1 عدم أهليّة المتصدّي للحكم بين الأمّة

إنّ أبغض الخلائق إلى اللّه رجلان :

رجل و كله اللّه إلى نفسه ، فهو جائر عن قصد السّبيل ، مشغوف بكلام بدعة و دعاء ضلالة ، فهو في فتنة لمن افتتن به ، ضالّ عن هدى من كان قبله ،

مضلّ لمن اقتدى به في حياته و بعد وفاته ، حمّال خطايا غيره ، رهن بخطيئته . [ 1 244 ] ( 1 ) 2 موقف الجهّال من القرآن لمصالحهم الشّخصيّة

و رجل قمش جهلا ، موضع في جهّال الأمّة ، عاد في أغباش الفتنة ، عم بما في عقد الهدنة . قد سمّاه أشباه النّاس عالما و ليس به ، بكّر فاستكثر من جمع ما قلّ منه خير ممّا كثر ، حتّى إذا ارتوى من آجن ، و اكتنز من غير طائل . ( 2 )

[ 241 ]

17 ناشايستگى و از جمله سخنان آن حضرت است درباره كسى كه بدون شايستگى ، حكومت ( قضاوت ) در ميان امّت را به گردن مى‏گيرد 1 شايسته نبودن براى به گردن گرفتن قضاوت امّت

از همه آفريدگان به سوى خدا منفورتر دو كس است :

كسى كه خدا او را به خود واگذار كرده است ، چنين شخص از راه ميانه و به هدف رساننده منحرف شده ، به سخن نوظهور و فريبا سرخوش و به دعوت گمراهى سرگرم و خرسند است ، در نتيجه وى براى خود باختگان خويش فتنه و آشوب ، و خود از راه هدايت پيشينيان گمراه است ، و در زندگى و پس از مردنش براى پيروان خود گمراه كننده است ، بر پشت دارنده خطاهاى ديگران و گروگان و دست و پا بسته خطاهاى خويش است . [ 1 245 ] ( 1 ) 2 موضعگيرى سود جويانه نادانان در برابر قرآن

و دو ديگر كسى كه قماش نادانى را به بازار آورده در ميان نادانان امّت رواجش داده است ، در تاريكيهاى آشوب به سرعت پيش مى‏رود ، و از آسايش موجود در پيمان آتشبس كور است ، مردم نماهاى حيوان صفت او را دانشمند ناميده‏اند در حالى كه از دانش بهره‏اى ندارد ، بامدادان از خواب برخاسته خواستار گرداورى هر چه بيشتر چيزهائيست كه كم آن از بسيارش بهتر است ، تا اينكه از گنديده سيراب شده دانشى بى‏فايده در خود گرد مى‏آورد . ( 2 )

[ 242 ]

جلس بين النّاس قاضيا ضامنا لتخليص ما التبس على غيره ، فإن نزلت به إحدى المبهمات هيّأ لها حشوا رثّا من رأيه ثمّ قطع به ، فهو من لبس الشّبهات في مثل نسج العنكبوت : لا يدري أصاب أم أخطأ ، فإن أصاب خاف أن يكون قد أخطأ ، و إن أخطأ رجا أن يكون قد أصاب . [ 2 244 ] ( 3 ) جاهل خبّاط جهالات ، عاش ركّاب عشوات ، لم يعضّ على العلم بضرس قاطع . يذري الرّوايات إذراء الرّيح الهشيم . لا ملي‏ء ، و اللّه ، بإصدار ما ورد عليه ، و لا هو أهل لما قرّظ به ، لا يحسب العلم في شي‏ء ممّا أنكره ، و لا يرى أنّ من وراء ما بلغ منه مذهبا لغيره ، و إن أظلم عليه أمر اكتتم به لما يعلم من جهل نفسه . تصرخ من جور قضائه الدّماء و تعجّ منه المواريث . ( 4 ) إلى اللّه أشكو من معشر يعيشون جهّالا و يموتون ضلاّلا ، ليس فيهم سلعة أبور من الكتاب إذا تلي حقّ تلاوته ، و لا سلعة أنفق بيعا و لا أغلى ثمنا من الكتاب إذا حرّف عن مواضعه ، و لا عندهم أنكر من المعروف ، و لا أعرف من المنكر [ 3 246 ] ( 5 )

