دراية الحديث

كاظم مدير شانه چى

- ۸ -


مشترك

حديثى است كه يكى از رجال سند آن بين ثقه و غير ثقه، مشترك باشد، و به عبارت ديگر از راويان آن يك نفر يا بيشتر، هم نام با ديگرى باشد به‏طورى كه اين شركت در اسم، موجب ترديد در وثاقت‏حديث گردد، مانند روايتى كه محمد بن قيس در سلسله سند آن باشد. (1) مشترك اسمى به يكى از علائم ذيل تشخيص داده مى‏شود:

1.لقب، 2.كنيه، 3.نام پدر، 4.جد ادنى، 5.جد اوسط، 6.جداعلى، 7 و 8.مروى عنه، راوى از وى، 9. امامى كه از وى روايت‏شده‏است، 10.مكان وى (شهر يا قبيله‏اش) ، 11.زمان وى، 12.ولاء (ولاءعتق، هم پيمانى، ولايت‏بر عبد) .

متفق و مفترق

حديثى است كه بعضى روات آن در اسم و نام پدر هم نام راويان حديث‏ديگرى باشند، (2) مانند احمد بن محمد بن عيسى الاسدى و احمد بن‏محمد بن عيسى القسرى. (3)

فرق اين نوع حديث‏با متشابه السند آن است كه در اين قسم، نام‏راوى در دو حديث، شبيه يكديگر است، گر چه هر دو موثق باشند و درمتشابه السند، راوى يك حديث‏با شخص ديگرى كه از لحاظ درجه‏وثاقت‏با وى فرق دارد، هم نام است.

مؤتلف و مختلف

مجموعا اسم حديثى است كه نام كسى در سلسله سند نقل شود كه‏ممكن است‏به دو گونه خوانده شود، ولى در كتابت‏يكسان نوشته‏مى‏شود (4) كه به اعتبار نحوه كتابت، نام راوى، متفق و به لحاظ مسماى‏اشخاص كه از اين نام احتمال مى‏رود، مفترق ناميده شده و اين قسم، درواقع يكى از شعب تصحيف است، منتها در سلسله سند نه در متن، مانند حنان و حيان (5) و جرير و حريز (6) و نيز مانند خثيم و خيثم (7) و همدانى و همدانى و بريد و يزيد. (8) (9)

گاهى نيز مختلف به احاديث متعارضه اطلاق شده، (10) مانند حديث(فر من المجذوم فرارك من الاسد-از بيمار جذامى دور شويد) باحديث (لا عدوى-پرهيز نكنيد) كه قابل جمع است.

از اهل سنت‏شافعى و ابن قتيبه و طحاوى در مختلف الحديث (به معناى اخير) درباره جمع بين احاديث متعارض، كتاب نوشته‏اند.ازشيعه نيز شيخ طوسى كتاب استبصار را به اين منظور تاليف فمورده‏است.

مشكل

حديثى است كه شامل الفاظ يا معانى مشكله باشد. (11)

موقوف، اثر

حديثى است كه از صحابى معصوم نقل شده، بدون اين كه وى آن را به‏معصوم اسناد دهد، چه سلسله سند تا صحابى متصل باشد و چه‏منفصل. (12)

و چنانچه حديث از صحابى پيغمبر نقل شود، اثر هم بر آن اطلاق‏شده است. (13)

مرسل

حديثى است كه شخصيتى كه خود حديث را از پيغمبر يا امام عليه السلام‏نشنيده، بدون وساطت صحابى از معصوم نقل كند، (14) به عبارت ديگر، مرسل حديثى است كه آخرين راوى حديث، مذكور يا معلوم نباشد.

گاهى نيز بر حديثى كه از سلسله سند بيش از يك نفر حذف گرديده‏اطلاق شده است، (15) بنا بر اين، گاهى مرسل به معنى مقطوع يا معضل‏نيز استعمال شده است، (16) بلكه شامل مرفوع و معلق نيز مى‏گردد.

