دراية الحديث

كاظم مدير شانه چى

- ۱۱ -


تقطيع حديث

پاره‏اى از احاديث فقط در يك موضوع وارد شده و شامل يك حكم‏است، ولى برخى از روايات، شامل احكام مختلف و يا حاوى‏موضوعات متنوعى است.

نسبت‏به نقل قسمتى از يك روايت-كه اصطلاحا تقطيع حديث‏ناميده مى‏شود-بين علماء اختلاف نظر است.جمعى كه نقل مفادحديث (يعنى نقل به معنى) را جايز نمى‏دانند، از تقطيع روايت نيز منع‏كرده‏اند و بعضى هم كه نقل به معنى را جايز مى‏دانند، فقط در موردى‏كه تمام روايت را قبلا نقل نموده، تقطيع را جايز دانسته‏اند.

خطيب بغدادى فرمايد: (1) اگر متنى شامل دو حكم باشد، به منزله‏احاديث منفصل بوده و جايز است جدا جدا نقل كرد و عده‏اى از ائمه‏چنين مى‏كردند.

سپس از احمد بن حنبل نقل مى‏كند كه مقدار حاجت را از حديث‏نقل مى‏كرد و گاهى از اول و آخر حديث را مى‏آورد و قسمت وسط رامتروك مى‏گذشت.

تحقيق آن است كه جواز تقطيع حديث منوط به دو شرط است:

نخست آن كه روايت داراى احكام مختلف يا شامل موضوعات‏متنوعى باشد.دوم آن كه تقطيع از كسى كه صلاحيت علمى براى اين‏كار دارد، صادر شود.بديهى است‏با اين دو شرط، موانعى كه احتمال‏مى‏رود ملغا مى‏گردد.

بايد دانست كه تقطيع حديث، بيشتر به سبب تدوين روايات به‏حسب ابواب احكام انجام مى‏شود و اتفاقا بيشتر كتب حديث‏بر اين‏روش تدوين شده است و در نتيجه، براى تسهيل كار مراجعين-كه‏بررسى روايات يك موضوع و يك باب است-تقطيع حديث، لازم وحتمى به نظر مى‏رسد، چه تكرار يك روايت كه شامل چند حكم‏است، (2) به تعداد ابواب مختلف، جز اتلاف وقت مؤلف و پژوهنده‏نتيجه‏اى ندارد.آرى، اگر حديثى را در موردى نقل نمايند و سپس درابواب ديگر پس از نقل جمله مربوطه، يادآورى شود كه تمام حديث درچه بابى ذكر شده است‏بهتر خواهد بود.

به هر حال اين كار (تقطيع حديث) از لحاظ شرعى بدون اشكال‏است و از نظر سهولت كار لازم است.عبد الله بن سنان به حضرت‏صادق عرض كرد كه قومى به نزد من مى‏آيند كه از احاديث‏شما استفاده نمايند، ولى من خسته شده و توانايى اين كار را ندارم. حضرت فرمود:ازاول موضوع، حديثى را از وسط و آخر حديثى قرائت نما. (3)

تنبيه:تقطيع حديث در كتب مهم حديث‏شيعه (4) و قسمتى از كتب‏اهل سنت از قبيل موطا مالك و صحيح بخارى و سنن ابو داود و سنن‏نسائى انجام شده، منتها از ابن حنبل نقل شده كه گفته است:سزاواراست كه حديث را تقطيع نكنند. (5)

طرق تحمل حديث

چنان كه ديديم، براى جلوگيرى از نقل احاديث موضوعه، معمولازنجيره ناقلان روايت را تا رسول اكرم يا ائمه يا اصحاب آنان ذكرمى‏نمودند.و پس از تدوين احاديث در مجموعه‏ها كه توسط اهل فن‏صورت يافت، براى شناسايى راويان و منزلت هر يك در وثاقت، كتبى‏در رجال حديث تدوين گرديد.

از اين پس تحديث‏شفاهى روايات، جاى خود را به نقل از كتب‏مزبور داد.

كار ديگرى كه به منظور دقت در نقل روايات انجام مى‏شد، اجازه‏نقل حديث از استاد (و شيخ حديث) به تلميذ (شاگرد) بود كه پس ازاحراز صلاحيت تلميذ، به افتخار اجازه استاد در نقل كليه مجامع‏حديث‏يا آنچه را نزد شيخ قرائت نموده بود يا آنچه را شيخ مقبول‏داشت و به اصطلاح نزد وى به صحت پيوسته بود، نايل مى‏گرديد.

