دراية الحديث

كاظم مدير شانه چى

- ۱۲ -


4.اسامى مشايخى كه در رجال ياد نشده‏اند...

در يكى از فوايد مشتركات طريحى نام جمعى از بزرگان كه در كتب‏حديث‏بسيار از آنان نقل شده، ولى مدح و قدحى در رجال درباره آنان‏نيامده، مى‏بينيم:

الف) ابو الحسين على بن جيد (كه در كتب رجال نيامده) ولى شيخ‏طوسى روايت از وى را بر روايت از مفيد ترجيح داده، چون وى محمدبن حسن بن وليد (شيخ قميين) را درك كرده، ولى شيخ مفيد به واسطه‏از ابن وليد نقل حديث مى‏كند، لذا طريق وى اعلى است.

ب) احمد بن محمد عطار، استاد صدوق كه مدح و قدحى از وى دركتب رجال نيامده.

ج) محمد بن على بن ماجيلويه كه صدوق بسيار از وى روايت كرده، ولى جرح و تعديلى از وى نشده است.

5.مرجحات دو روايت متعارض (1)

1.روايتى كه موافق عموم قرآن يا سنت متواتر يا اجماع طايفه اماميه‏باشد بر آن ديگر مقدم است.

2.روايتى كه راويش عادل‏تر است‏بر آن ديگر مقدم است.

3.روايت اضبط يا اعلم بر ضابط و عالم (به قول شيخ طوسى) .

4.روايت مسموعه بر مجازه.

5.مسند بر مرسل يا معلوم بر مجهول.

6.روايت مزيد (آن كه مشتمل بر زيادتى است) بر غير مزيد (به قول‏شيخ طوسى) .

7.عمل اكثر فقها بر روايتى كه موجب ترجيح بر غير معمول به.

8.چنانچه روايتى موافق اصل باشد و ديگرى مخالف اصل به‏قولى، موافق مقدم است، (زيرا على الظاهر چنين روايتى متاخر از اصل‏مزبور است و مؤيد آن) .

و به قولى، مخالف اولى است، (زيرا چنين روايتى ناقل از حكم اصل‏است و ناقل، اولى است چون حكم موافق اصل، قبلا به واسطه اصل‏دانسته شده است) .

9.مخالف عامه بر موافق با مذهب آنان مقدم است، زيرا ممكن‏است روايت موافق، به لحاظ تقيه صادر شده باشد.

10.روايت مشافهة بر مكاتبه مقدم است.

11.حاظر (يعنى روايتى كه از چيزى نهى كند) بر مبيح مقدم است، چون‏عمل به اولى احوط است، ولى به قول بعضى مى‏بايست توقف نمود.

6 كتب اربعينيات

اربعين نويسى كه از دير زمان رواج داشته و كتبى در اين زمينه نوشته‏شده است‏به استناد حديثى است كه از رسول اكرم نقل كرده‏اند: (من‏حفظ على امتى اربعين حديثا مما يحتاجون فى امر دينهم بعثه الله يوم القيامة فقيها عالما) .

نووى (صاحب شرح صحيح مسلم) فرموده:اتفاقى حفاظ حديث‏است كه حديث مزبور گرچه به طرق زيادى نقل شده، ولى تمامى‏ضعيف است.منتها علماء متفقند كه رواست در فضايل اعمال، به‏حديث ضعيف عمل كرد.

صاحب مشكوة از ابن حنبل (امام و محدث بزرگ اهل سنت) نقل‏كرده كه وى فرموده، حديث اربعين بين مردم مشهور است، ولى سندصحيحى ندارد.

كاتب چلپى در كشف الظنون (ذيل اربعين نووى) نوشته:برخى ازعلماء در اصول دين چهل حديث گرد آورده و شرح نموده‏اند، چنان كه‏جمعى در فروع و زمره‏اى در جهاد و بعضى در زهد و پاره‏اى در ادب ودسته‏اى در خطب، و هر يك در زمينه خود مفيد است.

7.كتب اطراف

سيوطى در تدريب الراوى فرمايد:از جمله كتبى كه در حديث تدوين‏شده، جمع آورى احاديث اطراف است كه طرف يعنى قسمت اول‏حديث را كه نمودارى از مضمون آن است ذكر و اسناد آن را استقصاءنمايند، مثلا حديث غدير را به جمله قال النبى (من كنت مولاه فعلى‏مولاه) ذكر و سپس طرق حديث مزبور را به پيغمبر نقل كنند.

