حديث ضعيف به اصطلاح قدماء و متاخرين
بايد دانست كه بسيارى از احاديث ضعيف، طبق اصطلاح متاخرين، درشمار احاديث صحيح
به عقيده قدماى اماميه است، زيرا آنان ملاكصحت را وثوق و اعتماد به صدور حديث از
معصوم مىدانستند وچنان كه گفتيم، پارهاى از احاديث ضعيف (قسم چهارم) مورد
اعتمادپيشوايان علم حديثبوده، همان طور كه اعراض قدماء، خود ازموجبات ضعيف
ديثبوده است، اگر چه در آن جهات ضعيف مشهودنباشد، زيرا اصطلاح متاخرين به اغمض عين
و نديده گرفتن قراين وضمايم خارجيه است، از اين رو، چون احاديث موثوق الصدور به
واسطهقراينى مورد اعتماد و وثوق متقدمين بوده، صحت آنها بى ملاكنيست. (1)
اصطلاحات و اسامى ديگر حديث
مستفيض، مشهور، عزيزمستفيض خبرى است كه روات آن در هر طبقه بيش از دو تن و به
قولى زيادتر از سه نفر باشند، ولى به سر حد تواتر نرسيده باشد كه آن رامشهور نيز
نامند، (2) منتها در مستفيض شرط كردهاند كه روات آن (افرادسلسله سند) در هر طبقه
به صفت مزبور متصف باشند، ولى در مشهورممكن است فقط در پارهاى از طبقات چنين باشد.
نيز مشهور بر خبرى كه بر زبانها تكرار شود و اشتهار يافته باشد، اطلاق و
استعمال مىگردد، (3) گر چه روات آن در هر طبقه يا بعضىطبقات از يك نفر تجاوز نكند
يا اصلا سندى براى آن نباشد، مانند:
(الصلوة معراج المؤمن) (4) يا (انما الاعمال بالنيات) كه در طبقه اول، فقطعمر
بن خطاب آن را از رسول اكرم نقل كرده است (5) (6) و چنانچه خبرى را در هر طبقه دو
نفر از دو نفر نقل كنند، عزيز نامند، (7) گر چهظاهر اين عبارت آن است كه در هر
طبقه، دو نفر از دو نفر نقل كنند، ولىوجود اين نوع حديث (به قول علامه احمد شاكر)
بسيار مشكل است، بلكه منظور آن است كه در هر طبقه، دو نفر حديث را نقل كرده باشند،
گر چه هر يك از دو راوى طبقهاى، فقط از يك نفر آن را نقل كنند.منتهادر طبقه مروى
عنه يك نفر ديگر نيز آن را روايت كرده باشد. (8)
عزيز از ماده (عز، يعز) به معنى ندرت و كمى و يا به معنى قوت واستقامت است كه
بنابر اول، وجه تسميه خبر به عزيز به لحاظ ندرت وكمى اين گونه احاديث است و بنابر
دوم، به جهت اطمينان و وثوقبدين گونه خبر مىباشد.
تبصره:ابو على جبايى شرط صحتحديث را نقل لا اقل دو نفر در هر طبقه مىداند (شرح
نخبة الفكر) .
متفق (جمع:متفقات)
حديثى است كه آن را بيشتر پيشوايان حديثيا لا اقل چند تن از آنانروايت كرده
باشند، مانند متفقات بخارى و مسلم.
متفرد (جمع:متفردات)
حديثى است كه فقط يكى از پيشوايان حديث، نقل كرده باشد وديگران آن را روايت
ننموده باشند، مانند متفردات مسلم. (9)
غريب الاسناد
حديثى است كه در تمام طبقات، فقط يك نفر از يك نفر نقل نمودهباشد (10) يا حديثى
است كه در بعض طبقات يك نفر آن را نقل نموده، ولى متن آن به طريق ديگرى معروف باشد
(11) اين گونه حديث را مفردنيز گويند. (12)
غريب المتن و الاسناد
حديث معروفى است كه متن آن توسط جمعى از صحابه نقل شده، ولىيك نفر، فقط از
صحابى كه ديگران از او نقل نكردهاند، روايت كند، حديث غريب بيشتر غير صحيح است.
