بایگانی برچسب: كتاب : احسن القصص شرح مستند داستان حضرت يوسف (ع)

مدت عمر و محل دفن يوسف (عليه السلام )

مدت عمر و محل دفن يوسف (عليه السلام ) در احوال يعقوب آمده است چون آن حضرت از دنيا رفت ، يوسف طبق وصيت پدر جنازه اش را به فلسطين برد و در كنار قبر ابراهيم و اسحاق دفن نمود و به مصر بازگشت . در اين كه يعقوب پس از ورود به مصر چند سال در آنجا زيست ، …

ادامه نوشته »

سپاس نعمت و آخرين درخواست از خدا

سپاس نعمت و آخرين درخواست از خدا در اين جا يوسف صديق روى نياز خود را به سوى پروردگار بى نياز كرده و به منظور سپاس نعمت هاى الهى چنين مى گويد: پروردگارا تو بودى كه اين فرمانروايى را به من دادى و تعبير خواب را به من آموختى ، تويى آفريدگار آسمان ها و زمين پروردگار مرا مسلمان و …

ادامه نوشته »

شكرانه نعمت هاى الهى

شكرانه نعمت هاى الهى يوسف سپاسگذارى كه هر چه دارد همه را از الطاف حق تعالى مى داند و همه جا دست عنايت حق را بالاى سر خود ديده است ، در اين جا به چند نعمت بزرگ از نعمت هاى بى شمار الهى كه در طول اين مدت شامل حالش ‍ شده بود، اشاره مى كند و مراتب سپاس …

ادامه نوشته »

تعبير خواب يوسف

تعبير خواب يوسف مراسم اين استقبال تاريخى و ديدار هيجان انگيز به پايان رسيد و كاروان كنعانيان به سوى مصر حركت كردند و يوسف و مردم مصر نيز به شهر مراجعت نمودند. براى برادران ديدن مصر تازگى نداشت ، ولى براى يعقوب و افراد ديگر خانواده اش اين سرزمين تاريخى ، جالب و ديدنى بود. به خصوص وقتى كه چشمانش …

ادامه نوشته »

مهاجرت به مصر

مهاجرت به مصر ورود پسران اسرائيل به كنعان و بينا شدن يعقوب و درخواستشان از پدر در مورد طلب آمرزش از خداوند متعال و وعده پدر در اين باره ، همگى به سرعت انجام شد و در پى آن پيغام يوسف و وضع كنونى و شوكت و عظمتش را در مصر به اطلاع پدرش رساندند و روح تازه اى در …

ادامه نوشته »

پايان دوران فراق و جدايى

پايان دوران فراق و جدايى خاندان يعقوب و زنان و خانواده پسران آن حضرت بى آن كه بدانند در مصر چه گذشته و به دنبال اين سفر پر بركت چگونه سرنوشت زندگى آنها عوض ‍ شده است ، شب و روز خود را به انتظار ورود سرپرستان خويش سپرى مى كردند و هر چه زمان ورود آنها نزديك تر مى …

ادامه نوشته »

شادى و شعف

شادى و شعف پسران يعقوب ديگر از خوشحالى در پوست خود نمى گنجند و سر از پا نمى شناسند، زيرا اولا با شناختن يوسف ديگر در مصر احساس غربت نمى كنند، بلكه خود را نزديك ترين افراد به عزيز مصر دانسته و غرور و عظمتى در آنها پديد آمده و از اين جهت خيالشان آسوده شده است . ثانيا نويد …

ادامه نوشته »

اعتراف به گناه

اعتراف به گناه در چنين موقعيتى براى پسران راهى جز اقرار به فضيلت و برترى يوسف و چاره اى جز اعتراف به خطا باقى نماند. فرزندان اسرائيل سرشان را بلند كرده و گفتند: به خدا سوگند كه خدا تو را بر ما برترى داده و ما خطا كار بوديم (139) يعنى هم در اين فكر كه خيال مى كرديم مى …

ادامه نوشته »

اما بدانيد كه …

اما بدانيد كه … پسران يعقوب سراپا گوش شده اند و دقيقا به سخنان عزيز مصر كه اكنون فهميده اند همان برادر كوچكشان يوسف است گوش فرا مى دهند. از طرفى شوق بى اندازه اى به آنان دست داده بود و در پوست خود نمى گنجيدند و نمى دانستنند يوسف چه مى خواهد بگويد و آنها از كجا بايد سخن …

ادامه نوشته »