از اين كتب است، الاشراف فى معرفة الاطراف از ابن عساكر (-571) و تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف از حافظ يوسف بن‏عبد الرحمن مزى (-742) و مختصر آن از شمس الدين ذهبى (-748)و اطراف الكتب السته از شمس الدين محمد بن طاهر مقدسى (-507) .

8.منابع و مدارك حديث

براى دانش پژوه، اطلاع از كتب رجال حديث‏شيعه و اهل سنت و نيزتراجم محدثين و همچنين كتب مصطلح الحديث (درايه) و مهم‏تر ازهمه، دانستن كتب مشهور و مهم حديث فريقين، لازم است.و چون مادر آخر«علم الحديث‏»نام كتب مزبور را آورده‏ايم، از تكرار آن‏خوددارى مى‏شود.

9.احاديث متواتره

چنان كه دانستيم، حديث متواتر لفظى آن است كه در هر طبقه جمع‏كثيرى كه از گفته آنان علم به مضمون خبر حاصل شود، آن را نقل كنند، البته چنين احاديثى كم است، ولى طبق ادعاى سيوطى (در تدريب الراوى، ص 190) و علامه قاسمى (در قواعد التحديث ص 146) و علامه احمدشاكر (در شرح الفيه سيوطى، ص 48) احاديث ذيل متواتر لفظى است:

الف) حديث من كذب على متعمدا فليتبوا مقعده من النار، كه به گفته ابن‏صلاح 62 نفر از صحابه آن را نقل كرده‏اند.

ب) حديث‏حوض، كه پنجاه نفر از صحابه نقل نموده‏اند. ج) حديث رفع يدين در نماز كه حدود پنجاه نفر از صحابه روايت‏كرده‏اند.

د) حديث:نضر الله امر اسمع مقالتى، كه حدود سى نفر نقل كرده‏اند.

ه) حديث:نزل القرآن على سبعة احرف، كه بيست و هفت نفر نقل‏نموده‏اند.

و) حديث:من بنى لله مسجدا بنى الله له بيتا في الجنة، كه 20 نفر نقل‏كرده‏اند، و...

10.نام صحابه خرد سال

حسن بن على عليه السلام، حسين بن على عليه السلام، عبد الله بن زبير (كه هنگام فوت‏رسول اكرم نه ساله بود) ، نعمان بن بشير (متولد در سال دوم هجرت) ، ابى الطفيل (كه هشت‏سال از آخر عمر پيغمبر را درك كرد) ، جعد بن‏عبد الرحمن (كه در سفر حج پيغمبر، كودك بود) ، عبد الله بن زبير ومسور بن مخرمه (2) كه در سال وفات پيغمبر هشت‏ساله بودند) ، مسلمة بن مخلد خزرجى كه در سال 62 فوت كرد (كه 10 ساله يا 14ساله بود) ، عمر بن ابى سلمه (9 ساله) ، عبد الله بن جعفر و قثم بن‏عباس، عبد الله ابن عباس (كه 10 ساله بود) ... (3)

11.صغار صحابه مكثرين حديث

از مكثرين حديث رسول اكرم كه سماعش در صغر سن بوده اشخاص‏ذيلند:

انس بن مالك، عبد الله بن عباس، ابو سعيد خدرى. (4)

12.عدالت راوى

خطيب بغدادى در معنى آن مى‏فرمايد:جهاتى را كه عامه براى عدالت‏محدث گفته‏اند، عبارت است از:درستى در معامله، امانت، رد درودايع، اقامه فرايض، دورى از گناه، اما متخصصين علم حديث، جهات‏ذيل را نيز شرط مى‏دانند:

ضبط راوى، تيقظ، معرفت چگونگى اداء حديث و شرايط آن، اجتناب از نقل احاديثى كه خود سماع نكرده.

13.اصطلاح صحيح و حسن

صاحب مصابيح السنه احاديث كتاب خويش را دو نوع نموده:صحاح وحسان.مراد وى از صحاح، احاديثى است كه در يكى از صحيحين(بخارى و مسلم) يا هر دو نقل شده باشد و از حسان، احاديثى است كه‏ابو داوود و ترمذى و مانند آنان در كتب خويش آورده‏اند.

