دراية الحديث

كاظم مدير شانه چى

- ۷ -


مفرد، شاذ، نادر، محفوظ

مفرد بر دو قسم است:مطلق و نسبى.

چنانچه انفراد در اصل سند (يعنى اولين راوى و سر سلسله ناقلين‏حديث) واقع شود، آن را مفرد مطلق گويند، و در غير اين صورت نسبى‏است. (1)

مفرد مطلق حديثى است كه راوى آن به نقل حديث منفرد باشديعنى ديگر روات، اين حديث را ذكر نكرده باشند. (2)

اين گونه حديث را«غريب‏»نيز مى‏نامند و اگر دو تن آن را نقل نموده‏باشند، «عزيز»گويند.

و اما مفرد نسبى، حديثى است كه مثلا اهل شهرى در نقل آن منفردباشد (3) (4)

مشهور علماء، حديث مفرد را شاذ هم مى‏نامند، (5) ولى شافعى وعلماى حجاز و نيز جمعى از علماى شيعه در تعريف شاذ گفته‏اند:شاذحديثى است كه در مقابل و معارض حديث مشهور يا حديثى كه رواتش‏حافظتر است واقع شود. (6) چنين حديثى نادر هم ناميده مى‏شود.

چنانچه راوى حديث‏شاذ (يعنى مخالف مشهور) غير ثقه باشد، حديث مزبور را«منكر»و«مردود»نيز نامند. (7)

عكس حديث‏شاذ را حديث‏«محفوظ‏»گويند، (8) بنابر اين حديث‏محفوظ، حديث مشهورى است كه ديث‏شاذى با آن مخالف باشد.

طبق تعريف مشهور، حديث‏«انما الاعمال بالنيات‏»شاذ است، زيرادر طبقه اول فقط عمر آن را روايت كرده و در طبقه دوم فقط علقمه ازوى و در طبقه سوم فقط محمد بن ابراهيم از علقمه و در طبقه چهارم، يحيى بن سعيد (9)

به هر حال محققان، مجرد انفراد راوى را (در صورتى كه ثقه باشد)موجب رد حديث ندانسته‏اند.

متابع، شاهد

چنانچه بعض افراد سلسله سند حديثى با راويان حديث مفردى كه‏همان مضمون را نقل نموده‏اند، موافق باشند، آن حديث را متابع‏گويند. (10) حديث متابع و شاهد بيشتر از آن جهت كه مؤيد مضمون‏حديث ديگرى است، مورد توجه قرار مى‏گيرد، لذا صحت‏حديث زيادملحوظ نيست و اگر مضمون حديث مفرد به سلسله سند ديگرى نقل شود، آن را«شاهد»نامند. (11) گاهى متابع بر شاهد و به عكس، اطلاق مى‏شود. (12)

مدرج

حديثى است كه راوى، كلام خود يا كلام بعضى راويان را داخل در متن نمايد كه موجب اشتباه كلام وى با سخن معصوم شود، چه اين عمل به‏عنوان شرح و توضيح ديث‏باشد و چه به عنوان استشهاد به آن، ياطى نقل زنجيره حديث، توضيحى درباره يكى از راويان، اضافه نمايد يادو حديث را كه هر كدام به سلسله سندى نقل شده است، ضمن سلسله‏سند ديگرى آورد، يا دو متن را كه به دو سند رسيده است، به يك سندنقل كند يا متن حديثى را بدون قسمتى از آن نقل كند و سپس شخص‏ديگرى همان متن را با قسمتى كه در سند مزبور نيست، ولى به سندديگر آمده از وى نقل نمايد. (13)

مكاتب

حديثى است كه متضمن دستخط معصوم باشد، چه ابتداءا مرقوم‏فرموده باشد و چه در مقام جواب سؤال كسى.بعضى مكاتب را درمورد امرى كه امام املاء فرموده باشد، نيز تعميم داده‏اند. (14)

