4.اسامى مشايخى كه در رجال ياد نشدهاند...
در يكى از فوايد مشتركات طريحى نام جمعى از بزرگان كه در كتبحديثبسيار از آنان
نقل شده، ولى مدح و قدحى در رجال درباره آناننيامده، مىبينيم:
الف) ابو الحسين على بن جيد (كه در كتب رجال نيامده) ولى شيخطوسى روايت از وى
را بر روايت از مفيد ترجيح داده، چون وى محمدبن حسن بن وليد (شيخ قميين) را درك
كرده، ولى شيخ مفيد به واسطهاز ابن وليد نقل حديث مىكند، لذا طريق وى اعلى است.
ب) احمد بن محمد عطار، استاد صدوق كه مدح و قدحى از وى دركتب رجال نيامده.
ج) محمد بن على بن ماجيلويه كه صدوق بسيار از وى روايت كرده، ولى جرح و تعديلى
از وى نشده است.
5.مرجحات دو روايت متعارض (1)
1.روايتى كه موافق عموم قرآن يا سنت متواتر يا اجماع طايفه اماميهباشد بر آن
ديگر مقدم است.
2.روايتى كه راويش عادلتر استبر آن ديگر مقدم است.
3.روايت اضبط يا اعلم بر ضابط و عالم (به قول شيخ طوسى) .
4.روايت مسموعه بر مجازه.
5.مسند بر مرسل يا معلوم بر مجهول.
6.روايت مزيد (آن كه مشتمل بر زيادتى است) بر غير مزيد (به قولشيخ طوسى) .
7.عمل اكثر فقها بر روايتى كه موجب ترجيح بر غير معمول به.
8.چنانچه روايتى موافق اصل باشد و ديگرى مخالف اصل بهقولى، موافق مقدم است،
(زيرا على الظاهر چنين روايتى متاخر از اصلمزبور است و مؤيد آن) .
و به قولى، مخالف اولى است، (زيرا چنين روايتى ناقل از حكم اصلاست و ناقل، اولى
است چون حكم موافق اصل، قبلا به واسطه اصلدانسته شده است) .
9.مخالف عامه بر موافق با مذهب آنان مقدم است، زيرا ممكناست روايت موافق، به
لحاظ تقيه صادر شده باشد.
10.روايت مشافهة بر مكاتبه مقدم است.
11.حاظر (يعنى روايتى كه از چيزى نهى كند) بر مبيح مقدم است، چونعمل به اولى
احوط است، ولى به قول بعضى مىبايست توقف نمود.
6 كتب اربعينيات
اربعين نويسى كه از دير زمان رواج داشته و كتبى در اين زمينه نوشتهشده استبه
استناد حديثى است كه از رسول اكرم نقل كردهاند: (منحفظ على امتى اربعين حديثا مما
يحتاجون فى امر دينهم بعثه الله يوم القيامة فقيها عالما) .
نووى (صاحب شرح صحيح مسلم) فرموده:اتفاقى حفاظ حديثاست كه حديث مزبور گرچه به
طرق زيادى نقل شده، ولى تمامىضعيف است.منتها علماء متفقند كه رواست در فضايل
اعمال، بهحديث ضعيف عمل كرد.
صاحب مشكوة از ابن حنبل (امام و محدث بزرگ اهل سنت) نقلكرده كه وى فرموده، حديث
اربعين بين مردم مشهور است، ولى سندصحيحى ندارد.
كاتب چلپى در كشف الظنون (ذيل اربعين نووى) نوشته:برخى ازعلماء در اصول دين چهل
حديث گرد آورده و شرح نمودهاند، چنان كهجمعى در فروع و زمرهاى در جهاد و بعضى در
زهد و پارهاى در ادب ودستهاى در خطب، و هر يك در زمينه خود مفيد است.
7.كتب اطراف
سيوطى در تدريب الراوى فرمايد:از جمله كتبى كه در حديث تدوينشده، جمع آورى
احاديث اطراف است كه طرف يعنى قسمت اولحديث را كه نمودارى از مضمون آن است ذكر و
اسناد آن را استقصاءنمايند، مثلا حديث غدير را به جمله قال النبى (من كنت مولاه
فعلىمولاه) ذكر و سپس طرق حديث مزبور را به پيغمبر نقل كنند.
