سحر آموختگان مـردم ديـده بـه هـر سو نگرانند هنوز چشـم در راه تـو، صاحب نظرانند هنوز لالـهها، شعله كش از سينه داغند به دشت در غـمت، هـمدم آتـش جگرانند هنوز از سـراپرده غـيبت خـبرى باز فرست كـه خـبر يـافتگان، بـىخبرانند هنوز! آتـشى را بـزن آبـى بـه رخ سوختگان …
ادامه نوشته »