواسته شبهه‏اى وارد شده است ، بلكه انجام گرفتنى است استوار ، و دانشى است محكم ، در اين باره هيچ مانندى ندارد ، و پروردگارى را ويژه خود گردانيده است . . .

ب « اصول كافى » نوشته ثقة الاسلام كلينى رازى :

محمّد بن ابى عبد اللّه و محمّد بن يحيى همگى اين حديث را تا به ابى عبد اللّه ( امام صادق ) عليه السّلام رسانيده‏اند كه گفت امير المؤمنين عليه السّلام مردم را براى بار دوم به جنگ با معاويه فراخواند ، چون مردم گرد آمدند براى سخنرانى به پا خاسته گفت :

سپاس ويژه خداى يكتاى يگانه بى نياز تنهائى ست كه نه از چيزى هست شده . . . ،

[ 612 ]