حكومت سوّم و رنگ آن

از حكومت اوّل كه حكومت ضعف و سستى و اشتباهات بود ، حكومت خشن دوم توليد شد ، و از حكومت دوم ، حكومت سوم به وجود آمد . حكومت سوم حكومت سرمايه‏دارى و ثروت اندوزى بود كه مولود حكومت مغرور اشرافى و طبقاتى است . آنگاه حكومت سوم بر پا شد كه يكسره حوزه خلافت به جمع ثروت و ذخيره غنايم پرداخت . زر و سيم اندوختند و كاخها بر پا داشتند . ذخيره‏هاى ايران و روم چون سيل به سوى آنها سرازير شد ، حوزه حكومت به عيّاشى و خوشگذرانى خوى گرفتند ، براى حفظ اموال و باز بودن دست خود مردى مال دوست و شكم پرست و ضعيف النفس را مى‏جستند تا خوب از لذات بهره‏مند شوند و مزاحمى براى خود نبينند ، اين بود كه از ميان شوراى شش نفر سر و كله عثمان بيرون آمد .

در بيدادگرى و مال اندوزى آنچه خواستند كردند و نصيحت هيچ عاقبت بين را نشنيدند .

كار بيدادگرى و فشار بدان جا رسيد كه حق پرستان و مظلومان به جان آمدند ، انقلاب خونين مدينه بر پا شد ، عثمان با دل پر حسرت به خون غلطيد و چشم طمّاع خود را از دنيا بست :

« إلى أن قام ثالث القوم نافجا حضنيه . . . »