دراية الحديث

كاظم مدير شانه چى

- ۶ -


حديث ضعيف به اصطلاح قدماء و متاخرين

بايد دانست كه بسيارى از احاديث ضعيف، طبق اصطلاح متاخرين، درشمار احاديث صحيح به عقيده قدماى اماميه است، زيرا آنان ملاك‏صحت را وثوق و اعتماد به صدور حديث از معصوم مى‏دانستند وچنان كه گفتيم، پاره‏اى از احاديث ضعيف (قسم چهارم) مورد اعتمادپيشوايان علم حديث‏بوده، همان طور كه اعراض قدماء، خود ازموجبات ضعيف ديث‏بوده است، اگر چه در آن جهات ضعيف مشهودنباشد، زيرا اصطلاح متاخرين به اغمض عين و نديده گرفتن قراين وضمايم خارجيه است، از اين رو، چون احاديث موثوق الصدور به واسطه‏قراينى مورد اعتماد و وثوق متقدمين بوده، صحت آنها بى ملاك‏نيست. (1)

اصطلاحات و اسامى ديگر حديث

مستفيض، مشهور، عزيزمستفيض خبرى است كه روات آن در هر طبقه بيش از دو تن و به قولى زيادتر از سه نفر باشند، ولى به سر حد تواتر نرسيده باشد كه آن رامشهور نيز نامند، (2) منتها در مستفيض شرط كرده‏اند كه روات آن (افرادسلسله سند) در هر طبقه به صفت مزبور متصف باشند، ولى در مشهورممكن است فقط در پاره‏اى از طبقات چنين باشد.

نيز مشهور بر خبرى كه بر زبان‏ها تكرار شود و اشتهار يافته باشد، اطلاق و استعمال مى‏گردد، (3) گر چه روات آن در هر طبقه يا بعضى‏طبقات از يك نفر تجاوز نكند يا اصلا سندى براى آن نباشد، مانند:

(الصلوة معراج المؤمن) (4) يا (انما الاعمال بالنيات) كه در طبقه اول، فقط‏عمر بن خطاب آن را از رسول اكرم نقل كرده است (5) (6) و چنانچه خبرى را در هر طبقه دو نفر از دو نفر نقل كنند، عزيز نامند، (7) گر چه‏ظاهر اين عبارت آن است كه در هر طبقه، دو نفر از دو نفر نقل كنند، ولى‏وجود اين نوع حديث (به قول علامه احمد شاكر) بسيار مشكل است، بلكه منظور آن است كه در هر طبقه، دو نفر حديث را نقل كرده باشند، گر چه هر يك از دو راوى طبقه‏اى، فقط از يك نفر آن را نقل كنند.منتهادر طبقه مروى عنه يك نفر ديگر نيز آن را روايت كرده باشد. (8)

عزيز از ماده (عز، يعز) به معنى ندرت و كمى و يا به معنى قوت واستقامت است كه بنابر اول، وجه تسميه خبر به عزيز به لحاظ ندرت وكمى اين گونه احاديث است و بنابر دوم، به جهت اطمينان و وثوق‏بدين گونه خبر مى‏باشد.

تبصره:ابو على جبايى شرط صحت‏حديث را نقل لا اقل دو نفر در هر طبقه مى‏داند (شرح نخبة الفكر) .

متفق (جمع:متفقات)

حديثى است كه آن را بيشتر پيشوايان حديث‏يا لا اقل چند تن از آنان‏روايت كرده باشند، مانند متفقات بخارى و مسلم.