مصحف

حديثى است كه قسمتى از سند يا متن آن به كلمه يا عبارت مشابه آن تغيير يافته باشد. (15) مشابهت دو كلمه كه موجب تصحيف مى‏شود، ممكن است در كتابت‏باشد، مانند تصحيف‏«مراجم‏»به‏«مزاجم‏»و«بريد»به‏«يزيد» (بريد بن معاويه عجلى به يزيد بن معاويه) ، و جرير به‏حريز، و نيز مانند تصحيف (من صام رمضان و اتبعه ستا من شوال) ، كه‏كلمه (ستا) به (شيئا) تصحيف شده است، (16) و مثل حديث:ان النبي‏احتجر بالمسجد، اي اتخذ حجرة من حصير (يعنى رسول اكرم درمسجد حجره‏اى از حصير و بوريا ساخت) كه به (احتجم) (يعنى پيغمبردر مسجد حجامت فرمود) تصحيف شده است. (17)

گاهى نيز تصحيف در معنى و مفاد حديث است، مثل اين حديث كه‏از ابو موسى محمد بن المثنى العنزى نقل شده كه گفت: (18) «نحن قوم لنا شرف نحن عنزه صلى الينا رسول الله‏» (19) كه راوى لفظ عنزه را كه مرادعصاى كوتاه است‏به (عنزة) كه نام قبيله راوى است، تصحيف نموده ومفاد حديث را كه حاكى از نماز گزاردن رسول خدا به طرف عصاى‏خويش است‏به نماز گزاردن رو به قبيله عنزه تغيير داده است. (20)

محرف

حديثى است كه در سند يا متن آن، كم يا زياد شده و يا حرفى به جاى‏حرف ديگر نهاده شود، (21) مانند تحريف‏«ابن ابى مليكه‏»كه تصغيرملكه است، به (ابن ابى ملائكه) كه جمع ملك است، و مانند حديث‏نبوى‏«يا على يهلك فيك اثنان، محب غال و مبغض قال‏»كه به (مبغض غال) تحريف شده است (22) و مانند عبارتى كه در كتب مقاتل نقل شده:«فلماذهب على بن الحسين الى القتال رفع الحسين عليه السلام سبابته نحو السماء وقال اللهم اشهد...» (هنگامى كه على اكبر به ميدان رفت، امام‏حسين عليه السلام نگشت‏سبابه خود را به طرف آسمان بلند كرد و بر قوم‏نفرين نمود) كه بعضى به (رفع الحسين شيبته) (حسين عليه السلام محاسن خودرا با دست‏به طرف آسمان گرفت) تحريف كرده‏اند. (23)

عالى و نازل

اولى حديث متصل السند قليل الوسائط است و دومى به عكس آن، (24) يعنى افراد سلسله سند بيش از افراد سلسله همان حديث‏به سند ديگرباشند يا بيشتر از نظاير حديث مزبور باشند. گروهى در قسمت اول(عالى السند) تتبع نموده و نتيجه آن را در كتبى به نام (قرب الاسناد) جمع و ضبط فرموده‏اند كه از آن جمله قرب الاسناد حميرى (25) است.

كتب جامع احاديث عاليه را اهل سنت (عوالى) نامند.مانند (العوالى‏المنتقاة) از حافظ ذهبى.كه نسخه‏اى از آن در دار الكتب الظاهريه دمشق‏موجود است. (26)

مساوات و مصافحه

چنانچه عدد راويان حديثى كه شيخ حديث، از پيغمبر نقل كند، با عددراويانى كه يكى از صاحبان صحاح، همان حديث را توسط آنان ازپيغمبر نقل كرده مساوى باشد، آن را«مساوات‏»گويند.

و اگر عدد روات حديثى تا معصوم كه توسط شيخ راوى نقل شود، باعددى كه يكى از مصنفين صحاح، همان حديث را به توسط راويان‏ديگر نقل كرده، يكى باشد«مصافحه‏»گويند، چه مانند آن است كه‏راوى با مصنف آن كتاب در يك زمان مى‏زيسته و نزديك استاد، حديث آموخته و قهرا با وى مصافحه نموده است. (27)

رواية الاقران

در صورتى است كه راوى با كسى كه از وى نقل حديث كرده، در سن يادر ملاقات شيخ، مساوى باشد، آن را روايت اقران گويند (28) (29) مانندسيد مرتضى و شيخ طوسى كه از مفيد روايت مى‏كنند.

