تقطيع حديث
پارهاى از احاديث فقط در يك موضوع وارد شده و شامل يك حكماست، ولى برخى از
روايات، شامل احكام مختلف و يا حاوىموضوعات متنوعى است.
نسبتبه نقل قسمتى از يك روايت-كه اصطلاحا تقطيع حديثناميده مىشود-بين علماء
اختلاف نظر است.جمعى كه نقل مفادحديث (يعنى نقل به معنى) را جايز نمىدانند، از
تقطيع روايت نيز منعكردهاند و بعضى هم كه نقل به معنى را جايز مىدانند، فقط در
موردىكه تمام روايت را قبلا نقل نموده، تقطيع را جايز دانستهاند.
خطيب بغدادى فرمايد: (1) اگر متنى شامل دو حكم باشد، به منزلهاحاديث منفصل بوده
و جايز است جدا جدا نقل كرد و عدهاى از ائمهچنين مىكردند.
سپس از احمد بن حنبل نقل مىكند كه مقدار حاجت را از حديثنقل مىكرد و گاهى از
اول و آخر حديث را مىآورد و قسمت وسط رامتروك مىگذشت.
تحقيق آن است كه جواز تقطيع حديث منوط به دو شرط است:
نخست آن كه روايت داراى احكام مختلف يا شامل موضوعاتمتنوعى باشد.دوم آن كه
تقطيع از كسى كه صلاحيت علمى براى اينكار دارد، صادر شود.بديهى استبا اين دو شرط،
موانعى كه احتمالمىرود ملغا مىگردد.
بايد دانست كه تقطيع حديث، بيشتر به سبب تدوين روايات بهحسب ابواب احكام انجام
مىشود و اتفاقا بيشتر كتب حديثبر اينروش تدوين شده است و در نتيجه، براى تسهيل
كار مراجعين-كهبررسى روايات يك موضوع و يك باب است-تقطيع حديث، لازم وحتمى به نظر
مىرسد، چه تكرار يك روايت كه شامل چند حكماست، (2) به تعداد ابواب مختلف، جز
اتلاف وقت مؤلف و پژوهندهنتيجهاى ندارد.آرى، اگر حديثى را در موردى نقل نمايند و
سپس درابواب ديگر پس از نقل جمله مربوطه، يادآورى شود كه تمام حديث درچه بابى ذكر
شده استبهتر خواهد بود.
به هر حال اين كار (تقطيع حديث) از لحاظ شرعى بدون اشكالاست و از نظر سهولت كار
لازم است.عبد الله بن سنان به حضرتصادق عرض كرد كه قومى به نزد من مىآيند كه از
احاديثشما استفاده نمايند، ولى من خسته شده و توانايى اين كار را ندارم. حضرت
فرمود:ازاول موضوع، حديثى را از وسط و آخر حديثى قرائت نما. (3)
تنبيه:تقطيع حديث در كتب مهم حديثشيعه (4) و قسمتى از كتباهل سنت از قبيل موطا
مالك و صحيح بخارى و سنن ابو داود و سنننسائى انجام شده، منتها از ابن حنبل نقل
شده كه گفته است:سزاواراست كه حديث را تقطيع نكنند. (5)
طرق تحمل حديث
چنان كه ديديم، براى جلوگيرى از نقل احاديث موضوعه، معمولازنجيره ناقلان روايت
را تا رسول اكرم يا ائمه يا اصحاب آنان ذكرمىنمودند.و پس از تدوين احاديث در
مجموعهها كه توسط اهل فنصورت يافت، براى شناسايى راويان و منزلت هر يك در وثاقت،
كتبىدر رجال حديث تدوين گرديد.
از اين پس تحديثشفاهى روايات، جاى خود را به نقل از كتبمزبور داد.
كار ديگرى كه به منظور دقت در نقل روايات انجام مىشد، اجازهنقل حديث از استاد
(و شيخ حديث) به تلميذ (شاگرد) بود كه پس ازاحراز صلاحيت تلميذ، به افتخار اجازه
استاد در نقل كليه مجامعحديثيا آنچه را نزد شيخ قرائت نموده بود يا آنچه را شيخ
مقبولداشت و به اصطلاح نزد وى به صحت پيوسته بود، نايل مىگرديد.
اجازه مزبور فوايدى در بر داشت:نخست جلوگيرى از هرج و مرجدر نقل احاديث كه از
هر كسى و از هر جا پذيرفته نمىشد.