متفرد (جمع:متفردات)

حديثى است كه فقط يكى از پيشوايان حديث، نقل كرده باشد وديگران آن را روايت ننموده باشند، مانند متفردات مسلم. (9)

غريب الاسناد

حديثى است كه در تمام طبقات، فقط يك نفر از يك نفر نقل نموده‏باشد (10) يا حديثى است كه در بعض طبقات يك نفر آن را نقل نموده، ولى متن آن به طريق ديگرى معروف باشد (11) اين گونه حديث را مفردنيز گويند. (12)

غريب المتن و الاسناد

حديث معروفى است كه متن آن توسط جمعى از صحابه نقل شده، ولى‏يك نفر، فقط از صحابى كه ديگران از او نقل نكرده‏اند، روايت كند، حديث غريب بيشتر غير صحيح است. (13)

غريب المتن، مفرد

غريب المتن، حديثى است كه در طبقه اول يا در نقل از شيخ حديث، فقط يك نفر آن را روايت كرده باشد. (14) گر چه در طبقات بعدى اشتهاريافته و جمعى آن را نقل كرده باشند، مانند حديث:انما الاعمال بالنيات‏كه فقط عمر بن خطاب نقل نموده و از وى فقط علقمة بن وقاص ليثى واز علقمه فقط محمد بن ابراهيم تميمى و از او فقط يحيى بن سعيد نقل‏كرده، ولى از يحيى جمع كثيرى (در حدود دويست نفر) روايت‏كرده‏اند. (15)

غريب را به اعتبارى مفرد نامند، چنان كه اگر در طبقات بعد عده‏كثيرى نقل كنند (به اين اعتبار) آن را مشهور نيز گويند، مانند همين حديث.

غريب الالفاظ (×)

خبرى است كه در متن حديث، لغات و الفاظ مشكل و دور از استعمال‏يافت‏شود. (16)

مسند

حديثى است كه سلسله سند آن در جميع مراتب تا به معصوم، مذكور ومتصل باشد (17) كه قهرا حديث مرسل و معلق و موقوف و مقطوع را شامل نيست.

متصل و موصول

حديثى است كه هر يك از روات آن از راوى طبقه بالاتر بلا واسطه نقل‏كرده باشند، ولى در اين نوع، رسيدن سلسله حديث‏به معصوم، شرطنيست، چه ممكن است‏سلسله سند تا يكى از شيوخ متصل باشد كه دراين صورت، حديث، متصل نسبى است و از اين جهت، حديث متصل، موقوف و مرفوع را نيز شامل مى‏باشد (18) منتها متصل مطلق را حديثى دانند كه سلسله روات تا معصوم يا صحابى، بدون انقطاع ذكر شود. (19)

معنعن

حديثى است كه در تمام سلسله سند هر يك از ناقلين تصريح به لفظ(عن فلان) نموده باشد، بدون اين كه راوى لفظ (سمعت) و مانند آن رادر روايت‏بياورد. (20)

تبصره 1.در معنعن، چنانچه روات از شبهه تدليس برى باشند، متصل خواهد بود، مشروط بر اين كه ملاقات هر يك از روات با مروى‏عنه ممكن باشد و الا ممكن است راوى، مروى عنه را نديده باشد و ازوى (بعن فلان) نقل حديث كند، بنابر اين، روايت منقطع خواهد بود.

تبصره 2.در قواعد التحديث آمده: (و كثر ايضا استعمال (عن) فى‏الاجازة) ، يعنى معمولا چنانچه راوى از شيخ حديث، صاحب اجازه‏باشد، به لفظ (عن فلان) حديث را نقل مى‏كند.

تبصره 3.معنعن از مصدر جعلى عنعنه گرفته شده است (مقباس الدرايه) .

مؤنن

حديث مسندى است كه در سند گفته شود: (حدثنا فلان ان فلانا حدثه...) كه لفظ (ان) در نقل يكايك روات آورده شود.