مدبج

چنانچه در فرض بالا هر يك از دو قرين از يكديگر نقل حديث كنند، مدبج ناميده مى‏شود. (30)

رواية الاكابر عن الاصاغر

چنانچه از اسم آن پيداست، نقل بزرگسال‏تر از كوچك سال‏تر يا كسى كه در اخذ از مشايخ بر ديگرى سبقت داشته از آن ديگر است، مانند نقل‏پدر از پسر يا صحابى از تابعى. (31)

معروف و منكر و مردود و متروك

معروف، حديثى است كه مضمون آن، نسبت‏به حديث مخالفش، دربين روات اشتهار داشته باشد، و منكر عكس آن است، يعنى خبرى است كه‏فقط يك نفر غير ثقه آن را نقل كرده باشد و مخالف معروف باشد. (32) از منكر، گاهى تعبير به مردود و متروك شده، (33) و آن وقتى است كه‏راوى حديث منكر، متهم به كذب باشد.

معروف و منكر، با مشهور و شاذ يك معنى دارد، گر چه نوعا مراد ازمعروف، حديثى است كه در مقابل و معارض با حديث منكر آمده باشد.

نيز اصطلاحا به حديثى منكر گويند كه در سلسله سند، موجب ضعفى باشد، ولى شاذ، حديث صحيح السندى است كه با راجح‏تر از خودمعارض باشد، (34) منتها شهيد ثانى شاذ را اعم از صحيح السند مى‏داند. (35)

مطروح

حديثى است كه مخالف دليل قطعى و نيز غير قابل تاويل باشد.

محفوظ و شاذ

محفوظ، خبرى است كه جماعتى آن را نقل كرده باشند و مخالف خبر ديگرى‏باشد كه فقط يك تن به نقل آن منفرد است كه دومى را شاذ گويند. (36) به عبارت ديگر:خبر مخالف شاذ را محفوظ گويند. (37)

مسلسل

حديثى است كه تمامى يا بيشتر افراد سلسله سند تا به معصوم، هم نام‏يكديگر باشند يا تمامى روات، اهل يك شهر باشند، يا همگان هنگام روايت داراى خصوصيت مشابهى در گفتار يا كردار باشند يا هر يك ازروات، از پدر خويش نقل نموده باشد، مثل اخبرنى فلان‏«و الله‏»كه لفظمزبور در يكان يكان افراد سلسله سند تكرار شده باشد.يا اخبرنى ابى‏قال، اخبرنى ابى... (38) (39) (40)

مزيد

روايتى است كه در متن يا سند آن، زيادتى وجود داشته باشد كه درحديث همسان آن نيست، مانند خبر نبوى:«جعلت لى الارض مسجداو طهورا»كه مشهور چنين روايت كرده‏اند، ولى به سند ديگرى به لفظ(و ترابها طهورا) نقل شده است. (41)

زيادت در رجال زنجيره سند، آن است روايتى توسط سلسله‏اى نقل‏شود كه در سند ديگر، يك نفر بر افراد سلسله افزوده شده باشد.

ناسخ و منسوخ

ناسخ حديثى است كه حكم شرعى ثابت در قرآن يا حديث ديگرى رابر دارد و منسوخ به عكس آن، يعنى حديثى است كه حكمى را كه‏متضمن است توسط حديث ناسخ برداشته شده باشد، (42) مانند حديث‏نبوى: (افطر الحاجم و المحجوم) كه به حديث (احتجم رسول الله و هوصائم) نسخ شده است، زيرا حديث اول-كه حاكى از بطلان روزه كسى‏است كه حجامت كند-در سال هشتم هجرت صدور يافته و مضمون‏حديث دوم كه حاكى از حجامت پيغمبر در حال روزه است در سال‏دهم هجرت بوده است. (43)

محكم

حديث مقبولى است كه معارض نداشته باشد. (44)

متشابه

تشابه گاهى در سند حديث است و گاهى در متن.

متشابه السند:حديثى است كه اسم بعضى از راويان آن با راوى ديگرى‏هم در تلفظ و هم در كتابت‏يكسان باشد، ولى در اسم پدر فقط در كتابت متفق‏باشند، مانند محمد بن عقيل (بفتح عين) و محمد بن عقيل (بضم عين) (45) يا اين كه در اسم و اسم پدر همسان باشند و امتياز آنها فقط به لقب‏باشد، مانند احمد بن محمد بن عيسى (الاسدى) و احمد بن محمد بن‏عيسى (القسرى) (46)

متشابه المتن:حديثى است كه در مفاد و معناى آن دو احتمال‏مساوى داده شود. (47)

نص، مجمل، ظاهر، مؤول

متن حديث‏به اعتبار واضح بودن دلالت آن بر مراد و يا خفاء آن، به‏انواع نامبرده تقسيم مى‏شود، زيرا چنانچه لفظ حديث فقط داراى‏يك معنى است كه غير آن معنى در كلام احتمال داده نمى‏شود، نص‏است.