ديگر آن كه معرفى شيخ و اجازه وى، موجب اطمينان سامع(شنونده) به ناقل حديث
مىگرديد. سوم آن كه بر طبق صلاحيتى كه شيخ در تلميذ مىديد، دايره اجازهتحديث،
سعه و ضيق مىيافت، زيرا چه بسا تلميذى فقط در نقل كتابخاصى مجاز و محدود بود، ولى
تلميذ ديگرى در نقل تمام كتبحديث مجاز مىشد.و به اصطلاح، صلاحيت ناقلين از ناحيه
استاد، كنترل مىگرديد و حدود ناقلين روايات معين مىشد.
چهارم جنبه تشريفى كه با اجازه استاد، تلميذ در زمره راويان وناقلان حديث نبوى و
ولوى مشرف مىگرديد و با اين كار، سلسله سندكه از اختصاصات مسلمين است ادامه
مىيافت.
با تكثير نسخ كتب حديث و خاصه پس از طبع و انتشارمجموعههاى فريقين، و تصدى اهل
منبر و وعاظ به نقل حديث، وبالاخره از رسميت افتادن درس حديث، جهات اصلى كه منظور
ازاجازه بود از بين رفت و فقط جنبه تشريفى باقى ماند، بنابر اين، گفتهكسانى كه
اجازه را در تحديثشرط دانستهاند، (6) ناظر به زمانىمىباشد كه اجازه روايتى غير
از جنبه تشريفى فايده ديگرى نيز داشتهاست.
انحاء اجازه كه از آن به«طرق تحمل حديث»تعبير شده استبهاختلاف نوشتهها هفت
تا نه قسم است كه ذيلا بيان مىشود:
شنيدن و سماع از استاد (شيخ) است كه گفتهاند بهترين اقسامتحمل حديث است، چه به
خواندن شيخ از روى كتاب باشد و چه ازحفظ (7) و چه به املاء (و ديكته كردن براى
نوشتن تلميذ) باشد يا غير.
در اين قسم، جايز استسامع بگويد:حدثنا و اخبرنا و انبانا وسمعت فلانا و قال لنا
فلان و ذكر لنا فلان، (8) منتها بعضى كلمه حدثنا رادر مورد شنيدن جمعى از استاد
اختصاص دادهاند، چنان كه حدثنى بهموردى كه راوى حديث را به تنهايى از استاد شنيده
باشد مختصدانستهاند. (9)
نيز بعضى لفظ (انبانا) را در مورد اجازه و يا مناوله به كار بردهاند. (10)
2.خواندن و قرائت نزد شيخ است كه چه خود نزد شيخ قرائت كنديا ديگرى بخواند و وى
بشنود و چه خواندن از روى كتاب باشد يا ازحفظ.و چه استاد حديث را حفظ باشد يا از
كتاب قرائت نمايد. (11) (12)
بعضى قرائت راوى را نزد شيخ، يك قسم و قرائت ديگرى را نزدشيخ كه راوى هم آن را
بشنود، قسم ديگرى به شمار آوردهاند. (ر.ك:
قواعد التحديث، ص 203) .
ظاهرا پس از تدوين مجامع حديث، اين قسم قرائتبيشتر از نوعاول يعنى«سماع»،
رسميت داشته است و معمولا از اين كار (به عرض)تعبير مىشود.
خوشبختانه بسيارى از كتب حديث فريقين كه نزد مشايخ قرائتياسماع شده و دستخط
بلاغ و مقابله شيخ در آن ثبت است، از دستبردحوادث مصون مانده است. (13)
چنانچه حديثى را به اين گونه تحمل كرده باشد، در موقع تحديثبايد گفت: (قرائت
على فلان يا قرء عليه و انا اسمع فاقر به) يا به عبارت(اخبرنا يا حدثنا قرائة عليه)
و مانند آن تعبير نمود. (14)
3.اجازه به معناى اذن استاد به شاگرد در نقل مسموعات يا مؤلفات خويش است، گر چه
شاگرد از استاد سماع نكرده باشد و آن بر چند قسممىباشد:
الف) اجازه شيخ به يك نفر به خصوص در مورد كتاب خاص ياروايات مخصوص كه معمولا آن
را جايز دانستهاند. (15)
ب) اجازه شيخ به شخص معينى با تعميم مورد، كه نقل از هر كتابمعتبرى را مثلا
براى وى اجازه نمايد.كه در اين مورد اختلاف بيشترىاست.