مرفوع

حديثى است كه از وسط سلسله يا آخر آن، يك يا چند نفر از روات‏افتاده باشند، لكن راوى تصريح به رفع نمايد، مثلا:كلينى عن على بن‏ابراهيم عن ابيه رفعه دلى الصادق عليه السلام قال... (21) در مرفوع، اصطلاح ديگرى نيز معمول مى‏باشد و آن حديثى است‏كه در آخر به معصوم اضافه و انتساب يابد، چه سند حديث مقطوع ومرسل باشد يا مسند. (22)

معلق (23)

حديثى است كه از اول سلسله سند يك تن يا بيشتر از روات افتاده‏باشد (24) كه احاديث كتاب من لا يحضره الفقيه و قسمتى از احاديث‏تهذيبين (تهذيب و استبصار) در نخستين نظر چنين است، ولى صاحبان‏كتب مزبور در آخر كتاب‏هاى نامبرده، رجال غير مذكور سلسله سند راطبق ضابطه و قاعده‏اى تعيين فرموده‏اند. (25) (26)

پى‏نوشتها:

1.از قراين مزبور، وجود حديث در كتب اربعه شيعه است، چنان كه نزد اهل‏سنت‏حديثى را كه بخارى و مسلم در صحيحين آورده باشند، جزو قراين صدق‏حديث است.حتى از ابو اسحق اسفرائنى و حميدى نقل شده كه آنان حديث وارددر صحيحين را مفيد علم نظرى دانسته‏اند. (ر.ك:شرح نخبة الفكر، ص 9)تبصره:شرايط صحت‏حديث نزد قدماى اماميه طبق نوشته فيض كاشانى درمقدمات وافى و شيخ حر عاملى در هداية الامه به قرار ذيل است:1)وجود حديث در چند اصل از اصول اربعماة مشهور و متداول بين اصحاب.

2)تكرار حديث در يك يا دو اصل به طرق معتبر مختلف.

3)وجود حديث در يكى از اصول راويانى كه تصديق به صحت‏حديث و توثيق آنان اجماعى است.

4)وجود حديث در يكى از اصول اصحاب اجماع:مانند صفوان بن يحيى وبزنطى...

5)وجود حديث در كتبى كه توسط اصحاب ائمه نوشته شده و چون بر امام‏عرضه گرديده، تصديق به صحت آن فرموده‏اند، مانند كتاب حلى كه بر حضرت‏صادق عرضه گرديد و كتاب يونس بن عبد الرحمن كه مورد تصديق حضرت‏عسكرى قرار گرفته.

6)اخذ حديث از كتبى كه نزد پيشينيان اماميه شهرت داشته و مورد اعتمادبوده، چه مؤلف آن امامى باشد، مانند كتاب صلوة حريز يا غير امامى مانند كتاب‏حفص ابن غياث.

تبصره:شهيد ثانى در بدايه فرموده:اكثر علماء از عمل به خبر ضعيف منع‏نموده‏اند و جمعى نيز در صورتى كه معتضد به شهرت روايى يا صدور فتوا به‏مضمون آن باشد اجازه كرده‏اند، زيرا با اين خصوصيت ظن و اطمينان به صدق‏راوى پيدا مى‏شود، سپس در شرح اضافه مى‏كند كه شهرت روايى قبل از شيخ‏طوسى وجود ندارد، زيرا جمعى چون سيد مرتضى از عمل به خبر واحد منع‏كرده‏اند و جمعى فقط احاديث را بدون جرح و تعديل نقل نموده‏اند.و با اين حال‏شهرت، تحقق نمى‏يابد، اما شهرت فتوايى قبل از شيخ طوسى از آن رو كه فتاواى‏علما به تنهايى ضبط نمى‏گرديد، ممكن نيست و شهرت پس از شيخ هم جز تقليدى‏از فتاواى شيخ طوسى نمى‏باشد.

2.فان نقلها فى كل مرتبة ازيد من ثلاثة فمستفيض(وجيزه).او مع حصرالرواة بما فوق الاثنين فهو المستفيض(شرح نخبة الفكر).

3.درايه شهيد، ص 17-شرح نخبة الفكر، ص 6 قواعد التحديث، ص 125شرح الفيه احمد شاكر، ص 46.