و اگر داراى دو يا چند معنى است كه هيچيك در مقام احتمال برديگرى رجحان ندارد، مجمل است.

و چنان كه يكى از دو يا چند احتمال بر ديگرى ترجيح دارد، احتمال‏راجح را ظاهر گويند و اگر به واسطه شواهد عقلى يا نقلى بر خلاف‏ظاهر حمل شود، مؤول نامند. (48)

مبين و مجمل

مبين حديثى است كه الفاظ متن آن ظاهر الدلاله باشد و مجمل به‏خلاف آن است.

مقبول و مردود

مقبول، حديثى است كه علماء مضمون آن را قبول فرموده و طبق آن عمل نموده باشند. (49)

نوعا اين اصطلاح در مورد احاديثى استعمال مى‏شود، كه به صحت‏اصطلاحى موصوف نمى‏باشد، مانند مقبوله عمر بن حنظله كه دررسائل شيخ انصارى و ساير كتب اصول به آن استشهاد شده است، زيرادر رجال نسبت‏به عمر بن حنظله، جرح و تعديلى نرسيده است. (50) (51)

مردود، خبرى است كه به واسطه عدم اطمينان به صدق آن موردعمل نباشد. (52)

معتبر، حديثى است كه به مضمون آن عمل شده و يا دليلى براعتبارش موجود باشد، مانند وجود چنين خبرى در اصول معتمده. (53)

پى‏نوشتها:

1.درايه شهيد، ص 17.

2.و ان لم يرو به معناه ايضا حديث آخر فهو فرد من الافراد(اختصار علوم‏الحديث، ص 59).

3.ابن حجر، مفرد نسبى را حديثى مى‏داند كه در دو يا چند طبقه منحصرا يك‏تن نقل كند.(ر.ك: شرح نخبة الفكر، ص 10)ولى در تدريب الراوى، ص 156 آن را قسمتى از انحاء مفرد نسبى مى‏شمارد.

4.مثال مفرد نسبى:ابو نصر احمد بن سهل الفقيه عن حكم بن عتيبة عن‏حنش قال:كان علي يضحى بكبشين، بكبش عن النبي و بكبش عن نفسه)كه از اول‏تا به آخر سند آن منحصرا از اهل كوفه‏اند و ديگران حديث مزبور را نقل ننموده‏اند.

5.و مخالف المشهور شاذ(وجيزه).

الشاذ ما رواه الثقة مخالفا لما رواه الجمهور(درايه شهيد، ص 45).

6.قال الشافعي:الشاذ ما رواه المقبول مخالفا لرواية من هو اولى منه لا ان‏يروي ما لا يروي غيره(قواعد التحديث، ص 131، تقريب، ص 146.مقدمه ابن‏صلاح، ص 36).

7.درايه شهيد، ص 46-مقدمه ابن صلاح، ص 37.

8.شرح نخبة الفكر، ص 20.

9.مقدمه ابن صلاح ص 36 و تدريب الراوى ص 80.

10.و المفرد النسبي ان وافقه غيره فهو المتابع، و المتابعة ان حصلت للراوي‏نفسه فهي التامة و ان حصلت لشيخه فمن فوقه فهى القاصرة و يستفاد منه التقوية(شرح نخبه، ص 21.قواعد التحديث، ص 128).

11.فان روي معناه بطريق اخرى عن صحابي آخر سمي شاهدا لمعناه(اختصارعلوم الحديث، ص 59)نيز رجوع كنيد به:شرح نخبة الفكر، ص 34-قواعدالتحديث، ص 124-هدية المحصلين، ص 64-تدريب الراوى، ص 173.

12.شرح نخبه 23.

13.خطيب بغدادى در اين زمينه كتابى نوشته است.(تدريب الراوى، ص 178).

14.ممقانى مى‏گويد:و الحق ان المكاتبة حجة، غاية ما هناك كون احتمال‏التقية فيها ازيد من غيرها(مقياس الدرايه، ص 51).

15.او صحف فى السند او المتن فمصحف.

