دراية الحديث

كاظم مدير شانه چى

- ۵ -


انواع اصطلاحات حديث

اصطلاحات حديث نوعا مربوط به كيفيت‏سلسله سند است و دراغلب آنها بين فريقين (شيعه و اهل سنت) اختلاف نيست.انواع اين‏اصطلاحات به نقل سيوطى (در تدريب الراوى از ابن صلاح و نواوى وبه نقل وى از حازمى (در كتاب العجاله) بالغ بر صد نوع است. (1)

شهيد ثانى، مجموع اصطلاحات حديث را سى نوع شمرده، ولى‏تمام اقسام مزبور، ضمن صحيح و حسن و موثق و ضعيف مندرج‏است، (2) لذا اقسام چهارگانه مزبور را انواع اصليه حديث گويند و اين‏چهار نوع تحت عنوان متواتر و آحاد داخل است.

متواتر و آحاد

در هر طبقه، خبر يا به وسيله افراد زيادى نقل شده كه معمولا هم آهنگى و اتفاق آنان بر دروغ ممكن نيست. (3) و يا فقط يك يا چند نفر كه به‏خودى خود از گفته آنان علم به مضمون خبر حاصل نمى‏شود، آن رانقل كرده‏اند.قسم اول را خبر متواتر و دوم را خبر واحد يا آحادمى‏نامند.

پيدا است كه خبر متواتر، مفيد علم به مضمون آن است (يعنى قهرااز خبر متواتر، علم به مفاد آن حاصل مى‏شود) منتها براى حصول علم‏از خبر متواتر شرايطى گفته‏اند. (4)

شرايط مزبور از اين قرار است:

1.قبلا شنونده عالم به مفاد خبر نباشد، زيرا با اطلاع قبلى ازمضمون خبر، حصول علم از ناحيه متواتر به منزله تحصيل حاصل‏است.

2.شنونده به واسطه تقليد يا وجود شبهه‏اى، اعتقاد به كذب يا نفى مضمون خبر نداشته باشد، مثلا فرقه‏هاى غير مسلمان چون به پيغمبراسلام معتقد نيستند، نمى‏توانند معجزات آن حضرت را كه به حد تواتررسيده بپذيرند.

3.مستند خبر دهنده، حسن (شنيدن يا مشاهده كردن) باشد نه دليل‏عقلى بر مفاد خبر.

محقق در معارج الاصول دو شرط ديگر نيز آورده:

1.رسيدن عدد مخبرين به حدى كه تواطى بر كذب نتوانند كرد.

2.وجود شرايط مزبور در تمام طبقات.

ولى اين دو شرط، شرط اصل تواتر است، نه شرط حصول علم ازخبر متواتر.وى از بعضى افراد، شروط ديگرى را، چون عدم اشتراك درمذهب يا وجود عدالت مخبرين، نقل نموده كه خود از آن جواب گفته است.

و اما خبر واحد اگر همراه و محفوف به قراينى باشد كه صدور آن رااز معصوم تثبيت كند، نزد تمام علما حجت است و به آن مى‏توان‏استدلال كرد.

قراين مزبور عبارت است از:1.وجود حديث در بسيارى از اصول‏اربعماة (درباره اصل و كتاب ر.ك:به همين كتاب) ، 2.تكرار حديث دريك اصل به طرق متعدده، 3.وجود حديث در يكى از اصولى كه جمع‏كننده آن اصل در شمار اصحاب اجماع باشد، 4.وجود حديث دركتابى كه بر امام عرضه شده و امام بر جمع‏آورى كننده آن ثنا فرموده، 5.

وجود حديث در كتبى كه مورد اعتماد و اعتناى پيشينيان شيعه بوده، مانند كتب بنى سعد و ابن مهزيار، 6.وجود حديث در كتبى كه امام عليه السلام‏صحت آن را امضاء فرموده، چون كتب بنوفضال كه درباره آنان فرموده:

خذوا ما رووا و ذروا ما راوا.