اجازه مزبور فوايدى در بر داشت:نخست جلوگيرى از هرج و مرج‏در نقل احاديث كه از هر كسى و از هر جا پذيرفته نمى‏شد.

ديگر آن كه معرفى شيخ و اجازه وى، موجب اطمينان سامع(شنونده) به ناقل حديث مى‏گرديد. سوم آن كه بر طبق صلاحيتى كه شيخ در تلميذ مى‏ديد، دايره اجازه‏تحديث، سعه و ضيق مى‏يافت، زيرا چه بسا تلميذى فقط در نقل كتاب‏خاصى مجاز و محدود بود، ولى تلميذ ديگرى در نقل تمام كتب‏حديث مجاز مى‏شد.و به اصطلاح، صلاحيت ناقلين از ناحيه استاد، كنترل مى‏گرديد و حدود ناقلين روايات معين مى‏شد.

چهارم جنبه تشريفى كه با اجازه استاد، تلميذ در زمره راويان وناقلان حديث نبوى و ولوى مشرف مى‏گرديد و با اين كار، سلسله سندكه از اختصاصات مسلمين است ادامه مى‏يافت.

با تكثير نسخ كتب حديث و خاصه پس از طبع و انتشارمجموعه‏هاى فريقين، و تصدى اهل منبر و وعاظ به نقل حديث، وبالاخره از رسميت افتادن درس حديث، جهات اصلى كه منظور ازاجازه بود از بين رفت و فقط جنبه تشريفى باقى ماند، بنابر اين، گفته‏كسانى كه اجازه را در تحديث‏شرط دانسته‏اند، (6) ناظر به زمانى‏مى‏باشد كه اجازه روايتى غير از جنبه تشريفى فايده ديگرى نيز داشته‏است.

انحاء اجازه كه از آن به‏«طرق تحمل حديث‏»تعبير شده است‏به‏اختلاف نوشته‏ها هفت تا نه قسم است كه ذيلا بيان مى‏شود:

شنيدن و سماع از استاد (شيخ) است كه گفته‏اند بهترين اقسام‏تحمل حديث است، چه به خواندن شيخ از روى كتاب باشد و چه ازحفظ (7) و چه به املاء (و ديكته كردن براى نوشتن تلميذ) باشد يا غير.

در اين قسم، جايز است‏سامع بگويد:حدثنا و اخبرنا و انبانا وسمعت فلانا و قال لنا فلان و ذكر لنا فلان، (8) منتها بعضى كلمه حدثنا رادر مورد شنيدن جمعى از استاد اختصاص داده‏اند، چنان كه حدثنى به‏موردى كه راوى حديث را به تنهايى از استاد شنيده باشد مختص‏دانسته‏اند. (9)

نيز بعضى لفظ (انبانا) را در مورد اجازه و يا مناوله به كار برده‏اند. (10)

2.خواندن و قرائت نزد شيخ است كه چه خود نزد شيخ قرائت كنديا ديگرى بخواند و وى بشنود و چه خواندن از روى كتاب باشد يا ازحفظ.و چه استاد حديث را حفظ باشد يا از كتاب قرائت نمايد. (11) (12)

بعضى قرائت راوى را نزد شيخ، يك قسم و قرائت ديگرى را نزدشيخ كه راوى هم آن را بشنود، قسم ديگرى به شمار آورده‏اند. (ر.ك:

قواعد التحديث، ص 203) .

ظاهرا پس از تدوين مجامع حديث، اين قسم قرائت‏بيشتر از نوع‏اول يعنى‏«سماع‏»، رسميت داشته است و معمولا از اين كار (به عرض)تعبير مى‏شود.

خوشبختانه بسيارى از كتب حديث فريقين كه نزد مشايخ قرائت‏ياسماع شده و دست‏خط بلاغ و مقابله شيخ در آن ثبت است، از دستبردحوادث مصون مانده است. (13)

چنانچه حديثى را به اين گونه تحمل كرده باشد، در موقع تحديث‏بايد گفت: (قرائت على فلان يا قرء عليه و انا اسمع فاقر به) يا به عبارت(اخبرنا يا حدثنا قرائة عليه) و مانند آن تعبير نمود. (14)

3.اجازه به معناى اذن استاد به شاگرد در نقل مسموعات يا مؤلفات خويش است، گر چه شاگرد از استاد سماع نكرده باشد و آن بر چند قسم‏مى‏باشد:

الف) اجازه شيخ به يك نفر به خصوص در مورد كتاب خاص ياروايات مخصوص كه معمولا آن را جايز دانسته‏اند. (15)

ب) اجازه شيخ به شخص معينى با تعميم مورد، كه نقل از هر كتاب‏معتبرى را مثلا براى وى اجازه نمايد.كه در اين مورد اختلاف بيشترى‏است.