قبلا دانستيم كه اصطلاح شيعه و اهل سنت در مورد (حديث‏حسن) مختلف است، ولى صحيح است كه بگوييم:حسن نزد فريقين روايتى‏است كه در مرتبه نازلتر از صحيح قرار گيرد.

14.صحيح الاسناد

گاهى در كتب حديث اهل سنت اين عبارت ديده مى‏شود: (هذا حديث‏صحيح الاسناد يا ديث‏حسن الاسناد) منظور آن است كه سلسله سندصحيح يا حسن است، گرچه شاذ يا معلل باشد، زيرا چنان كه قبلا يادشد، اهل سنت‏حديث صحيح را حديثى مى‏دانند كه علاوه بر وثاقت‏رجال، سند شاذ يا معلل نباشد. (مقدمه ابن صلاح)

15.حديث مسند:

ابن صلاح فرموده:گر چه حديث (طبق اصطلاح اهل سنت) شامل‏اقوال صحابه و تابعين نيز مى‏باشد، ولى حديث مسند بيشتر دراحاديث وارده از رسول اكرم استعمال مى‏شود، منتها مسند ممكن است‏متصل الاسناد باشد يا منقطع.گر چه بعضى مسند را به حديث متصل‏اختصاص داده‏اند.

16.معلق

قسمتى از احاديث صحيح بخارى معلقات است (5) كه ابن صلاح نسبت‏به صحت و عدم آن چنين مى‏فرمايد:آنچه به الفاظى است كه‏حاكى از قطع و جزم به صدور حديث از معلق عنه است، بايد صحيح‏شمرد، مانند:قال رسول الله كذا و يا قال ابن عباس كذا، ولى آنچه حاكى‏از جزم به صدور نيست، مانند روى عن رسول الله، او فى الباب عن‏النبى كذا، در واقع حكم به صحت‏حديث نيست، زيرا اينگونه الفاظ درحديث ضعيف آورده مى‏شود، با اين حال، چون چنين حديثى در عداداحاديث صحيح آورده شده است، اشعار به صحت آن دارد، منتها اگرمعلق عنه از طبقات پايين صحابه است، حكم به صحت‏حديث‏متوقف بر علم به اتصال سند از وى تا به صحابى مى‏باشد.

17.لزوم آشنايى به تاريخ براى نقد حديث

مسلم روايت كرده كه ابو سفيان هنگامى كه اسلام آورد سه خواهش ازرسول خدا نمود: اول، ازدواج آن حضرت با دخترش ام حبيبه.دوم قراردادن پسرش معاويه را جزو نويسندگان خود.سوم دادن سر كردگى‏لشكرى را به خودش كه حضرت با سه تقاضاى وى موافقت فرمود.

در صورتى كه رسول اكرم، ام حبيبه را هنگامى كه در حبشه بود، تزويج فرمود و ابو سفيان در عام الفتح اسلام آورد، و بين اين دو واقعه‏چندين سال فاصله است. ديگر اين كه در تواريخ سركردگى ابو سفيان‏در غزوه‏اى به نظر نمى‏رسد و از اينجا مى‏توان به وضع حديث پى برد.

(اضواء على السنه، ص 262) .

18.تصحيح حديث

خطيب در كفايه (ص 194) فرمايد:اعمش را عقيده اين بود حديثى راكه راوى، نادرست و غلط نقل كرده، بايد درست نقل نمود.آنگاه ازحضرت باقر نقل مى‏كند كه مى‏فرمود:لا باس بالحديث اذا كان فيه‏اللحن ان يغير به، سپس از شعبى و اوزاعى و نضر بن شميل و يحيى بن‏معين و ابن حنبل و جمعى ديگر جواز تصحيح الفاظ حديث را بازگومى‏نمايد. اوزاعى نيز مى‏گفت:اعربو الحديث فان القوم كانوا عربا.

19.تصحيح كتب حديث

همين طور كه نمى‏توان سخنى را بدون سماع به پيغمبر نسبت داد، منقولات روايى را كه ممكن است‏به اشتباه نقل شده باشد، نمى‏توان به‏معصوم منتسب ساخت، بنابر اين كتب حديثى را كه با نسخه مصحح ومقرو بر استاد، مقابله نشده است‏به صرف انتشار شخص يا مؤسسه‏اى‏بدون ضمانت صحت كتاب، يا بدون صلاحيت ناشر، نمى‏توان نقل‏نمود و يا مستند حكم الزامى (وجوب و تحريم) بلكه هر گونه حكمى‏قرار داد، زيرا در كتب چاپى و نسخ خطى (بدون مقابله) صدها اشتباه‏وجود دارد كه پس از مقابله معلوم مى‏شود.و با اين عمل اجمالى‏نمى‏توان حكمى را به استناد نوشته‏اى اين چنين، به معصوم نسبت داد.