ولى اگر فاقد قراين مزبور باشد، جمعى آن را حجت ندانسته‏اند، (5)

ولى اكثر علماى فريقين خبر واحد را (جز در پاره‏اى از روايات كه جعل‏و ساختگى بودن آن مظنون است) حجت مى‏دانند، (6) گر چه جماعت‏اول نيز روايات كتب اربعه (كافى، من لا يحضره الفيه، تهذيب، استبصار)را محفوف به قراينى كه مفيد صدق است مى‏دانند، بنابر اين مى‏توان‏گفت:اختلاف در تعبير است نه در نتيجه و عمل.زيرا اغلب احاديثى كه‏در فقه بدان استدلال شده است در كتب اربعه آمده و بيشتر احاديث‏كتب اربعه يا از آن جهت كه خبر واحد حجت است و يا از آن رو كه‏محفوف به قراينى است كه صدق آن را مى‏رساند، مورد عمل مى‏باشد.

تقسيمات متواتر

خبر متواتر به لفظى و معنوى و اجمالى تقسيم شده است.

1.متواتر لفظى، خبرى است كه همه ناقلين، مضمون آن را به يك لفظ نقل كرده باشند و اين معنى به ندرت در اخبار وجود دارد. (7)

2.متواتر معنوى، آن است كه مورد تواتر قدر مشترك چند خبر باشدو به عبارت ديگر، مضمون چند حديث‏يكى، ولى قالب الفاظ آنهامتفاوت باشد، مانند شجاعت امير المؤمنين كه مفاد مشترك جمعى ازاخبار است. (8)

3.متواتر اجمالى و آن علم اجمالى به صحت‏يكى از چند حديثى‏است كه در يك موضوع وارد شده، مانند اخبار مختلفى كه براى‏حجيت‏خبر واحد استشهاد شده كه گر چه در يكان يكان آنها مى‏توان‏خدشه كرد، ولى صدور يكى از آن جمع، به تواتر اجمالى ثابت است.

مى‏توان گفت كه برگشت تواتر اجمالى نيز به همان قدر مشترك مفادچند خبر است كه تواتر معنوى مى‏نامند.

اقسام چهارگانه حديث

قدماى اماميه، خبر را به صحيح و غير آن تقسيم مى‏كردند و براى‏صحيح نزد آنان شرايطى بوده است و اجمالا خبرى را كه افراد مورداطمينان و وثوق نقل كنند يا مقارن و معتضد به جهاتى باشد كه موجب‏وثوق گردد، صحيح مى‏دانستند، ولى محدثين اهل سنت از دير زمان‏حديث را به سه نوع اصلى منقسم مى‏كردند:صحيح و حسن و ضعيف.

اصطلاح مزبور، با اضافه قسم چهارمى به نام موثق، از زمان سيد بن‏طاووس (9) به نقل صاحب معالم در منتقى الجمان) يا علامه حلى (10)

(به نقل شيخ بهايى در مشرق الشمسين) بين اماميه نيز معمول گرديد.

شهيد ثانى و شيخ بهايى قسم پنجمى بر اين اقسام افزوده‏اند و آن‏حديث قوى است.

قوى

خبرى است كه تمامى افراد زنجيره حديث، امامى مذهب باشند، گر چه‏نسبت‏به بعضى از آنان مدح و ذمى نرسيده باشد، مانند نوح بن‏دراج. (11)

صحيح

خبرى است كه سلسله سند توسط رجالى موثق (12) و امامى مذهب به‏معصوم متصل گردد. (13)

الف) اهل سنت و جمعى از اماميه، مانند والد شيخ بهايى، قيد عدم‏شذوذ و عدم علت را در تعريف، اضافه كرده‏اند.مراد از شذوذ آن است‏كه با حديث مشهور معارض نباشد و منظور از علت، عبارت است ازعيب غير آشكارى كه موجب ضعيف حديث‏شود، چون ارسال سند كه‏به حسب ظاهر مسند باشد.

ب) بعضى چون بخارى در صحيح، ملاقات راوى را با مروى عنه نيزشرط صحت دانسته‏اند، ولى اين شرط نزد مسلم و ديگران از اهل سنت‏و نيز نزد اماميه معتبر نيست، منتهاى وايت‏شخصى از ديگرى، ظهور درملاقات و اخذ از وى دارد و وجود واسطه بين راوى و مروى عنه خلاف‏ظاهر است.

