[ توضيح مترجم ]

زبير پسر صفيّه است و صفيّه خواهر أبى طالب و عبد اللّه است ، پس زبير با رسول

[ 383 ]

خدا ( ص ) و امير المؤمنين پسر دايى و پسر عمه‏اند ، سوابق خدمات زبير در پيشرفت اسلام زياد است . زبير در پيشامد جنگ جمل ، پى در پى اظهار ترديد و اضطراب مى‏كرد و پسر خود عبد اللّه را نفرين مى‏نمود . امير المؤمنين مى‏گفت هميشه زبير از ما اهل بيت بود تا پسرش عبد اللّه پا به زندگى گذارد . پيش از شروع جنگ امير المؤمنين از صف لشكر خود بدون خود و زره بيرون آمد و ميان دو صف ايستاده زبير را طلبيد . زبير غرق در اسلحه از لشكر خود به طرف على بيرون آمد ، چون به عايشه خبر رسيد كه زبير به مبارزه با على رفته از ميان هودج فريادش به « وا زبيراه » بلند شده به او گفتند : على بى‏زره است و زبير زره در بر دارد و براى زبير خطرى نيست . چون زبير با امير المؤمنين رو به رو شد به او فرمود : يا ابا عبد اللّه ترا چه به اين جنگ وا داشت ؟ زبير گفت : براى مطالبه خون عثمان بيرون آمدم . على ( ع ) گفت :

تو با طلحه مردم را به كشتن او واداشتيد ، پس بايد اول خود را مقيدا تسليم ورثه عثمان كنيد ،

سپس به اين كار برخيزيد . بعد فرمود ترا به خدا سوگند مى‏دهم ياد دارى روزى را كه پيغمبر خدا ( ص ) از سر منزل قبيله بنى عمرو بن عوف بر مى‏گشت و به دست تو تكيه داده بود ، چون به من رسيد سلام كرد و به روى من لبخندى زد من فقط به روى او لبخندى زده چيز ديگرى نگفتم ، پس تو متغيّر شدى و گفتى يا رسول اللّه على از تكبر و خودخواهى دست نمى‏كشد .

پيغمبر گفت : زبير بس كن : على اهل تكبّر و خودخواهى نيست ، اما تو به همين زودى به جنگ با او بر مى‏خيزى ، در آنوقت تو به حق او ظالمى ؟ چون زبير اين سخن را شنيد گفت :

إنّا للّه و إنّا اليه راجعون ، روزگار اين قضيه را از ياد من برده بود . از اين جنگ البتّه منصرف خواهم شد . زبير بر گشت و براى شكستن سوگندى كه درباره پايدارى جنگ ياد كرده بود ،

غلام خود سرجيس را آزاد كرد . آنگاه نزد عايشه آمده گفت : من در تمام عمر در جنگها و موقعيت‏ها از روى عقل و بصيرت پا گذارده‏ام ، در اين پيشامد نمى‏دانم به كجا قدم مى‏گذارم و چه مى‏خواهم . عايشه گفت : اى ابا عبد اللّه تو همانا از شمشيرهاى پسر أبى طالب به هراس افتادى و حق با تو است ، چه به خدا سوگند شمشيرهاى برّانى است كه براى كارزار آماده و به دست جوانان نيرومندى داده شده است . اگر تو امروز به هراس آمده‏اى تازگى ندارد ، سلحشوران پيش از تو از اين شمشير هراسان بوده‏اند زبير گفت : ابدا چنين نيست ، مطلب همان است كه گفتم . آنگاه بى‏تأمل از ميان صف‏ها خود را بيرون كشيده به طرف حجاز برگشت ، تا در وادى سباع به دست عمرو بن جرموز كشته شد . شمشير و سرش را براى على ( ع ) هديه آوردند . على ( ع ) متغيّر شد و تأسف‏ها خورد و شمشير را گرفت و حركت داد و گفت اين شمشير چه غبار كدورت‏ها از روى رسول خدا ( ص ) زدوده است

[ 384 ]

31 فما عدا ممّا بدا

و من كلام له عليه السّلام لمّا أنفذ عبد اللّه بن العبّاس إلى الزّبير ، قبل وقوع الحرب يوم الجمل ، ليستفيئه إلى طاعته ، فقال عليه السّلام :