4.و هو ما يتفرد بروايته شخص واحد فى اى موضع وقع التفرد به من السند(شرح نخبة الفكر، ص 8).

5.قواعد التحديث، ص 125.شرح نخبة الفكر، ص 6-7 با ذكر مثال:قال‏رسول الله(ص):«لا يؤمن احدكم حتى اكون احب اليه من والده و ولده‏»كه بخارى‏و مسلم آن را از انس نقل كرده‏اند.راوى از انس، قتاده و عبد العزيز بن صهيبند كه درمرتبه بعدى، شعبه و سعيد از قتاده نقل نموده‏اند و اسماعيل بن عليه و عبد الوارث از عبد العزيز روايت نموده‏اند و در طبقه بعدتر جمع زيادى از آنان نقل نموده‏اند.

(تدريب الراوى، ص 375).

6.در اين باره(احاديث مشهوره)عجلونى، اسماعيل بن محمد(م 1162)كتاب‏«كشف الخفاء و مزيل الالباس عما اشتهر من الاحاديث على السنة الناس‏»رانوشته، كه در دو جلد چاپ شده است.

7.قواعد التحديث، ص 125-شرح نخبة الفكر، ص 6 تدريب الراوى‏ص 375، با ذكر مثال.

8.ميرداماد، عزيز را خبرى مى‏داند كه در طبقه اول فقط يك نفر آن را نقل‏كرده باشد(به اصطلاح غريب)ولى در طبقات بعدى دو نفر ناقل آن باشند.(ر.ك:

رواشح، ص 130).

9.شرف الدين بارزى در التيسير فى احاديث البشير النذير، ابتدا متفردات ازصاحبان صحاح را آورده و بعد متفقات آنان را.

10.مثالى از حديث صحيح غريب السند:عن عبد الله بن عمر و قال لما حاصرالنبى صلى الله عليه و آله و سلم اهل الطائف فلم ينل منهم شيئا فقال انا قافلون ان‏شاء الله غدا، فقال المسلمون:انرجع و لم نفتحه؟فقال لهم:اغدوا على القتال.فغدوافاصابهم جراح.فقال لهم:انا قافلون غدا، فاعجبهم ذلك.فغدا رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم.اين حديث را مسلم در صحيح خود نقل كرده است.

حاكم نيشابورى گويد:اين حديث صحيح و غريب است، زيرا فقط آن راابو العباس سائب از عبد الله بن عمرو نقل كرده و نيز از وى فقط عمرو بن دينارروايت نموده و از عمرو جز سفيان بن عيينه كسى نقل نكرده بنابر اين حديث، غريب است، ولى روات آن واجد اوصاف صحتند.

11.و هو حديث معروف المتن عن جماعة من الصحابة او من في حكمهم اذاانفرد واحد بروايته من صحابي مثلا(رواشح، ص 130)

12.الغرابة، اما في اصل السند اولا فالاول، الفرد المطلق(نخبة الفكر).

نووى در تقريب و سيوطى در تدريب الراوى، غريب را روايتى مى‏دانند كه فقطيك نفر آن را از بعضى ائمه حديث نقل كرده باشد، گر چه ممكن است مراد ايشان ازاين تعريف، غريب المتن باشد.

13.مالك گويد:شر العم، الغريب، احمد بن حنبل گفته:لا تكتبوا هذه الغرائب‏فانها مناكير و غالبا من الضعفاء(قواعد التحديث، ص 125).تدريب الراوى، ص 376.

14.هو ما يتفرد بروايته شخص واحد في اى موضع وقع التفرد به من السند(شرح نخبة الفكر، ص 8).ان انفرد به واحد في احدها(اي احد المراتب)فغريب(وجيزه)، العدل الضابط اذا انفرد بحديث‏سمي غريبا(رواشح، ص 130)

15.درايه شهيد.قواعد التحديث، ص 125، دراية مروج.