(13)
غريب المتن، مفرد
غريب المتن، حديثى است كه در طبقه اول يا در نقل از شيخ حديث، فقط يك نفر آن را
روايت كرده باشد. (14) گر چه در طبقات بعدى اشتهاريافته و جمعى آن را نقل كرده
باشند، مانند حديث:انما الاعمال بالنياتكه فقط عمر بن خطاب نقل نموده و از وى فقط
علقمة بن وقاص ليثى واز علقمه فقط محمد بن ابراهيم تميمى و از او فقط يحيى بن سعيد
نقلكرده، ولى از يحيى جمع كثيرى (در حدود دويست نفر) روايتكردهاند. (15)
غريب را به اعتبارى مفرد نامند، چنان كه اگر در طبقات بعد عدهكثيرى نقل كنند
(به اين اعتبار) آن را مشهور نيز گويند، مانند همين حديث.
غريب الالفاظ (×)
خبرى است كه در متن حديث، لغات و الفاظ مشكل و دور از استعماليافتشود. (16)
مسند
حديثى است كه سلسله سند آن در جميع مراتب تا به معصوم، مذكور ومتصل باشد (17) كه
قهرا حديث مرسل و معلق و موقوف و مقطوع را شامل نيست.
متصل و موصول
حديثى است كه هر يك از روات آن از راوى طبقه بالاتر بلا واسطه نقلكرده باشند،
ولى در اين نوع، رسيدن سلسله حديثبه معصوم، شرطنيست، چه ممكن استسلسله سند تا يكى
از شيوخ متصل باشد كه دراين صورت، حديث، متصل نسبى است و از اين جهت، حديث متصل،
موقوف و مرفوع را نيز شامل مىباشد (18) منتها متصل مطلق را حديثى دانند كه سلسله
روات تا معصوم يا صحابى، بدون انقطاع ذكر شود. (19)
معنعن
حديثى است كه در تمام سلسله سند هر يك از ناقلين تصريح به لفظ(عن فلان) نموده
باشد، بدون اين كه راوى لفظ (سمعت) و مانند آن رادر روايتبياورد. (20)
تبصره 1.در معنعن، چنانچه روات از شبهه تدليس برى باشند، متصل خواهد بود، مشروط
بر اين كه ملاقات هر يك از روات با مروىعنه ممكن باشد و الا ممكن است راوى، مروى
عنه را نديده باشد و ازوى (بعن فلان) نقل حديث كند، بنابر اين، روايت منقطع خواهد
بود.
تبصره 2.در قواعد التحديث آمده: (و كثر ايضا استعمال (عن) فىالاجازة) ، يعنى
معمولا چنانچه راوى از شيخ حديث، صاحب اجازهباشد، به لفظ (عن فلان) حديث را نقل
مىكند.
تبصره 3.معنعن از مصدر جعلى عنعنه گرفته شده است (مقباس الدرايه) .
مؤنن
حديث مسندى است كه در سند گفته شود: (حدثنا فلان ان فلانا حدثه...) كه لفظ (ان)
در نقل يكايك روات آورده شود.
مرفوع
حديثى است كه از وسط سلسله يا آخر آن، يك يا چند نفر از رواتافتاده باشند، لكن
راوى تصريح به رفع نمايد، مثلا:كلينى عن على بنابراهيم عن ابيه رفعه دلى الصادق
عليه السلام قال... (21) در مرفوع، اصطلاح ديگرى نيز معمول مىباشد و آن حديثى
استكه در آخر به معصوم اضافه و انتساب يابد، چه سند حديث مقطوع ومرسل باشد يا
مسند. (22)
معلق (23)
حديثى است كه از اول سلسله سند يك تن يا بيشتر از روات افتادهباشد (24) كه
احاديث كتاب من لا يحضره الفقيه و قسمتى از احاديثتهذيبين (تهذيب و استبصار) در
نخستين نظر چنين است، ولى صاحبانكتب مزبور در آخر كتابهاى نامبرده، رجال غير
مذكور سلسله سند راطبق ضابطه و قاعدهاى تعيين فرمودهاند. (25) (26)
پىنوشتها:
1.از قراين مزبور، وجود حديث در كتب اربعه شيعه است، چنان كه نزد اهلسنتحديثى
را كه بخارى و مسلم در صحيحين آورده باشند، جزو قراين صدقحديث است.حتى از ابو اسحق
اسفرائنى و حميدى نقل شده كه آنان حديث وارددر صحيحين را مفيد علم نظرى دانستهاند.
(ر.ك:شرح نخبة الفكر، ص 9)تبصره:شرايط صحتحديث نزد قدماى اماميه طبق نوشته فيض
كاشانى درمقدمات وافى و شيخ حر عاملى در هداية الامه به قرار ذيل است:1)وجود حديث
در چند اصل از اصول اربعماة مشهور و متداول بين اصحاب.
2)تكرار حديث در يك يا دو اصل به طرق معتبر مختلف.
