بایگانی برچسب: غزل

غزل غربت

غزل غربت کشـيده  جـذبه چشـمانت، مـرا به خلوت بيداران نـثار  مـقدم سـبزت بـاد، شکوفـه هاى گل باران خوشم به جرعه اى از آن مى، که در کلام تو مى جوشد کم  از کرامـت دريـا نـيست، نـم پيـاله هشياران چه روزهـاى غـريبى را، در انـتظار تـو سـر کرديم طـنين غـربت مـا را داشـت، صداى طبل عزاداران درون سـيـنه يـارانت، زلال عـاطفه …

ادامه نوشته »

غزل ظهور

غزل ظهور نـشسته  ام  بـه گذرگاه ناگهانى سرخ                  در  انـتظار  خـطر، زيـر آسمانى سرخ نـشسته ام كـه بچيـنم عبور توفان را                  زجـاده  هـاى اسـاطيرى زمانى سرخ بـر  آن  سـرم كه بخوانم نمازى از آتش                  اگر  كـه  شعله بگويد، شبى اذانى سرخ تـمام هـستى من، دفترى غزل – آتش                 …

ادامه نوشته »

غزل بهار

غزل بهار آه  مـى کشـم تـو را، بـا تـمام انتظار پر شکوفـه کن مـرا، اى کرامـت بـهار در رهت به انتظار، صف به صف نشسته اند کروانــى از شـهيد، کاروانـى از بـهار اى بـهـار مـهـربان، در مـسير کاروان گل  بپاش  وگل  بپاش،  گل بکار وگل بکار بـر  سرم نمى کشى، دست مهر اگر، مکش تـشـنه مـحـبتند، لالـه هـاى داغ دار …

ادامه نوشته »

غزل آرزو

غزل آرزو خـواب  ديدم، خواب دريا را خواب ديدم آسمان را نيز اولـين  طـوفان خـلقت را، آخـرين آتشفشان را نيز اين  که گفتم خواب بود، آرى، من ولى در اوج بيدارى گشـته  ام بـا پاى خاک آلود، کوچه هاى آسمان را نيز اى  پرى آواى دشـتستان، خون فايز، اى دو بيتى خوان مـن تو را بسيار مفتونم، آن در چشم …

ادامه نوشته »

غزل انتظار

غزل انتظار از  انـتظار خـسته ام ويا دلم گرفته است؟ تـو مدتى است رفته اى، بيا دلم گرفته است نگاه  سـرد پنجره به کوچه خيره مانده بود گمـان کنـم بداند او چرا دلم گرفته است گذشـتم  از هزاره ها در امتداد دورى ات بـه  ذهن من نمى رسد کجا دلم گرفته است به چشم خود نديده ام شکوه چهره ى …

ادامه نوشته »

غزل

غزل سرو چمن اى ماه من در محفلم شو محزون دل ديوانه ام در محفلم شو آخر تو رحمى بر من بيچاره بنما اى مونس ديراينه ام در محفلم شو شب تا سحر چشمم بود در انتظارت اى همدم تنهائيم در محفلم شو بس بى وفائى كرده اى جانم ربودى بهر خدا كن تو وفا در محفلم شو شب همچو …

ادامه نوشته »