6 التّقوى تجري القيم الإنسانيّة و تقيم المجتمع

من أبدى صفحته للحقّ هلك عند جهلة النّاس ، و كفى بالمرء جهلا ألاّ يعرف قدره . لا يهلك على التّقوى سنخ أصل ، و لا يظمأ عليه زرع قوم ،

فاستتروا في بيوتكم ، و أصلحوا ذات بينكم ، و التّوبة من ورائكم . و لا يحمد حامد إلاّ ربّه ، و لا يلم لائم إلاّ نفسه . [ 5 234 ] ( 7 )

[ 231 ]

اميدوار است ، و كسى كه به غفلت و تقصير مى‏گذراند در پرتگاه آتش سرنگون شود .

راست و چپ راه حق ، كوره راه گمراهى است ، راه استوار و ميانه همان جاده ( كمال و سعادت ) است ، كتاب باقى ابدى و آثار نبوت بر اين راه پرتو افكن است ، و از همين راه است پيشرفت سنّت ، و به سوى همين مقصد است گرديدن عاقبت . ادّعا كار دين ساز را هلاكت است ، و پشت هم انداز دروغساز را دست كوتاه است . [ 4 235 ] ( 6 ) 6 شناخت ارزش انسانى بر پايه پروادارى بر پا دارنده مجتمع است آنكس كه براى ستيزه با حق ( پرده قانون را هتك كرده ) رخ نشان دهد نابود شود ، [ 5 235 ] آخرين حد جهل انسان همين است كه قدر خود را نشناسد . بر پايه راه و روش ( و حكومت ) تقوى نه شاخ و بن كسى نابود مى‏شود و نه كشتتزار قومى تشنه مى‏ماند ،

پس اينك در پرده خانه خود مستور شويد و كارهاى شخصى خانواده ( يا ميان ) خود را اصلاح كنيد ، توبه از پشت سر شما را مى‏جويد ، هيچ ستايشگرى جز پروردگار خود را نستايد ، و هيچ ملامت كننده جز خود را ملامت نكند . ( 7 )

[ 232 ]

[ 1 226 ] ما روي مثل هذه الفقرة في مصادر أخرى :

ما توجد هذه الكلمة في مصادر أخرى إلاّ في تاريخ اليعقوبي و الإرشاد للشيخ المفيد .

الف قال اليعقوبي : . . . فاجتمع الناس ، فرقى أمير المؤمنين عليه السّلام المنبر ، فحمد اللّه و أثنى عليه ثمّ قال :

« أمّا بعد فذمّتي رهينة و أنا به زعيم بجمع من صرّحت له العبر أن لا يهيج على التّقوى زرع قوم و لا يظمأ على التّقوى سنخ أصل . . . » . ( تاريخ ، ج 2 ، ص 135 ) .

ب « الإرشاد » للشيخ المفيد ( ره ) :

و من كلامه عليه السّلام في أهل البدع و من قال في الدين برأيه و خالف طريق أهل الحق في مقاله ،

ما رواه ثقات أهل النقل عند العامّة و الخاصّة ، في كلام افتتاحه :

« الحمد للّه و الصّلاة على نبيّه صلّى اللّه عليه و آله أمّا بعد : فذمّتى بما أقول رهينة و أنا به زعيم .

إنّه لا يهيج على التّقوى زرع قوم و لا يظمأ عنه سنخ أصل ، و إنّ الخير كلّه فيمن عرف قدره ، و كفى بالمرء جهلا أن لا يعرف قدره . . . » . ( الإرشاد ، ص 123 ) .

[ 2 228 ] ما نقل مثل هذه الفقرة في مصادر أخرى :

الف نقلت هذه الفقرة في « روضة الكافي » لثقة الاسلام الكليني ، ( ص 55 و 56 ، ذيل حديث 23 ، ط نجف ، 1385 ) بنصّ العبارات المنقولة في نهج البلاغة مع تفاوتين يسيرين : سوطة القدر ،

دون سوط القدر ، و سابقون دون سبّاقون .

