دراية الحديث

كاظم مدير شانه چى

- ۴ -


اختصار سند

راويان و ناقلين حديث، معمولا براى حكايت و نقل حديث از مروى‏عنه، لفظ‏«حدثنى‏»يا«اخبرنى فلان‏»را به كار مى‏برده‏اند و گاهى براى‏اختصار، به لفظ‏«عن فلان‏»با حذف فعل اكتفا شده است.

در كتب متاخرين، براى تعبير از حدثنا و اخبرنا و همچنين حدثنى واخبرنى علايم اختصارى خاصى وضع و استعمال شده است‏بدين قرار:

(ثنا) و (نا) در حدثنا، (انا) در اخبرنا، (ح) در حيلوله.چه اگر محدث‏متنى را به دو سند نقل نمايد هنگام انتقال از سندى به سند ديگر، «ح‏»مى‏نويسد.اين حرف، رمزى است‏براى تحويل، به معنى انتقال، ياحيلوله به معنى فاصله و حاجز شدن، و نيز معمولا در ضمن سلسله‏سند حديث، لفظ‏«قال‏»را كه تكرار مى‏شود، حذف مى‏كنند، مثلامحمد بن يعقوب قال حدثنى على بن ابراهيم، (قال قال) حدثنى ابي ابراهيم‏بن هاشم...كه در جمله (قال قال) اول را حذف و به يك (قال) اكتفا مى‏كنند.

متاخرين طريقه ديگرى در اختصار به كار برده‏اند و آن اين است كه‏فقط نام كسى را كه از وى حديث نقل شده ذكر و به كيفيت (صحيح، حسن، موثق و غيره) اشاره و سپس متن حديث را از آخرين راوى يا از معصوم نقل مى‏نمايند.

گاهى نيز در چند حديث كه از يك اصل يا يك راوى نقل شده، دراولين حديث، سلسله روات، آورده شده، و در بقيه به لفظ (و بهذاالاسناد) از ذكر سلسله روات صرفنظر گرديده است. (1)

طبقه

در اصطلاح، جماعتى را گويند كه در يك عصر بوده و قريب السن باشندو همچنين در ملاقات مشايخ و اخذ حديث از استاد شريك باشند.

صحابه

جمع صاحب (2) به معنى ملازم و معاشر آمده، و«صحابى‏»نيز به‏همين معنى آمده است.صحابه در جمع صحابى نيز استعمال شده‏است. (3) صحابى در اصطلاح به كسى گويند كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله و سلم را در حال اسلام ديدار كرده باشد. (4)

شماره اصحاب رسول اكرم صلى الله عليه و اله و سلم هنگام فوت آن حضرت، بالغ بريكصد و چهارده هزار نفر بوده است كه از آن ميان در حدود يكصد هزارنفر از آن جناب، استماع حديث كرده‏اند. (5) .

و آخرين كسى كه از آنان درگذشت، ابوالطفيل، عامربن واثله بود كه‏به سال 110 هجرى وفات كرد.وى هشت‏سال از حيات پيغمبر صلى الله عليه و اله و سلم رادرك كرده بود.

اما صحابى معمولا به كسى مى‏گويند كه مدتى درك محضر امام‏نموده و از آن جناب نقل حديث كرده باشد، گر چه به امامت ائمه‏معتقد نباشد، ولى در عرف مردم، لفظ صحابى را به كسى كه اختصاص‏به امام داشته و به او ارادت مى‏ورزيده، اطلاق مى‏كنند.

تابعين و تبع تابعين (اتباع) :

تابعين جمع تابعى است. (6) تابعى كسى است كه خودش پيغمبر را ديدار نكرده باشد، يا اگر ديده باشد، در حال ملاقات مسلمان نبوده، ولى اصحاب آن حضرت را در حال اسلام درك نموده باشد و چنانچه‏كسى هيچ يك از صحابه را در حال اسلام نديده باشد، ولى تابعين را (در حال‏اسلام) ملاقات كرده باشد، وى را تبع تابعين (جمع:اتباع) نامند. (7) بعضى، اتباع را لقب كسانى مى‏دانند كه فقط تبع تابعين را درك كرده‏باشند.

