2 أمره إلى الجيش للسّير

أمّا بعد ، فقد بعثت مقدّمتي ، و أمرتهم بلزوم هذا الملطاط حتّى يأتيهم أمري ، و قد رأيت أن أقطع هذه النّطفة إلى شر ذمة منكم ، مواطنين أكناف دجلة ، فأنهضهم معكم إلى عدوّكم ، و أجعلهم من أمداد القوّة لكم . [ 1 518 ] ( 2 ) قال الرّضيّ ، رحمه اللّه تعالى :

يعني بالمطاط ، هاهنا ، السّمت الّذي أمرهم بلزومه ، و هو شاطى‏ء الفرات ، و يقال أيضا ذلك لشاطى‏ء البحر ، و أصله ما استوى من الأرض . و يعني بالنّطفة ، ماء الفرات ، و هو من غريب العبارات و عجيبها . [ 2 518 ]

[ 517 ]

48 همراه با ساحل و از جمله خطبه‏هاى آن حضرت عليه السّلام است هنگام حركت به سوى شام 1 ستايش و سپاس ويژه اللّه

ستايش و سپاس خداوند راست تا آنگاه كه تاريكى شبى ( در روشنى ) رخنه نمايد ، و پرده آن جهان را فرا گيرد . و ستايش خداوند راست تا آنگاه كه كوكبى هويدا گردد و در افق پنهان شود . و ستايش و سپاس خداوندى راست كه نعمتهايش گم نشود ، و عنايات وافرش عوض ندارد . ( 1 ) 2 فرمان به سپاه براى حركت در مسير معين

سپس بدانيد من مقدّمه سپاه خود را كوچ داده بدانان فرمان دادم كه ملازم كناره‏هاى اين رودخانه باشند ، تا فرمان ثانوى من بدانان برسد . و در نظر دارم از آب عبور كنم ، و به طرف عده‏اى از افراد شما كه در اطراف دجله وطن گزيده‏اند بروم ، و آنان را براى همراهى با شما به سوى دشمنتان برانگيزم ، و آنان را از جمله نيروهاى امدادى شما گردانم . [ 1 519 ] ( 2 ) سيّد رضى ، رحمة اللّه عليه ، گفت : مقصود آن حضرت عليه السلام از « ملطاط » سمتى است كه آن حضرت آنها را به ملازمت آن ناحيه امر كرده و آن ساحل فرات است ، و به ساحل دريا هم گفته مى‏شود ، و اصل آن زمين مسطح و هموار است ، و مقصود از نطفه آب فرات است و اين از عبارت‏هاى غريب و عجيب است . [ 2 519 ]

[ 518 ]

[ 1 518 ] ما روي مثل هذه الخطبة في مصدر آخر .

« وقعة صفّين » لنصر بن مزاحم :

عمرو بن شمر ، و عمر بن سعد ، و محمد بن عبد اللّه ، قال عمر : حدّثني رجل من الأنصار عن الحارث بن كعب الوالبي ، عن عبد الرحمان بن عبيد بن أبي الكنود ، قال لمّا أراد عليّ الشخوص من النخيلة ، قام في الناس لخمس مضين من شوّال يوم الاربعاء ، فقال :

« الحمد للّه غير مفقود النّعم و لا مكافإ الإفضال ، و أشهد ألاّ إله إلاّ اللّه و نحن على ذلكم من الشّاهدين ، و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله ، صلّى اللّه عليه و آله و سلّم .

أمّا بعد ذلكم فإنّي قد بعثت مقدّماتي ، و أمرتهم بلزوم هذا الملطاط حتّى يأتيهم أمري ، فقد أردت أن أقطع هذه النّطفة إلى شرذمة منكم موطنين بأكناف دجلة ، فأنهضهم معكم إلى أعداء اللّه ،

إن شاء اللّه . و قد أمّرت على المصر عقبة بن عمرو الأنصاري ، و لم آلكم و لا نفسي . فإيّاكم و التّخلّف و التّربّص . فإنّي قد خلّفت مالك بن حبيب اليربوعيّ ، و أمرته ألاّ يترك متخلّفا إلاّ ألحقه بكم عاجلا إن شاء اللّه » . ( ص 132 ) .

[ 2 518 ] قد نقل إبن أبي الحديد هذه الخطبة من « وقعة صفّين » ( شرح ، ج 3 ، ص 201 ) و نقل بقية الأخبار من شخوص أمير المؤمنين من النّخيلة بالكوفة إلى الصفّين بالشام ، كلها من نصر بن مزاحم .

[ 519 ]

[ 1 519 ] ترجمه روايت منبع ديگر :

« وقعة صفين » نوشته نصر بن مزاحم :

عمرو بن شمر ، و عمر بن سعد و محمّد بن عبد اللّه گويند عمر گفت : شخصى از انصار از قول حارث بن كعب الوالبى ، او از عبد الرحمان بن عبيد بن ابى الكنود نقل كرد كه گفت : چون على عزم حركت از نخيله كرد ، روز چهارشنبه پنجم شوّال در ميان مردم برخاست و گفت :

سپاس به درگاه آن اللّه كه نعمتهايش گم ناشدنى و بخششهاى سرشارش [ از سوى ما ] برابر ناكردنى است . و گواهى مى‏دهم كه الهى جز اللّه نيست ، و ما بر اين گفته از جمله گواهانيم ، و گواهى مى‏دهم كه محمّد بنده و فرستاده او است ، درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد .

به دنبال اين مقدمه به شما اعلام مى‏كنم كه پيشتازانم را فرستاده فرمان مى‏دهم كه كناره اين رودخانه را همچنان داشته باشند تا دستورم بدانان برسد . سر آن دارم كه از اين آب ( فرات ) گذشته به سوى افراد اندكى از شما كه در كناره‏هاى دجله جايگزين هستند بروم و آنان را بر پاى داشته همراه با شما به سوى دشمنان خدا به حركت در آورم ، به خواست خدا عقبة بن عمرو انصارى را به فرماندارى مصر گماشته‏ام و درباره شما و خود هيچ كوتاهى روا نداشته‏ام ، شما را هشدار مى‏دهم به نشستن در خانه و غنيمت شمردن بهانه . من مالك بن حبيب يربوعى را به جانشينى خود [ در كوفه ] گذاشته‏ام و بدو فرمان داده‏ام كه هيچ در خانه مانده‏اى را رها نكند تا او را به زودى به شما بپيوندد ، به خواست خدا

[ 2 519 ] ابن ابى الحديد نيز در ضمن شرح اين خطبه گفته نصر بن مزاحم را از كتاب وقعة صفين نقل مى‏كند ، ليكن بعد از اسم عقبة بن عمرو ، نسبت « انصارى » را ذكر نكرده است .

در شرح ابن ابى الحديد ، جريان حركت امام عليه السّلام از نخيله ، اردوگاه كوفه ، تا رسيدن به شام و حوادث بين راه و سخنان امير المؤمنين در ميان راه و تا درگيرى مالك اشتر با ابى الاعور سلمى را از كتاب صفين نصر بن مزاحم نقل كرده است .