از اين كتب است، الاشراف فى معرفة الاطراف از ابن عساكر (-571) و تحفة الاشراف
بمعرفة الاطراف از حافظ يوسف بنعبد الرحمن مزى (-742) و مختصر آن از شمس الدين
ذهبى (-748)و اطراف الكتب السته از شمس الدين محمد بن طاهر مقدسى (-507) .
8.منابع و مدارك حديث
براى دانش پژوه، اطلاع از كتب رجال حديثشيعه و اهل سنت و نيزتراجم محدثين و
همچنين كتب مصطلح الحديث (درايه) و مهمتر ازهمه، دانستن كتب مشهور و مهم حديث
فريقين، لازم است.و چون مادر آخر«علم الحديث»نام كتب مزبور را آوردهايم، از تكرار
آنخوددارى مىشود.
9.احاديث متواتره
چنان كه دانستيم، حديث متواتر لفظى آن است كه در هر طبقه جمعكثيرى كه از گفته
آنان علم به مضمون خبر حاصل شود، آن را نقل كنند، البته چنين احاديثى كم است، ولى
طبق ادعاى سيوطى (در تدريب الراوى، ص 190) و علامه قاسمى (در قواعد التحديث ص 146)
و علامه احمدشاكر (در شرح الفيه سيوطى، ص 48) احاديث ذيل متواتر لفظى است:
الف) حديث من كذب على متعمدا فليتبوا مقعده من النار، كه به گفته ابنصلاح 62
نفر از صحابه آن را نقل كردهاند.
ب) حديثحوض، كه پنجاه نفر از صحابه نقل نمودهاند. ج) حديث رفع يدين در نماز كه
حدود پنجاه نفر از صحابه روايتكردهاند.
د) حديث:نضر الله امر اسمع مقالتى، كه حدود سى نفر نقل كردهاند.
ه) حديث:نزل القرآن على سبعة احرف، كه بيست و هفت نفر نقلنمودهاند.
و) حديث:من بنى لله مسجدا بنى الله له بيتا في الجنة، كه 20 نفر نقلكردهاند،
و...
10.نام صحابه خرد سال
حسن بن على عليه السلام، حسين بن على عليه السلام، عبد الله بن زبير (كه هنگام
فوترسول اكرم نه ساله بود) ، نعمان بن بشير (متولد در سال دوم هجرت) ، ابى الطفيل
(كه هشتسال از آخر عمر پيغمبر را درك كرد) ، جعد بنعبد الرحمن (كه در سفر حج
پيغمبر، كودك بود) ، عبد الله بن زبير ومسور بن مخرمه (2) كه در سال وفات پيغمبر
هشتساله بودند) ، مسلمة بن مخلد خزرجى كه در سال 62 فوت كرد (كه 10 ساله يا 14ساله
بود) ، عمر بن ابى سلمه (9 ساله) ، عبد الله بن جعفر و قثم بنعباس، عبد الله ابن
عباس (كه 10 ساله بود) ... (3)
11.صغار صحابه مكثرين حديث
از مكثرين حديث رسول اكرم كه سماعش در صغر سن بوده اشخاصذيلند:
انس بن مالك، عبد الله بن عباس، ابو سعيد خدرى. (4)
12.عدالت راوى
خطيب بغدادى در معنى آن مىفرمايد:جهاتى را كه عامه براى عدالتمحدث گفتهاند،
عبارت است از:درستى در معامله، امانت، رد درودايع، اقامه فرايض، دورى از گناه، اما
متخصصين علم حديث، جهاتذيل را نيز شرط مىدانند:
ضبط راوى، تيقظ، معرفت چگونگى اداء حديث و شرايط آن، اجتناب از نقل احاديثى كه
خود سماع نكرده.
13.اصطلاح صحيح و حسن
صاحب مصابيح السنه احاديث كتاب خويش را دو نوع نموده:صحاح وحسان.مراد وى از
صحاح، احاديثى است كه در يكى از صحيحين(بخارى و مسلم) يا هر دو نقل شده باشد و از
حسان، احاديثى است كهابو داوود و ترمذى و مانند آنان در كتب خويش آوردهاند.
