اختصار سند
راويان و ناقلين حديث، معمولا براى حكايت و نقل حديث از مروىعنه،
لفظ«حدثنى»يا«اخبرنى فلان»را به كار مىبردهاند و گاهى براىاختصار، به لفظ«عن
فلان»با حذف فعل اكتفا شده است.
در كتب متاخرين، براى تعبير از حدثنا و اخبرنا و همچنين حدثنى واخبرنى علايم
اختصارى خاصى وضع و استعمال شده استبدين قرار:
(ثنا) و (نا) در حدثنا، (انا) در اخبرنا، (ح) در حيلوله.چه اگر محدثمتنى را به
دو سند نقل نمايد هنگام انتقال از سندى به سند ديگر، «ح»مىنويسد.اين حرف، رمزى
استبراى تحويل، به معنى انتقال، ياحيلوله به معنى فاصله و حاجز شدن، و نيز معمولا
در ضمن سلسلهسند حديث، لفظ«قال»را كه تكرار مىشود، حذف مىكنند، مثلامحمد بن
يعقوب قال حدثنى على بن ابراهيم، (قال قال) حدثنى ابي ابراهيمبن هاشم...كه در جمله
(قال قال) اول را حذف و به يك (قال) اكتفا مىكنند.
متاخرين طريقه ديگرى در اختصار به كار بردهاند و آن اين است كهفقط نام كسى را
كه از وى حديث نقل شده ذكر و به كيفيت (صحيح، حسن، موثق و غيره) اشاره و سپس متن
حديث را از آخرين راوى يا از معصوم نقل مىنمايند.
گاهى نيز در چند حديث كه از يك اصل يا يك راوى نقل شده، دراولين حديث، سلسله
روات، آورده شده، و در بقيه به لفظ (و بهذاالاسناد) از ذكر سلسله روات صرفنظر
گرديده است. (1)
طبقه
در اصطلاح، جماعتى را گويند كه در يك عصر بوده و قريب السن باشندو همچنين در
ملاقات مشايخ و اخذ حديث از استاد شريك باشند.
صحابه
جمع صاحب (2) به معنى ملازم و معاشر آمده، و«صحابى»نيز بههمين معنى آمده
است.صحابه در جمع صحابى نيز استعمال شدهاست. (3) صحابى در اصطلاح به كسى گويند كه
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله و سلم را در حال اسلام ديدار كرده باشد. (4)
شماره اصحاب رسول اكرم صلى الله عليه و اله و سلم هنگام فوت آن حضرت، بالغ
بريكصد و چهارده هزار نفر بوده است كه از آن ميان در حدود يكصد هزارنفر از آن جناب،
استماع حديث كردهاند. (5) .
و آخرين كسى كه از آنان درگذشت، ابوالطفيل، عامربن واثله بود كهبه سال 110 هجرى
وفات كرد.وى هشتسال از حيات پيغمبر صلى الله عليه و اله و سلم رادرك كرده بود.
اما صحابى معمولا به كسى مىگويند كه مدتى درك محضر امامنموده و از آن جناب نقل
حديث كرده باشد، گر چه به امامت ائمهمعتقد نباشد، ولى در عرف مردم، لفظ صحابى را
به كسى كه اختصاصبه امام داشته و به او ارادت مىورزيده، اطلاق مىكنند.
تابعين و تبع تابعين (اتباع) :
تابعين جمع تابعى است. (6) تابعى كسى است كه خودش پيغمبر را ديدار نكرده باشد،
يا اگر ديده باشد، در حال ملاقات مسلمان نبوده، ولى اصحاب آن حضرت را در حال اسلام
درك نموده باشد و چنانچهكسى هيچ يك از صحابه را در حال اسلام نديده باشد، ولى
تابعين را (در حالاسلام) ملاقات كرده باشد، وى را تبع تابعين (جمع:اتباع) نامند.
(7) بعضى، اتباع را لقب كسانى مىدانند كه فقط تبع تابعين را درك كردهباشند.