ج) شافعى و سخاوى و به تبع آنان جمع ديگرى از پيشوايان اهل‏سنت، مذهب خاصى را شرط قبول روايت ندانسته و روايات ثقات‏مذاهب را قبول دارند (ر.ك:قواعد التحديث ص 164) خطيب بغدادى از على بن مدينى (از پيشوايان حديث اهل سنت‏است) نقل مى‏كند كه مى‏گفت:اگر حديث اهل كوفه را به جهت تشيع‏رد كنيم، كتابهاى حديث از بين مى‏رود. (الكفايه خطيب ص 129) .

تبصره 1.در توثيق راوى چنانچه علت آن ذكر نشود، همان كافى است، ولى اگر علت‏ياد شود، بايد در آن دقت و بررسى كرد و چه‏بسيارى از جهات كه براى تعديل و توثيق راوى ذكر شده كه براى اين‏منظور كافى نيست، مانند وكالت از امام يا داشتن كتاب (له اصل اوكتاب) و مانند اينها. (رجوع كنيد به مقدمه رجال آيت الله خويى) .

تبصره 2.صحيح گاهى به حديثى كه سلسله راويان آن مذموم‏نباشند، اطلاق گرديده، اگر چه مرسل يا منقطع باشد.

تبصره 3.صحيح مضاف، حديثى است كه روات آن تا شخصى كه‏حديث از وى نقل مى‏شود، صحيح باشد، گر چه سلسله سند از آن‏شخص تا معصوم، صحيح نباشد، چه مرسل باشد يا منقطع يا غير آن‏دو، مثلا گفته شود:صحيحة ابن ابى عمير عن رجل عن ابيعبد الله.

تبصره 4.گاهى نيز صحيح بر حديثى كه سالم از طعن باشد، اطلاق‏شده گر چه مرسل يا مقطوع باشد يا بعضى روات آن غير امامى باشند، مثلا مى‏گويند صحيحة ابن ابى عمير با اينكه روايت مزبور مرسل است، يا اينكه علامه در خلاصة الاقوال فرموده:طريق صدوق در من لا يحضره‏الفقيه به معاوية بن ميسره...صحيح است‏با اينكه وى توثيق نشده.وهمچنين نقل اجماع نموده‏اند بر صحت‏حديثى كه با شرايط صحت ازابان بن عثمان يا ديگر اصحاب اجماع (ر.ك:اصحاب اجماع) نقل‏شود، با اينكه ابان خود فتحى مذهب است.

تبصره 5.صحيح، به اعتبار مراتب بر سه قسم است:1.اعلى كه‏اتصاف تمامى راويان به وثاقت، به علم يا به شهادت دو عادل باشد.2. اوسط:در صورتى است كه اتصاف به وثاقت‏يك نفر يا همه راويان‏زنجيره حديث، به قول يك عادل صورت گيرد 3.ادنى: درجايى است‏كه اتصاف مزبور به ظن اجتهادى تحقق يابد (14)

تبصره 6.مراتب صحيح نزد اهل سنت‏بدين قرار است:

الف) حديثى است كه با وجود شرايط صحت در هر دو صحيح(بخارى و مسلم) آمده باشد و معمولا چنين حديثى را متفق عليه وصحيح اعلى مى‏نامند.

ب) حديثى است كه فقط در صحيح بخارى ذكر شده باشد.

ج) حديثى است كه تنها در صحيح مسلم آمده باشد.

د) حديثى است كه واجد شرايط شيخين (بخارى و مسلم) باشد، ولى در صحيحين ذكر نشده باشد.

تبصره 7.چنانچه حديث‏به يكى از جهات ذيل تاييد شود، نزد كليه‏علماء مقبول است.امور مزبور، عبارت است از تاييد و اعتضاد حديث‏به دليل قطعى مانند عموم كتاب الله يا فحواى حكمى كه در قرآن آمده ياخبر متواتر.

