3 حقّ الرّعية على الإمام و حقّ الإمام على الرّعيّة

أيّها النّاس ، إنّ لي عليكم حقّا ، و لكم عليّ حقّ ، فأمّا حقّكم عليّ :

فالنّصيحة لكم ، و توفير فيئكم عليكم ، و تعليمكم كيلا تجهلوا ، و تأديبكم كيما تعلموا . ( 8 ) و أمّا حقّي عليكم : فالوفاء بالبيعة ، و النّصيحة في المشهد و المغيب ،

و الإجابة حين أدعوكم ، و الطّاعة حين آمركم . [ 4 420 ] ( 9 )

[ 417 ]

به حقيقت حق سوگند ، براى افروختن آتش جنگ شما مردمى بد و نكوهيده‏ايد ،

پى در پى به شما نيرنگ مى‏زنند ولى به انديشه نيرنگ نيستيد . از هر جانب سرزمينتان از دست رفته و شكسته مى‏شود شما به غيرت نمى‏آييد ، دشمن درباره شما خواب ندارد ولى شما در غفلت و بى خبرى به سر مى‏بريد ، به خدا سوگند مردمى كه از يارى يكديگر فروگذارى كنند مغلوبند . ( 4 ) آرى ، به خدا گمانم به شما اينست كه چون غوغاى جنگ در گيرد و مرگ با گرمى پا به ميدان گذارد ، شما مانند سر كه كنار رود ، از پسر ابو طالب كنار خواهيد رفت ( ممكن است مقصود جدا شدن سر از بدن باشد يا تشبيه آنها است به سر هنگام توجّه خطر ، كه بدون تأمّل خود را كنار مى‏كشد ، و دست و سينه را سپر مى‏كند ) . [ 2 419 ] ( 5 ) 2 ضرورت آمادگى هميشگى و بيدارى در برابر دشمن

به خدا سوگند كسى كه دشمن را چنان به خود راه دهد كه گوشتش را با رگ و ريشه بركند ، و استخوانش را درهم شكند ، و پوستش را از بدن جدا كند ، زبونيش بس بزرگ ، و آنچه دنده‏هاى سينه‏اش در بر گرفته ( قلبش ) بس ضعيف است . ( 6 ) تو هر گونه مى‏خواهى و راضى هستى باش و امّا من در برابر از دست دادن حقّ و راه دادن دشمن با ضرب شمشير مشرفيّ [ 1 ] ايستاده‏ام ، و چنان بر دشمن فرود آرم كه پروانه مغز و جمجمه به پرواز آيد ، و بازو و ساقها به هر سو بپرد ، و بعد از آن خدا آن چنان مى‏كند كه مشيّت او است [ 3 419 ] ( 7 ) 3 حقوق مردم و امام بر يكديگر

مردم متوجّه باشيد به يقين مرا بر شما حقيست ، و شما را بر من حقيست ، امّا حق شما بر من : نصيحت كردن شما ، فراوان كردن در آمدهايتان ، آموزش دادن به شما تا در نادانى نمانيد ، و ادب كردن و تربيت شما است تا نيك بدانيد . ( 8 ) و امّا حق من بر شما اينست كه : به پيمان و بيعت خود وفادار باشيد ، و در غيبت و حضور پند دهيد و يادآورى كنيد ، و چون شما را دعوت كنم اجابت ، و چون فرمانتان دهم اطاعت كنيد . [ 4 421 ] ( 9 )

[ 1 ] منسوب به مشارف شام ، يا شمشير شرفخيز . ( مترجم )

[ 418 ]

[ 1 414 ] ما ورد مثل هذا الفصل في مصادر أخرى .

الف « الإمامة و السياسة » لابن قتيبة الدينوري :

قال [ الثعلبي ] : و لمّا أراد عليّ الانصراف من النهروان ، قام خطيبا . . . فقال لهم عليّ :

« عباد اللّه ، مالكم إذا أمرتكم أن تنفروا في سبيل اللّه أثّاقلتم إلى الأرض ؟ أرضيتم بالحياة الدّنيا من الآخرة بدلا ، و رضيتم بالذّل و الهوان من العزّ خلفا ؟

كلّما ناديتكم إلى الجهاد دارت أعينكم ، كأنّكم من الموت في سكرة ، و كانت قلوبكم قاسية فأنتم لا تعقلون ، و كأنّ أبصاركم كمه فأنتم لا تبصرون » .

ب « تاريخ الرسل » لأبي جعفر الطبري :

قال أبو مخنف ، عمّن ذكره ، عن زيد بن وهب : أنّ عليّا قال للنّاس و هو أوّل كلام قال لهم بعد النهر :

« أيّها النّاس ، استعدّوا للمسير إلى عدوّ في جهاده القربة إلى اللّه و درك الوسيلة عنده ، حيارى في الحقّ ، جفاة عن الكتاب ، نكب عن الدّين ، يعمهون في الطّغيان و يعكسون في غمرة الضّلال ،

فَأَعِدُّوا لَهُمْ ما اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوُّةٍ و مِنْ رِبَاطِ الخَيْلِ ، وَ تَوكَّلُوا عَلَى‏ اللّهِ وَ كَفَى‏ بِاللّهِ وَكيِلاٍ ،

وَ كَفَى‏ بَاللّهِ نَصِيراً .