در حجيت روايت مرسل و عدم آن اختلاف است كه مشروحا درعلم الحديث ص 119 بيان شده است. (17) .

تبصره 1.سيوطى در حجيت مرسل (نسبت‏به احاديث اهل سنت)ده قول نقل نموده است:1.حجيت مطلقا، 2.عدم حجيت مطلقا، 3.

حجيت مرسلات در قرن اول، 4.حجيت مرسلات عدول، 5.فقطحجيت مرسلات سعيد بن مسيب، 6. حجيت مرسل در موردى كه حديث ديگرى در آن زمينه نباشد، 7.اقوائيت مرسل از مسند، 8.

حجيت مرسل در زمينه مستحبات، 9.فقط حجيت مرسلات صحابه(قول دهم در تدريب الراوى ذكر نشده است) ابن صلاح از مسلم نقل‏كرده كه مرسل حجت نيست، ولى مالك و ابى حنيفه به آن عمل‏كرده‏اند.

مشهور بين اماميه، حجيت مرسلات اصحاب اجماع است كه جمعاهيجده نفر از ثقات اصحاب ائمه‏اند، چه اينان معمولا از غير ثقات، نقل‏حديث نمى‏كرده‏اند و نام آنان را ضمن عنوان (اصحاب اجماع) از رجال‏كشى نقل كرده‏ايم. (18)

تبصره 2.در بين راويان حديث اهل سنت، بيشتر از اين عده حديث‏مرسل نقل شده:عطاء بن ابى رباح (از اهل مكه) ، سعيد بن مسيب (ازاهل مدينه) ، حسن بصرى (از بصره) ، ابراهيم نخعى (از كوفه) ، مكحول(از شام) .

تبصره 3.صحيح‏ترين مراسيل نزد اهل سنت، مرسلات سعيد بن‏مسيب است، زيرا علاوه بر اين كه وى از فقهاى حجاز بوده و بيشتربزرگان صحابه را درك نموده، اغلب مراسيل وى با سند صحيح توسطديگران نقل شده است. (19)

مضمر

حديثى است كه راوى، نام امامى را كه از وى نقل حديث نموده است‏ذكر نكند، (20) مانند قول زرارة:عنه...

بايد دانست كه قسمتى از احاديث مضمره به واسطه تقطيع روايات، به اين صورت در آمده است، مانند روايت على بن جعفر از موسى بن‏جعفر كه متضمن سؤالاتى است كه هر قسمتى را جمع كنندگان اخبار درباب مربوط به آن قسمت آورده‏اند.به هر حال، چنانچه در روايت مضمره، مرجع ضمير معلوم باشد كه از حكم اضمار خارج مى‏شود، مانندمضمرات على بن جعفر (كه نام برديم) و بعضى از اعلام ثقات، مانندزراره.

مقطوع

حديثى است كه از تابعين نقل شود. (21) جمع مقطوع بر مقاطع و مقاطيع‏آمده است. (21)

بعضى، قول صحابى را كه گويد (كنا نفعل كذا و نقول كذا) در شمارحديث مقطوع آورده‏اند (الباعث الحثيث، ص 46) .

منقطع

حديثى است كه يك نفر از وسط زنجيره حديث افتاده باشد. (22) بعضى، مقطوع و منقطع را يكى چنان كه جمعى منقطع و مرسل‏را يكى شمرده‏اند، (24) در منقطع، چنانچه ناقل حديث از كسانى باشد كه‏معمولا هم عصرى وى با آن كسى كه از وى نقل حديث كرده است، مخفى باشد، از اقسام مدلس خواهد بود. (25) .