[ 243 ]

در ميان به عنوان قاضى نشسته مدعى شايسته بودن براى روشن كردن و صدور احكامى است كه براى ديگران به هم در آميخته باعث اشتباه آنان مى‏گردد ، اگر امر مبهم و مشتبهى بدو روى آرد بافته‏هاى بى‏تار و پودى از فكر خود برايش فراهم ساخته با قاطعيت بدان رأى مى‏دهد ، چنين شخصى از نظر گرفتارى در شبهه‏ها چون مگس گرفتار در تارهاى بافته عنكبوت است : نمى‏داند درست رأى داده است يا نادرست ، اگر اتفاقا درست رأى داده است بيم آن دارد كه به خطا رفته باشد ، و اگر اشتباه كرده است اميد آن دارد كه راه درست پيموده باشد . [ 2 245 ] ( 3 ) نادانى است فرو غلتيده در نادانيها ، شب كورى است سوار بر امواج تيرگيها ،

دندان محكمى به دانش نزده كه آن را نيك دريابد . همچون بادى كه خاشاك را مى‏پراكند به پراكندن روايات سرگرم است . به خدا سوگند نه آنچنان از دانش سرشار است كه سؤال طرح شده را به خوبى پاسخ دهد ، و نه شايسته ستايشهايى است كه نثار او مى‏گردد . هر چه را نشناخته است فاقد دانش به شمار مى‏آورد ، و در فراسوى مرز دانش خود راه و روشى علمى براى كسى نمى‏بيند . اگر مطلبى برايش تيره شد ،

به علت جهلى كه در خود مى‏بيند ، به پنهان ماندنش مى‏كوشد . از بيداد داوريش خونها به فغان آيند و مرده ريگها به شيون گرايند . ( 4 ) به خدا شكوه از دست گروهى برم كه نادان زيند و گمراه ميرند ، در ميان اينان هيچ كالايى بى ارجتر از كتاب خدا نيست آنگاه كه به شايستگى تلاوت گردد ، و براى خريد هيچ كالايى بيشتر از آن هزينه نسازند و بهايى سنگينتر از كتاب خدا نپردازند در موقعيتى كه از جايگاه درست خود كنار زده شود ، و نه از كارهاى معروف و به نيكى شناخته شده در نزد اينان ناپسنديده‏ترى وجود دارد ، و نه از كارهاى ناپسند چيزى را پسنديده‏تر به شمار آورند [ 3 247 ] ( 5 )

[ 244 ]

[ 1 240 ] ما جاء مثل هذا الكلام في مصادر أخرى :

الف « تاريخ » :

قال اليعقوبي ( ره ) : و قضى أمير المؤمنين عليه السّلام على رجل بقضيّة ، فقال الرجل : يا أمير المؤمنين قضيت عليّ بقضيّة هلك فيها مالي و ضاع فيها عيالي . فغضب أمير المؤمنين عليه السّلام حتى استبان الغضب في وجهه ، فقال : يا قنبر ناد في الناس : الصلاة جامعة . فاجتمع الناس ، فرقى أمير المؤمنين عليه السّلام المنبر ، فحمد اللّه و أثنى عليه ثم قال :

« أمّا بعد فذمّتي رهينة و أنا به زعيم . . . إنّ من أبغض خلق اللّه إلى اللّه لعبد و كله اللّه إلى نفسه جائرا عن قصد السّبيل ، مشغوفا بكلام بدعة . قد قمس في أشباهه من النّاس عشواء ، غارّا بأغباش الفتنة ، قد لهج فيها بالصّوم و الصّلوة ، فهو فتنة على من اتّبعه . . . » .