مخضرم
مخضرم، به فتح راء يا كسر آن (8) به كسانى كه اسلام و جاهليت را دركنموده ولى
به شرف صحبت رسول اكرم نايل نشدهاند، اطلاق شدهاست. (9)
بنابر اين مخضرمين در شمار تابعين، معدودند، مانند شريح قاضى.
حاكم در علوم الحديث، نام جمعى از مخضرمين را ذكر فرموده.شهيدثانى فرمايد:
مخضرمين بالغ بر بيست نفرند (شرح بدايه ص 104) .
مولى
اين لفظ كه در سند احاديث زياد آمده (مولى فلان) به يكى از سه معنااستعمال شده
است:
1.صاحب ولاء عتق (كه مالك بنده، پس از آزاد ساختن وى، بر اوولاء عتق و آزاد كردن
دارد و در شرع احكامى بر آن جارى است.) مثلااگر بنده آزاد شده مزبور، پس از كسب
ثروت بميرد و وارثى نداشتهباشد، مولاى سابقش كه وى را آزاد كرده از او ارث مىبرد.
2.ولاء حلف (هم پيمانى) مانند امام مالك (صاحب موطا) كه ازقبيله حمير است، ولى
چون حمير با قبيله تيم كه از قريش است، همپيمان مىباشند، وى را تيمى نيز
گفتهاند.
3.ولاء اسلام، مانند بخارى (صاحب صحيح) كه چون جدش مغيره بهدستيمان بن اخنس
جعفى اسلام آورده وى را بخارى جعفى مىگويند.
سيوطى در الفيه گويد:
ولاء عتاقة ولاء حلف ولاء اسلام كمثل الجعفى
مملى
كسى است كه حديث را املاء (ديكته) مىكند. (10)
مستملى
كسى است كه تقاضاى املاء حديث از شيخ نمايد.
معمولا اين كلمه در مورد مجالس بزرگ درس حديث كه صداى شيخ(استاد) به تمام طالبين
نمىرسد، استعمال مىگردد.زيرا در اين صورت يكيا چند تن، آنچه را از شيخ مىشنوند
براى ديگران ديكته مىكنند. (11)
مسند
به كسر نون، اصطلاحا به كسى گويند كه حديث را با سند نقل كند، چهاز كيفيتسند
اطلاع داشته باشد، و چه فقط ناقل و راوى آن باشد. (12)
محدث
معمولا به كسى اطلاق مىشود كه حديث را با سلسله سند نقل نمايد ودر فهم آن كوشا
باشد. (13) و اصطلاحا كسى را گويند كه اسانيد را شناختهو به علل و نقايص حديث
آشنايى داشته باشد و اسماء راويان و حالآنان را بداند و مقدار معتنابهى از متون
احاديث را حفظ باشد. (14)
شيخ حديث (جمع:مشايخ) :
به معنى استاد روايت و كسى است كه از وى حديث را فرا مىگيرند، ولى معمولا بر
كسانى اطلاق مىشود كه در اين علم مرجع باشند.
مشيخه
معمولا اين لفظ را مرادف مشايخ، استعمال مىكنند، ولى ميرداماد در(الرواشح
السماويه ص 75) فرموده:مشيخه به سكون شين و فتح ميم و ياء، جمع شيخ و به كسى شين
اسم مكان از كلمه (شيخ) و به معنى كتابىاست كه در طى آن شيوخ و سلسله اسناد حديث،
ذكر شده باشد.