قبلا دانستيم كه اصطلاح شيعه و اهل سنت در مورد (حديثحسن) مختلف است، ولى صحيح
است كه بگوييم:حسن نزد فريقين روايتىاست كه در مرتبه نازلتر از صحيح قرار گيرد.
14.صحيح الاسناد
گاهى در كتب حديث اهل سنت اين عبارت ديده مىشود: (هذا حديثصحيح الاسناد يا
ديثحسن الاسناد) منظور آن است كه سلسله سندصحيح يا حسن است، گرچه شاذ يا معلل
باشد، زيرا چنان كه قبلا يادشد، اهل سنتحديث صحيح را حديثى مىدانند كه علاوه بر
وثاقترجال، سند شاذ يا معلل نباشد. (مقدمه ابن صلاح)
15.حديث مسند:
ابن صلاح فرموده:گر چه حديث (طبق اصطلاح اهل سنت) شاملاقوال صحابه و تابعين نيز
مىباشد، ولى حديث مسند بيشتر دراحاديث وارده از رسول اكرم استعمال مىشود، منتها
مسند ممكن استمتصل الاسناد باشد يا منقطع.گر چه بعضى مسند را به حديث متصلاختصاص
دادهاند.
16.معلق
قسمتى از احاديث صحيح بخارى معلقات است (5) كه ابن صلاح نسبتبه صحت و عدم آن
چنين مىفرمايد:آنچه به الفاظى است كهحاكى از قطع و جزم به صدور حديث از معلق عنه
است، بايد صحيحشمرد، مانند:قال رسول الله كذا و يا قال ابن عباس كذا، ولى آنچه
حاكىاز جزم به صدور نيست، مانند روى عن رسول الله، او فى الباب عنالنبى كذا، در
واقع حكم به صحتحديث نيست، زيرا اينگونه الفاظ درحديث ضعيف آورده مىشود، با اين
حال، چون چنين حديثى در عداداحاديث صحيح آورده شده است، اشعار به صحت آن دارد،
منتها اگرمعلق عنه از طبقات پايين صحابه است، حكم به صحتحديثمتوقف بر علم به
اتصال سند از وى تا به صحابى مىباشد.
17.لزوم آشنايى به تاريخ براى نقد حديث
مسلم روايت كرده كه ابو سفيان هنگامى كه اسلام آورد سه خواهش ازرسول خدا نمود:
اول، ازدواج آن حضرت با دخترش ام حبيبه.دوم قراردادن پسرش معاويه را جزو نويسندگان
خود.سوم دادن سر كردگىلشكرى را به خودش كه حضرت با سه تقاضاى وى موافقت فرمود.
در صورتى كه رسول اكرم، ام حبيبه را هنگامى كه در حبشه بود، تزويج فرمود و ابو
سفيان در عام الفتح اسلام آورد، و بين اين دو واقعهچندين سال فاصله است. ديگر اين
كه در تواريخ سركردگى ابو سفياندر غزوهاى به نظر نمىرسد و از اينجا مىتوان به
وضع حديث پى برد.
(اضواء على السنه، ص 262) .
18.تصحيح حديث
خطيب در كفايه (ص 194) فرمايد:اعمش را عقيده اين بود حديثى راكه راوى، نادرست و
غلط نقل كرده، بايد درست نقل نمود.آنگاه ازحضرت باقر نقل مىكند كه مىفرمود:لا باس
بالحديث اذا كان فيهاللحن ان يغير به، سپس از شعبى و اوزاعى و نضر بن شميل و يحيى
بنمعين و ابن حنبل و جمعى ديگر جواز تصحيح الفاظ حديث را بازگومىنمايد. اوزاعى
نيز مىگفت:اعربو الحديث فان القوم كانوا عربا.
19.تصحيح كتب حديث
همين طور كه نمىتوان سخنى را بدون سماع به پيغمبر نسبت داد، منقولات روايى را
كه ممكن استبه اشتباه نقل شده باشد، نمىتوان بهمعصوم منتسب ساخت، بنابر اين كتب
حديثى را كه با نسخه مصحح ومقرو بر استاد، مقابله نشده استبه صرف انتشار شخص يا
مؤسسهاىبدون ضمانت صحت كتاب، يا بدون صلاحيت ناشر، نمىتوان نقلنمود و يا مستند
حكم الزامى (وجوب و تحريم) بلكه هر گونه حكمىقرار داد، زيرا در كتب چاپى و نسخ خطى
(بدون مقابله) صدها اشتباهوجود دارد كه پس از مقابله معلوم مىشود.و با اين عمل
اجمالىنمىتوان حكمى را به استناد نوشتهاى اين چنين، به معصوم نسبت داد.