قال : فلا هم نفروا و لا تيسّروا ، فتركهم أيّاما حتّى إذا أيس من أن يفعلوا ، دعا رؤساءهم و وجوهم فسألهم عن رأيهم و ما الّذي ينظرهم . فمنهم المعتلّ و منهم المكرّه ، و أقلّهم من نشط . فقام فيهم خطيبا .

و رواية الطبري كرواية ابن قتيبة بتفاوت يسير جدّا .

[ 2 416 ] ما روي مثل هذا الفصل في مصادر أخرى :

الف « الإمامة و السياسة » :

« للّه أنتم ، ما أنتم إلاّ أسود روّاعة ، و ثعالب روّاغة عند النّاس ، تكادون و لا تكيدون ، و تنتقص أطرافكم فلا تحاشون ، و أنتم في غفلة ساهون : إنّ أخا الحرب اليقظان » .

ب « تاريخ الرسل » :

« للّه أنتم ، ما أنتم إلاّ أسود الشّرى في الدّعة و ثعالب روّاغة حين تدعون إلى البأس . ما أنتم لي بثقة سجيس اللّيالي ، ما أنتم بركب يصال بكم ، و لا ذي عزّ يعتصم إليه . لعمر اللّه لبئس حشّاش الحرب أنتم ، أنّكم تكادون و لا تكيدون ، و يتنقّص أطرافكم و لا تتحاشون ، و لا ينام عنكم و أنتم في غفلة ساهون » .

[ 3 416 ] ما روي مثل هذا الفصل في مصادر أخرى :

[ 419 ]

[ 1 415 ] ترجمه روايات منابع ديگر .

الف اختلاف روايات ابن قتيبه در « الامامة و السياسة » با نهج البلاغه به اندازه‏اى نيست كه نياز به ترجمه داشته باشد . تنها مقدمه تاريخى « تاريخ طبرى » كه بوسيله راويان و مورّخان ديگر نيز با مختصر اختلافى نقل شده است ، ترجمه مى‏شود :

ب « تاريخ الرسل و الملوك » نوشته ابو جعفر طبرى :

ابو مخنف از قول كسى كه خود نامبرده ، همچنان تا زيد بن وهب نقل مى‏كند كه : علىّ كه نخستين سخن خود را پس از جنگ نهروان به ياران ايراد مى‏كرد گفت : « مردم ، آماده حركت براى رفتن به سوى دشمنى شويد كه جهاد با او موجب نزديك شدن به خدا است و وسيله دريافت پاداشى كه در پيشگاه او است ، دشمنانى گمراه و سرگردان در حقّ ، منحرف از كتاب خدا ، رويگردان از دين ، فرو رفته در طغيان ، واژگون گشته در گرداب گمراهى ، « پس آنچه از نيرو و اسب و مركب و سلاح مى‏توانيد براى جنگ با آنان فراهم سازيد » ، « و در اين راه كار خود به خدا واگذار كنيد كه كارگزارى خدا شما را بس » ، « و همين بس كه خدا ياور باشد » .

مى‏گويد نه بسيج شدند و نه آماده گرديدند . امام چند روزى دست از آنان برداشت تا هنگامى كه كاملا از حركتشان نااميد شد ، سران و سرشناسان آنان را فراخواند و از انديشه و نگرش آنان پرسيد ، برخى بهانه‏ها آوردند و برخى ناخوشايندى نشان دادند ، و كمى از آنان اعلام آمادگى كردند .

پس براى سخنرانى در ميان آنان برخاسته گفت : . . .

[ 2 417 ] ترجمه روايات منابع ديگر :

الف « الامامة و السياسة » :

خدا خيرتان دهد ، شما جز شيران ترسو و روبهان گريزان به نزد مردم نيستيد ، به شما نيرنگ مى‏زنند و به نيرنگ دست نمى‏زنيد ، پيوسته از گوشه و كنار سرزمينتان كاسته مى‏شود و به حركت در نمى‏آييد ، و شما در خواب بيهشى گرفتاريد . بيگمان جنگاور بيدار و هشيار است .

ب « تاريخ طبرى » :

خدا خيرتان دهد شما جز شيران بيشه آرامش نيستيد ، و روبهانى نيرنگباز هستيد هنگامى كه به جنگ فراخوانده مى‏شويد . شما هرگز تا شب به دنبال روز مى‏آيد مورد اطمينان من نيستيد ، شما سوارانى نيستيد كه بتوان بوسيله شما بر دشمن تاخت ، و نه نيروى با ارزشى كه بدان پناه بتوان ساخت . به حقيقت حق سوگند كه بدترين وسيله افروختن آتش شما هستيد ، به شما نيرنگ مى‏زنند و به نيرنگ دست نمى‏زنيد ، و از گوشه و كنارهاى سرزمينتان كاسته مى‏شود و از جاى نمى‏جنبيد ،

دشمن درباره شما خواب ندارد و هشيار است و شما در خواب بيهشى گرفتاريد .