حافظ (جمع:حفاظ)
حافظ كسى است كه بر سنن رسول اكرم احاطه داشته باشد و موارداتفاق و اختلاف آن را
بداند و به احوال راويان و طبقات مشايخ حديثكاملا مطلع باشد. (15)
مخرج و مخرج
نوعا پس از ذكر حديث، اين عبارت ديده مىشود: (خرجه فلان) يا(اخرجه فلان) علامه
قاسمى تخريج و اخراج را به معنى آوردن دركتاب دانسته كه بنابر اين، مخرج يا مخرج
كسى است كه حديث را دركتاب خود ذكر كرده باشد، مانند كلينى در كافى و بخارى در
صحيحخود، ولى ميرداماد فرموده:تخريج متن حديث، عبارت است از نقلموضع حاجت از آن،
و اخراج حديث، نقل تمام حديث است.معنى ديگرى نيز براى اين دو لفظ ياد نموده:كه
تخريج، استخراج حديثىاست از كتب به سند صحيحتر و متن محكمتر، ولى اخراج، مطلق
نقلحديثى از كتاب است.
مخرج
مخرج به صيغه (اسم مكان) به معنى روات حديث است.گفتهمىشود:عرف مخرجه، يعنى
رجالى كه آن را نقل كردهاند، معلومند. (16)
عده
اصطلاحا به جماعتى از مشايخ حديث اطلاق مىشود كه به توسط آنانحديث نقل گرديده،
مانند عده كلينى. (17)
اصحاب اجماع
چون نسبتبه مرويات چند تن از مشايخ حديث اماميه اجمالا ادعاى اجماعبر صحتشده
است، نامبردگان به اصحاب اجماع، معروف گرديدهاند.
اصل عبارتى كه در اين باره نقل شده، از كسى است كه فرموده: (قداجمعت الصحابة على
تصحيح ما يصح عنهم و الاقرار لهم بالفقه و الفضل والضبط و الثقة و ان كانت روايتهم
بارسال او رفع او عمن يسمونه و هو ليسبمعروف الحال، و لمة منهم في انفسهم فاسد
العقيدة)ترجمه:اصحاب ما اجماع و اتفاق دارند روايتى را كه از اين جمع بهصحت
پيوسته، صحيح شمارند و همه بر فقه و فضل و ضبط و وثوق آنان اقراردارند، گر چه
روايتى را كه آنان از معصوم نقل كنند، مرسل يا مرفوع يا مجهولباشد، علاوه كه بعض
از اين جمع پيرو مذاهب نادرستاند.
افراد مزبور جمعا 18 نفر و در سه طبقهاند:
1.شش نفر از اصحاب حضرت باقر و صادق به شرح زير:
زرارة بن اعين، معروف به خربوذ، يزيد بن معاويه عجلى، ابو بصيراسدى (يا مرادى) ،
فضيل بن يسار، محمد بن مسلم طائفى.
2.شش نفر از اصحاب حضرت صادق (به تنهايى) ، با اين اسامى:
جميل بن دراج، عبد الله بن مسكان، عبد الله بن بكير، حماد بنعيسى، ابان بن
عثمان، حماد بن عثمان.
3.شش نفر از اصحاب حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا بهنامهاى زير:
يونس بن عبد الرحمن، صفوان بن يحيى، محمد بن ابى عمير، عبد الله بن مغيره، حسن
بن محبوب (يا حسن بن على بن فضال يا فضالةبن ايوب يا فضالة بن عثمان) ، بزنطى.
ظاهرا منظور كشى آن است كه اگر روايتى به سند صحيح از يكى ازاين جمع نقل شود، گر
چه بقيه سند تا به معصوم صحيح نباشد يا بهطور مرسل روايت كرده باشند، مورد قبول و
متصف به صحت است، زيرا جماعت مزبور جز از ثقات، نقل حديث نمىكردهاند. (ر.ك:
رواشحالسماويه ص 48-رجال بو على ص 9-علم الحديث ذيل ص 119) .
اصل، كتاب، مصنف
اصل، در اصطلاح علماى حديث مجموعهاى از روايات است كه راوى بلاواسطه از لسان
امام عليه السلام شنيده و ضبط نموده باشد، ولى چنانچه بهواسطه كتاب ديگر (كه از
امام اخذ شده) مجموعهاى گرد آورد، به اينمجموعه فرع و به مرجع اولى اصل گويند،
(18) يا منظور از اصل، مجرد كلامامام عليه السلام است در مقابل كتاب و مصنف كه در
آنها علاوه بر كلام ائمه، از خودمؤلف نيز بياناتى هست. (براى توضيح بيشتر، ر.ك: علم
الحديث ص 51) .