ب « أصول الكافي » للكليني ( ره ) :

6 محمّد بن يحيى ، عن بعض أصحابه ، و عليّ بن إبراهيم عن أبيه ، عن هارون بن مسلم ،

عن مسعدة بن صدقة ، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام ، و عليّ بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن محبوب رفعه ، عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنّه قال :

« إنّ من أبغض الخلق إلى اللّه ، عزّ و جلّ ، لرجلين : رجل و كله اللّه إلى نفسه ، فهو جائر عن قصد السّبيل ، مشغوف بكلام بدعة ، قد لهج بالصّوم و الصّلاة ، فهو فتنة لمن افتتن به . ضالّ عن هدي من كان قبله ، مضلّ لمن اقتدى به في حياته و بعد موته ، حمّال خطايا غيره ، رهن بخطيئته » .

[ 2 242 ] ما جاء في مصادر أخرى يشبه هذه الفقرة :

الف « تاريخ اليعقوبي » :

« قد سمّاه أشباه النّاس عالما و لم يغن فيه يوما سالما ، بكّر فاستكثر ممّا قلّ منه فهو خير ممّا كثر ، حتّى إذا ارتوى من آجن ، و أكثر من غير طائل ، جلس بين النّاس قاضيا ضامنا بتخليص ما التبس على غيره ، إن قايس شيئا بشي‏ء لم يكذب نفسه ، و إن التبس عليه كتمه من نفسه لكي لا يقال لا يعلم » .

ب « اصول الكافي » :

« و رجل قمش جهلا في جهّال النّاس ، عان بأغباش الفتنة . قد سمّاه أشباه النّاس عالما و لم يغن فيه يوما سالما ، بكّر فاستكثر ، ما قلّ منه خير ممّا كثر ، حتّى إذا ارتوى من آجن و اكتنز من غير طائل ،

جلس بين النّاس قاضيا ضامنا لتخليص ما التبس على غيره ، و خالف قاضيا سبقه ، لم يأمن أن ينقض حكمه من يأتي بعده ، كفعله بمن كان قبله ، و إن نزلت به إحدى المبهمات المعضلات هيّأ لها حشوا من رأيه ، ثمّ قطع به ، فهو من لبس الشّبهات في مثل غزل العنكبوت ، لا يدري أصاب أم أخطأ .

[ 245 ]

[ 1 241 ] ترجمه روايات شبيه به اين قطعه از سخن امير المؤمنين كه در منابع ديگر نقل شده است :

الف « تاريخ يعقوبى » :

يعقوبى ، رحمة اللّه عليه ، گويد : امير المؤمنين عليه السلام عليه شخصى حكمى كرد ، آن شخص گفت : يا امير المؤمنين حكمى درباره‏ام كردى كه با آن حكم دارائيم نابود و خانواده‏ام بيچاره شدند . لذا امير المؤمنين از اين سخن به خشم آمد بطورى كه آثار خشم در چهره‏اش نمايان گرديد ،

پس گفت : قنبر مردم را به مسجد بخوان ، چون مردم همه جمع شدند ، امير المؤمنين عليه السلام بر منبر فراز شده سپاس خداى را به جاى آورد و بر او ستايش فرستاد و آنگاه گفت :

امّا بعد ، خود در گرو تعهد خويشم و ضامن درستى گفته‏ام . . . بدون شك از ميان آفريدگان از همه كس به سوى خدا منفورتر هراينه بنده‏ايست كه خدا او را به خود واگذاشته در نتيجه از حركت در راه ميانه و به هدف رساننده منحرف است ، به گفته نو ظهور دل بسته است . در ميان افراد همانند خود كوركورانه فرو رفته ، در تيرگى فتنه و آشوب به فريفتن مشغول مى‏باشد ، در ميان اين مردم فريب خورده به روزه و نماز سخت آزمندى نشان مى‏دهد ، و در نتيجه با ظاهرى صالح پيروان خود را به فتنه و آشوب مى‏افكند . . .