مخضرم

مخضرم، به فتح راء يا كسر آن (8) به كسانى كه اسلام و جاهليت را درك‏نموده ولى به شرف صحبت رسول اكرم نايل نشده‏اند، اطلاق شده‏است. (9)

بنابر اين مخضرمين در شمار تابعين، معدودند، مانند شريح قاضى.

حاكم در علوم الحديث، نام جمعى از مخضرمين را ذكر فرموده.شهيدثانى فرمايد: مخضرمين بالغ بر بيست نفرند (شرح بدايه ص 104) .

مولى

اين لفظ كه در سند احاديث زياد آمده (مولى فلان) به يكى از سه معنااستعمال شده است:

1.صاحب ولاء عتق (كه مالك بنده، پس از آزاد ساختن وى، بر اوولاء عتق و آزاد كردن دارد و در شرع احكامى بر آن جارى است.) مثلااگر بنده آزاد شده مزبور، پس از كسب ثروت بميرد و وارثى نداشته‏باشد، مولاى سابقش كه وى را آزاد كرده از او ارث مى‏برد.

2.ولاء حلف (هم پيمانى) مانند امام مالك (صاحب موطا) كه ازقبيله حمير است، ولى چون حمير با قبيله تيم كه از قريش است، هم‏پيمان مى‏باشند، وى را تيمى نيز گفته‏اند.

3.ولاء اسلام، مانند بخارى (صاحب صحيح) كه چون جدش مغيره به‏دست‏يمان بن اخنس جعفى اسلام آورده وى را بخارى جعفى مى‏گويند.

سيوطى در الفيه گويد:

ولاء عتاقة ولاء حلف ولاء اسلام كمثل الجعفى

مملى

كسى است كه حديث را املاء (ديكته) مى‏كند. (10)

مستملى

كسى است كه تقاضاى املاء حديث از شيخ نمايد.

معمولا اين كلمه در مورد مجالس بزرگ درس حديث كه صداى شيخ(استاد) به تمام طالبين نمى‏رسد، استعمال مى‏گردد.زيرا در اين صورت يك‏يا چند تن، آنچه را از شيخ مى‏شنوند براى ديگران ديكته مى‏كنند. (11)

مسند

به كسر نون، اصطلاحا به كسى گويند كه حديث را با سند نقل كند، چه‏از كيفيت‏سند اطلاع داشته باشد، و چه فقط ناقل و راوى آن باشد. (12)

محدث

معمولا به كسى اطلاق مى‏شود كه حديث را با سلسله سند نقل نمايد ودر فهم آن كوشا باشد. (13) و اصطلاحا كسى را گويند كه اسانيد را شناخته‏و به علل و نقايص حديث آشنايى داشته باشد و اسماء راويان و حال‏آنان را بداند و مقدار معتنابهى از متون احاديث را حفظ باشد. (14)

شيخ حديث (جمع:مشايخ) :

به معنى استاد روايت و كسى است كه از وى حديث را فرا مى‏گيرند، ولى معمولا بر كسانى اطلاق مى‏شود كه در اين علم مرجع باشند.

مشيخه

معمولا اين لفظ را مرادف مشايخ، استعمال مى‏كنند، ولى ميرداماد در(الرواشح السماويه ص 75) فرموده:مشيخه به سكون شين و فتح ميم و ياء، جمع شيخ و به كسى شين اسم مكان از كلمه (شيخ) و به معنى كتابى‏است كه در طى آن شيوخ و سلسله اسناد حديث، ذكر شده باشد.