×.نووى نام اين قسم را غريب الحديث آورده.(تقريب، ص 387)

16.در اين فن و براى تشريح چنين احاديث، دانشمندان اسلامى كتبى پرداخته‏اند و رواياتى كه به نظرشان رسيده طى آن‏ها توضيح داده‏اند.

1)اول كسى كه در اين باره تصنيف نموده، ابو عبيده معمر بن مثنى متوفاى سال‏210 هجرى است كه كتاب(غريب الحديث)را نوشت و بعد از وى به ترتيب اين‏اشخاص غريب الحديث نوشتند:

2)نضر بن شميل مازنى.

3)اصمعى(عبد الملك بن قريب)(213 يا 217 ه.).

4)ابو عبيد، قاسم بن سلام(-224 م)كه لغات حديث را مفصل و با استقصاءو تتبع تامى جمع‏آورى كرده و كتابى است جامع، تاليف اين كتاب چهل سال به‏طول انجاميد و چون به عبيد الله بن طاهر امير خراسان اهداء نمود، وى به قدردانى‏از علم براى مؤلف ماهيانه ده هزار درهم مقررى تعيين كرد.

اين كتاب غير مرتب بوده است كه توسط موفق الدين ابن قلابه به ترتيب‏حروف تهجى مرتب گرديد.

5)ابن قتيبه دينورى، عبد الله بن مسلم(-276 ه.)كه احاديث كتاب ابو عبيده رابه ضميمه آنچه خود گرد آورده بود در اين تاليف جمع كرد.

6)ابو سليمان خطابى(-388 ه.)كه كتاب وى ذيلى بر كتاب ابن قتيبه است.

29)عبد الغافر فارسى، كه كتاب مجمع الغرائب را نوشت.

7)قاسم السرقسطى المالكى(-302 ه.)كه كتاب الدلائل را به عنوان ذيل بركتاب ابن قتيبه نوشت.

8)حافظ ثابت‏بن حزم(پدر قاسم سر قسطى)كه كتاب نا تمام فرزندش راتكميل نمود.

9)هروى(401 ه.)كه كتاب(غريبين)يعنى غريب الحديث و غريب القرآن

را نوشت.

10)ابو موسى محمد بن ابى‏بكر اصفهانى كه ذيلى بر كتاب هروى نوشت.

11)زمخشرى(538 ه.)كه كتاب(الفائق)را نگاشت و كتاب هروى را تحت‏الشعاع قرار داد.

12)ابن جوزى، ابو الفرج.

13)ابن اثير، ابى السعادات مبارك بن محمد(-606 ه.)كه(النهايه)را تاليف‏كرد.و اين كتاب، بهترين و جامع‏ترين كتب غريب الحديث است.كه صفى ارموى‏ذيلى بر آن نوشته و سيوطى آن را تلخيص نموده و ملخص مزبور به نام(الدر النثير)در هامش(النهايه) چاپ شده است.

ديگر از كسانى كه غريب الحديث نوشته‏اند:ابراهيم بن اسحق عربى است كه‏كتاب مبسوطى نوشته و طى آن اسانيد احاديث مزبور را بطور استقصاء بيان ساخته‏و از اين جهت متروك مانده است.

ديگر، تغلب لغوى، ابو العباس احمد بن يحيى، و مبرد، محمد بن يزيد و ابو بكرانبارى، محمد بن قاسم و احمد بن حسن كندى و محمد بن عبد الواحد زاهد(صاحب تغلب)اند كه به آنان كتبى در اين فن نسبت داده شده است.

17.هو ما اتصل سنده من راويه الى منتها مرفوعا الى النبى صلى الله عليه و اله و سلم(قواعدالتحديث، ص 123).

هو ما اتصل سنده مرفوعا من راويه الى منتهاه الى المعصوم(درايه شهيد، ص 35).

و ان علمت‏سلسلته باجمعها فمسند(وجيزه).

