[ توضيح مترجم ]

1 بعد از جنگ براى تصرف موضع آب در صفين ، مدتها آن حضرت اذن جنگ نداد و مردم شام ، با اطمينان با اصحاب آن حضرت و اهل عراق در شريعه ( موضع آب برداشتن ) ملاقات مى‏كردند و هيچ تعرضى در ميان نبود .

تأخير آن حضرت براى اين بود كه بعضى از مردم شام كه بر اثر تبليغات معاويه شخصيت و مقصد امير المؤمنين را درست نمى‏شناختند ، به اشتباه خود و اشتباهكارى معاويه پى ببرند و هدايت شوند . ولى بعضى از مردم عراق بى‏صبرى نشان داده خدمت آن حضرت عرض كردند : يا امير المؤمنين ما خانه و عائله خود را براى اين ترك نگفته‏ايم كه در اين بيابان وطن گزينيم . فرمان جنگ را صادر كن و عرض كردند مردم سخنانى درباره اين

[ 547 ]

تأمل مى‏گويند ، برخى از آنان مى‏گويند : از مرگ هراسان است و بعضى ديگر مى‏گويند :

درباره حلال بودن جنگ با مردم شام در شبهه است . اين سخن را در جواب آنان فرموده و در بعضى از روايات است كه در آخر اين كلام گفت : رسول اكرم ( ص ) روز فتح خيبر به من فرمود : اگر يكنفر را خداوند بوسيله تو هدايت كند براى تو بهتر است از آنچه آفتاب بر آن مى‏تابد .

[ 548 ]

54 كراهية الموت و من كلام له عليه السّلام و قد استبطأ أصحابه إذنه لهم في القتال بصفّين موقف الإمام حيال الضّالّين

أمّا قولكم : أكلّ ذلك كراهية الموت ؟ فو اللّه ما أبالي ، دخلت إلى الموت أو خرج الموت إليّ . ( 1 ) و أمّا قولكم شكّا في أهل الشّام ، فو اللّه ما دفعت الحرب يوما إلاّ و أنا أطمع أن يلحق بي طائفة فتهتدي بي و تعشو إلى ضوئي ، أحبّ إليّ من أن أقتلها على ضلالها ، و إن كانت تبوء بآثامها . [ 1 550 ] ( 2 )

[ 549 ]

54 ناخوشايندى مرگ بخشى از سخنان آن حضرت عليه السّلام در پاسخ برخى از ياران كه اجازه ندادن آن حضرت براى جنگيدن را درنگى ناروا مى‏دانستند موضعگيرى امام در برابر گمراهان

امّا گفتار شما : كه آيا اين همه ( تأمل و ترديد ) براى هراس و كراهت از مرگ است ؟ بخدا سوگند باك ندارم كه به سوى ( مرگ بروم و در ميدان آن ) وارد شوم ، يا مرگ به سوى من بيرون آيد . ( 1 ) امّا گفتار شما كه شايد درباره اهل شام شك و ترديدى باشد ، پس به خدا سوگند هيچ روزى در كارزار مسامحه نكردم ، مگر به طمع آنكه گروهى به من ملحق و بوسيله من هدايت شوند و از تاريكى به سوى پرتو نور من راه يابند ، اين محبوبتر است نزد من از آنكه در حال گمراهى به قتلشان رسانم ، گرچه گرفتار آثار گناهان خود مى‏شوند [ 1 551 ] ( 2 )

[ 550 ]

[ 1 548 ] ما روي مثل هذا الكلام في مصادر أخرى :

قال « إبن أبي الحديد » في « شرح نهج البلاغة » :

لمّا ملك أمير المؤمنين ، عليه السّلام ، الماء بصفّين ، ثمّ سمح لاهل الشام بالمشاركة فيه و المساهمة ،