ابن صلاح فرمايد:اگر كسى خواسته باشد به حديثى كه در يكى ازصحيحين يا ديگر كتب
معتمده آمده، استشهاد كند، لازم است از نسخهاى كه خود يا شخص مورد اعتماد، با نسخه
صحيحه مقابله نموده نقل كند.
هشام بن عروه از پدرش نقل مىكند كه (پس از نقل حديث مىگفت)نوشتى؟مىگفتم:آرى.
مىفرمود نوشتهات را مقابله كردى؟و چونمىگفتم نه، مىگفت:پس ننوشتى.
خطيب پس از نقل اين قضيه مشابه آن را از قعنبى نقل مىكند، سپساز قول اخفش
اضافه مىفرمايد:چنان كه انسان كتابى را بنويسد و مقابلهنكند و ديگرى از روى آن
بنويسد و مقابله ننمايد: (خرج اعجميا) .و ازابو زكريا نقل مىكند كه مىگفت:اگر كسى
حديثى را از محدثى (كه ازكتابى نقل مىكند) بشنود، ولى در موقع سماع به كتاب خود
نگاه نكند، نقل حديث از چنين كتابى جايز نيست... (6)
20.جوامع الكلم
از پيغمبر ماثور است كه مىفرمايد: (اوتيت جوامع الكلم) .كلماتقصارى كه داراى
معانى جامعه و حكمتهاست، از آن حضرت زياد نقل شدهو علماء از دير زمان كلمات حكمت
آموز آن حضرت را گرد آوردهاند، مانندابن السنى در (الايجاز) و قضاعى در (الشهاب) و
چون سيوطى در جامعصغير (7) كه بر دو كتاب اخير شروحى نوشته شده است. (8)
نيز كتابى است از نووى شامل چهل حديث (الاربعين حديثا) كهبيست و نه حديث آن،
املاء ابن صلاح است در يكى از مجالس درسحديث و بقيه را نووى خود تا چهل حديث تتميم
نموده و حافظ ابنرجب بغدادى (-795) بر آن شرحى نوشته.نيز مصلح الدين لارى(-979) و
ملا على قارى هروى بر آن شرح نوشتهاند. (9)
21.صحابه طويل السن
نامبردگان ذيل هر يك 120 سال عمر كردهاند: (10) حسان بن ثابت، حويطب بن عبد
العزى، مخزمة بن نوفل، حكيم بنحزام بن خويلد (برادر زاده خديجه) ، سعيد بن يربوع
قرشى، (اينان همجاهليت و هم اسلام را درك كردهاند) ، لبيد بن ربيعه عامرى، عاصم
بنعدى عجلانى، سعد بن جناده عوفى، نوفل بن معاويه، منتج نجدى، عدى بن حاتم طايى،
نافع بن سليمان عبدى، نابغه جعدى.
22.صحابهاى كه به غير پدر منسوبند
ابن حمامه:بلال بن رباح حبشى، مؤذن رسول خدا، (حمامه نام مادر وى است) .
ابن منيه:يعلى بن امية بن ابى عبيده (منيه نام جده اوست) .
مقداد بن اسود:مقداد بن عمرو بن ثعلبه (اسود بن عبد يعوث وى رابزرگ كرده، لذا به
وى منسوب شده است) .
ابن جاريه:مجمع بن يزيد بن جاريه (كه جاريه نام جد اوست) .
23.نامهائى كه بين مردان و زنان مشترك است
اسماء بنت عميس، كه به ترتيب همسر جعفر بن ابى طالب و سپسابو بكر بوده است.
اسماء بن عميس بن مالك، كه توسط پدرش از على بن ابيطالبحديث نقل كرده، اسماء
بنت ابى بكر، اسماء بن حارثه، اسماء بن رئاب (كه از مردان صحابىاند) .