ابن صلاح فرمايد:اگر كسى خواسته باشد به حديثى كه در يكى ازصحيحين يا ديگر كتب معتمده آمده، استشهاد كند، لازم است از نسخه‏اى كه خود يا شخص مورد اعتماد، با نسخه صحيحه مقابله نموده نقل كند.

هشام بن عروه از پدرش نقل مى‏كند كه (پس از نقل حديث مى‏گفت)نوشتى؟مى‏گفتم:آرى. مى‏فرمود نوشته‏ات را مقابله كردى؟و چون‏مى‏گفتم نه، مى‏گفت:پس ننوشتى.

خطيب پس از نقل اين قضيه مشابه آن را از قعنبى نقل مى‏كند، سپس‏از قول اخفش اضافه مى‏فرمايد:چنان كه انسان كتابى را بنويسد و مقابله‏نكند و ديگرى از روى آن بنويسد و مقابله ننمايد: (خرج اعجميا) .و ازابو زكريا نقل مى‏كند كه مى‏گفت:اگر كسى حديثى را از محدثى (كه ازكتابى نقل مى‏كند) بشنود، ولى در موقع سماع به كتاب خود نگاه نكند، نقل حديث از چنين كتابى جايز نيست... (6)

20.جوامع الكلم

از پيغمبر ماثور است كه مى‏فرمايد: (اوتيت جوامع الكلم) .كلمات‏قصارى كه داراى معانى جامعه و حكمت‏هاست، از آن حضرت زياد نقل شده‏و علماء از دير زمان كلمات حكمت آموز آن حضرت را گرد آورده‏اند، مانندابن السنى در (الايجاز) و قضاعى در (الشهاب) و چون سيوطى در جامع‏صغير (7) كه بر دو كتاب اخير شروحى نوشته شده است. (8)

نيز كتابى است از نووى شامل چهل حديث (الاربعين حديثا) كه‏بيست و نه حديث آن، املاء ابن صلاح است در يكى از مجالس درس‏حديث و بقيه را نووى خود تا چهل حديث تتميم نموده و حافظ ابن‏رجب بغدادى (-795) بر آن شرحى نوشته.نيز مصلح الدين لارى(-979) و ملا على قارى هروى بر آن شرح نوشته‏اند. (9)

21.صحابه طويل السن

نامبردگان ذيل هر يك 120 سال عمر كرده‏اند: (10) حسان بن ثابت، حويطب بن عبد العزى، مخزمة بن نوفل، حكيم بن‏حزام بن خويلد (برادر زاده خديجه) ، سعيد بن يربوع قرشى، (اينان هم‏جاهليت و هم اسلام را درك كرده‏اند) ، لبيد بن ربيعه عامرى، عاصم بن‏عدى عجلانى، سعد بن جناده عوفى، نوفل بن معاويه، منتج نجدى، عدى بن حاتم طايى، نافع بن سليمان عبدى، نابغه جعدى.

22.صحابه‏اى كه به غير پدر منسوبند

ابن حمامه:بلال بن رباح حبشى، مؤذن رسول خدا، (حمامه نام مادر وى است) .

ابن منيه:يعلى بن امية بن ابى عبيده (منيه نام جده اوست) .

مقداد بن اسود:مقداد بن عمرو بن ثعلبه (اسود بن عبد يعوث وى رابزرگ كرده، لذا به وى منسوب شده است) .

ابن جاريه:مجمع بن يزيد بن جاريه (كه جاريه نام جد اوست) .

23.نامهائى كه بين مردان و زنان مشترك است

اسماء بنت عميس، كه به ترتيب همسر جعفر بن ابى طالب و سپس‏ابو بكر بوده است.

اسماء بن عميس بن مالك، كه توسط پدرش از على بن ابيطالب‏حديث نقل كرده، اسماء بنت ابى بكر، اسماء بن حارثه، اسماء بن رئاب (كه از مردان صحابى‏اند) .