حافظ (جمع:حفاظ)

حافظ كسى است كه بر سنن رسول اكرم احاطه داشته باشد و موارداتفاق و اختلاف آن را بداند و به احوال راويان و طبقات مشايخ حديث‏كاملا مطلع باشد. (15)

مخرج و مخرج

نوعا پس از ذكر حديث، اين عبارت ديده مى‏شود: (خرجه فلان) يا(اخرجه فلان) علامه قاسمى تخريج و اخراج را به معنى آوردن دركتاب دانسته كه بنابر اين، مخرج يا مخرج كسى است كه حديث را دركتاب خود ذكر كرده باشد، مانند كلينى در كافى و بخارى در صحيح‏خود، ولى ميرداماد فرموده:تخريج متن حديث، عبارت است از نقل‏موضع حاجت از آن، و اخراج حديث، نقل تمام حديث است.معنى ديگرى نيز براى اين دو لفظ ياد نموده:كه تخريج، استخراج حديثى‏است از كتب به سند صحيح‏تر و متن محكم‏تر، ولى اخراج، مطلق نقل‏حديثى از كتاب است.

مخرج

مخرج به صيغه (اسم مكان) به معنى روات حديث است.گفته‏مى‏شود:عرف مخرجه، يعنى رجالى كه آن را نقل كرده‏اند، معلومند. (16)

عده

اصطلاحا به جماعتى از مشايخ حديث اطلاق مى‏شود كه به توسط آنان‏حديث نقل گرديده، مانند عده كلينى. (17)

اصحاب اجماع

چون نسبت‏به مرويات چند تن از مشايخ حديث اماميه اجمالا ادعاى اجماع‏بر صحت‏شده است، نامبردگان به اصحاب اجماع، معروف گرديده‏اند.

اصل عبارتى كه در اين باره نقل شده، از كسى است كه فرموده: (قداجمعت الصحابة على تصحيح ما يصح عنهم و الاقرار لهم بالفقه و الفضل والضبط و الثقة و ان كانت روايتهم بارسال او رفع او عمن يسمونه و هو ليس‏بمعروف الحال، و لمة منهم في انفسهم فاسد العقيدة)ترجمه:اصحاب ما اجماع و اتفاق دارند روايتى را كه از اين جمع به‏صحت پيوسته، صحيح شمارند و همه بر فقه و فضل و ضبط و وثوق آنان اقراردارند، گر چه روايتى را كه آنان از معصوم نقل كنند، مرسل يا مرفوع يا مجهول‏باشد، علاوه كه بعض از اين جمع پيرو مذاهب نادرست‏اند.

افراد مزبور جمعا 18 نفر و در سه طبقه‏اند:

1.شش نفر از اصحاب حضرت باقر و صادق به شرح زير:

زرارة بن اعين، معروف به خربوذ، يزيد بن معاويه عجلى، ابو بصيراسدى (يا مرادى) ، فضيل بن يسار، محمد بن مسلم طائفى.

2.شش نفر از اصحاب حضرت صادق (به تنهايى) ، با اين اسامى:

جميل بن دراج، عبد الله بن مسكان، عبد الله بن بكير، حماد بن‏عيسى، ابان بن عثمان، حماد بن عثمان.

3.شش نفر از اصحاب حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا به‏نامهاى زير:

يونس بن عبد الرحمن، صفوان بن يحيى، محمد بن ابى عمير، عبد الله بن مغيره، حسن بن محبوب (يا حسن بن على بن فضال يا فضالة‏بن ايوب يا فضالة بن عثمان) ، بزنطى.

ظاهرا منظور كشى آن است كه اگر روايتى به سند صحيح از يكى ازاين جمع نقل شود، گر چه بقيه سند تا به معصوم صحيح نباشد يا به‏طور مرسل روايت كرده باشند، مورد قبول و متصف به صحت است، زيرا جماعت مزبور جز از ثقات، نقل حديث نمى‏كرده‏اند. (ر.ك: رواشح‏السماويه ص 48-رجال بو على ص 9-علم الحديث ذيل ص 119) .

اصل، كتاب، مصنف

اصل، در اصطلاح علماى حديث مجموعه‏اى از روايات است كه راوى بلاواسطه از لسان امام عليه السلام شنيده و ضبط نموده باشد، ولى چنانچه به‏واسطه كتاب ديگر (كه از امام اخذ شده) مجموعه‏اى گرد آورد، به اين‏مجموعه فرع و به مرجع اولى اصل گويند، (18) يا منظور از اصل، مجرد كلام‏امام عليه السلام است در مقابل كتاب و مصنف كه در آنها علاوه بر كلام ائمه، از خودمؤلف نيز بياناتى هست. (براى توضيح بيشتر، ر.ك: علم الحديث ص 51) .