ب توجد على هامش نسخة خطّيّة من نهج البلاغة التي كتبت بيد « أحمد بن سلمان العتايقي » في سنة 700 ، العبارة التالية :

« هذا كقول النبي صلّى اللّه عليه و آله : إنّ الزّمام قد استدار كهيئته ، يعني أقاسي من بليّتكم ما قاسى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ، ابتداء مبعثه » .

و هذه قطعة من خطبة النبي ، صلّى اللّه عليه و آله ، في حجّة الوداع ، راجع هناك .

[ 3 228 ] ما روي مثل هذه الكلمة في مصادر أخرى :

الف « البيان و التبيين » للجاحظ :

قال أبو عبيدة معمّر بن المثنّى : أوّل خطبة خطبها عليّ بن أبي طالب ، رحمه اللّه ، أنّه قال بعد أن حمد اللّه و أثنى عليه و صلّى على نبيّه :

« أمّا بعد فلا يرعين مرع إلاّ على نفسه . . . حقّ و باطل ، و لكلّ أهل ، و لئن أمر الباطل لقديما فعل ، و لئن قلّ الحقّ لربّما و لعلّ ما أدبر شي‏ء فاقبل ، و لئن رجعت عليكم أموركم إنّكم لسعداء ،

[ 233 ]

[ 1 227 ] ترجمه متون ديگر :

اين بخش از خطبه در هيچ منبعى جز در تاريخ يعقوبى و ارشاد شيخ مفيد يافت نمى‏شود .

الف « تاريخ يعقوبى » :

پس مردم گرد آمدند ، امير المؤمنين عليه السلام بر منبر فرا رفته خداى را سپاس گفت و بر او ستايش كرد و آنگاه گفت :

پس از سپاس و ستايش ، پس پيمان من در گرو است و خود متعهّد هستم براى كسى كه عبرتهاى آموزنده روشنگر را گرد آورد ، كشت هيچ مردمى بر پايه تقوى خشك نشود ، و ريشه هيچ درختى بر پايه تقوى تشنه نمى‏ماند . . .

ب « ارشاد » شيخ مفيد :

و از سخنان آن امام عليه السلام درباره بدعت گذاران و كسانى كه به رأى خود درباره دين سخن مى‏گويند و با روش اهل حق در گفتارشان مخالفت مى‏كنند ، سخنى است كه روايتگران مورد اطمينان عامّه و خاصّه ( سنّى و شيعه ) در ضمن كلماتى روايت كرده‏اند كه ابتداى آن چنين است :

« سپاسگزارى ويژه خدا است و درود بر پيامبرش ، صلّى اللّه عليه و آله ، و بعد از آن : پس پيمان من بدانچه مى‏گويم در گرو است و من خود در برابر آن متعهد هستم . بى گمان كشت هيچ مردمى بر پايه تقوى خشك نمى‏شود ، و ريشه هيچ درختى از تقوا تشنه نمى‏ماند ، و بدون شك همه خير در كسى است كه ارزش خود را شناخت ، و در نادانى شخص همان بس كه قدر خود را نشناسد » .

[ 2 229 ] اشاره به اخبار و اطلاعاتى است كه امير المؤمنين علاوه بر بينش دقيق و آينده نگر خود از پيامبر اكرم ، و او از منبع غيب الهى ، دريافت كرده بود . در حاشيه نسخه خطّى عتايقى كه در سال 700 ه . ق . استنساخ شده است ، يادآورى كرده كه رسول اكرم را نيز حديثى است شبيه بدين سخن و مى‏فرمايد : « زمام كار به همان وضع نخستين خود گرديده است » . آنگاه توضيح مى‏دهد كه منظور امير المؤمنين از اين سخن آنست كه من از بليّه و گرفتاريهاى شما همان سختيها را مى‏كشم كه پيغمبر ، صلّى اللّه عليه و آله ، در ابتداى بعثتش از دست شما كشيد و با آن دست به گريبان بود .