[ 3 ] ترجمه روايات منابع ديگر :

اين بخش در « الامامة و السياسة » ذكر نشده است .

ب « تاريخ طبرى » :

بيگمان جنگجو پيوسته بيدار است و داراى خرد ، و هر كس با آسايش خيال آرامش را برگزيند در شبستان خوارى خفته است ، كسانى كه پيوسته با يكديگر در كشمكش و نزاع هستند [ ظاهرا بايد المتخاذلون به معنى كسانى كه از يارى به يكديگر فروگزارى مى‏كنند باشد ، چنانكه در بخش

[ 420 ]

[ 3 416 ] الف « الإمامة و السياسة » :

ما روى مثل هذا الفصل كتاب « الإمامة و السياسة » .

ب « تاريخ الرسل و الملوك » :

« إنّ أخا الحرب اليقظان ذو عقل ، و بات لذلّ من وادع ، و غلب المتجادلون ، و المغلوب مقهور و مسلوب » .

[ 4 416 ] ما روي مثل هذا الفصل في مصادر أخرى .

الف « الإمامة و السياسة » :

« أمّا بعد ، فإنّ لي عليكم حقا ، و لكم عليّ حقّ ، أمّا حقّكم عليّ : فالنّصيحة في ذات اللّه ،

و توفير فيئكم عليكم ، و تعليمكم كيلا تجهلوا ، و تأديبكم كيما تعلموا .

و أمّا حقّي عليكم : فالوفاء بالبيعة ، و النّصح في الإجابة حين أدعوكم ، و الطّاعة حين أمركم ،

فإن يرد اللّه بكم خيرا تنزعوا عمّا أكره و ترجعوا إلى ما أحبّ ، تنالوا بذلك ما تحبّون ، و تدركوا ما تأملون » ( ج 1 ، ص 129 ) .

ب « تاريخ الرسل و الملوك » :

ثمّ قال : « أمّا بعد ، فإنّ لي عليكم حقا ، و إنّ لكم عليّ حقّا ، فأمّا حقّكم عليّ : فالنّصيحة لكم ما صحبتكم ، و توفير فيئكم عليكم ، و تعليمكم كيما لا تجهلوا ، و تأديبكم كي تعلموا .

و أمّا حقّي عليكم : فالوفاء بالبيعة ، و النّصح لي في الغيب و المشهد ، و الإجابة حين أدعوكم ،

و الطّاعة حين آمركم ، فإن يرد اللّه بكم خيرا انتزعوا عمّا أكره ، و تراجعوا إلى ما أحبّ ، تنالوا ما تطلبون ، و تدركوا ما تأملون » . ( ج 6 ، ص 87 3386 ، طبع ليدن ) .

[ 421 ]

[ 3 417 ] نخست خطبه روايت شده است ] محكوم به شكست مى‏باشند ، و شكست خورده مغلوب هم بيگمان مقهور و زير دست و همه هستى و دارايى و ارزش انسانى از دست داده است .

[ 4 417 ] ترجمه روايات منابع ديگر :

الف « الامامة و السياسة » :

امّا بعد ، پس بى‏گمان مرا بر شما حقّى است ، و شما را نيز بر من حقّى است ، آن حقّ كه شما بر من داريد : نصيحت كردن به شما در راه و ذات خدا ، فراوان كردن در آمد شما ، آموزش دادن تا نادان نمانيد ، و دادن تربيت و فرهنگ به شما تا پيوسته بدانيد و بياموزيد .

و آن حقّى كه من بر شما دارم : به انجام رسانيدن پيمان بيعت ، خالصانه شتافتن به پاسخ هنگامى كه شما را فرا مى‏خوانم ، و فرمانبردارى هنگامى كه به شما فرمان مى‏دهم ، پس اگر خدا براى شما اراده خير داشته باشد از آنچه خوش ندارم دست برداريد و بدانچه دوست دارم بازگرديد ، تا در نتيجه بدانچه دوست داريد دست بيابيد ، و بدانچه آرزومنديد برسيد .

ب « تاريخ طبرى » :

آنگاه گفت : امّا بعد ، بى‏گمان مرا بر شما حقّى است ، و شما را نيز بر من حقّى ، حقّ شما بر من : پند آموختن به شما تا هنگامى كه با شما هستم ، بسيار كردن درامدتان ، آموزشتان كه نادان نمانيد ، و پرورش شما تا بياموزيد و بدانيد .

حق من بر شما : به سر رسانيدن پيمان بيعت ، اخلاص و يكرنگى در پشت سر و برابر ، پذيرش آنگاه كه شما را فراخوانم ، و فرمانبردارى آنگاه كه فرمانتان دهم ، پس اگر خدا براى شما اراده خير داشته باشد از آنچه خوش ندارم دست بكشيد و بدانچه دوست دارم بازگرديد ، تا در نتيجه بدانچه مى‏خواهيد برسيد ، و به آرزويتان دست يابيد .

[ 422 ]