[ توضيح ويراستار ]

درباره جبّاران ستمگرى كه قصد خراب كردن كوفه و تخريب و إفساد انديشه‏ها و دلهاى

[ 511 ]

مردم را داشته‏اند ، ابن أبى الحديد در شرح اين خطبه ( ج 2 ، ص 199 ) چنين مى‏نويسد :

« ابو الفرج عبد الرحمان بن على بن جوزى در كتاب « المنتظم » مى‏گويد : روزى زياد بر روى منبر سخن مى‏گفت و بوسيله مردم كوفه سنگباران شد ، لذا دستهاى هشتاد نفر را بريد ،

و تصميم گرفت خانه‏هايشان را ويران كند ، و نخلهايشان را ببرّد ، در نتيجه آنان را گرد آورد بطورى كه مسجد و ميدان آن از مردم پر شد . قصدش آن بود كه مردم را به بيزارى جستن از على عليه السّلام مكلّف كند ، و چون مى‏دانست كه نخواهند پذيرفت ، مى‏خواست بدين بهانه آنان را ريشه‏كن و خانه‏هايشان را ويران كند . عبد الرحمان بن سائب انصارى ، پس از بيان يك خواب شگفت انگيز ، مى‏گويد : خارج [ پيشكار زياد ] از كاخ بيرون آمد و به ما گفت : برگرديد به خانه‏هايتان ، امير مى‏گويد من امروز به كارى كه با شما داشتم نمى‏رسم .

بعد فهميديم در همان ساعت مبتلا به طاعون شده است ، همچنان مى‏گفت در نصفه بدنم گرمى آتش را احساس مى‏كنم ، تا اينكه مرد . . . » .

[ 512 ]

47 الكوفة و من كلام له عليه السّلام في ذكر الكوفة نظرة إلى المستقبل

كأنّي بك يا كوفة تمدّين مدّ الأديم العكاظّي ، تعركين بالنّوازل ، و تركبين بالزّلازل . و إنّي لأعلم أنّه ما أراد بك جبّار سوءا إلاّ ابتلاه اللّه بشاغل و رماه بقاتل [ 1 ]

[ 1 ] ما روي مثل هذا الكلام في مصادر أخرى :

« البلدان » لابن الفقيه :

قال أمير المؤمنين عليه السّلام للكوفة :

« ويحك يا كوفة ، و اختك البصرة كأنّي بكما تمدّان مدّ الأديم ، تعركان عرك العكاظيّ . إلاّ إنّي أعلم فيما أعلمني اللّه ، عزّ و جلّ ، أنّه ما أراد بكما جبّار سوءا إلاّ ابتلاه اللّه بشاغل » . ( مصادر نهج البلاغة و أسانيده ، ج 2 ، ص 163 164 ) .

[ 513 ]

47 كوفه قسمتى از سخن آن حضرت است درباره كوفه آينده نگرى

اى كوفه گويا ترا مى‏نگرم كه مانند چرم عكاظى به هر طرف كشيده مى‏شوى ،

معركه حوادث گوناگون خواهى شد ، و پى در پى در پشت تو زلزله‏هاى انقلاب روى خواهد داد ، و من علم حتمى دارم كه هيچ جبّارى نسبت به تو قصد سوء نمى‏كند مگر آنكه خداوند او را به چيز ديگرى جز سوء قصد به تو مشغول دارد و هدف تير كشنده‏اش سازد . [ 1 ]

[ 1 ] ترجمه روايت « البلدان » نوشته ابن الفقيه :

امير المؤمنين عليه السّلام خطاب به كوفه گفت :

واى بر تو اى كوفه ، و بر خواهرت بصره ، مى‏بينمتان كه چون چرم دباغى شده به هر سو كشيده مى‏شويد ، و چون چرم عكاظى ماليده و زير و رو مى‏گرديد ، جز اينكه ، در ضمن آنچه خداى عزّ و جلّ به من اطلاع داده ، نيك مى‏دانم كه هيچ مستبد نابكارى سوء قصد به شما نكند مگر اينكه خدا او را به بلايى مشغول كننده گرفتار گرداند .

[ 515 ]