اين جمله از خطبه پيامبر اكرم در حجّة الوداع مى‏باشد . ن . ك . بدان . ( ويراستار )

[ 3 229 ] ترجمه رواياتى كه در منابع ديگر آمده است :

الف « البيان و التبيين » نوشته جاحظ :

ابو عبيده معمر بن المثنّى گويد : نخستين خطبه‏اى كه على بن ابى طالب ، رحمه اللّه ، ايراد كرد خطبه‏اى بود كه پس از سپاس پروردگار و ستايش او و درود بر پيامبرش گفت :

« امّا بعد هيچكس نبايد چيزى را زير نظر داشته باشد جز آنچه عليه خود او است . . . حقّى وجود دارد و باطلى ، و هر يك را خواستاريست ، اگر باطل فرمانروا شد از روزگار گذشته چنين بوده است ، و اگر حقّ هواداران كمى دارد ، چه بسا چنين بوده و باشد كه چنان گردد ، آنچه پشت كرده روزى روى مى‏آورد ، اگر امرتان به شما بازگشت ، بى‏گمان شما سعادتمند خواهيد بود ، و من نگران آن هستم كه شما در موقعيت ضعف ميان دو روزگار پيمبران قرار گيريد ، و وظيفه‏اى جز تلاش بر عهده ما نيست » .

[ 234 ]

[ 3 228 ] و إنّي لأخشى أن تكونوا في فترة ، و ما علينا إلاّ الإجتهاد » .

ب جاء الشطر الأول من هذه الفقرة بنصّها في « روضة الكافي » ، ( ذيل حديث 23 ) ، و ينقل شطرها الآخر على ما يلي :

( و فتحت لهم أبوابها [ الجنّة ] و وجدوا ريحها و طيبها و قيل لهم : ادخلوها بسلام آمنين ) . ألا و قد سبقني إلى هذا الأمر من لم أشركه فيه و من لم أهبه له و من ليست له منه نوبة إلاّ بنبي يبعث ، ألا و لا نبيّ بعد محمّد ( ص ) ، اشرف منه على شفا جرف‏هار فانهار به في نار جهنّم . حق و باطل ، و لكلّ أهل ، فلئن أمر الباطل لقديما فعل ، و لئن قل الحق فلربّما و لعلّ ، و لقلّما أدبر شي‏ء فاقبل ، و لئن رد عليكم أمركم أنّكم سعداء . و ما عليّ إلاّ الجهد و إنّي لأخشى أن تكونوا على فترة ملتم عنّي ميلة كنتم فيها عندي غير محمودي الرأي و لو أشاء لقلت : عفا اللّه عمّا سلف . . .

[ 4 230 ] ما نقل مثل هذه الفقرة في مصادر أخرى .

الف « البيان و التبيين » :

قال أبو عبيدة معمر بن مثّنى : أوّل خطبة خطبها علي بن أبي طالب ، رحمه اللّه ، أنّه قال بعد أن حمد اللّه و أثنى عليه و صلّى على نبيه :

« امّا بعد ، فلا يرعينّ مرع إلاّ على نفسه ، فإنّ من أرعى على غير نفسه شغل عن الجنّة و النّار أمامه . ساع مجتهد ينجو ، و طالب يرجو و مقصّر في النّار . ثلاثة و إثنان : ملك طار بجناحيه ، و نبيّ أخذ اللّه بيديه ، و لا سادس . هلك من ادّعى ، و ردي من اقتحم . فإنّ اليمين و الشمال مضلّة ،

و الوسطى الجادّة ، منهج عليه باقي الكتاب و السّنّة و آثار النّبوّة . . . » .

