[ توضيحى از ويراستار ]

امير المؤمنين عليه السّلام ، پيوسته در انديشه نگهدارى و پايدارى ساختمانى بود كه بوسيله محبوبش و مرادش ، پيامبر بزرگ ، و به يارى بيدريغ خود او برافراشته شده است ، لذا پس از در گذشت پيامبر اكرم امير المؤمنين به مردم اتمام حجّت مى‏كند ، با دليل و حجّت استوار به افشاگرى و آگاه سازى مى‏ايستد ، و حقّ خود را كه نه حقّى شخصى ، بلكه حقّ خدا و خلق بود خواستار مى‏شود ، ليكن چون دست اندركاران آن روز ، به علل و عواملى ،

شناخت آن حقّ بسيار سنگين ، و شنيدن آن گفته‏ها و حجّتهاى مسؤوليت آفرين را مصلحت نمى‏دانند ، امير المؤمنين نيز براى حفظ همان اصل ، و خلل وارد نيامدن در همان ساختمان ،

به سكوت و سپس سازش و آنگاه هماهنگى و سرانجام فرمانبردارى ، دست مى‏زند . براى بيان حق پايمال شده خدا و خلق و روشن ساختن حقيقت و آگاه كردن مردم با حسن نيّت نيز از هيچ فرصتى چشم نمى‏پوشد ، حتّى در روزگار زمامدارى خود هم از گله و شكايت از دست گذشتگان بيزار است ، امّا در پاسخ كسانى كه واقعا جوياى روشن شدن حقيقت هستند ، ليكن بسى وقت نشناس و به شرايط روز بى‏توجّهند ، اگر چه اكراه از گفتن را اظهار مى‏دارد ، آنان را بى پاسخ و سرگردان نمى‏گذارد . پاسخها ، چنانكه مى‏بينيد ، كوتاه ، قاطع ،

محكم و دور از مسائل شخصى و مبرّا از كينه توزى است . موارد فراوانى چنين پيش

[ 323 ]

آمده است ، امّا چون همه ، يا بيشتر ، آن موارد پاسخ شفاهى و در ضمن سخن ديگرى بوده است ، همچون خطبه 3 نهج البلاغه يا « شقشقيّه » و كلام 162 : « يا أخا بنى اسد ، انّك لقلق الوضين » ، هيچ يك مانند اين نامه جامع و پر مطلب و روشنگر نيست كه يك دوره تاريخ اسلام را از رحلت پيامبر اكرم تا روزهاى پايان زمامدارى پر تلاطم خود بيان كرده باشد .

به همين جهت اين نامه به روايت ثقفى و شيخ كلينى هر دو نقل خواهد شد ، إن شاء اللّه ،

تا حقيقت از زبان و قلم صادق‏ترين صاحب حق كه پيوسته از حق جدا نشده است و معيار حق بوده است ، به آگاهى خوانندگان حق جو و حق پرست برسد .

[ 324 ]

26 شعار الصّبر

و من خطبة له عليه السّلام