16.اين تصحيف را ابو بكر صولى مرتكب شد.(تدريب الراوى، ص 385)

17.اين تصحيف توسط ابن لهيعه انجام شده.(ر.ك:تدريب الراوى، ص 385)و مانند جمله: الدنيا راس كل خطيئه)كه در اخلاق ناصرى به(الدينار، اس كل‏خطيئه)تصحيف شده است.(هدية المحصلين، ص 71)و مانند تصحيف زرغباتزدد حبا(روز در ميان زيارت كن تا موجب زيادى دوستى گردد)كه بعضى به(زرعنا تزدد حبا)(از جانب ما زيارت كن تا موجب زيادى دوستى شود)خوانند.

(تدريب، ص 385).

18.درايه شهيد، ص 43-علوم الحديث ابن صلاح(ص 255 چاپ دكترنور الدين عتر).

19.در مجمع البحرين نقل نموده:كان رسول الله يجعل العنزة بين يديه اذا صلى‏و كان ذلك ليستتر بها عن المارة، (درايه مروج، ص 72).

20.قواعد التحديث، ص 126 چاپ سوم.

21.بعضى محرف و مصحف را يكى دانسته‏اند و بعضى تصحيف را اعم ازتحريف دانسته‏اند و بعضى تصحيف را مختص به تغيير لفظ از حيث نقطه دانسته وتحريف را تغيير در شكل كلمه گفته‏اند.(درايه مروج، ص 73)ولى ميرداماد محرف‏را جدا از مصحف ذكر فرموده است.

ابن حجر فرمايد:و ان كانت المخالفة بتغيير حرف او حروف مع بقاء صورة‏الخط فى السياق و كان بالنسبة الى الشكل فالمحرف و قد صنف فيه العسكرى‏و الدار قطنى.(شرح نخبة، ص 35)

22.لفظ(غال)اسم فاعل از فعل غلا، يغلو، غلوا مى‏باشد كه به معنى تجاوز ازحد و زياده روى است، و كلمه(قال)اسم فاعل از فعل قلى يقلى قلا است كه به‏معنى دشمن آمده، چه منظور رسول اكرم آن است كه نفس دشمنى با على عليه السلام‏موجب هلاكت است، نه شدت دشمنى با وى كه معنى(مبغض غال)است.

23.ظاهرا وجه اين گونه تحريفات نقص رسم الخط قديم بوده است كه در آن‏نقطه گذارى كلمات متداول نبوده است.

24.قواعد الحديث، ص 128.«و قصير السلسلة عال‏»(وجيزه).

25.چهار نفر از علماى اماميه قرب الاسناد نوشته‏اند:1.ابو جعفر محمد بن‏محمد بن جعفر بن بطه مؤدب قمى.2.على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى.3.

على بن ابراهيم قمى.4.حميرى كه كتابش حاوى 1378 حديث است(فهرست‏آستان قدس رضوى، ج 5 ذيل ص 14).

ديگر از كسانى كه قرب الاسناد نوشته‏اند، محمد بن عليمى يقطينى و محمد بن‏ابى عمران ابو الفرج قزوينى است.(فوائد الرضويه، ص 264).

26.نام كتب عوالى را در كشف الظنون ج 2 ملاحظه فرماييد.

27.شرح نخبه، ص 51-تدريب الراوى، ص 366.

28.شرح نخبه، ص 51.فان وافق المروى عنه في السن او فى الاخذ عن الشيخ‏فرواية الاقران(وجيزه).

29.ابن حجر در شرح نخبه، ص 52 فرمود:آخرين فاصله بين فوت دو قرين كه‏در سماع از شيخى شركت داشته‏اند يكصد و پنجاه سال است.

30.و ان روى كل منهما عن الآخر فهو المدبج(نخبه، ص 51)لمقابلة ديباجة‏وجه كل واحد للآخر.

31.خطيب در اين فن كتابى نوشته است، و در عكس اين نوع(كه روايت پسراز پدر باشد) صلاح الدين علايى و ابن حجر كتاب نوشته‏اند.

32.و ان وقعت المخالفة مع الضعيف فالراجح المعروف، و مقابله المنكر(شرح نخبه).

33.درايه مروج، ص 63.سيوطى گويد:

و سم بالمتروك فردا تصب راو له متهم بالكذب او عرفوه منه غير الاثر او فسق او غفلة او وهم كثر

قواعد التحديث، ص 131-شرح نخبه، ص 21.

