[ توضيحى ديگر ]

توضيح زير را آقاى سيّد عبد الزهراء حسينى در كتاب : « مصادر نهج البلاغة و اسانيده » ، ( ص 115 113 ) به شكل زير نقل كرده است :

امير المؤمنين على عليه السّلام ، پس از موضوع حكمين آماده بازگشت به جنگ با شاميان بود . اين خبر به معاويه رسيد . معاويه بيرون از دمشق اردو زد و به ولايات شام پيكهايى فرستاد و آنان را از اين امر خبر داد ، و همگى را تشويق كرد كه با بهترين تجهيزات بسيج شوند . در همين گير و دار جاسوسان معاويه او را از قيام خوارج و انصراف امير المؤمنين از حركت به سوى شام با اطلاع كردند . معاويه و يارانش از شادى تكبير سر دادند . هنوز معاويه از آن اردوگاه خارج نشده بود كه نامه‏اى از عمارة بن عقبة بن ابى معيط [ برادر وليد فاسق ] به دستش رسيد كه در آن اشعار مى‏داشت : « عده‏اى از قاريان قرآن و زاهدان از اصحاب على عليه او قيام كردند ، على هم به جنگ آنان رفت و با آنان به نبرد پرداخت ،

اكنون در سپاهيان و مردم شهرش اختلاف و دشمنى و بدترين پراكندگى بروز كرده است ،

دوست داشتم خبر آنرا به تو اعلام كنم » . در اين هنگام معاويه ، ضحّاك بن قيس فهرى را فراخوانده به او گفت : پيش برو تا به ناحيه كوفه برسى ، و تا آنجا كه مى‏توانى از آنجا بالا برو ، هر كس از اعراب باديه نشين را ديدى كه زير فرمان على است بر او حمله كن ، اگر پادگان يا اردويى از اسبان او را ديدى نيز بدانها حمله كن ، اگر صبح در شهرى بودى ، شب در ديگرى ظاهر شو و در برابر هيچ سوار و گروهى از سواران كه به تو رسيد نايست ، زيرا گروههايى به سوى تو مى‏فرستند كه با آنان رو به رو شوى و بجنگى . ضحّاك را به سردارى

[ 367 ]

سه تا چهار هزار سرباز اعزام كرد . و او همچنان پيش آمده اموال مردم را مى‏ربود و به هر كس از اعراب باديه نشين كه مى‏رسيد بر او هجوم مى‏برد تا اينكه در ثعلبيه به كاروانى از حاجيان برخورد و همه كالاهايشان را گرفت ، چون پيشتر آمد با عمرو بن عميس بن مسعود ( برادر زاده عبد اللّه بن مسعود از اصحاب رسول خدا ) در راه حجّ نزديك قطقطانه برخورده او و عده‏اى از همراهانش را بكشت . اين خبر به على عليه السّلام رسيد . آن حضرت براى مردم سخنرانى كرده مى‏گفت : بپاخيزيد و به طرف بنده صالح عمرو بن عميس ، و به طرف سپاهيانى از خودتان برويد كه قسمتى از آنان مورد حمله واقع شده‏اند ، به پا خيزيد و با دشمنانتان بجنگيد و از حريم خود دفاع كنيد . عده بسيار كمى به وى پاسخ مثبت دادند ،

و جز ناتوانى و سستى از آنان نديد ، آنگاه برايشان خطبه‏اى خوانده گفت : ايّها الناس ،

المجتمعة ابدانهم . . .

و حجر بن عدى كندى را فراخوانده او را به فرماندهى سپاهى چهار هزار نفرى تعيين كرد و به تعقيب ضحّاك اعزام داشت . حجر همچنان با راهنمايانى در راه و آبهاى مسير حمله ضحّاك رفت تا اينكه در ناحيه تدمر به او رسيد و با او مدتى نبرد كرد . در اين نبرد نوزده نفر از همراهان ضحّاك و دو نفر از ياران حجر كشته شدند كه تيرگى شب ميان آنان جدايى افكند ، و ضحّاك شبانه فرار كرد ، چون صبح شد اثرى از او و يارانش نديدند .

[ 368 ]

29 السّهم الأخيب

و من خطبة له عليه السّلام