تبصره 8.حديث (گر چه از لحاظ سند صحيح باشد) به واسطه مخالفت‏بامضمون كتاب يا نت‏يا اجماع يا به جهت اعراض اكثر علماء از مضمون آن يا به واسطه معارضه با خبر قوى‏تر مردود مى‏گردد. (15) (16)

حسن (17)

خبر متصلى است كه تمامى سلسله سند امامى مذهب و ممدوح‏باشند، (18) ولى تنصيص بر عدالت هر يك نشده باشد يا بعضى ممدوح و بقيه ثقه باشند. (19)

گاهى حسن بر روايتى كه روات آن تا يك نفر معين، متصف به وصف‏مزبور باشد اطلاق شده است. (20)

حسن كالصحيح

روايتى است كه راجع به راويان آن مدحى كه تالى وثاقت است ذكرشده باشد يا راوى از اصحاب اجماع باشد. (راجع به اصحاب اجماع، رجوع كنيد به علم الحديث پاورقى ص 119)

حسن الاسناد

در اصطلاح اهل سنت روايتى است كه سند آن حسن باشد، ولى متن‏حديث‏به واسطه شذوذ يا علت، حسن نباشد.

موثق

موثق خبرى است كه نسبت‏به كليه افراد سلسله سند در كتب رجال شيعه (21) تصريح به وثاقت‏شده باشد، اگر چه بعضى از افراد زنجيره‏حديث غير امامى باشند، مانند على بن فضال و ابان بن عثمان.

گاهى از روايت موثق به قوى تعبير شده است. (22)

ضعيف

خبرى است كه شروط يكى از اقسام نامبرده (صحيح، حسن، موثق، قوى) در آن جمع نباشد، (23) ولى گاهى ضعيف بر روايت مجروح، اطلاق شده. (24) (25)

انواع ضعيف بدين قرار است:

موقوف، مقطوع و منقطع، معضل، شاذ، منكر، متروك، معلل، مضطرب، مقلوب، مدلس، مرسل (قواعد التحديث، ص 40 و 120) .

تبصره 1.ضعيف به اصطلاح اهل سنت، حديثى است كه صحيح وحسن نباشد.در بيقونيه آمده (و كل ما عن رتبة الحسن قصر فهو الضعيف‏و هو اقساما كثر) .هر حديثى كه در مرتبه نازلتر از حسن باشد، ضعيف‏است و اقسام ضعيف زياد مى‏باشد.

تبصره 2.در شرح بيقونيه فرمايد:فاقد شروط قبول را ضعيف نامندو شروط قبول شش امر است: 1.اتصال سند، 2.عدالت، 3.ضبط، 4.

فقدان شذوذ، 5.فقدان علت، 6.فقدان روايت معارض.آنگاه اقسام‏ضعيف را به اعتبار فقدان هر يك از شروط نامبرده بازگو مى‏نمايد.

تبصره 3.موجبات ضعف حديث‏به قرار ذيل است:

1.كذب راوى در حديث كه موسوم است‏به (موضوع) ، 2.اتهام وى به كذب كه موسوم است‏به (متروك) ، 3.كثرت خطاى وى كه موسوم است‏به (منكر) ، (26) 4.غفلت راوى از اتقان در نقل كه موسوم است‏به (منكر) ، 5.فسق راوى، كه چون بيشتر موجب جعل حديث مى‏شود موسوم است‏به (موضوع) ، 6.روايت راوى بر سبيل توهم (27) كه موسوم است‏به (معلل) ، 7.مخالفت در نقل روايت‏به اثقات كه اگر به واسطه تغيير سند باشدموسوم است‏به (مدرج) ، 8.مجهول بودن راوى كه موسوم است‏به (مجهول) ، 9.بودن راوى از اهل بدعتى كه ناشى از شبهه باشد كه موسوم است‏به (متروك) ، 10.كم حافظگى راوى كه اگر هميشگى باشد، موسوم است‏به (شاذ) واگر به واسطه پيرى و عوارض ديگر باشد، موسوم است‏به (مختلط) . (28)

پى‏نوشتها:

1.قواعد التحديث، ص 79.تدريب الراوى، ص 14.