جامع (جمع:جوامع)
كتاب حديثى را گويند كه شامل جميع ابواب حديثباشد.ابواب مزبورعبارت است از:1.
باب عقائد، 2.باب احكام، 3.باب رقاق، 4.بابآداب خوردن و آشاميدن، 5.باب تفسير، 6.
باب تاريخ و سيره، 7.
باب سفر و نشستن و برخاستن (كه به باب شمايل معروف است) ، 8.
باب فتن، و بعضى باب مناقب و مثالب را نيز ضميمه كردهاند.
گاهى نيز جوامع حديثبر كتبى كه از اصلهاى حديثى تدوين شدهو سعى شده است كه
حاوى مجموعه احاديثباشد، اطلاق گرديدهاست، ولى در اصطلاح متاخرين اماميه منظور از
جوامع حديث، كتب اربعه حديثشيعه است و با قيد جوامع متاخره، منظور كتاب وافى
ووسائل الشيعه و بحار الانوار مىباشد.
مسند (جمع:مسانيد)
مسند كتاب حديثى است كه در آن روايات به ترتيب صحابه (چه بهحسب حروف تهجى نام
آنان و چه به مراتب مسابقه اسلامى)جمع آورى شده باشد مانند، مسند ابن حنبل.
تبصره 1.اول كسى كه به اين ترتيب احاديث را گردآورى كرد، ابو داودطيالسى (متوفاى
204 ه.) است كه ديگران از وى اقتباس نمودند.بزرگترينمسانيد، مسند امام احمد بن
حنبل (متوفاى 241 ه.) است كه شامل بيش ازسى هزار حديث مىباشد.نام مهمترين مسندها
را در فوايد آخر كتاب ببينيد.
معجم (جمع:معاجم)
كتاب حديثى است كه احاديث آن، به ترتيب نام صحابه يا شيوخ يابلدان يا قبايل جمع
آورى شده باشد، (19) ولى بيشتر بر كتابى كه احاديثآن به ترتيب حروف تهجى آورده
شده، اطلاق مىشود، مانند معجم طبرانى.
مستدرك
كتابى است كه به عنوان متمم كتابى ديگر و با همان شروط، احاديثى را كه از كتاب
سلف فوت شده، گردآورى نموده باشد، مانند مستدركصحيحين از حاكم نيشابورى و مستدرك
وسائل الشيعه از محدث نورى.
مستخرج (جمع:مستخرجات)
كتابى است كه نويسنده، روايات كتاب حديثى را به غير از اسنادصاحب كتاب، بلكه با
سندى كه خود از شيوخ خويش براى آن حديثمىداند، ولى به يكى از شيوخ صاحب كتاب
مىرسد، (20) نقل كند، مانند مستخرج ابى بكر اسماعيلى نسبتبه صحيح بخارى و
مستخرجابى عوانه نسبتبه صحيح مسلم. (21)
جزء (جمع:اجزاء)
مجموعه حديثى است كه فقط از يك شيخ نقل گرديده يا در پيرامونيك مطلب جمع آورى
شده باشد، مانند جزء سيوطى در صلوة ضحىو از همين باب است، احاديث عدديه چون
ثنائيات و ثلاثيات، مانند اجزاء خصال شيخ صدوق و اثنى عشريه ابن قاسم عاملى.
نوادر
وحيد بهبهانى در معنى آن فرموده:ظاهرا كتابى است كه در آن احاديثمتفرقى-كه به
واسطه كمى و قلت تحت عنوان بابى قرار نمىگيردجمع آورى شده باشد، چنان كه در كتب
متداول نيز مشاهده مىشود كهمعمولا بابى براى نوادر اخبار باز مىگذارند.