قال ابن عبد البر:هو ما جاه عن النبى خاصة، متصلا كان او منقطعا.و قال الحاكم‏و غيره:لا يستعمل الا فى المرفوع المتصل بخلاف الموقوف و المرسل و المعضل‏و المدلس(تدريب الراوى، ص 107).

سيوطى گويد:المسند:المرفوع ذا التصال-و قيل:اول، و قيل:الثانى.

18.شرح بدايه شهيد-قواعد التحديث.

المتصل ما سلم اسناده من سقوط فيه(شرح نخبة الفكر).

هو ما اتصل اسناده مرفوعا كان او موقوفا على من كان(تقريب نووى، ص 108).

چنان كه از تعاريف فوق ملاحظه مى‏شود، بعضى انقطاع سلسله را منافى اتصال‏دانسته‏اند و بعضى حتى مرفوع و موقوف را در شمار متصل آورده‏اند.به عقيده مامتصل به طور اطلاق شامل موقوف و مرفوع نيست و در صورت مزبور مى‏بايست‏گفت تا فلان صحابى متصل است.

19.ترجمه شرايع، ص 21.

20.و المروى بتكرير لفظ عن، فمعنعن(وجيزه).

21.مرفوع در اصطلاح اهل سنت‏حديثى است كه سلسله اسناد به‏پيغمبر صلى الله عليه و اله و سلم منتهى شود ابن حجر فرمايد:الاسناد اما ان ينتهى الى النبى او الى‏الصحابي او الى التابعي.فالاول المرفوع.و الثاني، الموقوف.و الثالث، المقطوع(نخبة الفكر، ص 4).

نووى گويد:هو ما اضيف الى النبي خاصة متصلا كان او منقطعا(تقريب‏الراوى، ص 109).

ابن صلاح نيز همين مضمون را در مقدمه آورده است(مقدمه الحديث، ابن‏صلاح، ص 22).

22.و هو ما اضيف الى المعصوم من قول او فعل او تقرير، سواء كان اسناده‏متصلا او منقطعا بسقوط الصحابي منه او غيره(قواعد التحديث، ص 113).

المرفوع ما اخبر فيه الصحابى عن قول الرسول او فعله(كفايه خطيب).

ايضا رجوع كنيد به پاورقى شماره 20.

23.ماخوذ از تعليق در طلاق است كه هر دو(يعنى هم طلاق و هم حديث‏معلق)در قطع اتصال شريكند(شهيد و ديگران).

24.شرح نخبة الفكر، ص 26-قواعد التحديث، ص 124-او سقط من اولهاواحد فصاعدا فمعلق(وجيزه).

25.شهيد ثانى مى‏فرمايد:و لا يخرج المعلق عن الصحيح اذا عرف المحذوف‏من جهة الثقة.

26.صاحب معالم در كتاب منتقى الجمان، ص 21/1 مى‏فرمايد:بايد دانست‏كه حال مشايخ ثلاثه(صاحبان كتب اربعه حديث‏شيعه)در ذكر اسانيد، مختلف‏است.شيخ كلينى حديث را تماما نقل مى‏نمايد يا به سند حديثى كه قريبا گذشته‏است ارجاع مى‏دهد.صدوق بيشتر سند را ترك كرده، ولى طرق متروكه را در آخركتاب، به تفصيل آورده است.شيخ طوسى، گاهى تمام سند را ذكر، و زمانى آن راترك مى‏كند، و چه بسا قسمت كمى از سند را ترك و بقيه را ذكر نموده(كه اهل فن‏درايه ترك اوايل سند را تعليق نامند)سپس در آخر تهذيب به صراحت و نيز دراستبصار فرموده:هر حديثى كه قسمت اول سند را نياورده‏ام، به نام كسى است كه‏حديث از كتاب وى اخذ شده و طرق خود را به صاحبان كتاب( اصول حديث) به‏طور تفصيل آورده است.