معضل

حديثى است كه از آغاز يا وسط سلسله سند، دو نفر يا بيشتر متواليا حذف گرديده باشد. (26) (27)

معلل

حديثى است كه مشتمل بر علت‏حكم باشد و گاهى بر حديثى كه درسند يا متن آن ضعف و قدحى است كه در ظاهر مشهور نيست، اطلاق‏شده است، (28) گر چه قسم اخير را معلول ناميده‏اند. (29)

عللى كه موجب قدح حديث مى‏گردد به قرار ذيل است:

1.اضطراب متن يا سند حديث، 2.ارسال، 3.وقف، 4.اشتراك‏اسمى روات، كه موجب اشتباه ثقه به غير ثقه شود، 5.ادخال حديث‏در حديث ديگر، و جهاتى ديگر، (30) ولى گاهى اشتراك اسمى موجب قدح نيست مانند جايى كه هر دو راوى هم نام، ثقه باشند. (31) (32)

مدلس

حديثى است كه در آن عملى كه باعث اعتبار روايت گردد، انجام شود، ولى در واقع خود حديث داراى اين خصوصيت نباشد. (33)

اين كلمه از ماده تدليس به معنى تخليط و خدعه اخذ شده است. (34)

تدليس، گاهى از جهت‏سند و زمانى از جهت مشايخ حديث است.

قسم اول چنان است كه محدث هنگام نقل روايت گويد:اخبر فلان.

و وانمود كند كه خود، حديث را از وى شنيده، در صورتى كه يا وى راملاقات نموده، ولى حديث را از او سماع نكرده يا گرچه با وى معاصربوده، ولى اصولا وى را ملاقات نكرده است.

دوم مانند اين كه از سلسله سند، كسى را كه ضعيف است اسقاط نمايد تا حديث را در شمار احاديث مقبول در آورد (35) يا اين كه نام‏مشهور شيخ حديث را نياورده و به كنيه يا لقب غير مشهورش حديث رااز او نقل كند. (مقدمه ابن صلاح) .

حديث مدلس، داراى انواعى است كه در تدريب الراوى ذكر شده‏است و حافظ برهان الدين ابن العجمى (م 841 ه.) رساله‏اى در اقسام‏تدليس و مدلس نوشته كه در حلب چاپ شده است.همچنين ابن حجرعسقلانى در اين باره رساله‏اى نوشته كه در مصر به طبع رسيده است.

(ر.ك:شرح الفيه سيوطى از احمد محمد شاكر، ص 35) .

مضطرب

حديثى است كه از لحاظ متن يا سند مختلف نقل شده باشد (36) كه اگراين اختلاف در معنى يا وثاقت‏سلسله سند، خدشه رساند، از درجه اعتبار ساقط مى‏باشد و گرنه مورد عمل است، (37) مگر در صورتى كه‏يكى از دو روايت‏به واسطه حافظ بودن راوى بر ديگرى رجحان داشته‏باشد كه حديث راجح مورد عمل است.

مقلوب

حديثى است كه عبارتى از متن آن پس و پيش شده باشد، يا اسماءهمگى يا بعضى از راويان سلسله سند به شخص يا به اشخاص ديگرى‏تبديل شود. (38)

يا نام دو راوى كه در سلسله سند هستند پس و پيش آورده شود. (39)

يا راويى را كه در سند حديثى است در سند حديثى ديگر داخل‏كنند. (كه نوع اخير را مركب نيز گويند) .

يا بعض الفاظ متن را مقدم و مؤخر بياورند، مانند حديث:سبعة‏يظلهم الله في عرشه... (فمنهم) رجل تصدق بصدقة فاخفاها حتى لاتعلم يمينه ما تنفق بشماله) كه اصل آن (حتى لا تعلم شماله ما تنفق‏بيمينه) مى‏باشد. (40)

گاهى اين عمل اشتباها انجام مى‏شده و گاهى براى امتحان و اختبارمحدث صورت مى‏گرفته، مانند آزمايش اهل بغداد، از بخارى.گاهى نيزاين كار براى بهتر جلوه دادن حديث مى‏شود. (41)

