2 موقف أمير المؤمنين من الحكومة و بيانه خصال الخوارج

و قد كنت نهيتكم عن هذه الحكومة فأبيتم عليّ إباء المخالفين المنابذين ،

حتّى صرفت رأيي إلى هواكم ، و أنتم معاشر أخفّاء الهام سفهاء الأحلام ، و لم آت لا أبا لكم بجرا ، و لا أردت بكم ضرّا . [ 2 434 ] ( 2 )

[ 433 ]

36 سبك مغزان از خطبه‏هاى آن حضرت عليه السّلام است در بيم دادن به نهروانيان 1 هشدار براى هر اقدامى كه بدون بيّنه و برهان روشن انجام گيرد

من همانا بيم دهنده شمايم ، مبادا بامداد بر آيد ، در حالى كه در كناره‏هاى پيچ و خم اين نهر ، و در ميان هموارها و پستيهاى اين زمين گود كشته و در خاك و خون آغشته باشيد ، بدون بيّنه‏اى كه در اين اقدام خود از جانب پروردگار داشته باشيد يا برهان آشكارى كه با شما باشد .

در حقيقت سر منزل اجل شما را به اين سو و آن سو افكنده ( يا وطن شما را از آشيانه و خانه به سوى هلاكت بيرون افكنده ، يا دنيا شما را سرگشته كرده است ) و تقدير شما را به تله مرگ انداخته است . [ 1 435 ] ( 1 ) 2 موضعگيرى امير المؤمنين در برابر حكميت و آشكار كردن ويژگيهاى خوارج

من همواره شما را از اين حكومت ( حكمين ) نهى كردم ، ولى شما چون مردم حق ناپذير خلاف پيشه از رأى من سر پيچيديد ، تا آنكه من رأى خود را تابع خواهش‏هاى شما گرداندم ، و شما گروه سبك مغزان و سست انديشگانيد ، بى‏پدر مردمان ، من كار زشت و خطرناكى پيش نياوردم ، و درباره شما به انديشه زيان بر نخاستم . [ 2 435 ] ( 2 )

[ 434 ]

[ 1 432 ] ما روي مثل هذه الفقرة في مصادر أخرى :

الف « الموفقيّات » للزّبير بن بكّار :

حدّثنا أحمد بن معيد ، قال حدّثني الزبير ، قال حدّثني عليّ بن صالح ، عن عامر بن صالح قال : لمّا استوى الصفّان بالنهروان تقدّم عليّ بن أبي طالب عليه السّلام بين الصفين ثمّ قال :

أمّا بعد ، أيّتها العصابة الّتي أخرجتها عادة المراء و الضّلالة و صدف بها عن الحقّ الهوى و الزّيغ ،

إنّي نذير لكم أن تصبحوا صرعى بأكناف هذا النّهر ، أو بملطاة من الغائط ، بلا بيّنة من ربّكم و لا سلطان مبين » .

ب « الإمامة و السياسة » لابن قتيبة :

قال : فسار عليّ و من معه حتى نزلوا المدائن ، ثم خرج حتّى أتى النهروان فبعث إليهم :

« أن ادفعوا إلينا قتلة إخواننا منكم نقتلهم بهم ، ثمّ أنا أفارقكم و أكفّ عنكم حتّى ألقى أهل الشّام » .

فبعثوا إليه : إنّا كلّنا قتلناهم ، و كلّنا مستحل لدمائكم و دمائهم . ثمّ أتاهم عليّ ، فوقف عليهم ،

فقال :

« أيّتها العصابة ، إنّي نذير لكم أن تصبحوا تلعنكم الأمّة غدا ، و أنتم صرعى بإزاء هذا النّهر ،

بغير برهان و لا سنّة » .

[ 2 432 ] ما روي مثل هذا الفصل في مصادر أخرى .

الف « الموفقيّات » :

« ألم أنهكم عن هذه الحكومة و أحذّركموها و أعلمكم أنّ طلب القوم لها و هن منهم و مكيدة ،

فخالفتم أمري و جانبتم الحزم فعصيتموني حتّى أقررت بأن حكّمت ، و أخذت على الحكمين فاستوثقت ، و أمرتهما أن يحييا ما أحيا القرآن و يميتا ما أمات القرآن ، فخالفا أمري و عملا بالهوى ،

و نحن على الأمر الأوّل ، فأين تذهبون و أين يتاه بكم ؟

فقال خطيبهم : أما بعد . . . فقال عليّ : أصابكم حاصب . . . ، و لكن منيت بمعشر أخفّاء الهام ، سفهاء الأحلام ، فاللّه المستعان » .

ثمّ حمل عليهم فهزمهم . ( نقلها المحمودي ، نهج السعادة ، ج 2 ، ص 393 ) .