2.محدثين اهل سنت‏حديث را به سه نوع اصلى منقسم مى‏دانند:صحيح وحسن و ضعيف، بنابر اين، موثق نزد آنان در شمار مصطلحات نيست.(ر.ك:شرح‏زرقانى بر بيقوينيه، ص 14).

3.فان بلغت‏سلاسله فى كل طبقه حدا يؤمن معه تواطئهم على الكذب‏فمتواتر و يرسم بانه خبر جماعه يفيد بنفسه القطع بصدقه(وجيزه).

الخبر اما ان يكون له طرق بلا عدد فمتواتر و هو المفيد للعلم اليقينى بشروط(شرح نخبه).

نزد محققين، عدد معينى در بلوغ به حد تواتر شرط نيست.ابن حجر در شرح‏نخبه فرمايد:لا معنى لتعيين العدد على الصحيح و منهم من عينه فى الاربعة قيل فى‏الخمسة و قيل فى العشرة و قيل فى الاثنى عشر و قيل فى الاربعين و قيل فى‏السبعين.

4.شهيد ثانى در درايه و پسرش در معالم الاصول.

5.مانند ابن قبه و سيد مرتضى كه اولى حتى عمل به آن را مخالف عقل‏مى‏شمارد.(ر.ك: معارج محقق و به رسائل شيخ انصارى، اوائل باب حجيت ظن)اين نسبت‏به جمعى مانند شيخ طوسى و محقق حلى داده شده است.(ر.ك:به‏همين مدرك).شيخ بهايى در وجيزه فرمايد و قد عمل بها المتاخرون وردهاالمرتضى و ابن زهره و ابن البراج و ابن ادريس و اكثر قدمائنا...و لعل كلام المتاخرين‏عند التامل اقرب.ايضا فرمايد:و الشيخ على ان خبر المتواتر ان اعتضد بقرينة، الحق‏بالمتواتر في ايجاب العلم و وجوب العمل، و الا فيسميه خبر آحاد و يجيز العمل به‏تارة و منعه اخرى.

شهيد ثانى در درايه خود مى‏فرمايد:تمام كسانى كه خبر واحد را حجت‏مى‏دانند، به خبر صحيح، مشروط بر اين كه شاذ يا معارض با خبر صحيح ديگرى‏نباشد، عمل مى‏كنند، منتها بعضى مانند شيخ، خبر حسن، و جمعى چون محقق درمعتبر و شهيد در ذكرى، خبر موثق را نيز حجت مى‏دانند.بعضى نيز به خبر ضعيف-اگر مورد عمل مشهور اصحاب بوده باشد-عمل نموده و حتى بر خبر صحيحى كه‏شهرت عملى نداشته مقدم مى‏دارند، سپس ضمن تحقيقى مى‏فرمايد: شهرت عملى‏بين اصحاب ممكن نيست، چه اينكه قبل از شيخ طوسى، جمعى چون سيد مرتضى‏عمل به خبر واحد را منع مى‏كنند و جمعى بدون در نظر گرفتن شرايط صحت‏حديث، هر گونه حديثى را جمع و تدوين نموده‏اند و پيدا نمودن فتواى عالمان فقه‏بدون در نظر گرفتن حال اين دو فريق، ممكن نيست، منتها شيخ، چون در كتب‏فقهى خود به بعضى اخبار ضعيف عمل نموده و ديگران نيز از وى پيروى كرده‏اند، گمان شده كه عمل به چنين احاديثى، مشهور است.در صورتى كه اصل عمل، به‏شيخ طوسى برگشت مى‏كند.(درايه شهيد، ص 29)

6.اول كسى كه راجع به حجيت‏خبر واحد سخن گفته، شافعى در(الرساله)است و از علماى پيشين اماميه سيد مرتضى در الذريعه و شيخ طوسى در عدة‏الاصول و از متاخران شيخ انصارى در فرائد الاصول به تفصيل در اين زمينه بحث‏نموده‏اند.از اهل سنت ابن حجر نيز به تفصيل در فتح البارى(ضمن شرح باب ما جاءفي اجازة خبر الواحد)سخن گفته است.