مهمل

حديثى است كه بعضى از رجال سند آن در كتب رجاليه ذكر نشده باشنديا ذكر گرديده، ولى وصفى از وى نشده باشد. (42)

مجهول

حديثى است كه نسبت‏به عقيده و مذهب بعضى از افراد سلسله سنددر كتب رجال ذكرى نشده باشد و مدح و قدحى مشاهده نشود. (43) ميرداماد، مجهول را دو قسم فرموده:مجهول اصطلاحى و آن روايتى‏است كه ائمه رجال نسبت‏به يكى از راويان آن، حكم به جهالت نموده‏باشند، مانند اسماعيل بن قتيبه از اصحاب حضرت رضا و كثير مستنيرجعفى از اصحاب حضرت باقر، و مجهول لغوى.و آن راويى است كه دركتب رجال نامش برده نشده باشد.

آنگاه فرموده:در قسم اول مسلما روايت ضعيف است، ولى در قسم‏دوم نمى‏توان حكم به ضعيف يا صحت نمود. (44)

موضوع

حديثى است كه راوى، آن را از خود ساخته باشد. (45)

اين گونه احاديث، گاهى به اقرار خود واضع و زمانى از قراين‏تشخيص داده مى‏شود.

اعتبار

تتبع طرق حديث را از جوامع و مسانيد و اجزاء اعتبار گويند.

اين كار، به اين لحاظ صورت مى‏گيرد كه چنانچه حديثى، متابعى‏داشته باشد، معلوم شود تا از انفراد خارج گردد. (46)

پى‏نوشتها:

1.چه اين كه محمد بن قيس بين چهار نفر مشترك است كه از آن چهار تن، اسدى و بجلى از ثقاتند.

2.و الراوى ان وافق فى اسمه و اسم ابيه اخر لفظا فهو المتفق و المفترق اوخطا و فهو المؤتلف و المختلف(وجيزه).

3.شرح نخبه.درايه مروج، ص 69 فالاتفاق بالنظر الى الاسماء و الافتراق بالنظر الى الاشخاص(درايه ممقانى ص 51)در اين فن خطيب بغدادى وابن حجر كتاب نوشته‏اند.

4.درايه ممقانى ص 52.

5.حنان بن سدير از اصحاب حضرت موسى بن جعفر و واقفى مذهب بوده‏است و حنان السراج، كيسانى مذهب بوده، ولى حيان عنزى از اصحاب حضرت‏صادق عليه السلام و ثقه بوده است.

6.جرير بن عبد الله بجلى از اصحاب امير المؤمنين عليه السلام و حريز بن عبد الله‏سجستانى از اصحاب حضرت صادق عليه السلام بوده است كه در طبقه اختلاف دارند.

7.خثيم:پدر خواجه ربيع است كه از زهاد ثمانيه بوده و خيثم:پدر سعيد

هلالى است كه از تابعين بوده و ضعيف الراويه است.

8.بريد بن معاويه عجلى از ثقات اصحاب حضرت صادق است و يزيد قماطمكنى به ابو خالد مى‏باشد.

9.امثله اين قسم را به طور مفصل در مقباس الهدايه ص 53 ببينيد.

در اين فن، عسكرى كتابى نوشته و سپس عبد الله بن سعيد كتاب مشتبه الاسماءرا نوشت.از آن پس دار قطنى و خطيب بغداد و ابن ماكولا در اكمال اين موضوع رابررسى كردند و بالاخره ابو بكر بن نقطه كه بر اكمال ذيلى نوشته و منصور بن سليم‏و صابونى كه بر ذيل اين نقطه تذييل نوشت و حافظ علاء الدين مقلطاى بر ذيل آنان‏تكمله‏اى نوشت آنگاه ذهبى كتابى به نام مشتبه النسية به طور اختصار نگاشت وضبط اسماء را به زبر و زير(علايم)تعيين نمود، سپس حافظ ابن حجر كتاب تبصيرالمنتبه بتحرير المشتبه را كه در فن خود بى نظير است تاليف فرمود. ابن حجر درمتن كتاب ضبط اسماء را با حروف مرقوم داشته(شرح نخبة الفكر، تدريب الراوى، ص 415)و از اماميه، علامه حلى كتاب ايضاح الاشتباه را مرقوم داشت.