ج) اجازه شيخ به غير معين مانند:اجزت لجميع المسلمين، كه‏جميع مانند قاضى ابو طيب و خطيب بغدادى و ابن منده جايزدانسته‏اند.

د) اجازه شيخ به فرد مجهول، مانند:اجزت لمن شاء فلان، كه در اين‏قسم، بيشتر محدثين منع تحديث از شيخ نموده‏اند، گر چه بعضى اين‏قسم را نيز جايز دانند.

ه) اجازه به كسى كه فعلا وجود ندارد، مانند اجازه شيخ به فرزندش‏كه متولد نشده است. كه بعضى در موردى كه شيخ وى را به موجودين‏ضميمه نمايد (و به اصطلاح، عطف معدوم بر موجود نمايد) جايزدانسته‏اند، مانند (اجزت لك و لابنك او لعقبك) .

و) اجازه شيخ به شاگرد در مورد رواياتى كه شيخ هنوز سماع ننموده‏و بعدا خواهد شنيد، چنان كه بگويد: (اجزت لك ما صح او يصح‏عندي من مسموعاتي) .

كسانى كه اين گونه اجازه را كافى نمى‏دانند، مى‏بايست فقط رواياتى‏را كه شيخ هنگام اجازه به تلميذ، سماع نموده است از او نقل كنند.

ز) اجازه شيخ آنچه را كه از استادش مجاز گرديده، مانند:اجزت لك‏جميع ما اجيز لي روايته.

تنبيه 1.ابن عبد البر فرموده است:شايسته است در مورد اجازه كتبى‏به كسى، لفظى را كه نوشته نيز به زبان آورد يا لا اقل هنگام نوشتن اجازه‏براى تلميذ، آنچه را مى‏نويسد در دل بگذارند.

تنبيه 2.ابن حزم اصولا اجازه را در تمام اقسامى كه ياد شده بدعت‏شمرده و جايز نمى‏داند، زيرا (به عقيده وى) دليلى از شرع بر نقل آنچه‏را نشنيده نداريم. (16)

4.مناوله كه نوعا با اجازه توام است، مثل اين كه كتاب خود را به‏شاگرد داده و به وى اجازه نقل آن را دهد يا تلميذ، رواياتى كه سماع‏نموده به نظر شيخ برساند و شيخ به وى اجازه نقل آن را دهد.

اين قسم (مناوله) را«عرض‏»هم گفته‏اند. (17)

در مناوله ممكن است‏شيخ، فقط اصل يا كتابى را كه خود سماع‏نموده به شاگرد دهد، بدون اين كه صريحا به وى اجازه نقل آن را داده باشد.

مستند مناوله، روايتى است كه بخارى نقل نموده است كه رسول‏خدا به امير سرايه‏اى، مكتوبى داد و فرمود:هنگامى كه به فلان محل‏رسيدى باز نموده بخوان، وى چنين نمود. (18)

در نقل از شيخ به عنوان مناوله، بعضى استعمال لفظ حدثنا و اخبرنارا جايز دانسته‏اند، ولى بهتر آن است كه بگويد:حدثنا يا اخبرنا اجازه يامناولة.

قسم ديگرى براى مناوله نوشته‏اند و آن نقل از كتاب حديث استاداست‏بدون داشتن اجازه از وى، ولى اين قسم نزد بسيارى از محدثين، صلاحيت‏براى نقل ندارد، البته نقل از شيخ به لفظ حدثنى يا اخبرنى، والا نقل از كتب مصحح حديث كه تصحيح شده باشد، بدون مانع است.

5.كتابت كه شيخ براى شخص حاضر يا غايب، ابتدائا يا به خواهش‏او احاديثى نوشته، آنگاه به وى اجازه روايت آن را دهد.و در اين قسم‏نيز بدون اجازه استاد، جمعى از نقل آن منع كرده‏اند، بلكه بايد گفت:

(كتب الى فلان، قال حدثنا) يا (اخبرنى فلان مكاتبة يا كتابة) .

6.اعلام است كه شيخ بدون اجازه و اذن دادن به كسى، فقط اعلام‏كند كه فلان حديث، يا فلان كتاب حديث، روايت‏يا سماع من از فلان شخص است.

در اين قسم، جمعى (19) تحديث آن را جايز ندانسته‏اند، (20) زيراممكن است‏شيخ، به واسطه خللى كه در حديث است روايت آن راجايز نداند. (21) به هر حال در اين قسم بايد به نحو (اعلمنا فلان) از وى‏نقل نمود.