7.حتى شهيد ثانى تواتر را در هيچ حديثى ثابت نمى‏داند و فقط حديث(من‏كذب على متعمدا فليتبوا مقعده من النار)را ممكن التواتر مى‏شمارد.والد شيخ‏بهايى نيز حديث غدير را متواتر مى‏داند، ولى جمعى احاديث متواتر را فزون‏تر ازاين مى‏دانند و در مورد عده‏اى از اخبار قايل به تواتر شده‏اند.

اما حديث(من كذب)را 62 نفر از صحابه از پيغمبر نقل نموده‏اند و در طبقات‏بعدى بر عده ناقلين افزوده شده.(ر.ك:درايه شهيد ثانى، ص 16، وصول الاخبار، ص 77، علوم الحديث، ص 150) .

8.محقق قمى براى متواتر معنوى اقسامى تصوير كرده كه در(مقياس‏الدرايه)از وى بازگو شده است.

9.سيد بن طاووس، جمال الدين احمد بن موسى بن جعفر بن طاووس(متوفاى 637 ه.)كه در فقه و رجال صاحب تاليفاتى است.وى برادر رضى الدين‏على است كه در كتب دعا معمولا از وى به سيد بن طاووى تعبير شده است.

10.حسن بن يوسف بن مطهر حلى معروف به علامه و ملقب به آيت الله ازبزرگان اماميه و شاگرد محقق حلى(صاحب شرايع)است كه كتب گرانمايه‏اى در فقه‏و اصول و رجال تاليف فرموده وفاتش در سال 726 ه.در سن 77 سالگى واقع‏شد.در نخبة المقال فرموده:

و آية الله ابن يوسف الحسن سبط مطهر فريدة الزمن علامة الدهر جليل قدره ولد رحمة( 648)و عز(77)عمره

11.و قد يطلق القوى على ما يروى الامامى غير الممدوح و لا المذموم(درايه‏شهيد، ص 26...): او مسكوت عن مدحهم و ذمهم فقوى(وجيزه):

12الفاظى كه مفيد توثيق راوى است، عبارت است از:ثقه، عين، وجه، مشكور، شيخ الطائفه، حجة.

عين:به معنى ميزان است جنان كه حضرت صادق از ابو الصباح كنان به ميزان‏تعبير فرمود.وجه:به اعتبار توجه مردم به وى براى اخذ حديث و معالم دين‏استعمال مى‏شود(شعب المقال نراقى 10).خطيب در كفايه فرموده:بهترين الفاظمدح عبارت است از حجة، ثقة.

13.سلسله السند امام اماميون ممدوحون به التعديل، فصحيح و ان شذ(وجيزه).اهل سنت عدم شذوذ و عدم علت را نيز در صحت‏حديث‏شرط مى‏دانند.

ابن حجر(در شرح نخبه الفكر، ص 12)فرمايد:خبر الاحاد بنقل عدل تام الضبطمتصل السند غبر معلل و لا شاذ، هو الصحيح، نووى در تقريب فرمايد:هو ما اتصل‏سنده بالعدول الضابطين من غير شذوذ و لا علة، ص 14.بيقونى فرمايد:(اولها الصحيح و هو ما اتصل اسناده و لم يشذو لم يعل)(يرويه عدل ضابط‏عن مثله معتمد فى ضيطه و نقله).

14.منظور از ظن اجتهادى، احتمال راجحى است كه از استصحاب عدالت‏يااصالة عدم الفسق يا ظاهر الحال، حاصل شود.

15.وصول الاخيار، ص 80.

16.راجع به تعارض دو خبر رجوع كنيد به(علم الحديث)تاليف نگارنده.

17.روايت‏حسن از آن جهت‏بدين نام مسمى شده است كه نسبت‏به اسناد آن‏حسن ظن داريم.

18.حسن به اصطلاح اهل سنت‏خبر مسندى است كه راويان آن، نزديك به‏درجه وثاقت‏باشند يا حديث مرسلى است كه مرسل آن ثقه باشد، ولى در هر حال‏بايد خالى از شذوذ و علت‏باشد، (قواعد التحديث، ص 102)قال الخطابى:هو ماعرف مخرجه و اشتهر رجاله و عليه مدار اكثر الحديث و يقبله اكثر العماء و استعمله‏عامة الفقهاء، (مقدمه ابن صلاح، ص 15.تقريب النواوى، ص 87).سيوطى درشرح عبارتى كه از خطابى نقل گرديده، مى‏گويد:فاخرج بمعرفة المخرج، المنقطع وحديث المدلس قبل بيانه(تدريب الراوى، ص 87).