3)وجود حديث در يكى از اصول راويانى كه تصديق به صحتحديث و توثيق آنان اجماعى
است.
4)وجود حديث در يكى از اصول اصحاب اجماع:مانند صفوان بن يحيى وبزنطى...
5)وجود حديث در كتبى كه توسط اصحاب ائمه نوشته شده و چون بر امامعرضه گرديده،
تصديق به صحت آن فرمودهاند، مانند كتاب حلى كه بر حضرتصادق عرضه گرديد و كتاب
يونس بن عبد الرحمن كه مورد تصديق حضرتعسكرى قرار گرفته.
6)اخذ حديث از كتبى كه نزد پيشينيان اماميه شهرت داشته و مورد اعتمادبوده، چه
مؤلف آن امامى باشد، مانند كتاب صلوة حريز يا غير امامى مانند كتابحفص ابن غياث.
تبصره:شهيد ثانى در بدايه فرموده:اكثر علماء از عمل به خبر ضعيف منعنمودهاند و
جمعى نيز در صورتى كه معتضد به شهرت روايى يا صدور فتوا بهمضمون آن باشد اجازه
كردهاند، زيرا با اين خصوصيت ظن و اطمينان به صدقراوى پيدا مىشود، سپس در شرح
اضافه مىكند كه شهرت روايى قبل از شيخطوسى وجود ندارد، زيرا جمعى چون سيد مرتضى
از عمل به خبر واحد منعكردهاند و جمعى فقط احاديث را بدون جرح و تعديل نقل
نمودهاند.و با اين حالشهرت، تحقق نمىيابد، اما شهرت فتوايى قبل از شيخ طوسى از
آن رو كه فتاواىعلما به تنهايى ضبط نمىگرديد، ممكن نيست و شهرت پس از شيخ هم جز
تقليدىاز فتاواى شيخ طوسى نمىباشد.
2.فان نقلها فى كل مرتبة ازيد من ثلاثة فمستفيض(وجيزه).او مع حصرالرواة بما فوق
الاثنين فهو المستفيض(شرح نخبة الفكر).
3.درايه شهيد، ص 17-شرح نخبة الفكر، ص 6 قواعد التحديث، ص 125شرح الفيه احمد
شاكر، ص 46.
4.و هو ما يتفرد بروايته شخص واحد فى اى موضع وقع التفرد به من السند(شرح نخبة
الفكر، ص 8).
5.قواعد التحديث، ص 125.شرح نخبة الفكر، ص 6-7 با ذكر مثال:قالرسول الله(ص):«لا
يؤمن احدكم حتى اكون احب اليه من والده و ولده»كه بخارىو مسلم آن را از انس نقل
كردهاند.راوى از انس، قتاده و عبد العزيز بن صهيبند كه درمرتبه بعدى، شعبه و سعيد
از قتاده نقل نمودهاند و اسماعيل بن عليه و عبد الوارث از عبد العزيز روايت
نمودهاند و در طبقه بعدتر جمع زيادى از آنان نقل نمودهاند.
(تدريب الراوى، ص 375).
6.در اين باره(احاديث مشهوره)عجلونى، اسماعيل بن محمد(م 1162)كتاب«كشف الخفاء و
مزيل الالباس عما اشتهر من الاحاديث على السنة الناس»رانوشته، كه در دو جلد چاپ
شده است.
7.قواعد التحديث، ص 125-شرح نخبة الفكر، ص 6 تدريب الراوىص 375، با ذكر مثال.
8.ميرداماد، عزيز را خبرى مىداند كه در طبقه اول فقط يك نفر آن را نقلكرده
باشد(به اصطلاح غريب)ولى در طبقات بعدى دو نفر ناقل آن باشند.(ر.ك:
رواشح، ص 130).
9.شرف الدين بارزى در التيسير فى احاديث البشير النذير، ابتدا متفردات ازصاحبان
صحاح را آورده و بعد متفقات آنان را.
10.مثالى از حديث صحيح غريب السند:عن عبد الله بن عمر و قال لما حاصرالنبى صلى
الله عليه و آله و سلم اهل الطائف فلم ينل منهم شيئا فقال انا قافلون انشاء الله
غدا، فقال المسلمون:انرجع و لم نفتحه؟فقال لهم:اغدوا على القتال.فغدوافاصابهم
جراح.فقال لهم:انا قافلون غدا، فاعجبهم ذلك.فغدا رسول الله صلى الله عليه و اله و
سلم.اين حديث را مسلم در صحيح خود نقل كرده است.