34.شرح بدايه، ص 46.

35.و ان وقعت المخالفة مع الضعف فالراجح المعروف و مقابله المنكر(شرح‏نخبه، ص 11)

36.رجوع كنيد به ص 91 همين كتاب.

37.درايه مروج، ص 63 فان خولف بارجح منه فالراجح المحفوظ، و مقابله‏الشاذ(شرح نخبه، ص 20).

38.و ان اتفق الرواة في صيغ الاداء او غيرها من الحالات فهو المسلسل(نخبة‏الفكر)

39.مثال‏هاى انواع تسلسل در روايت را در كتاب معرفة علوم الحديث‏حاكم، ص 30 و تدريب الراوى، ص 380 و قواعد التحديث علامه قاسمى، ص 127 ودراية مروج، ص 79 و احاديث مسلسل را در ص 89 درايه مروج ببينيد.

40.قلما تسلم المسلسلات عن ضعف في وصفه بالتسلسل(درايه شهيد، ص 48-تدريب الراوى، ص 381).

41.در تدريب الراوى شخص منفرد را ابو مالك سعد بن طارق اشجعى نام برده‏و لفظ زياده را(تربتها)ذكر كرده است(ر.ك:تدريب، ص 158)

42.بين فريقين(اهل سنت و شيعه)نسبت‏به وقوع نسخ در قرآن اختلافى‏نيست، گر چه اخيرا بعضى خواسته‏اند آن را توجيه كنند و آيات منسوخ را موقت‏بدانند، كه البته بحثى در اصطلاح نيست، اما نسبت‏به نسخ حديث، جمعى از اهل‏سنت‏حكم آيه قرآن را جايز ندانسته‏اند، كه اينك براى مزيد فايدت كلام ابن حزم رااز كتاب(المحلى)نقل مى‏كنيم:

مسئلة و القرآن و السنة تنسخ السنة و القران.قال عز و جل ما ننسخ من آيه...و قال‏تعالى: ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى، و صح ان كل ما قاله رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم‏فعن الله تعالى قاله.و النسخ بعض من ابعاض البيان و كل ذلك من عند الله تعالى.

در پاورقى تفصيل مطلب را به كتاب(الاحكام في اصول الاحكام)ارجاع‏مى‏دهد.ضمنا مى‏نويسد:و قد ظهرت في هذه الايام بدعة انكار النسخ ففندناها في‏كتابنا«الايمان و آثاره‏».

43.يا مانند قول رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم كه فرموده:«كنت نهيتكم عن زيارة

القبور فزوروها»، كه خود آن حضرت ناسخ و منسوخ را بيان فرموده.(ر.ك:

تدريب الراوى ص 195)

44.شرح نخبه.ص 23

45.اوفى اسمه فقط(اى ان اتفق اسم الراوى مع الاخر فقط)و الابوان متفقان‏فهو المتشابه(وجيزه)

46.اين قسم در واقع همان متفق و متفرق است(ر.ك:درايه مروج، ص 69)

47.و قد ينقسم باعتبار آخر الى حقيقة و مجاز و مشترك و منقول و مطلق و

مقيد و عام و خاص و مبين فى نفسه و ما لحقه البيان و ناسخ و منسوخ.

48.ما هو كان للفظ معنى غير راجح(مقباس الهدايه، ص 51).

49.فان اشتهر العمل بمضمونه فمقبول(وجيزه)و هو ما يجب العمل به‏عند الجمهور كالخبر المحفوف بالقرائن و الصحيح عند الاكثر و الحسن على قول.

(درايه شهيد، ص 18)

50.ر.ك:درايه شهيد، ص 55-مقدمه ترجمه شرايع، ص 31 و درايه مروج، ص 76

51.روايت مزبور را كلينى در اواخر فروع كافى(باب كراهة الارتفاع الى‏قضاة الجور)و شيخ در تهذيب(باب من اليه الحكم و اقسام القضاة)و نيز در باب(الزيادات في القضايا و الاحكام)آورده است.

52.و هو الذي لم يترجح صدق المخبر به، لبعض الموانع(درايه شهيد، ص 18).

53.هو ما عمل الجميع او الاكثر به، او اقيم الدليل على اعتباره لحجة اجتهادية‏او وثاقة او حسن(مقباس الدراية، ص 50)