جامع (جمع:جوامع)

كتاب حديثى را گويند كه شامل جميع ابواب حديث‏باشد.ابواب مزبورعبارت است از:1. باب عقائد، 2.باب احكام، 3.باب رقاق، 4.باب‏آداب خوردن و آشاميدن، 5.باب تفسير، 6. باب تاريخ و سيره، 7.

باب سفر و نشستن و برخاستن (كه به باب شمايل معروف است) ، 8.

باب فتن، و بعضى باب مناقب و مثالب را نيز ضميمه كرده‏اند.

گاهى نيز جوامع حديث‏بر كتبى كه از اصل‏هاى حديثى تدوين شده‏و سعى شده است كه حاوى مجموعه احاديث‏باشد، اطلاق گرديده‏است، ولى در اصطلاح متاخرين اماميه منظور از جوامع حديث، كتب اربعه حديث‏شيعه است و با قيد جوامع متاخره، منظور كتاب وافى ووسائل الشيعه و بحار الانوار مى‏باشد.

مسند (جمع:مسانيد)

مسند كتاب حديثى است كه در آن روايات به ترتيب صحابه (چه به‏حسب حروف تهجى نام آنان و چه به مراتب مسابقه اسلامى)جمع آورى شده باشد مانند، مسند ابن حنبل.

تبصره 1.اول كسى كه به اين ترتيب احاديث را گردآورى كرد، ابو داودطيالسى (متوفاى 204 ه.) است كه ديگران از وى اقتباس نمودند.بزرگترين‏مسانيد، مسند امام احمد بن حنبل (متوفاى 241 ه.) است كه شامل بيش ازسى هزار حديث مى‏باشد.نام مهم‏ترين مسندها را در فوايد آخر كتاب ببينيد.

معجم (جمع:معاجم)

كتاب حديثى است كه احاديث آن، به ترتيب نام صحابه يا شيوخ يابلدان يا قبايل جمع آورى شده باشد، (19) ولى بيشتر بر كتابى كه احاديث‏آن به ترتيب حروف تهجى آورده شده، اطلاق مى‏شود، مانند معجم طبرانى.

مستدرك

كتابى است كه به عنوان متمم كتابى ديگر و با همان شروط، احاديثى را كه از كتاب سلف فوت شده، گردآورى نموده باشد، مانند مستدرك‏صحيحين از حاكم نيشابورى و مستدرك وسائل الشيعه از محدث نورى.

مستخرج (جمع:مستخرجات)

كتابى است كه نويسنده، روايات كتاب حديثى را به غير از اسنادصاحب كتاب، بلكه با سندى كه خود از شيوخ خويش براى آن حديث‏مى‏داند، ولى به يكى از شيوخ صاحب كتاب مى‏رسد، (20) نقل كند، مانند مستخرج ابى بكر اسماعيلى نسبت‏به صحيح بخارى و مستخرج‏ابى عوانه نسبت‏به صحيح مسلم. (21)

جزء (جمع:اجزاء)

مجموعه حديثى است كه فقط از يك شيخ نقل گرديده يا در پيرامون‏يك مطلب جمع آورى شده باشد، مانند جزء سيوطى در صلوة ضحى‏و از همين باب است، احاديث عدديه چون ثنائيات و ثلاثيات، مانند اجزاء خصال شيخ صدوق و اثنى عشريه ابن قاسم عاملى.

نوادر

وحيد بهبهانى در معنى آن فرموده:ظاهرا كتابى است كه در آن احاديث‏متفرقى-كه به واسطه كمى و قلت تحت عنوان بابى قرار نمى‏گيردجمع آورى شده باشد، چنان كه در كتب متداول نيز مشاهده مى‏شود كه‏معمولا بابى براى نوادر اخبار باز مى‏گذارند.