[ 5 230 ] ما نقل مثل هذه الفقرة في مصادر أخرى :

الف « البيان و التبيين » :

« إنّ اللّه داوى هذه الأمّة بدواءين : السّيف و السّوط ، فلا هوادة عند الإمام فيهما ، استتروا ببيوتكم و أصلحوا فيما بينكم ، و التّوبة من ورائكم . من أبدى صفحته للحقّ هلك . قد كانت لكم أمور ملتم عليّ فيها ميلة لم تكونوا عندي فيها بمحمودين و لا مصيبين . أمّا إنّي لو أشاء لقلت عفا اللّه عمّا سلف . سبق الرّجلان و قام الثّالث ، كالغراب همّته بطنه ، يا ويحه ، لو قصّ جناحاه و قطع رأسه لكان خيرا له . أنظروا فإن أنكرتم فأنكروا ، و إن عرفتم فآزروا . . . » .

ب « روضة الكافي » :

« إنّ اللّه أدّب هذه الأمّة بالسّيف و السّوط ، و ليس لأحد عند الإمام فيهما هوادة ، فاستتروا في

[ 235 ]

[ 3 229 ] ب نيمه اوّل ( 4 ) اين بخش عينا در « روضه كافى » نقل شده ، و به دنبال آن چنين آمده است :

« درهاى بهشت به رويشان باز شده بوى و خوشى آن را در مى‏يابند و بدانان گفته شود « با خوشى و آسودگى در آن در اييد » . هان كسى در اين امر بر من پيشى گرفته است كه هرگز در كار با او شركت نداشته‏ام و به هيچ روى آن را بدو نبخشيده بودم ، و كسى بود كه نوبت به دست گرفتن زمام امر را نداشت مگر پس از مبعوث شدن يك پيامبر ، كه البته پس از محمّد ( ص ) هيچ پيامبرى نخواهد آمد ، هر كس چنين ادعايى كند كه از او برتر است بر كناره پرتگاهى ويرانگر قرار گرفته بدان وسيله در آتش جهنّم سرنگون خواهد شد . حقّى است و باطلى ، و هر يك را خواستاريست ، اگر باطل فرمانروا شد از روزگار گذشته چنين بوده است و اگر حق هواداران كمى دارد ، چه بسا چنين بوده و باشد كه چنان گردد ، بيگمان كمتر چيزى است كه پشت كرده باشد و سپس روى آورد و اگر امرتان به شما برگردانيده شد بدون شك شما سعادتمند خواهيد بود ، وظيفه‏اى جز تلاش بر عهده من امرتان به شما برگردانيده شد بدون شك شما سعادتمند خواهيد بود ، وظيفه‏اى جز تلاش بر عهده من نيست ، و من نگران آن هستم كه شما در موقعيت ضعف ميان دو روزگار پيمبران قرار گرفته آن چنان از من منحرف شويد كه نظر پسنديده‏اى در نزد من نداشته باشيد ، و اگر خواستم مى‏گويم : خدا از گذشته در گذشت » .

[ 4 231 ] ترجمه روايات منابع ديگر .

الف « البيان و التبيين » :

ابو عبيده معمر بن مثنّى گويد : نخستين خطبه‏اى كه على بن ابى طالب ، رحمه اللّه ، ايراد كرد اين بود كه پس از سپاس گزاردن به درگاه خدا و ستايش او و درود فرستادن بر پيامبرش گفت :

« امّا بعد هيچ كس نبايد پاس چيزى را داشته باشد جز پاس خاطر خويش را ، زيرا آن كس كه به ديگرى دل مشغول دارد ، در حالى كه آتش در پيش روى او مى‏باشد از بهشت بازمانده است .

شتابان تلاشگرى كه نجات مى‏يابد ، خواستارى كه اميد نجات او مى‏رود و تقصير كارى كه در آتش است . اين سه شخص و دو شخص ديگر : فرشته‏اى كه با دو بال ( قدرت خدا داديش ) به پرواز در مى‏آيد ، و پيامبرى كه خدا دستهايش را گرفته است ، و حركت ششمى وجود ندارد . هر كس ادعا كرد نابود شد ، و هر شخصى خواست به اقدامى بيش از توان خود به زور و تكلّف دست زند سرنگون گرديد . پس بيگمان راست و چپ گمراهى است ، و راه ميانه جادّه به مقصد رساننده است ، و آن گشاده راهى است كه جاودانه كتاب و سنّت و آثار بر جاى مانده از پيامبر بر آن پرتو افكن است . . . » .