10.المقبول ان سليم من المعارضة فهو المحكم و ان عورض بمثله فان امكن‏الجمع فهو مختلف الحديث.(نخبة الفكر)در اين موضوع شافعى در كتاب(الام)بحثى مستوفى نموده است، و ابن قتيبه وابن جرير و طحاوى و ابن خزيمه كتاب نوشته‏اند.(تدريب الراوى، ص 387)

11.در اين زمينه، طحاوى و خطابى و ابن عبد البر از اهل سنت كتاب نوشته‏اند.

(شرح نخبه، ص 37)و سيد شبر از شيعه كتاب مصابيح الانوار فى مشكلات الاخباررا مرقوم فرموده است.

12.و هو المروي عن الصحابي قولا لهم او فعلا او تقريرا.متصلا اليهم او منقطعا.

13.درايه شهيد:و منه تفسير الصحابى و قوله كنا نفعل كذا و نقول كذا.نووى‏مى‏گويد:و عند فقهاء خراسان تسمية الموقوف بالاثر(تقريب ص 109).

14.المرسل هو ما رواه عن المصوم من لم يدركه بغير واسطه او بواسطه نسيهااو تركها(درايه شهيد، ص 89).المرسل ما انقطع اسناده الا ان اكثر ما يوصف‏بالارسال ما رواه التابعى عن النبى عن النبى(كفايه، ص 21).

15.و سواء كان الساقط واحدا ام اكثر(درايه شهيد، ص 89)

16.و يطلق عليه المنقطع و المقطوع و المعضل.و المرسل ليس بحجر مطلقا(درايه شهيد، ص 60)

16.نيز رجوع كنيد به قواعد التحديث، ص 140 و تدريب الراوى، ص 123.

17.نيز ر.ك:علم الحديث، ص 119.

18.قواعد التحديث، ص 141.

19.و مطوى ذكر المعصوم مضمر(وجيزه)

20.و هو ما جاء عن التابعين و من في حكمهم، و هو تابع مصاحب الامام...ويقال له المنقطع ايضا(درايه شهيد، ص 58)رواشح، ص 183.هو الموقوف على‏التابعين قولا و فعلا و هو غير المنقطع(الباعث الحثيث، ص 46).فان سقط قبل‏التابعي واحد فهو منقطع(تقريب نواوى، ص 118).

21.تقريب، ص 117-مقدمه ابن صلاح، ص 23.

22.فان سقط قبل التابعي واحد فهو منقطع(تقريب، ص 118).او سقط من‏وسطها واحد فمنقطع(وجيزه).

23.از جمله شهيد در درايه، ص 58 و شافعى و طبرانى(به نقل ابن كثير دراختصار علوم الحديث، ص 46).عبارت علامه قاسمى نيز قابل اين جمع است:هوما لم يتصل اسناده(قواعد الحديث، ص 130).خطيب مى‏گويد:هو مثل المرسل الاان هذه العبارة تستعمل في الرواية عمن دون التابعي عن الصحابة، مثل مالك عن‏عبد الله بن عمر(كفايه خطيب بغدادى)

24.اختصار علوم الحديث، ص 50.

25.علوم الحديث‏حاكم، ص 28.

26.و اما ما رواه تابع التابعي عن النبي يسمونه معضلا(كفايه خطيب)السقطمن الاسناد ان كان باثنين فصاعدا مع التوالي فهو المعضل.