ولى بعض افاضل گويد:معمولا براى روات تا به معصوم، طريق‏خاصى بوده كه به همان وسايط، نقل حديث مى‏كرده‏اند، بنابر اين، چنانچه به غير طريق مزبور روايتى نقل كنند، آن را نوادر نامند.

به نظر مى‏رسيد كه معنى اخير، اصطلاح روات و اصحاب ائمه باشد، چنان كه در مجامع حديث‏به معنى اول آمده.

امالى

غالبا به كتاب حديثى اطلاق مى‏شود كه شيخ حديث، در مجالس‏متعدد آن را املاء فرموده باشد و از اين رو، آن را مجالس نيز نامند.

امالى از نظر قوت اعتبار و دورى از احتمال سهو و نسيان، نظير اصل‏است، خاصه اگر املاء شيخ از روى كتاب مصحح، يا مستند به حافظه اوباشد. (مشروط بر اينكه اطمينان به حافظه وى داشته باشيم) .

پى‏نوشتها:

1.غير از آنچه گفتيم، طريق خاصى در كيفيت اختصار سند نزد شيخ صدوق وشيخ طوسى در كتاب من لا يحضره الفقيه و كتاب تهذيب معمول است كه خلاصه‏آن را در علم الحديث(تاليف نگارنده، ص 8)مى‏توان ديد.

2.المنجد، و نيز در منتهى الارب مى‏فرمايد:جمع فاعل، بر وزن فعاله‏منحصر به همين لفظ است، البته در جمع صاحب، صحب و اصحاب نيز استعمال‏شده است.

3.المنجد-المعجم الوسيط.

4.الصحابى:هو من لقي النبي صلى الله عليه و اله و سلم مؤمنا به و مات على الايمان(درايه‏شهيد و هدية المحصلين).الصحابي مسلم راي النبى.و قال الاصوليون:من طالت‏مجالسته(خلاصه مير سيد شريف).الصحابي من راى رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم في حال‏اسلام الراوي و ان لم تطل صحبته(اختصار علوم الحديث، ص 179).

5.الاصابة في معرفة الصاحبه، ص 4.

6.(منتهى الارب).اين جمع بر خلاف قياس آمده است، چه در جمع تابعى مى‏بايست تابعيين گفت.

7.مراتب تابعين و اتباع نيز مختلف است كه مى‏توان چنين خلاصه كرد:1.كبار تابعين چون سعيد بن مسيب، 2.طبقه وسطى چون حسن بصرى و ابن سيرين، 3.كسانى كه بيشتر روايتشان از طبقه اول است مانند زهرى و قتاده، 4.كسانى كه‏بيشتر از يك يا دو تن صحابى را درك نكرده‏اند، 5.كسانى كه همزمان دسته اخيربوده، ولى به ملاقات صحابه نايل نشده‏اند، مانند ابن جريج، 6.كبار اتباع تابعين، مانند مالك بن انس و سفيان ثورى(نقل به اختصار از تقريب التهذيب، ص 6/1).

8.كشاف اصطلاحات الفنون.

9.در وجه اشتقاق آن گفته‏اند كه اهل جاهليت پس از قبول اسلام، گوش شتران خود را مى‏بريدند تا در جنگ‏هاى مسلمانان با كفار مشخص بوده و جزءغنائم برده نشود و چنين شترى را مخضرم مى‏ناميدند.(علوم الحديث‏حاكم، ص 44).شهيد ثانى فرمايد:خضرم، اي قطع بين نظرائه.تهانوى گويد:اشتقاقه من‏قولهم لحم مخضرم، اى لا يدرى من ذكر او انثى، لتزددهم بين الطبقتين.

10.املاء و املال هر دو به اين معنى استعمال شده است.در قرآن مجيد آمده:

فهى تملى عليه بكرة و اصيلا(سوره فرقان، آيه 6)و ليملل الذى عليه الحق(بقره، 2).

11.علم الحديث.

12.تدريب الراوى، ص 4، طبع اول مصر در 1307.