بركه، نام ام ايمن، دايه و كنيز پيغمبر، و بركة بن عريان، نام صحابى.

امية بن ابى الصلت ثقفى شاعر، و اميه بنت ابى الصلت غفارى كه ازتابعين است.

بسره بنت صفوان، صحابيه.بسرة بن صفوان، يكى از راويان حديث.

هند بن مهلب كه از وى حديث نقل شده و هند بنت مهلب بن ابى‏صقر كه از پدرش حديث نقل كرده است.

24.متفق و مفترق

چون انس بن مالك كه نام ده نفر است كه پنج تن از آنان حديث نقل كرده‏اند:1.انس خادم رسول خدا، 2.انس كعبى قشيرى از صحابه، 3.

انس پدر مالك صاحب موطا، 4.انس حمصى، 5.انس كوفى كه ازاعمش حديث نقل نموده (الفيه سيوطى) .

25.سه برادر در سند يك حديث

دار قطنى اين حديث را كه پيغمبر فرمود:لبيك حجا حقا، تعبدا و رقا، ازاين سه برادر نقل نموده:محمد بن سيرين از برادرش يحيى از برادرش‏انس از انس بن مالك از رسول خدا... (11)

26.رواية الاقران

روايت ذيل را چهار صحابى به ترتيب از يكديگر نقل كرده‏اند:

سائب بن يزيد، از حويطب بن عبد العزى، از عبد الله بن سعدى، ازعمر بن خطاب، مرفوعا ما جاءك من هذا المال من غير اشراف و لاسؤال فخذه، و مالا فلا تتبعه نفسك. (12) در سند اين حديث، پنج تن از صحابه آمده‏اند:عبد الله بن عمرو، ازعثمان بن عفان، از عمر، از ابى بكر، از بلال (مرفوعا) : (الموت كفارة‏لكل مسلم) . (13)

27.مكثرين حديث از صحابه

از صحابه اين اشخاص به ترتيب جزو مكثرين حديثند:ابو هريره، عايشه، انس بن مالك، عبد الله بن عباس، عبد الله بن عمر، جابر بن عبد الله‏انصارى، ابو سعيد خدرى، عبد الله بن مسعود، عبد الله بن عمرو عاص. (14)

28.نمونه‏اى از حديث مسلسل

در خصال (ص 31) از حضرت رضا چنين نقل مى‏كند:حدثنى ابى‏موسى بن جعفر قال:حدثنى ابى جعفر بن محمد قال:حدثنى ابى‏محمد بن على قال:حدثنى على بن الحسين قال:حدثنى ابى الحسين‏قال:حدثنى اخى الحسن بن على قال:حدثنى ابى على بن ابيطالب قال:

قال رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم:خلقت انا و على من نور واحد:

چنان كه ملاحظه مى‏شود راويان اين حديث تمامى هاشمى و ائمه‏اهل بيتند كه به سلسله آباء كرام خود حديث را از جدشان نقل مى‏كنند.

ختامه نور اللهم نور قلبى‏حرره العبد المحتاج‏كاظم مدير شانه‏چى

پى‏نوشتها:

1.نقل از معارج محقق.

2.مور بن مخرمة بن نوفل الزهرى كه مادرش عامكه خواهر عبد الرحمن بن‏عوف بود.

3.الكفايه خطيب و غيره.

4.كفايه، ص 56.

5.ر.ك:به همين كتاب، ضمن عنوان(معلق).

6.كفايه، ص 237-2398، نيز رجوع كنيد به قواعد التحديث، ص 254.

7.منتها وى كلمات قصارى را كه مشتمل بر حكمى جزئى است نيز آورده.

8.از شروح(الشهاب)شرح خوانسارى است كه توسط محدث ارموى در

تهران چاپ شده، و از شروح جامع صغير فيض القدير مناوى و السراج المنيرعزيزى است كه هر دو در مصر چاپ شده است.

9.از اين جانب نيز مقاله‏اى تحت عنوان جوامع الكلم در مجله دانشكده‏الهيات مشهد چاپ شده است.

10.به نقل سيوطى در الفيه، ص 287.

11.احمد شاكر در شرح الفيه ص 242.

12.تدريب الراوى، ص 269.

13.همان مدرك، ص 269.

14.شرح الفيه سيوطى، ص 218.