رجاء أن يعطفوا إليه ، و استمالة لقلوبهم و اظهارا للمعدلة ، و حسن السيرة فيهم ، مكث أيّاما لا يرسل إلى معاوية ، و لا يأتيه من عند معاوية أحد ، و استبطأ أهل العراق إذنه لهم في القتال ، و قالوا : يا أمير المؤمنين خلّفنا ذراريّنا و نساءنا بالكوفة ، و جئنا إلى أطراف الشّام لنتخذها وطنا ؟ ائذن لنا في القتال ، فإنّ النّاس قد قالوا . قال لهم عليه السّلام : ما قالوا ؟ فقال منهم قائل : إنّ النّاس يظنون أنّك تكره الحرب كراهية للموت ، و إنّ من النّاس من يظنّ أنّك في شكّ من قتال أهل الشّام . فقال عليه السّلام :

« و متى كنت كارها للحرب قطّ إنّ من العجب حبّي لها غلاما و يفعا ، و كراهيتي لها شيخا بعد نفاد العمر و قرب الوقت و أمّا شكّي في القوم ، فلو شككت فيهم لشككت في أهل البصرة . و اللّه لقد ضربت هذا الأمر ظهرا و بطنا ، فما وجدت يسعني إلاّ القتال أو أن أعصي اللّه و رسوله ، و لكنّي أستأني بالقوم ، عسى أن يهتدوا ، أو تهتدي منهم طائفة . فإنّ رسول اللّه ، صلّى اللّه عليه و آله ، قال لي يوم خيبر : لأن يهدي اللّه بك رجلا واحدا خير لك ممّا طلعت عليه الشّمس » . ( ج 4 ، ص 13 و 14 ) .

[ 551 ]

[ 1 549 ] ترجمه روايت ديگر :

« ابن ابى الحديد » در « شرح نهج البلاغه » گويد :

چون امير المؤمنين عليه السّلام در صفين آب را در اختيار گرفت ، اجازه داد كه مردم شام در برداشتن آب بهره‏مند شوند ، بدان اميد كه بدو بگروند ، و دلهايشان نرم شود ، و دادگريش آشكار گردد ، و نيكرفتاريش برايشان به اثبات رسد . روزها گذشت كه نه كسى به نزد معاويه فرستاد و نه از پيش معاويه كسى به نزد وى آمد . اين درنگ آن حضرت و اجازه ندادن به عراقيان براى جنگ بر آنان گران آمده گفتند : امير المؤمنين ، زنان و فرزندان خود را در كوفه پشت سر گذاشته به كناره‏هاى شام آمده‏ايم تا در اين جا وطن گزينيم ؟ به ما دستورى جنگ ده زيرا مردم سخنانى گفته‏اند . امام عليه السّلام گفت : چه گفته‏اند ؟ يكى از آنان گفت : مردم مى‏پندارند كه تو بدان جهت جنگ را روا نمى‏دانى كه مرگ را خوشايند نمى‏دانى ، و برخى ديگر مى‏پندارند كه تو از جنگيدن با مردم شام در شبهه هستى . لذا آن حضرت ، در پاسخ آنان گفت :

« هرگز براى جنگ ناخوشنود نبوده‏ام شگفت آنكه در نوجوانى و جوانى آنرا دوست داشته باشم و در پيرى پس از به سر رسانيدن عمرو نزديكى هنگام مرگ آن را ناخوشايند بدانم و امّا در مورد شكّم درباره آنان بايد بگويم كه اگر در جنگ با شاميان در شبهه بودم در جنگيدن با مردم بصره دچار شبهه مى‏شدم . به خدا سوگند زير و روى اين امر را برّرسى كردم و چاره‏اى نديدم جز جنگيدن يا سرپيچى كردن از فرمان خدا و فرستاده‏اش ، ليكن در جنگيدن با آن مردم درنگ مى‏كنم شايد همه ،

يا گروهى از آنان ، هدايت شوند . زيرا رسول خدا ، صلّى اللّه عليه و آله ، روز جنگ خيبر به من گفت : اگر تنها يك تن بوسيله تو به سوى خدا هدايت شود ، براى تو از همه چيزهايى كه خورشيد بر آنها مى‏تابد ، بهتر است » .

[ 553 ]