بركه، نام ام ايمن، دايه و كنيز پيغمبر، و بركة بن عريان، نام صحابى.
امية بن ابى الصلت ثقفى شاعر، و اميه بنت ابى الصلت غفارى كه ازتابعين است.
بسره بنت صفوان، صحابيه.بسرة بن صفوان، يكى از راويان حديث.
هند بن مهلب كه از وى حديث نقل شده و هند بنت مهلب بن ابىصقر كه از پدرش حديث
نقل كرده است.
24.متفق و مفترق
چون انس بن مالك كه نام ده نفر است كه پنج تن از آنان حديث نقل كردهاند:1.انس
خادم رسول خدا، 2.انس كعبى قشيرى از صحابه، 3.
انس پدر مالك صاحب موطا، 4.انس حمصى، 5.انس كوفى كه ازاعمش حديث نقل نموده
(الفيه سيوطى) .
25.سه برادر در سند يك حديث
دار قطنى اين حديث را كه پيغمبر فرمود:لبيك حجا حقا، تعبدا و رقا، ازاين سه
برادر نقل نموده:محمد بن سيرين از برادرش يحيى از برادرشانس از انس بن مالك از
رسول خدا... (11)
26.رواية الاقران
روايت ذيل را چهار صحابى به ترتيب از يكديگر نقل كردهاند:
سائب بن يزيد، از حويطب بن عبد العزى، از عبد الله بن سعدى، ازعمر بن خطاب،
مرفوعا ما جاءك من هذا المال من غير اشراف و لاسؤال فخذه، و مالا فلا تتبعه نفسك.
(12) در سند اين حديث، پنج تن از صحابه آمدهاند:عبد الله بن عمرو، ازعثمان بن
عفان، از عمر، از ابى بكر، از بلال (مرفوعا) : (الموت كفارةلكل مسلم) . (13)
27.مكثرين حديث از صحابه
از صحابه اين اشخاص به ترتيب جزو مكثرين حديثند:ابو هريره، عايشه، انس بن مالك،
عبد الله بن عباس، عبد الله بن عمر، جابر بن عبد اللهانصارى، ابو سعيد خدرى، عبد
الله بن مسعود، عبد الله بن عمرو عاص. (14)
28.نمونهاى از حديث مسلسل
در خصال (ص 31) از حضرت رضا چنين نقل مىكند:حدثنى ابىموسى بن جعفر قال:حدثنى
ابى جعفر بن محمد قال:حدثنى ابىمحمد بن على قال:حدثنى على بن الحسين قال:حدثنى ابى
الحسينقال:حدثنى اخى الحسن بن على قال:حدثنى ابى على بن ابيطالب قال:
قال رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم:خلقت انا و على من نور واحد:
چنان كه ملاحظه مىشود راويان اين حديث تمامى هاشمى و ائمهاهل بيتند كه به
سلسله آباء كرام خود حديث را از جدشان نقل مىكنند.
ختامه نور اللهم نور قلبىحرره العبد المحتاجكاظم مدير شانهچى
پىنوشتها:
1.نقل از معارج محقق.
2.مور بن مخرمة بن نوفل الزهرى كه مادرش عامكه خواهر عبد الرحمن بنعوف بود.
3.الكفايه خطيب و غيره.
4.كفايه، ص 56.
5.ر.ك:به همين كتاب، ضمن عنوان(معلق).
6.كفايه، ص 237-2398، نيز رجوع كنيد به قواعد التحديث، ص 254.
7.منتها وى كلمات قصارى را كه مشتمل بر حكمى جزئى است نيز آورده.
8.از شروح(الشهاب)شرح خوانسارى است كه توسط محدث ارموى در
تهران چاپ شده، و از شروح جامع صغير فيض القدير مناوى و السراج المنيرعزيزى است
كه هر دو در مصر چاپ شده است.
9.از اين جانب نيز مقالهاى تحت عنوان جوامع الكلم در مجله دانشكدهالهيات مشهد
چاپ شده است.
10.به نقل سيوطى در الفيه، ص 287.
11.احمد شاكر در شرح الفيه ص 242.
12.تدريب الراوى، ص 269.
13.همان مدرك، ص 269.
14.شرح الفيه سيوطى، ص 218.