ب « اصول كافى » :

6 محمّد بن يحيى ، از قول يكى از شيوخ خود ، و از على بن ابراهيم و او از پدرش نقل مى‏كند ، و او از هارون بن مسلم ، از مسعدة بن صدقه ، و او از ابى عبد اللّه عليه السلام روايت مى‏كنند ، و به طريق ديگر على بن ابراهيم از قول پدرش و او از ابن محبوب نقل مى‏كند كه وى حديث را همچنان با سلسله سند تا امير المؤمنين بالا مى‏برد كه او گفت :

بيگمان از همه آفريدگان منفورتر به سوى خداى عزّ و جلّ ، دو شخص است : شخصى كه خدا او را به خود واگذار كرده است ، در نتيجه وى از راه ميانه و به هدف رساننده منحرف است ، به سخن نوظهور دلخوش مى‏باشد . به روزه و نماز سخت آزمند است ، و با ظاهرى شايان شيفتگان خويش را به فتنه افكنده است . از هدايت راهنمايان پيش از خود گمراه است ، و در زندگى و پس از مرگش براى آنكس كه پيروى او كرده گمراه كننده است ، بر پشت دارنده خطاهاى ديگرى ، و در گرو اشتباهات خويش دست و پايش بسته است .

[ 2 243 ] ترجمه روايات شبيه به قطعه بالا كه در منابع ديگر نقل شده است :

الف « تاريخ يعقوبى » :

مردم نماها او را دانشمند ناميده‏اند در حالى كه در يك روز كامل هم از دانش بى‏نياز و بهره‏مند نشده است ، بامدادان از خواب برخاسته افزونى خواسته كه هر چه كم آن از بيش آن بهتر است ،

همين كه از گنديده لجنى خود را سيراب كرد ، و از مطالب ناسودمند بيشتر به دست آورد ، به عنوان قاضى در ميان مردم نشسته خود را براى صدور حكمى شايسته و لايق مى‏داند كه براى ديگران به هم در آميخته به اشتباه افتاده‏اند ، اگر چيزى را با چيز ديگر بسنجد خود را دروغگو ندانسته است ، و اگر حكمى را به روشنى نداند آن را از خود پنهان مى‏دارد تا نگويند كه چيزى نمى‏داند .

ب روايت « اصول كافى » :

و شخصى كه كالاى نادانى را از هر سو گرد آورده در بازار مردم نادان عرضه مى‏دارد ، خود دچار

[ 246 ]

[ 2 242 ] لا يحسب العلم في شي‏ء ممّا أنكر ، و لا يرى أنّ وراء ما بلغ فيه مذهبا . إن قاس شيئا بشي‏ء لم يكذّب نظره ، و إن أظلم عليه أمر اكتتم به ، لما يعلم من جهل نفسه ، لكيلا يقال له : لا يعلم » .

[ 3 242 ] ما نقل في مصادر أخرى يشبه هذه الفقرة :

الف « تاريخ اليعقوبي » :

« فلاملي‏ء و اللّه بإصدار ما ورد عليه ، و لا هو أهل بما قرّظ به من حسن . مفتاح عشوات ، خبّاط جهالات ، لا يعتذر ممّا لا يعلم فيسلم ، و لا يعرض في العلم ببصيرة . يذرو الرّوايات ذرو الرّيح الهشيم . تصرخ منه الدّماء ، و تبكي منه المواريث ، و يستحلّ بقضائه الفرج الحرام ، و يحرّم بمرضاته الفرج الحلال . . . » . ( ج 2 ، ص 187 ) .

ب « أصول الكافي » :

« ثمّ جسر فقضى ، فهو مفتاح عشوات ، ركّاب شبهات ، خبّاط جهالات . لا يعتذر ممّا لا يعلم فيسلم ، و لا يعضّ في العلم بضرس قاطع فيغنم . يذري الرّوايات ذرو الرّيح الهشيم . تبكي منه المواريث ، و تصرخ منه الدّماء ، يستحلّ بقضائه الفرج الحلال . لا ملي‏ء بإصدار ما عليه ورد ، و لا هو أهل لما منه فرط من ادّعائه علم الحقّ » . ( ج 1 ، كتاب فضل العلم ، باب البدع و الرأي و المقاييس ، حديث 6 ، ص 71 ) .