ولى بعض افاضل گويد:معمولا براى روات تا به معصوم، طريقخاصى بوده كه به همان
وسايط، نقل حديث مىكردهاند، بنابر اين، چنانچه به غير طريق مزبور روايتى نقل
كنند، آن را نوادر نامند.
به نظر مىرسيد كه معنى اخير، اصطلاح روات و اصحاب ائمه باشد، چنان كه در مجامع
حديثبه معنى اول آمده.
امالى
غالبا به كتاب حديثى اطلاق مىشود كه شيخ حديث، در مجالسمتعدد آن را املاء
فرموده باشد و از اين رو، آن را مجالس نيز نامند.
امالى از نظر قوت اعتبار و دورى از احتمال سهو و نسيان، نظير اصلاست، خاصه اگر
املاء شيخ از روى كتاب مصحح، يا مستند به حافظه اوباشد. (مشروط بر اينكه اطمينان به
حافظه وى داشته باشيم) .
پىنوشتها:
1.غير از آنچه گفتيم، طريق خاصى در كيفيت اختصار سند نزد شيخ صدوق وشيخ طوسى در
كتاب من لا يحضره الفقيه و كتاب تهذيب معمول است كه خلاصهآن را در علم
الحديث(تاليف نگارنده، ص 8)مىتوان ديد.
2.المنجد، و نيز در منتهى الارب مىفرمايد:جمع فاعل، بر وزن فعالهمنحصر به همين
لفظ است، البته در جمع صاحب، صحب و اصحاب نيز استعمالشده است.
3.المنجد-المعجم الوسيط.
4.الصحابى:هو من لقي النبي صلى الله عليه و اله و سلم مؤمنا به و مات على
الايمان(درايهشهيد و هدية المحصلين).الصحابي مسلم راي النبى.و قال الاصوليون:من
طالتمجالسته(خلاصه مير سيد شريف).الصحابي من راى رسول الله صلى الله عليه و اله و
سلم في حالاسلام الراوي و ان لم تطل صحبته(اختصار علوم الحديث، ص 179).
5.الاصابة في معرفة الصاحبه، ص 4.
6.(منتهى الارب).اين جمع بر خلاف قياس آمده است، چه در جمع تابعى مىبايست
تابعيين گفت.
7.مراتب تابعين و اتباع نيز مختلف است كه مىتوان چنين خلاصه كرد:1.كبار تابعين
چون سعيد بن مسيب، 2.طبقه وسطى چون حسن بصرى و ابن سيرين، 3.كسانى كه بيشتر
روايتشان از طبقه اول است مانند زهرى و قتاده، 4.كسانى كهبيشتر از يك يا دو تن
صحابى را درك نكردهاند، 5.كسانى كه همزمان دسته اخيربوده، ولى به ملاقات صحابه
نايل نشدهاند، مانند ابن جريج، 6.كبار اتباع تابعين، مانند مالك بن انس و سفيان
ثورى(نقل به اختصار از تقريب التهذيب، ص 6/1).
8.كشاف اصطلاحات الفنون.
9.در وجه اشتقاق آن گفتهاند كه اهل جاهليت پس از قبول اسلام، گوش شتران خود را
مىبريدند تا در جنگهاى مسلمانان با كفار مشخص بوده و جزءغنائم برده نشود و چنين
شترى را مخضرم مىناميدند.(علوم الحديثحاكم، ص 44).شهيد ثانى فرمايد:خضرم، اي قطع
بين نظرائه.تهانوى گويد:اشتقاقه منقولهم لحم مخضرم، اى لا يدرى من ذكر او انثى،
لتزددهم بين الطبقتين.
10.املاء و املال هر دو به اين معنى استعمال شده است.در قرآن مجيد آمده:
فهى تملى عليه بكرة و اصيلا(سوره فرقان، آيه 6)و ليملل الذى عليه الحق(بقره، 2).
11.علم الحديث.
12.تدريب الراوى، ص 4، طبع اول مصر در 1307.