ج) اجازه شيخ به غير معين مانند:اجزت لجميع المسلمين، كهجميع مانند قاضى ابو
طيب و خطيب بغدادى و ابن منده جايزدانستهاند.
د) اجازه شيخ به فرد مجهول، مانند:اجزت لمن شاء فلان، كه در اينقسم، بيشتر
محدثين منع تحديث از شيخ نمودهاند، گر چه بعضى اينقسم را نيز جايز دانند.
ه) اجازه به كسى كه فعلا وجود ندارد، مانند اجازه شيخ به فرزندشكه متولد نشده
است. كه بعضى در موردى كه شيخ وى را به موجودينضميمه نمايد (و به اصطلاح، عطف
معدوم بر موجود نمايد) جايزدانستهاند، مانند (اجزت لك و لابنك او لعقبك) .
و) اجازه شيخ به شاگرد در مورد رواياتى كه شيخ هنوز سماع ننمودهو بعدا خواهد
شنيد، چنان كه بگويد: (اجزت لك ما صح او يصحعندي من مسموعاتي) .
كسانى كه اين گونه اجازه را كافى نمىدانند، مىبايست فقط رواياتىرا كه شيخ
هنگام اجازه به تلميذ، سماع نموده است از او نقل كنند.
ز) اجازه شيخ آنچه را كه از استادش مجاز گرديده، مانند:اجزت لكجميع ما اجيز لي
روايته.
تنبيه 1.ابن عبد البر فرموده است:شايسته است در مورد اجازه كتبىبه كسى، لفظى را
كه نوشته نيز به زبان آورد يا لا اقل هنگام نوشتن اجازهبراى تلميذ، آنچه را
مىنويسد در دل بگذارند.
تنبيه 2.ابن حزم اصولا اجازه را در تمام اقسامى كه ياد شده بدعتشمرده و جايز
نمىداند، زيرا (به عقيده وى) دليلى از شرع بر نقل آنچهرا نشنيده نداريم. (16)
4.مناوله كه نوعا با اجازه توام است، مثل اين كه كتاب خود را بهشاگرد داده و به
وى اجازه نقل آن را دهد يا تلميذ، رواياتى كه سماعنموده به نظر شيخ برساند و شيخ
به وى اجازه نقل آن را دهد.
اين قسم (مناوله) را«عرض»هم گفتهاند. (17)
در مناوله ممكن استشيخ، فقط اصل يا كتابى را كه خود سماعنموده به شاگرد دهد،
بدون اين كه صريحا به وى اجازه نقل آن را داده باشد.
مستند مناوله، روايتى است كه بخارى نقل نموده است كه رسولخدا به امير سرايهاى،
مكتوبى داد و فرمود:هنگامى كه به فلان محلرسيدى باز نموده بخوان، وى چنين نمود.
(18)
در نقل از شيخ به عنوان مناوله، بعضى استعمال لفظ حدثنا و اخبرنارا جايز
دانستهاند، ولى بهتر آن است كه بگويد:حدثنا يا اخبرنا اجازه يامناولة.
قسم ديگرى براى مناوله نوشتهاند و آن نقل از كتاب حديث استاداستبدون داشتن
اجازه از وى، ولى اين قسم نزد بسيارى از محدثين، صلاحيتبراى نقل ندارد، البته نقل
از شيخ به لفظ حدثنى يا اخبرنى، والا نقل از كتب مصحح حديث كه تصحيح شده باشد، بدون
مانع است.
5.كتابت كه شيخ براى شخص حاضر يا غايب، ابتدائا يا به خواهشاو احاديثى نوشته،
آنگاه به وى اجازه روايت آن را دهد.و در اين قسمنيز بدون اجازه استاد، جمعى از نقل
آن منع كردهاند، بلكه بايد گفت:
(كتب الى فلان، قال حدثنا) يا (اخبرنى فلان مكاتبة يا كتابة) .
6.اعلام است كه شيخ بدون اجازه و اذن دادن به كسى، فقط اعلامكند كه فلان حديث،
يا فلان كتاب حديث، روايتيا سماع من از فلان شخص است.
در اين قسم، جمعى (19) تحديث آن را جايز ندانستهاند، (20) زيراممكن استشيخ، به
واسطه خللى كه در حديث است روايت آن راجايز نداند. (21) به هر حال در اين قسم بايد
به نحو (اعلمنا فلان) از وىنقل نمود.