27.ضبط اين كلمه را مشهور بفتح ضاد دانسته‏اند، ولى ميرداماد به كسر ضادفرموده. ابن صلاح گويد:هو اصطلاح مشكل الماخذ من حيث اللغة.(ر.ك:مقدمه‏ابن صلاح، ص 28)

28.هو ما ظاهره السلامة اطلع فيه بعد التفتيش على قادح(قواعد التحديث، ص 131)سيوطى مى‏گويد:و علة الحديث اسباب خفت‏شعر تقدح في صحته، حين وفت...

29.ولى نووى در تقريب و سيوطى در تدريب الراوى تسميه اين قسم را به‏معلول، غلط دانسته‏اند زيرا اسم مفعول از اعل(رباعى)، بر وزن مفعول نمى‏آيد.

30.سيوطى(در تدريب الراوى، ص 167)ده جهت را با ذكر مثال آورده است.

31.مانند تعليل در اسناد احمد بن محمد بن عيسى كه هم نام احمد بن محمد بن‏خالد برقى است و هر دو ثقه‏اند.

32.درباره معلل، على بن مدينى و احمد بن حنبل و بخارى و يعقوب بن شيبه‏و ابى حاتم رازى و ابى زرعه و دار قطنى كتابهايى نوشته‏اند.

33.هو ما اخفى عيبه(شهيد، ص 64)

34.و هو اختلاط الظلام(شرح نخبه)، الدلس، بالتحريك، بمعنى الظلمة اواختلاط الظلام(رواشح، ص 186)

35.شهيد نام بعضى مدلسين را در ص 72 درايه خود آورده است.براى توضيح‏بيشتر رجوع كنيد به:شرح نخبه، رواشح السماوية، و درايه مروج.

36.اضطراب از لحاظ متن، مانند حديث تشخيص خون حيض از خون قرحه‏كه در كافى و بعض نسخ تهذيب خونى را كه از جانب راست رحم خارج شود، حيض به شمار آورده، ولى در بعض نسخ تهذيب جانب چپ ذكر شده(درايه شهيد، ص 68).

اضطراب از حيث‏سند:چنان است كه راوى حديثى را به واسطه پدر از محدثى‏نقل كند و ديگر بار همين حديث را بدون واسطه از جدش روايت كند.(ر.ك:مقدمه‏ابن صلاح، ص 44).

37.هو الذى يروى على اوجه مختلفة متقاربة(قواعد التحديث، ص 132.

تقريب نواوى، ص 69).و يقع في الاسناد تارة و في المتن اخرى(تقريب، ص 169)و به همين مضمون در مقدمه ابن صلاح، ص 44.

سيوطى در الفيه مى‏گويد:

ما اختلفت وجوهه حيث ورد من واحد او فوق متنا او سند و لا مرجح:هو المضطرب و هو لتضعيف الحديث موجب

ابن حجر، كتابى در اين فن نوشته و آن را(المتقرب في بيان المضطرب) ناميده‏است.

38.قواعد التحديث ص 132.او كانت المخالفة بتقديم و تاخير فى الاسماءالمقلوب(شرح نخبه ص 34).

39.مانند محمد بن احمد بن عيسى در رجال شيعه كه نام صحيحش احمد بن

محمد بن عيسى است و مانند كعب بن مرة در رجال اهل سنت كه مرة بن كعب‏است.

خطيب بغدادى را كتابى است در اين موضوع، به نام(رفع الاتياب في المقلوب‏من الاسماء و الالقاب)

40.تمام حديث را در درايه مروج، ص 104 ببينيد.

41.و هو حديث‏يروى بطرق آخر ليكون اجود منه، فيرغب فيه(درايه شهيد، ص 69).

42.درايه مروج، ص 103

43.مانند مسلم جصاص.

44.ر.ك:رواشح، ص 60.

45.و هو المكذوب المختلق المصنوع(درايه شهيد، ص 69).

هو المختلق المصنوع(تقريب نواوى، ص 78).

46.الاعتبار سر ما يرويه هل شارك الراوي سواه فيه

(الفيه سيوطى، ص 151).