[ توضيح ويراستار ]

چون امير المؤمنين به زمامدارى رسيد و مسؤوليت اداره امور مسلمين را به عهده گرفت ،

همه كسانى كه در روزگاران قبل به ناحق منافع و موقعيّتهاى اقتصادى و سياسى و اجتماعى به دست آورده بودند ، ناگهان با شخصى رو به رو شدند كه براى حفظ حقوق مردم ، و بازگردانيدن حقّ به جريان اصلى خود ، ملاحظه هيچ شخص و هيچ چيزى را نمى‏كرد ، و همه روابط نا به جا را به هم مى‏ريخت ، و خواستار حاكميّت قانون حقّ و سنّت الهى بود .

اين افراد ، دير يا زود دريافتند كه على هيچ امتيازى برايشان قايل نخواهد شد ، لذا هر كدام به شكلى موضع گرفتند و به اتّخاذ تدبير نشستند . معاويه ، به دنبال انديشه كهن نياكان خود ، داعيه حكومت و سلطنت داشت ، و عمرو عاص ، فاتح مصر در روزگار خلافت عمر ابن خطّاب ، و والى آن سرزمين از طرف عمر تا سال 26 هجرى ، پيوسته آرزوى حكومت مصر را در سر مى‏پرورانيد ، ليكن عثمان بن عفّان اموى با نصب أمويان بر ولايات مختلف ،

راه بر اين آرزو بسته بود ، و چون علىّ بن أبى طالب زمام امور را به دست گرفت ، عمرو بن

[ 631 ]

عاص بيشتر نااميد شد . ليكن پس از آنكه معاويه از عمرو بن عاص دعوت به همكارى كرد ، عمرو شرط پذيرش را مصر قرار داد ، زيرا مى‏گفت دينم را فقط به چنين بهاى گزافى مى‏فروشم .

امير المؤمنين پس از به دست گرفتن امور ، قيس بن سعد را به فرماندارى مصر تعيين كرد . معاويه با طرح توطئه‏ها ، قيس بن سعد را وادار به ترك مصر كرد ، ولى قيس از امير المؤمنين كناره نگرفت ، بلكه به هنگام رفتن امير المؤمنين به طرف شام با او همراه شد .

امير المؤمنين مى‏خواست هاشم بن عتبه را به جاى قيس به مصر بفرستد ، زيرا هاشم هم سردارى شجاع بود ، هم مديرى شايسته ، و هم مؤمنى پروا پيشه . محمّد پسر ابى بكر و ناپسرى امام بود . مادرش اسماء بنت عميس نخست همسر جعفر بن ابى طالب بود ، پس از شهادت جعفر در جنگ موته ، مادر محمّد به ازدواج ابو بكر در آمد و محمّد نتيجه اين ازدواج بود . پس از فوت ابو بكر اسماء با على ازدواج كرد . على محمّد را در زير توجه و تربيت و مهر و محبّت قرار داد . محمّد عابدى با تقوا و باهوش و به زاهد قريش مشهور بود ،

ولى به اندازه هاشم دلير و جنگاور نبود ، شايد به علّت موقعيّت خاصّ جنگى ، امير المؤمنين محمّد را براى مصر كافى مى‏دانست و هاشم را براى ميدان جنگ مناسبتر مى‏ديد .

بخصوص كه معاويه در جنگ گرفتار مى‏شد و فرصت براى دست اندازى به مصر نداشت .

عمّار ياسر و هاشم بن عتبه در يك روز در صفين به شهادت رسيدند . سرانجام جنگ صفّين به شكل بسيار نامطلوبى به پايان رسيد ، سوداگران و فرصت طلبان و دنيا پرستان به كام خود رسيدند . عمرو عاص بى‏درنگ مزد خود را از معاويه خواست ، معاويه مصر را به او واگذار كرد ، به شرط اينكه عمرو خود آن جا را تصاحب كند . عمرو با سپاهى به مصر رفت ، معاوية بن خديج نيز با او همدست شد ، محمد بن ابى بكر كسى نبود كه از نظر نقشه كشى و دسيسه بازى با عمرو بن عاص ، و از نظر نظامى با معاوية بن خديج برابرى كند ، عثمانيان مصر نيز بطور وسيعى سر بلند كرده عليه محمّد توطئه و اقدام مى‏كردند ،

محمّد چون ديد تنها با مردم مصر نمى‏تواند دشمن را دفع كند ، از امير المؤمنين استمداد جست و امير المؤمنين هم گرفتار بهانه جوييهاى كوفيان ، توطئه نهروانيان و دزديهاى نفوذى معاويه بود و نتوانست نيرويى به ياريش بفرستد . بالاخره نيرويى گسيل داشت ، ولى هنوز از كوفه مسافت زيادى دور نشده بودند كه خبر كشته شدن فجيع محمّد به امام رسيد و امام اين سخن را به زبان آورد .