7.وصيت است كه شيخ، هنگام مسافرت يا زمان وفات خود، وصيت كند كه فلان شخص، فلان
كتاب را از من روايت نمايد يا فلاننسخه مصحح من از آن فلان باشد كه جمعى از محدثين
روايت مزبور رااز وى براى آن شخص جايز دانستهاند.در اين نوع بايد شخص بگويد:
وجدت كذا.او اوصى الى فلان بكذا.يا بگويد وجد كذا.
8.وجاده است (22) كه طالب حديث، كتاب يا حديثى به خط شيخ يايكى از مشايخ
حديثبيابد و يقين كند كه به خط اوستيا اين كه كتابمعروفى با تصحيح و مقابله شيخ
بيابد، گر چه جمعى از تحديث كتاب، يا روايات مزبور، منع نمودهاند، (23) ولى بيشتر
محدثين و فقهاى فريقين، نقل احاديث كتب صحاح فريقين را كه انتساب آن به مؤلفين،
يقينى باشد، جايز دانستهاند.منتها بايد هنگام تحديثبگويد: (وجدت بخطفلان.او فى
كتاب صححه فلان كذا) .
گمان مىرود كسانى كه از نقل احاديث مزبور منع نمودهاند، نقل ازشيخ به لفظ
حدثنى و اخبرنى و مانند آن را جايز ندانستهاند و گرنه نقلاز كتب معروف حديث-كه
مصحح و مورد اعتماد باشد بدون اشكالاست، منتها بعضى فرمودهاند:چنانچه راوى وثوق و
اعتماد به صحتنسخه دارد، مىتواند بگويد:قال فلان، ولى در صورتى كه نسخه كاملامورد
اعتماد نباشد، مىبايستبگويد: (بلغنى عن فلان.او وجدت فىنسخة من كتابه) . (24)
تبصره:تحمل حديث در حال كودكى (صغر) يا كفر، مانع از نقل واداء حديث و جواز تحمل
از وى پس از بلوغ و اسلام نيست، زيرا ازصحابه رسول اكرم، انس بن مالك و ابو سعيد
خدرى و ابن عباس وعبد الله بن عمر كه از مكثرين حديثند، در حيات پيغمبر به سن
بلوغنرسيده بودند. (25)
شهيد ثانى نام جمعى را كه در سن چهار و يا پنجسالگى حديثيادگرفتهاند، ذكر
فرموده. (ر.ك:شرح بدايه، ص 104)
آداب محدث
غزالى در كتاب (الادب فى الدين) (26) در آداب محدث فرموده:محدثبايد متوجه درستى
و صداقتباشد.از دروغ اجتناب كند.معمولااحاديث مشهور را نقل نمايد (نه حديثهاى
غريب و شاذ را) .از ثقاتنقل حديث كند.احاديث منكر را ترك كند.عارف به زمان و
موقعيتباشد.از لغزش در نقل و تصحيف حديث پرهيز كند.از غلط خواندنحديث و تحريف
خوددارى نمايد.هنگام تحديثشوخى نكند.به جدالنپردازد.بر نعمتحديث گفتن كه در درجه
پيغمبر قرار گرفته، شكر گزارىنمايد.فروتن باشد.چيزهايى را نقل كند كه موجب انتفاع
مردمدر واجبات و سنن ساير آداب گردد.حديثى را كه نمىداند نقل نكند. (27)
آنچه مورد نياز محدث است:
محدث در اين علم، به فقه و اصول و عقايد و علوم عربيت و اسماءرجال و معرفت
اسانيد و تاريخ، احتياج دارد، به علاوه بايد با اهلحديث معاشرت و مباحثه داشته و
نيكو فكر كند و ذهن خود را متوجهعلم مزبور نمايد و بر حديث مداومت كند.
فوايد
1.كتب اربعه حديثشيعه
كافى، تاليف محمد بن يعقوب كلينى متوفاى 329، شامل 16199حديث. (28)
من لا يحضره الفقيه، تاليف شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويهقمى متوفاى 381،
شامل 9044 حديث.
تهذيب، تاليف شيخ طوسى، محمد بن حسن، متوفاى 460، شامل13590 حديث.
استبصار، تاليف شيخ طوسى، محمد بن حسن، متوفاى 460 شامل5511 حديث. (كه جمعا
شامل 44344 حديثند)
2.صحاح سته حديث اهل سنت
صحيح بخارى، محمد بن اسماعيل بخارى، متوفاى 256، شامل9082 حديث.
صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابورى، متوفاى 261، شامل 7275 حديث.
سنن ابى داوود سجستانى، سليمان بن اشعث، متوفاى 275 شامل4800 حديث.
سنن ترمذى، محمد بن عيسى بن سوره، متوفاى 279، شامل5000 حديث.
سنن نسائى، احمد بن شعيب، متوفاى 303.
سنن ابن ماجه قزوينى، محمد بن يزيد بن ماجه، متوفاى 273 شامل4341 حديث.
3.موجبات عدول از اصطلاح قدماء
شيخ بهايى در مشرق الشمسين پس از نقل اصطلاح قدماء و متاخريندر نامگذارى احاديث
فرموده:جهاتى را كه سبب شد متاخرين اماميه ازطريقه قدماء عدول نمايند و اصطلاحات
متداول بين اهل سنت را بهكار برند به قرار ذيل است:
الف) طول مدت و زمان بين متاخرين و روات اوليه، ب) از بين رفتن بخش مهمى از اصول
اوليه حديث، ج) درج احاديث اصول اوليه در كتب اربعه و در نتيجه اشتباهاحاديث
معتبره به غير آن، و نيز احاديث مكرره در اصول با غير مكرر، د) مخفى ماندن قراين
صدق و صحتحديثبه واسطه جهاتفوق و ديگر جهات.
پىنوشتها:
1.الكفاية فى علم الدراية، ص 193.
2.مانند حديث اربعماة كه به نقل صدوق در خصال، حضرت امير المؤمنيندر يك مجلس به
اصحاب خويش تعليم فرمود.ر.ك:خصال چاپ مكتبه الصدق، ص 611.
3.علم الحديث، ص 94.
4.خاصه در وسائل الشيعه.
5.تدريب الراوى، ص 316-الكفايه خطيب ص 190.
6.مجلسى در شرح من لا يحضر، اين قول را از جمعى نقل مىكند.(ر.ك:
علم الحديث، ص 128).
7.تقريب نووى.
8.علوم الحديث قطب، ص 26.
9.ر.ك:الحديث النبوى، ص 150.
10.ر.ك:علوم الحديثحاكم.
11.تقريب، ص 242، علوم الحديث قطب، ص 26.
12.در موردى كه ديگرى حديث را نزد شيخ بخواند و شيخ استماع كند، شرطاست كه
استاد، يا خود حافظ حديثباشد و يا از نسخه صحيحى حديث را مقابلهنمايد.(علوم
الحديث قطب، ص 26)
13.نسخهاى از فروع كافى، موشح به دستخط مقابله و اجازه شيخ حر عاملىو نسخهاى
از استبصار با دستخط مقابله و اجازه مجلسى اول و نسخه ديگرى بادستخط مقابله مولانا
محمد باقر سبزوارى و نسخهاى با دستخط بلاغ و اجازهروايتى شيخ محمد، پسر صاحب
معالم و نواده شهيد ثانى و نسخهاى از منلا يحضره الفقيه با دستخط مقابله و اجازه
محقق سبزوارى، نزد اين جانب موجوداست.
14.تقريب نووى، علوم الحديث قطب.
15.گرچه بعضى از اهل سنت، مانند شعبه و ابراهيم حربى و قاضى حسين وماوردى و ابى
بكر خجندى روا نمىدانند.(ر.ك:تدريب الراوى)
16.علوم الحديث قطب ص 26.
17.تقريب، ص 270.
18.تدريب الراوى، ص 168.
19.مانند غزالى.
20.به لفظ:حدثنى يا اخبرنى.
21.تدريب الراوى، ص 280.
22.مصدر جعلى(مولد)از فعل وجد.
23.و اين منع از بزرگان فرقه مالكيه نقل شده است.(تقريب)
24.متاسفانه در زمان ما بدون توجه به صحت و سقم نسخه، حديث را بهمصنف كتاب يا
به امام نسبت مىدهند.در صورتى كه قسمتى از كتب مطبوعه يانسخههاى دستنويس خالى از
اشتباه و تحريف نيست.
25.كفايه خطيب، ص 56 و ص 76.
26.به نقل علامه قاسمى در قواعد التحديث، ص 234.
27.نيز رجوع كنيد به علم الحديث، ص 186 و 191.
28.به نقل از لؤلؤة البحرين، لكن در شمارش آقاى غفارى 15176 حديثآمده است.