[ 247 ]

[ 2 243 ] تيرگيهاى فتنه است . مردم نماها او را دانشمند ناميده‏اند در حالى كه يك روز كامل هم از دانش بى‏نياز و بهره‏مند نشده است ، بامدادان كه از خواب برخاسته چيزهاى زيادى را عرضه مى‏كند كه كمش از بيش آن بهتر است ، چون از گنديده لجنى خود را سيراب و از مطالب ناسودمندى ذخيره كرد ، به عنوان قاضى در ميان مردم نشسته مدّعى شايسته بودن براى صدور حكمى خود را مى‏داند كه براى ديگرى روشن نبوده دچار اشتباه شده است ، و در اين داورى با قاضى پيش از خود مخالفت مى‏كند ، در عين حال اطمينان ندارد كه قاضى بعد از او حكمش را نقض نكند ، همانگونه كه خود با حكم پيشين عمل كرده است ، و اگر يكى از مسايل و احكام مبهم و پيچيده برايش پيش بيايد از آراء بى‏مغز خود حكمى برايش آماده ساخته كه با قاطعيت صادر مى‏كند ، لذا چنين شخصى از جهت افتادن در اشتباهات همچون مگس گرفتار در تارهاى عنكبوت است ، ( يا آراء سست و اشتباه او همچون تار عنكبوت سست است ) ، نمى‏داند حكمى كه داده درست است يا به خطا رفته است . هر مورد را كه نمى‏پسندد دانشى براى آن به شمار نمى‏آورد ، و فراسوى آنچه خود دادرسى كرده نظر و آيينى نمى‏بيند . اگر چيزى را با چيزى سنجيد نظر خود را دروغ ندانسته است ، و اگر امرى برايش روشن نبود به علت اطلاع از نادانى خود آن را پنهان مى‏دارد ، تا نگويند كه چيزى نمى‏داند .

[ 3 243 ] ترجمه روايات ديگر :

الف « تاريخ يعقوبى » :

به خدا سوگند نه آن چنان سر چشمه دانش او سرشار است كه چون ذهنى تهى خواستار رفع مشكلش گردد بتواند آن را با زلال علمش پر كرده برگرداند ، و نه شايسته ستايش براى كار نيكى است كه به او نسبت داده مى‏شود . عملش كليد گشودن در شبكوريها و تيرگيها است ، و فرو غلتيده در نادانيها ، از آنچه نمى‏داند عذر نمى‏خواهد كه به سلامت رهد ، و با بينش و آگاهى در دانش تعمّق نكرده است ، روايات را آنچنان به هر سو مى‏پراكند كه باد خاشاك را . خونهاى ( به ناحق ريخته ) از حكمهايش به فريادند و مرده ريگهاى ( به ناحق پخش كرده ) از دستش گريان ، از قضاوتش زناشويى حرام حلال شمرده مى‏شود ، و با رضايت خاطر او زناشويى حلال حرام مى‏گردد . . .

ب « اصول كافى » :

سر انجام گستاخى كرده به قضاوت نشيند كه در نتيجه او كليد شبكوريها ، و پيوسته در حال عمل در امواج شبهه‏ها و فرو غلتيده در نادانيها است . از آنچه نمى‏داند عذر نمى‏خواهد كه بدان وسيله به سلامت رهد ، و دانش را با تعمّق در نيافته كه در نتيجه غنيمت برد . روايات را آنچنان در ميان مردم پراكند كه باد خاشاك را . مرده ريگها از او گريانند و خونهاى ( به ناحق ريخته ) از دستش به فغان ، از قضاوتش زناشويى حرام حلال به شمار آيد ، و با داورى نادرستش زناشويى حلال حرام به حساب گرفته مى‏شود . دلو سؤال از مشكلات كه به سوى چاه دانش او سرازير گردد هرگز پر آب بيرون نيايد ، و به هيچ وجه شايسته آن عنوانى نيست كه از روى سبكسرى ادعا كرده خود را دارنده علم حق مى‏داند .

[ 248 ]