13.من تحمل الحديث رواية و اعتنى به دراية، هو المحدث(كشافاصطلاحات الفنون).
14.ابن سيد الناس فرموده:اما المحدث فى عصرنا فهو من اشتغل بالحديثرواية و
دراية و جمع رواة و اصطلع على كثير من الرواة و الروايات فى عصره(تدريبالراوى، ص
7)قال الزركشى:اما الفقهاء فاسم المحدث عندهم لا يطلق الا على منحفظ سند الحديث و
علم عدالة رجاله و جرحها دون المقتصر على السماع.(تدريب الراوى، ص 5).
15.ابو شامه گويد، علوم حديثسه است:الف)حفظ متون و شناسايى غريبالحديث و فهم
آن. ب)حفظ اسانيد و معرفت رجال سند.ج)جمع حديث و سماعو نوشتن آن.ابن حجر پس از نقل
كلام وى گويد:هر كس اين سه فن را جامع باشد، محدث كامل است و گر نه در مرتبه
پايينترى قرار دارد.(قواعد التحديث، صفحه 77).
16.قواعد التحديث.
17.كلينى در صدر سند قسمتى از احاديث كتاب كافى، سلسله سند را به(عدةمن
اصحابنا) افتتاح مىكند.
عده مزبور به تفاوت از سه جماعت تشكيل مىشود كه ما نام آنان را در علمالحديث ص
173، آوردهايم و مرحوم حجة الاسلام رشتى يكى از رسائل رجاليهخود را به شرح حال
عده كلينى اختصاص داده است.و محقق كنى در توضيح المقالو علامه در فايده سوم خلاصة
الاقوال فصلى در اين خصوص مرقوم داشتهاند.
در اين ارجوزه اسامى عده كلينى آورده شده است:
عدة احمد بن عيس بالعدد خمسة اشخاص بهم تم السند على العليى 1 و العطار 2 ثم ابن
ادريس 3 و هم اخيار ثم ابن كورة 4 كذا ابن موسى 5 فهؤلاء عدة ابن عيسى و ان عدة
التى عن سهل 6 من كان فيه الامر غير سهل ابن عقيل 7 و ابن عون الاسدى 8 كذا على 9
بعد مع محمد 10 و عدة البرقى و هو احمد 11 على ابن الحسن و احمد 12 و بعد ذين ابن
اذينة عنى و ابن ابراهيم 13 و اسمه على
1.ابن ابراهيم، 2.محمد بن يحيى، 3.احمد بن ادريس الاشعرى القمى، 4.داوود، 5.على
الكمدانى، 6.بنزياد، 7.محمد، 8.جعفر، 9.ابن محمد بنعلان خال محمد بن يعقوب، 10.ابن
الحسن الصفار، 11.ابن خالد، 12.ابنمحمد، 13.ابن هاشم القمى.
18.الذريعه ج 2، ص 126، علم الحديث-رجال بو على، ص 11-توضيحالمقال كنى، ص
49(طبع ضميمه رجال بو على).و كان قد استقر امر المتقدمينعلى اربعماة مصنف لاربعماة
مصنف سموها الاصول، فكان عليها اعتمادهم ثمتداعت الحال الى ذهاب معظم تلك الاصول،
و لخصها جماعة في كتب خاصةتقريبا على المتناول(درايه شهيد، ص 19).
19.تدريب الراوى، ص 33.
20.تدريب الراوى، ص 33.
21.ديگر از مستخرجات صحيح بخارى.مستخرج برقانى و ابى احمد غطريفىو ابى عبد الله
بن ابى ذهب و ابى بكر بن مردويه است.و از مستخرجات صحيح مسلم، مستخرج ابى جعفر بن
حمدان و ابى بكر محمد بن رجاء نيشابورى و ابى بكر جوزقىو ابى حامد شاذكى و ابى
الوالد قرشى و ابى عمران جوينى و ابى نصر طوسىو ابى سعيد حيرى است(ر.ك:تدريب
الراوى، ص 33).