حاكم نيشابورى گويد:اين حديث صحيح و غريب است، زيرا فقط آن راابو العباس سائب از
عبد الله بن عمرو نقل كرده و نيز از وى فقط عمرو بن دينارروايت نموده و از عمرو جز
سفيان بن عيينه كسى نقل نكرده بنابر اين حديث، غريب است، ولى روات آن واجد اوصاف
صحتند.
11.و هو حديث معروف المتن عن جماعة من الصحابة او من في حكمهم اذاانفرد واحد
بروايته من صحابي مثلا(رواشح، ص 130)
12.الغرابة، اما في اصل السند اولا فالاول، الفرد المطلق(نخبة الفكر).
نووى در تقريب و سيوطى در تدريب الراوى، غريب را روايتى مىدانند كه فقطيك نفر
آن را از بعضى ائمه حديث نقل كرده باشد، گر چه ممكن است مراد ايشان ازاين تعريف،
غريب المتن باشد.
13.مالك گويد:شر العم، الغريب، احمد بن حنبل گفته:لا تكتبوا هذه الغرائبفانها
مناكير و غالبا من الضعفاء(قواعد التحديث، ص 125).تدريب الراوى، ص 376.
14.هو ما يتفرد بروايته شخص واحد في اى موضع وقع التفرد به من السند(شرح نخبة
الفكر، ص 8).ان انفرد به واحد في احدها(اي احد المراتب)فغريب(وجيزه)، العدل الضابط
اذا انفرد بحديثسمي غريبا(رواشح، ص 130)
15.درايه شهيد.قواعد التحديث، ص 125، دراية مروج.
×.نووى نام اين قسم را غريب الحديث آورده.(تقريب، ص 387)
16.در اين فن و براى تشريح چنين احاديث، دانشمندان اسلامى كتبى پرداختهاند و
رواياتى كه به نظرشان رسيده طى آنها توضيح دادهاند.
1)اول كسى كه در اين باره تصنيف نموده، ابو عبيده معمر بن مثنى متوفاى سال210
هجرى است كه كتاب(غريب الحديث)را نوشت و بعد از وى به ترتيب ايناشخاص غريب الحديث
نوشتند:
2)نضر بن شميل مازنى.
3)اصمعى(عبد الملك بن قريب)(213 يا 217 ه.).
4)ابو عبيد، قاسم بن سلام(-224 م)كه لغات حديث را مفصل و با استقصاءو تتبع تامى
جمعآورى كرده و كتابى است جامع، تاليف اين كتاب چهل سال بهطول انجاميد و چون به
عبيد الله بن طاهر امير خراسان اهداء نمود، وى به قدردانىاز علم براى مؤلف ماهيانه
ده هزار درهم مقررى تعيين كرد.
اين كتاب غير مرتب بوده است كه توسط موفق الدين ابن قلابه به ترتيبحروف تهجى
مرتب گرديد.
5)ابن قتيبه دينورى، عبد الله بن مسلم(-276 ه.)كه احاديث كتاب ابو عبيده رابه
ضميمه آنچه خود گرد آورده بود در اين تاليف جمع كرد.
6)ابو سليمان خطابى(-388 ه.)كه كتاب وى ذيلى بر كتاب ابن قتيبه است.
29)عبد الغافر فارسى، كه كتاب مجمع الغرائب را نوشت.
7)قاسم السرقسطى المالكى(-302 ه.)كه كتاب الدلائل را به عنوان ذيل بركتاب ابن
قتيبه نوشت.
8)حافظ ثابتبن حزم(پدر قاسم سر قسطى)كه كتاب نا تمام فرزندش راتكميل نمود.
9)هروى(401 ه.)كه كتاب(غريبين)يعنى غريب الحديث و غريب القرآن
را نوشت.
10)ابو موسى محمد بن ابىبكر اصفهانى كه ذيلى بر كتاب هروى نوشت.
11)زمخشرى(538 ه.)كه كتاب(الفائق)را نگاشت و كتاب هروى را تحتالشعاع قرار داد.
12)ابن جوزى، ابو الفرج.
13)ابن اثير، ابى السعادات مبارك بن محمد(-606 ه.)كه(النهايه)را تاليفكرد.و اين
كتاب، بهترين و جامعترين كتب غريب الحديث است.كه صفى ارموىذيلى بر آن نوشته و
سيوطى آن را تلخيص نموده و ملخص مزبور به نام(الدر النثير)در هامش(النهايه) چاپ شده
است.
ديگر از كسانى كه غريب الحديث نوشتهاند:ابراهيم بن اسحق عربى است كهكتاب
مبسوطى نوشته و طى آن اسانيد احاديث مزبور را بطور استقصاء بيان ساختهو از اين جهت
متروك مانده است.