[ 5 231 ] همه نسخه‏هاى خطّي به اتفاق : « هلك عند جهلة الناس » نوشته‏اند . در نسخه چاپى شرح ابن ابى الحديد ( بتحقيق محمّد ابو الفضل ابراهيم ، دار احياء ، ج 1 ، ص 274 ) ، در ضمن شرح كلمات توضيح داده است كه « در برخى از روايات « هلك عند جهلة الناس » آمده و تأويل آن با يكديگر اختلاف دارد ، منظور آن حضرت به روايت نخست كه روايت درست است آنست كه هر كس آشكارا به دشمنى با حق برخيزد هلاك مى‏گردد ، و اين سخن به صورت ضرب المثل در آمده است . و مرادش ، به روايت دوم ، آنست كه هر كس روى خود را براى يارى حق نشان دهد نادانان بر او غلبه مى‏كنند ، زيرا آنان عامّه هستند و اكثريّت دارند ، و باعث هلاكت او مى‏گردد » .

در شرح ابن ميثم ( دفتر نشر الكتاب ، ج 1 ، ص 307 ) اگر چه در متن خطبه از دنباله مطلب

[ 236 ]

[ 5 230 ] بيوتكم ، و أصلحوا ذات بينكم ، و التّوبة من ورائكم . من أبدى صفحته للحقّ هلك » . ( حديث 23 ، ص 56 ) .

[ 237 ]

[ 5 231 ] ذكرى نمى‏كند ، ليكن در ضمن شرح چنين نوشته است : « قوله من أبدى صفحته للحقّ هلك [ عند جملة ( جهلة خ ) الناس ] و كفى . . . هشداريست بر اينكه شخص مصمّم و مخلص براى اظهار حق كه در برابر هر باطلى كه از نادانان سر مى‏زند مى‏ايستد و مى‏خواهد آنان را به تلخى حقّ و مشكلات هميشگى آن وادار كند ، با دست و زبانشان در معرض هلاكت قرار مى‏گيرد ، چه ، كسى از نادانان كه رنجى به او مى‏رساند و براى ريختن خونش مى‏كوشد مشخص نيستند » .

اگر چه پژوهشگر شرح ابن ابى الحديد ، روايت مشهور و منقول در نهج البلاغه را درست مى‏داند ، ليكن به قرينه اتفاق همه نسخه‏هاى خطّى نهج البلاغه و شرح‏هاى آن ، و به قرينه « لام اختصاص للحقّ ، به نظر مى‏رسد ، روايت دوم درست‏تر باشد » . ( ويراستار ) و اينك ترجمه‏هاى روايات منابع ديگر .

الف « البيان و التبيين » :

« بيگمان خدا اين امّت را با دو دارو درمان كرده است : شمشير و تازيانه ، و در نزد امام هيچ نرمش و مدارايى در اين دو وجود ندارد ، در خانه‏هايتان پنهان شويد و در ميان خود به اصلاح برخيزيد كه پذيرش توبه از پشت سر شما را فرا رسد . هر كس چهره براى حقّ نشان دهد هلاك گردد . كارهايى داشته‏ايد كه به نوعى در ضمن آنها عليه من گرايشى پيدا كرديد كه در نظر من پسنديده نبوديد و كارتان هم درست نبوده است . امّا اگر من بخواهم بگويم مى‏گويم خدا از گذشته درگذشت . آن دو شخص پيشى گرفتند و سومى به پا خاست ، همچون غراب همّتش شكمش بود ، واى بر او كه اگر بالهايش چيده و سرش قطع شده بود برايش بهتر بود . بنگريد اگر ناپسند يافتيد اعتراض كنيد ، و اگر پسنديديد به يارى و پشتيبانى برخيزيد » .

روايت روضه كافى با روايت البيان و التبيين يكى است و ترجمه عبارات آن نيز در ترجمه اين يك آمده است .

[ 238 ]

[ 239 ]