موضوع

شكايت آن حضرت از مردم نافرمان .

[ 648 ]

69 الأود و اللّدد و قال عليه السّلام في سحرة اليوم الّذي ضرب فيه الشّكاية من العاصين

ملكتني عيني و أنا جالس ، فسنح لي رسول اللّه ، صلّى اللّه عليه و آله ،

فقلت : يا رسول اللّه ، ما ذا لقيت من أمّتك من الأود و اللّدد ؟ فقال : أدع عليهم .

فقلت : أبدلني اللّه بهم خيرا لي منهم ، و أبدلهم بي شرّا لهم منّي . [ 1 650 ] [ قال الشريف : ] و يعني عليه السّلام بالأود : الإعوجاج ،

و باللّدد : الخصام ، و هذا من أفصح الكلام .

[ 649 ]

69 كجرفتارى و دشمنخويى در سحرگاه روزى كه آن حضرت عليه السّلام زده شد گفت :

شكايت از نافرمانان

همچنان كه نشسته بودم خواب چشمم را ربود ، و رسول خدا ، صلّى اللّه عليه و آله ، در نظرم نمايان شد ، گفتم : اى رسول خدا ، اين چه كجرفتاريها و كينه جوييها بود كه از امتت ديدم ؟ فرمود : در حقّشان نفرين كن . گفتم : خداوندا عوض اين مردم كسانى را به من ده كه بهتر از اينها براى من باشند ، و بجاى من شخصى را نصيب آنان كن كه برايشان شرّ باشد [ 1 651 ] [ شريف رضى گويد ] : مراد آن حضرت از « أود » كجى ، و از « لدد » خصومت است . و اين از سخنان بسيار فصيح است .

[ 650 ]

[ 1 648 ] ما روي مثل هذا القول في مصادر أخرى :

الف « طبقات الصحابة » لابن سعد :

قال الحسن بن عليّ : و أتيته سحرا فجلست إليه ، فقال :

« إنّي بتّ اللّيلة أوقظ أهلي ، فملكتني عيناي ، و أنا جالس ، فسنح لي رسول اللّه فقلت : يا رسول اللّه ما لقيت من أمّتك من الأود و اللّدد ؟ فقال لي : أدع اللّه عليهم . فقلت : أللّهمّ أبدلني بهم خيرا لي منهم ، و أبدلهم شرّا لهم منّي » . ( ج 3 ، ص 36 ) .

ب « الإمامة و السياسة » لابن قتيبة :

و روي عن الحسن أنه قال : اتيت أبي فقال لي :

أرّقت اللّيلة ، ثمّ ملكتني عيني . فسنح لي رسول اللّه ، صلّى اللّه عليه و سلّم ، فقلت له : يا رسول اللّه ما ذا لقيت من أمّتك من الأود و اللّدد ؟ فقال : أدع عليهم . فقلت : ألّلهمّ أبدلني بهم خيرا لي منهم ، و أبدلهم بي شرّا لهم منّي » . ( ج 1 ، ص 138 ) .

[ 651 ]

[ 1 649 ] ترجمه روايات منابع ديگر :

الف « طبقات الصحابة » نوشته ابن سعد :

حسن بن على گفت : سپيده دم نزد او آمدم و نزدش نشستم ، گفت :

شب تا صبح را بيدار ماندم كه افراد خانواده‏ام را نيز بيدار نگهدارم ، در همان حال كه نشسته بودم خواب بر چشمانم چيره شد ، رسول خدا در خواب برايم نمايان شد ، گفتم : اى رسول خدا چه كجرفتاريها و دشمنخوئيها بود كه از امتت ديدم ؟ به من گفت : از دست آنان به درگاه خدا نفرين كن ، لذا گفتم : خدايا كسى بهتر را به جاى ايشان به من ده ، و به جاى من شرّى نصيب آنان گردان .

ب « الإمامة و السياسة » نوشته ابن قتيبة :

از حسن روايت شده كه گفت : به نزد پدرم آمدم ، گفت :

شب را بيدار ماندم ، مدتى بعد در همان حال نشسته خواب بر من چيره شد ، پس رسول خدا ،

صلّى اللّه عليه و سلّم ، در برابرم نمايان شد ، گفتم : رسول خدا ، اين چه كجروى و دشمنخويى بود كه از امتت ديدم ؟ گفت : آنان را نفرين كن . گفتم : خدايا بهتر از آنان را به من ده ، و به جاى من شرّى بدانان ده .