13.من تحمل الحديث رواية و اعتنى به دراية، هو المحدث(كشاف‏اصطلاحات الفنون).

14.ابن سيد الناس فرموده:اما المحدث فى عصرنا فهو من اشتغل بالحديث‏رواية و دراية و جمع رواة و اصطلع على كثير من الرواة و الروايات فى عصره(تدريب‏الراوى، ص 7)قال الزركشى:اما الفقهاء فاسم المحدث عندهم لا يطلق الا على من‏حفظ سند الحديث و علم عدالة رجاله و جرحها دون المقتصر على السماع.(تدريب الراوى، ص 5).

15.ابو شامه گويد، علوم حديث‏سه است:الف)حفظ متون و شناسايى غريب‏الحديث و فهم آن. ب)حفظ اسانيد و معرفت رجال سند.ج)جمع حديث و سماع‏و نوشتن آن.ابن حجر پس از نقل كلام وى گويد:هر كس اين سه فن را جامع باشد، محدث كامل است و گر نه در مرتبه پايين‏ترى قرار دارد.(قواعد التحديث، صفحه 77).

16.قواعد التحديث.

17.كلينى در صدر سند قسمتى از احاديث كتاب كافى، سلسله سند را به(عدة‏من اصحابنا) افتتاح مى‏كند.

عده مزبور به تفاوت از سه جماعت تشكيل مى‏شود كه ما نام آنان را در علم‏الحديث ص 173، آورده‏ايم و مرحوم حجة الاسلام رشتى يكى از رسائل رجاليه‏خود را به شرح حال عده كلينى اختصاص داده است.و محقق كنى در توضيح المقال‏و علامه در فايده سوم خلاصة الاقوال فصلى در اين خصوص مرقوم داشته‏اند.

در اين ارجوزه اسامى عده كلينى آورده شده است:

عدة احمد بن عيس بالعدد خمسة اشخاص بهم تم السند على العليى 1 و العطار 2 ثم ابن ادريس 3 و هم اخيار ثم ابن كورة 4 كذا ابن موسى 5 فهؤلاء عدة ابن عيسى و ان عدة التى عن سهل 6 من كان فيه الامر غير سهل ابن عقيل 7 و ابن عون الاسدى 8 كذا على 9 بعد مع محمد 10 و عدة البرقى و هو احمد 11 على ابن الحسن و احمد 12 و بعد ذين ابن اذينة عنى و ابن ابراهيم 13 و اسمه على

1.ابن ابراهيم، 2.محمد بن يحيى، 3.احمد بن ادريس الاشعرى القمى، 4.داوود، 5.على الكمدانى، 6.بنزياد، 7.محمد، 8.جعفر، 9.ابن محمد بن‏علان خال محمد بن يعقوب، 10.ابن الحسن الصفار، 11.ابن خالد، 12.ابن‏محمد، 13.ابن هاشم القمى.

18.الذريعه ج 2، ص 126، علم الحديث-رجال بو على، ص 11-توضيح‏المقال كنى، ص 49(طبع ضميمه رجال بو على).و كان قد استقر امر المتقدمين‏على اربعماة مصنف لاربعماة مصنف سموها الاصول، فكان عليها اعتمادهم ثم‏تداعت الحال الى ذهاب معظم تلك الاصول، و لخصها جماعة في كتب خاصة‏تقريبا على المتناول(درايه شهيد، ص 19).

19.تدريب الراوى، ص 33.

20.تدريب الراوى، ص 33.

21.ديگر از مستخرجات صحيح بخارى.مستخرج برقانى و ابى احمد غطريفى‏و ابى عبد الله بن ابى ذهب و ابى بكر بن مردويه است.و از مستخرجات صحيح مسلم، مستخرج ابى جعفر بن حمدان و ابى بكر محمد بن رجاء نيشابورى و ابى بكر جوزقى‏و ابى حامد شاذكى و ابى الوالد قرشى و ابى عمران جوينى و ابى نصر طوسى‏و ابى سعيد حيرى است(ر.ك:تدريب الراوى، ص 33).