زرقانى روايت‏حسن را دو قسم نموده:حسن لذاته و حسن لغيره.و اولى راچنين تعريف نموده:«هو ما اشتهر رواته بالصدق و الامانة و لم تصل في الحفظ والاتقان رتبة رجال الصحيح‏»(شرح بيقونيه، ص 24)، بنابر اين مى‏توان گفت:حديث‏حسن به اصطلاح فريقين حديث نازل‏تر از صحيح است، لذا در مقدمه ابن صلاح‏آمده:چنانچه راوى حديث از درجه اهل حفظ و اتقان پايين‏تر باشد، ولى مشهور به‏صدق و ستر باشد، حديث مزبور حسن است.

19.الفاظ مفيد مدح:متقن، حافظ، ظابط، مشكور، زاهد، قريب الامر، (ر.ك:

رواشيح السماويه، ص 59-رجال كنى-مقدمات رجال بو على، ص 12-دراية‏مروج).

20.چنان كه علامه، طريق صدوق را در من لا يحضره الفقيه به سماعة بن‏مهران حسن شمرده. با اين كه سماعه واقفى مذهب است.(درايه شهيد، ص 25)

21.قيد مزبور( تصريح به وثاقت در كتب شيعه)از اين لحاظ است كه نسبت‏به بعض راويان حديث در كتب رجال اهل سنت تصريح به وثاقت‏شده است، ولى‏از اين رو كه آنان كليه صحابه را عادل مى‏دانند و به جهات ديگر، اين تعديل از نظراماميه معتبر نيست.

22.و اما غير الاماميين او بعضا مع تعديل الكل فموثق و يسمى قويا ايضا(وجيزه).

23.و ما عدا هذه الاربعة(اى الصحيح و الحسن و الموثق و القوى)ضعيف، (وجيزه).

24.درايه شهيد، ص 28.

25.جرح در مقابل تعديل استعمال مى‏شود و مراد از جرح، وجود صفتى است‏كه حديث را از درجه صحت پايين آورده موجب ضعيف گردد.الفاظ جرح راوى‏عبارت است از:ضعيف، مضطرب، غال، مرتفع القول، متهم، ساقط، ليس بشى، كذوب، وضاع، يروى عن الضعفاء، لا يبالى عن اخذ، يعتمد المراسيل.الفاظ ذيل نيز مورد اختلاف است:يعرف حديثه و ينكر، ليس بنقى السند(وجيزه شيخ‏بهائى).

26.بنابر راى كسى كه در منكر، مخالفت‏با قواعد را شرط نمى‏داند.

27.منظور از توهم راوى آن است كه حديث مرسل يا منقطعى را طورى نقل‏كند كه گمان شود حديث مزبور متصل است و يا حديثى را در حديث ديگر واردسازد يا چند سند را با هم مخلوط كند.

28.تهانوى در كشاف اصطلاحات الفنون از كتاب خلاصة الخلاصه اقسام‏حديث ضعيف را دوازده قسم به اسامى ذيل مى‏شمارد:1.موقوف، 2.مقطوع، 3.مرسل، 4.منقطع، 5.معضل، 6.شاذ، 7. منكر، 8.معلل، 9.مدلس، 10.مضطرب، 11.مقلوب، 12.موضوع.

در قواعد التحديث، ص 120.اقسام ذيل را بر آنچه نام برديم اضافه مى‏كند:1.متروك، 2. مختلق، ولى مى‏توان گفت اغلب اقسام ياد شده، اصطلاحامتروك است و قسمتى نيز(چون منقطع و مرسل)با وجود معارض متروك‏مى‏باشد.و اما مختلق، نام ديگرى از حديث موضوع است، بنابر اين اقسام ضعيف‏همان دوازده قسم است كه در آغاز ياد كرديم.