( براى آشنايى با تفصيل جريان ، نگاه كنيد به : امام على بن أبى طالب ، عبد الفتاح عبد المقصود ، ج 6 ) .

[ 632 ]

67 تولية مصر و من كلام له عليه السّلام لمّا قلّد محمّد بن أبي بكر مصر فملكت عليه و قتل هاشم بن عتبة و استطاعته على الولاية

و قد أردت تولية مصر هاشم بن عتبة ، و لو ولّيته إيّاها لما خلّى لهم العرصة ، و لا أنهزهم الفرصة ، بلا ذمّ لمحمّد ، فقد كان إليّ حبيبا ، ولي ربيبا [ 1 634 ]

[ 633 ]

67 فرماندارى مصر از سخنان آن حضرت عليه السّلام است وقتى كه محمد بن ابى بكر را والى مصر فرمود و مصر از دستش رفت و كشته شد توانايى هاشم بن عتبه براى فرماندارى

من مى‏خواستم توليت مصر را به دست هاشم بن عتبه دهم ، چه اگر او را به ولايت مصر مى‏گماردم ميدان را براى دشمن باز نمى‏گذارد ، و فرصت به دست آنان نمى‏داد . مذمتى هم نسبت به محمد بن ابى بكر نيست ، زيرا او هم محبوب من و هم ناپسرى دست پرورده‏ام بود . [ 1 635 ]

[ 634 ]

[ 1 632 ] ما روي مثل هذه الكلمة في مصادر أخرى :

الف « أنساب الأشراف » للبلاذري :

و قيل لعليّ : لشدّ ما جزعت على ابن أبي بكر فقال :

« رحم اللّه محمدا ، إنّه كان غلاما حدثا ، و لقد أردت تولية مصر هاشم بن عتبة ، و لو ولّيته إيّاها ما خلالهم العرصة ، بلا ذمّ لمحمّد ، فقد كان لي ربيبا ، و كان لابني أخي جعفر أخا ، و كنت أعدّه ولدا » . ( ج 2 ، ص 404 ) .

ب « الغارات » للثقفي :

عن مالك بن الجون الحضرمي أنّ عليّا عليه السّلام قال :

« رحم اللّه محمدا ، كان غلاما حدثا ، أما و اللّه لقد كنت أردت أن أولّي المرقال هاشم بن عتبة بن أبي وقّاص مصر ، و اللّه لو أنّه وليها لما خلّى لعمرو بن العاص و أعوانه العرصة ، و لما قتل إلاّ و سيفه في يده ، بلا ذمّ لمحمّد بن أبي بكر ، فلقد أجهد نفسه و قضى ما عليه .

قال : فقيل لعليّ ( ع ) : لقد جزعت على محمّد بن أبي بكر جزعا شديدا يا أمير المؤمنين قال :

و ما يمنعني ؟ إنّه كان لي ربيبا ، و كان لبنيّ أخا ، و كنت له والدا ، أعدّه ولدا » . ( ج 1 ، ص 301 ) .

[ 635 ]

[ 1 633 ] ترجمه روايات منابع ديگر :

الف « انساب الأشراف » نوشته بلاذرى :

به على گفته شد : چرا بدين سختى بر پسر ابو بكر بيتابى مى‏كنى ؟ گفت :

خدا رحمت كند محمّد را ، پسرى جوان بود ، مى‏خواستم فرماندارى مصر را به هاشم بن عتبه دهم ، اگر او را فرماندار كرده بودم ، ميدان را براى دشمن باز نمى‏گذارد ، بى اينكه بخواهم محمّد را سرزنش كنم ، چه او ناپسرى پرورده من بود ، و براى برادرزادگانم جعفر برادر بود ، و او را فرزند خود به شمار مى‏آوردم .

ب « الغارات » نوشته ثقفى :

از مالك بن جون حضرمى نقل شده كه على عليه السّلام گفت :

خدا رحمت كند محمّد را ، پسرى جوان بود ، به خدا قسم اراده كرده بودم مرقال هاشم بن عتبه ابن ابى وقّاص را فرماندار مصر كنم ، به خدا قسم اگر او فرماندارى آن جا را سرپرستى مى‏كرد ميدان را براى عمرو عاص و يارانش باز نمى‏گذارد ، و جز در حالى كه شمشير خود را در دست داشت و مى‏جنگيد كشته نمى‏شد ، بى آنكه بخواهم محمّد بن ابى بكر را سرزنش كنم ، زيرا او به جان كوشيد و به وظيفه خود عمل كرد .

گويد : به على گفته شد : بيتابى فراوانى براى محمّد بن ابى بكر از خود نشان مى‏دهى .

امير المؤمنين گفت :

چرا چنين بيتابى نكنم ؟ او براى من ناپسرى و پرورش يافته ، و براى فرزندانم برادر بود ، من براى او پدر بودم ، و او را فرزندى به شمار مى‏آوردم .

[ 637 ]