ب « الإمامة و السياسة » :

« ألم تعلموا أنّي نهيتكم عن الحكومة ، و أخبرتكم أنّ طلب القوم لها مكيدة ، و أنبأتكم أنّ القوم ليسوا بأصحاب دين و لا قرآن ، و إنّي أعرف بهم منكم ، قد عرفتهم اطفالا ، و عرفتهم رجالا ، فهم

[ 435 ]

[ 1 433 ] ترجمه روايات منابع ديگر :

الف « الموفقيّات » نوشته زبير بن بكّار احمد بن سعيد براى ما حديث كرد و گفت : زبير براى من حديث كرد و گفت : على بن صالح از قول عامر بن صالح مرا حديث كرد كه : چون هر دو سپاه در نهروان صف خود را منظّم كردند ،

على بن ابى طالب عليه السّلام به ميان دو صف آمد و گفت :

پس از حمد و سپاس به درگاه پروردگار ، اى گروهى كه خوى جدلبازى و گمراهى شما را از جاده حق بيرون برده هوى و هوس و كج انديشى شما را از حقّ دور ساخته است ، من بيم دهنده شما هستم كه مبادا ببينم كشته در پيرامون اين رودخانه يا كرانه اين دشت افتاده باشيد بدون هيچ دليل روشنى از جانب پروردگارتان يا حجّت روشنگرى در دستتان .

ب « الإمامة و السياسة » نوشته ابن قتيبة :

گفت : پس على و همراهان به حركت در آمده در مدائن منزل كردند ، آنگاه از آنجا بيرون آمدند و رفتند تا به نهروان رسيدند . در آن جا امام پيكى به نزد خوارج فرستاده پيغام داد كه كشندگان برادران ما را بدهيد تا به قصاص آنان بكشيم ، در آن صورت من از شما جدا شده دست از شما برخواهم داشت تا با مردم شام رو به رو شوم . برايش پيغام دادند : ما همگى آنان را كشته‏ايم و همگى ريختن خون شما و آنان را روا مى‏دانيم ، سپس على به نزدشان آمده در جايى مشرف بر آنان ايستاده گفت :

« اى گروه ، من بيم دهنده‏ام شما را كه مبادا فردا هدف لعنت و نفرين امت واقع شويد ، و مبادا شما را ببينم كه كشته شده بى‏هيچ دليل و شيوه‏اى از سنت ، در برابر اين رودخانه افتاده‏ايد » .

[ 2 433 ] ترجمه روايات منابع ديگر :

الف « الموفقيّات » :

آيا شما را از اين حكميّت نهى نكرده از آن بر حذرتان نداشته‏ام و به شما اطلاع ندادم كه درخواست آن گروه براى حكميّت در نتيجه سستى خود و نيرنگيست از جانب آنان ، ليكن شما با فرمانم مخالفت كرديد و از آينده نگرى كناره گرفتيد ، و در نتيجه از خواست من سر پيچيديد ، تا آن جا كه به حكميّت گردن گذاشتم و از حكمين تعهد و پيمان سخت گرفتم ، و بدان دو دستور دادم كه آنچه را قرآن زنده كرده است زنده كنند و آنچه را ميرانيده است بميرانند ، سر انجام با فرمانم مخالفت كردند و به خواست خود عمل كردند ، و در نتيجه ما هم به همان وضع نخست خود هستيم ،

بنابر اين ، به كجا مى‏رويد و در چه بيابانى سرگردان مى‏شويد ؟

سخنگويشان گفت : امّا بعد ، . . . پس على گفت : ريگهاى مرگزا بر شما بوزد . . . ، ليكن گرفتار گروهى سبك مغز و سست انديشگان رؤيايى شده‏ام ، و تنها خدا است كه بايد از او يارى جست .

آنگاه بدانان تاخته شكستشان داد .

ب « الامامة و السياسة » :

« آيا ندانسته‏ايد كه من شما را از پذيرش حكميّت نهى كردم ، و شما را آگاه ساختم كه در خواست آن مردم براى حكميت نيرنگى است به نفع خود ، و به شما خبر دادم كه آن گروه نه يار دين هستند و نه همراه با قرآن ، و من نسبت بدانان از شما آشناترم ، از كودكيشان آنان را مى‏شناختم و در

[ 436 ]

[ 2 432 ] شرّ رجال و شرّ اطفال ، و هم أهل المكر و الغدر ، و إنّكم إن فارقتموني و رأيي ، جانبتم الخير و الحزم ،

فعصيتموني و اكرهتموني ، حتّى حكّمت ، فلمّا أن فعلت شرطت و استوثقت ، و أخذت على الحكمين أن يحييا ما أحيا القرآن ، فاختلفا و خالفا حكم الكتاب و السنّة ، و عملا بالهوى ، فنبذا أمرهم ، و نحن على امرنا الأوّل ، فما نبؤكم و من أين أتيتم ؟ » . ( ج 1 ، ص 127 ) .

[ 437 ]

[ 2 433 ] بزرگيشان نيز آنان را شناختم ، و ديدم كه بدترين بزرگسال و بدترين خردسال هستند ، افرادى هستند نيرنگباز و پيمان شكن ، و شما كه از من و نظر من دورى كرديد ، با اين كار خود از خير و آينده‏نگرى كناره گرفتيد ، از فرمان من سرپيچيديد مرا تا آنجا مجبور كرديد كه به حكميت تن در دادم ، چون به ناچار حكميّت را پذيرفتم شرط كردم و خواستار به سر رسانيدن پيمانشان شدم و از هر دو تعهّد گرفتم كه آنچه را قرآن زنده كرده است زنده كنند و آن چيزى را كه ميرانيده است بميرانند ، ليكن آن دو به اختلاف افتاده با حكم كتاب خدا و سنّت رسول خدا مخالفت كردند ، و بر طبق خواست خود عمل كردند و فرمانشان را پشت سر افكندند ، ما نيز بر همان وضع نخست خود هستيم ، پس خبر از چه مى‏دهيد و از كجا آمده‏ايد ؟ » .

[ 439 ]