ديگر، تغلب لغوى، ابو العباس احمد بن يحيى، و مبرد، محمد بن يزيد و ابو
بكرانبارى، محمد بن قاسم و احمد بن حسن كندى و محمد بن عبد الواحد زاهد(صاحب
تغلب)اند كه به آنان كتبى در اين فن نسبت داده شده است.
17.هو ما اتصل سنده من راويه الى منتها مرفوعا الى النبى صلى الله عليه و اله و
سلم(قواعدالتحديث، ص 123).
هو ما اتصل سنده مرفوعا من راويه الى منتهاه الى المعصوم(درايه شهيد، ص 35).
و ان علمتسلسلته باجمعها فمسند(وجيزه).
قال ابن عبد البر:هو ما جاه عن النبى خاصة، متصلا كان او منقطعا.و قال الحاكمو
غيره:لا يستعمل الا فى المرفوع المتصل بخلاف الموقوف و المرسل و المعضلو
المدلس(تدريب الراوى، ص 107).
سيوطى گويد:المسند:المرفوع ذا التصال-و قيل:اول، و قيل:الثانى.
18.شرح بدايه شهيد-قواعد التحديث.
المتصل ما سلم اسناده من سقوط فيه(شرح نخبة الفكر).
هو ما اتصل اسناده مرفوعا كان او موقوفا على من كان(تقريب نووى، ص 108).
چنان كه از تعاريف فوق ملاحظه مىشود، بعضى انقطاع سلسله را منافى
اتصالدانستهاند و بعضى حتى مرفوع و موقوف را در شمار متصل آوردهاند.به عقيده
مامتصل به طور اطلاق شامل موقوف و مرفوع نيست و در صورت مزبور مىبايستگفت تا فلان
صحابى متصل است.
19.ترجمه شرايع، ص 21.
20.و المروى بتكرير لفظ عن، فمعنعن(وجيزه).
21.مرفوع در اصطلاح اهل سنتحديثى است كه سلسله اسناد بهپيغمبر صلى الله عليه و
اله و سلم منتهى شود ابن حجر فرمايد:الاسناد اما ان ينتهى الى النبى او الىالصحابي
او الى التابعي.فالاول المرفوع.و الثاني، الموقوف.و الثالث، المقطوع(نخبة الفكر، ص
4).
نووى گويد:هو ما اضيف الى النبي خاصة متصلا كان او منقطعا(تقريبالراوى، ص 109).
ابن صلاح نيز همين مضمون را در مقدمه آورده است(مقدمه الحديث، ابنصلاح، ص 22).
22.و هو ما اضيف الى المعصوم من قول او فعل او تقرير، سواء كان اسنادهمتصلا او
منقطعا بسقوط الصحابي منه او غيره(قواعد التحديث، ص 113).
المرفوع ما اخبر فيه الصحابى عن قول الرسول او فعله(كفايه خطيب).
ايضا رجوع كنيد به پاورقى شماره 20.
23.ماخوذ از تعليق در طلاق است كه هر دو(يعنى هم طلاق و هم حديثمعلق)در قطع
اتصال شريكند(شهيد و ديگران).
24.شرح نخبة الفكر، ص 26-قواعد التحديث، ص 124-او سقط من اولهاواحد فصاعدا
فمعلق(وجيزه).
25.شهيد ثانى مىفرمايد:و لا يخرج المعلق عن الصحيح اذا عرف المحذوفمن جهة
الثقة.
26.صاحب معالم در كتاب منتقى الجمان، ص 21/1 مىفرمايد:بايد دانستكه حال مشايخ
ثلاثه(صاحبان كتب اربعه حديثشيعه)در ذكر اسانيد، مختلفاست.شيخ كلينى حديث را
تماما نقل مىنمايد يا به سند حديثى كه قريبا گذشتهاست ارجاع مىدهد.صدوق بيشتر
سند را ترك كرده، ولى طرق متروكه را در آخركتاب، به تفصيل آورده است.شيخ طوسى، گاهى
تمام سند را ذكر، و زمانى آن راترك مىكند، و چه بسا قسمت كمى از سند را ترك و بقيه
را ذكر نموده(كه اهل فندرايه ترك اوايل سند را تعليق نامند)سپس در آخر تهذيب به
صراحت و نيز دراستبصار فرموده:هر حديثى كه قسمت اول سند را نياوردهام، به نام كسى
است كهحديث از كتاب وى اخذ شده و طرق خود را به صاحبان كتاب( اصول حديث) بهطور
تفصيل آورده است.