7.وصيت است كه شيخ، هنگام مسافرت يا زمان وفات خود، وصيت كند كه فلان شخص، فلان كتاب را از من روايت نمايد يا فلان‏نسخه مصحح من از آن فلان باشد كه جمعى از محدثين روايت مزبور رااز وى براى آن شخص جايز دانسته‏اند.در اين نوع بايد شخص بگويد:

وجدت كذا.او اوصى الى فلان بكذا.يا بگويد وجد كذا.

8.وجاده است (22) كه طالب حديث، كتاب يا حديثى به خط شيخ يايكى از مشايخ حديث‏بيابد و يقين كند كه به خط اوست‏يا اين كه كتاب‏معروفى با تصحيح و مقابله شيخ بيابد، گر چه جمعى از تحديث كتاب، يا روايات مزبور، منع نموده‏اند، (23) ولى بيشتر محدثين و فقهاى فريقين، نقل احاديث كتب صحاح فريقين را كه انتساب آن به مؤلفين، يقينى باشد، جايز دانسته‏اند.منتها بايد هنگام تحديث‏بگويد: (وجدت بخطفلان.او فى كتاب صححه فلان كذا) .

گمان مى‏رود كسانى كه از نقل احاديث مزبور منع نموده‏اند، نقل ازشيخ به لفظ حدثنى و اخبرنى و مانند آن را جايز ندانسته‏اند و گرنه نقل‏از كتب معروف حديث-كه مصحح و مورد اعتماد باشد بدون اشكال‏است، منتها بعضى فرموده‏اند:چنانچه راوى وثوق و اعتماد به صحت‏نسخه دارد، مى‏تواند بگويد:قال فلان، ولى در صورتى كه نسخه كاملامورد اعتماد نباشد، مى‏بايست‏بگويد: (بلغنى عن فلان.او وجدت فى‏نسخة من كتابه) . (24)

تبصره:تحمل حديث در حال كودكى (صغر) يا كفر، مانع از نقل واداء حديث و جواز تحمل از وى پس از بلوغ و اسلام نيست، زيرا ازصحابه رسول اكرم، انس بن مالك و ابو سعيد خدرى و ابن عباس وعبد الله بن عمر كه از مكثرين حديثند، در حيات پيغمبر به سن بلوغ‏نرسيده بودند. (25)

شهيد ثانى نام جمعى را كه در سن چهار و يا پنج‏سالگى حديث‏يادگرفته‏اند، ذكر فرموده. (ر.ك:شرح بدايه، ص 104)

آداب محدث

غزالى در كتاب (الادب فى الدين) (26) در آداب محدث فرموده:محدث‏بايد متوجه درستى و صداقت‏باشد.از دروغ اجتناب كند.معمولااحاديث مشهور را نقل نمايد (نه حديث‏هاى غريب و شاذ را) .از ثقات‏نقل حديث كند.احاديث منكر را ترك كند.عارف به زمان و موقعيت‏باشد.از لغزش در نقل و تصحيف حديث پرهيز كند.از غلط خواندن‏حديث و تحريف خوددارى نمايد.هنگام تحديث‏شوخى نكند.به جدال‏نپردازد.بر نعمت‏حديث گفتن كه در درجه پيغمبر قرار گرفته، شكر گزارى‏نمايد.فروتن باشد.چيزهايى را نقل كند كه موجب انتفاع مردم‏در واجبات و سنن ساير آداب گردد.حديثى را كه نمى‏داند نقل نكند. (27)

آنچه مورد نياز محدث است:

محدث در اين علم، به فقه و اصول و عقايد و علوم عربيت و اسماءرجال و معرفت اسانيد و تاريخ، احتياج دارد، به علاوه بايد با اهل‏حديث معاشرت و مباحثه داشته و نيكو فكر كند و ذهن خود را متوجه‏علم مزبور نمايد و بر حديث مداومت كند.

فوايد

1.كتب اربعه حديث‏شيعه

كافى، تاليف محمد بن يعقوب كلينى متوفاى 329، شامل 16199حديث. (28)

من لا يحضره الفقيه، تاليف شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه‏قمى متوفاى 381، شامل 9044 حديث.

تهذيب، تاليف شيخ طوسى، محمد بن حسن، متوفاى 460، شامل‏13590 حديث.

استبصار، تاليف شيخ طوسى، محمد بن حسن، متوفاى 460 شامل‏5511 حديث. (كه جمعا شامل 44344 حديثند)

2.صحاح سته حديث اهل سنت

صحيح بخارى، محمد بن اسماعيل بخارى، متوفاى 256، شامل‏9082 حديث.

صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابورى، متوفاى 261، شامل 7275 حديث.

سنن ابى داوود سجستانى، سليمان بن اشعث، متوفاى 275 شامل‏4800 حديث.

سنن ترمذى، محمد بن عيسى بن سوره، متوفاى 279، شامل‏5000 حديث.

سنن نسائى، احمد بن شعيب، متوفاى 303.

سنن ابن ماجه قزوينى، محمد بن يزيد بن ماجه، متوفاى 273 شامل‏4341 حديث.

3.موجبات عدول از اصطلاح قدماء

شيخ بهايى در مشرق الشمسين پس از نقل اصطلاح قدماء و متاخرين‏در نامگذارى احاديث فرموده:جهاتى را كه سبب شد متاخرين اماميه ازطريقه قدماء عدول نمايند و اصطلاحات متداول بين اهل سنت را به‏كار برند به قرار ذيل است:

الف) طول مدت و زمان بين متاخرين و روات اوليه، ب) از بين رفتن بخش مهمى از اصول اوليه حديث، ج) درج احاديث اصول اوليه در كتب اربعه و در نتيجه اشتباه‏احاديث معتبره به غير آن، و نيز احاديث مكرره در اصول با غير مكرر، د) مخفى ماندن قراين صدق و صحت‏حديث‏به واسطه جهات‏فوق و ديگر جهات.

پى‏نوشتها:

1.الكفاية فى علم الدراية، ص 193.

2.مانند حديث اربعماة كه به نقل صدوق در خصال، حضرت امير المؤمنين‏در يك مجلس به اصحاب خويش تعليم فرمود.ر.ك:خصال چاپ مكتبه الصدق، ص 611.

3.علم الحديث، ص 94.

4.خاصه در وسائل الشيعه.

5.تدريب الراوى، ص 316-الكفايه خطيب ص 190.

6.مجلسى در شرح من لا يحضر، اين قول را از جمعى نقل مى‏كند.(ر.ك:

علم الحديث، ص 128).

7.تقريب نووى.

8.علوم الحديث قطب، ص 26.

9.ر.ك:الحديث النبوى، ص 150.

10.ر.ك:علوم الحديث‏حاكم.

11.تقريب، ص 242، علوم الحديث قطب، ص 26.

12.در موردى كه ديگرى حديث را نزد شيخ بخواند و شيخ استماع كند، شرط‏است كه استاد، يا خود حافظ حديث‏باشد و يا از نسخه صحيحى حديث را مقابله‏نمايد.(علوم الحديث قطب، ص 26)

13.نسخه‏اى از فروع كافى، موشح به دست‏خط مقابله و اجازه شيخ حر عاملى‏و نسخه‏اى از استبصار با دستخط مقابله و اجازه مجلسى اول و نسخه ديگرى بادستخط مقابله مولانا محمد باقر سبزوارى و نسخه‏اى با دستخط بلاغ و اجازه‏روايتى شيخ محمد، پسر صاحب معالم و نواده شهيد ثانى و نسخه‏اى از من‏لا يحضره الفقيه با دستخط مقابله و اجازه محقق سبزوارى، نزد اين جانب موجوداست.

14.تقريب نووى، علوم الحديث قطب.

15.گرچه بعضى از اهل سنت، مانند شعبه و ابراهيم حربى و قاضى حسين وماوردى و ابى بكر خجندى روا نمى‏دانند.(ر.ك:تدريب الراوى)

16.علوم الحديث قطب ص 26.

17.تقريب، ص 270.

18.تدريب الراوى، ص 168.

19.مانند غزالى.

20.به لفظ:حدثنى يا اخبرنى.

21.تدريب الراوى، ص 280.

22.مصدر جعلى(مولد)از فعل وجد.

23.و اين منع از بزرگان فرقه مالكيه نقل شده است.(تقريب)

24.متاسفانه در زمان ما بدون توجه به صحت و سقم نسخه، حديث را به‏مصنف كتاب يا به امام نسبت مى‏دهند.در صورتى كه قسمتى از كتب مطبوعه يانسخه‏هاى دستنويس خالى از اشتباه و تحريف نيست.

25.كفايه خطيب، ص 56 و ص 76.

26.به نقل علامه قاسمى در قواعد التحديث، ص 234.

27.نيز رجوع كنيد به علم الحديث، ص 186 و 191.

28.به نقل از لؤلؤة البحرين، لكن در شمارش آقاى غفارى 15176 حديث‏آمده است.