3 پرورش يك نيروى ضربتى انقلابى

3 پرورش يك نيروى ضربتى انقلابى

 

سرانجام لازم است گروهى هر چند در اقلّيّت باشند در اين جهان پرورش يابند كه هسته اصلى ارتش انقلابى آن مصلح بزرگ را تشكيل دهند.

بايد در ميان اين جهنّم سوزان، گلهائى برُويَد تا مقدّمه گلستانى گردد; بايد در اين شوره زار نهالهايى تربيت شوند تا پيام آور بهار براى دگران باشند.

بايد افرادى فوق العاده آگاه، شجاع، دلسوز; فداكار و جانباز براى اين كار تربيت شوند هرچند نسلهايى براى اين منظور يكى پس از ديگرى بگذرند تا ذخاير اصلى آشكار گردد و عناصر اصلى انقلاب فراهم شود، و اين نيز زمان مى خواهد.

امّا اين كه چه كسى بايد عهده دار پرورش اينگونه افراد گردد؟

بايد به خاطر داشته باشيم كه اين برعهده همان رهبر بزرگ است كه به طور مستقيم يا غير مستقيم دست به چنين برنامه اى بزند (شرح بيشتر پيرامون اين موضوع بخواست خدا در بحث آينده خواهد آمد).

در روايات اسلامى يكى از علل طولانى شدن غيبت امام(عليه السلام) مسأله امتحان و آزمون عمومى مردم; و انتخاب اصلح ذكر شده كه ممكن است اشاره به همين موضوع باشد.

توضيح اينكه: آزمونهاى انسانى الهى، همچون آزمونهاى به خاطر آگاهى بيشتر به حال آزمون شوندگان نيست، بلكه به معنى پرورش استعدادها و آشكار ساختن شايستگيها و جدا شدن صفوف از يكديگر است.

و به تعبير ديگر، هدف آنها تربيت و تكامل يا ايجاد آمادگى است; زيرا احاطه علمى خداوند نسبت به همه چيز هر گونه هدف آگاهى طلبى را از آزمونهاى الهى سلب مى كند.

از مجموع اين بحث روشن شد كه چرا غيبت مهدى بايد اين گونه طولانى باشد.

 

 

3 فلسفه وجود امام به هنگام غيبت

 

سؤال ديگرى كه درباره عقيده شيعه و ويژگيهاى آن، پيرامون وجود مهدى(عليه السلام) پيش مى آيد اين است كه:

امام(عليه السلام) در هر حال رهبر و پيشوا است و وجود يك رهبر در صورتى

مى تواند مفيد باشد كه تماسّ مداوم با پيروان خود داشته باشد; امام غائب از نظر، و ناپيدا، چگونه مى تواند نقش رهبرى خود را ايفا كند!؟

به تعبير ديگر، زندگى امام(عليه السلام) در دوران غيبت يك زندگى خصوصى است نه يك زندگى اجتماعى در صورت يك پيشوا، با اين حال حق داريم بپرسيم اين ذخيره الهى چه اثر عمومى براى مردم مى تواند داشته باشد و چه نوع بهره اى مردم مى توانند از وجود او ببرند؟

او به چشمه آب زلال حيات مى ماند كه در ظلمات باشد و كسى را در دسترسى به وجود او باشد!

بعلاوه، اصولا آيا مفهوم غايب شدن امام(عليه السلام) اين است كه وجودش به يك روح نامرئى يا امواج ناپيدا و اثيرى و امثال اينها تبديل شده؟ آيا اين با علم سازگار است؟

* * *

اين سؤال ـ بدون شك ـ سؤال مهمّى است; ولى اشتباه است كه گمان كنيم بى جواب مانده; امّا اجازه بدهيد نخست به پاسخ جمله اخير بپردازيم كه مايه سوء تفاهم ناجورى براى گروهى گرديده است و پس از روشن شدن آن به سراغ بقيّه سؤالها مى رويم.

صريحاً بايد گفت، مفهوم غائب بودن امام(عليه السلام) ـ چنان كه اشاره كرده ايم ـ هرگز اين نيست كه وجود امام(عليه السلام) در عصر غيبت يك وجود نامرئى و رؤيائى است كه به يك وجود خيالى و پندارى شبيه تر از يك وجود عينى باشد.

بلكه، او از نظر زندگى، يك زندگى طبيعى عينى خارجى دارد، منتها با عمرى طولانى; در ميان مردم و در دل جامعه ها رفت و آمد دارد; و در نقاط مختلف زندگى مى كند; و اگر استثنايى در زندگى او هست همين است كه او از يك عمر طولانى برخوردار است; همين و بس.

او بطور ناشناس در جامعه انسانى زندگى مى كند، و هيچ كس درباره غيبت او جز اين نگفته است; و چقدر فرق است ميان «ناشناس» و «نامرئى»!

حال كه اين سوء تفاهم برطرف شد، به سراغ اين موضوع مى رويم كه:

بسيار خوب، ولى اين چنين زندگى ممكن است براى يك فرد عادى قابل توجيه باشد، امّا آيا براى يك رهبر ـ آنهم يك رهبر بزرگ الهى ـ قابل قبول است؟!

شاگردى كه معلّم خود را نشناسد، بيمارى كه به وجود طبيب و مطبّ او پى نبرد، تشنه اى كه از چشمه آب بى خبر باشد ـ هر چند در نزديكى او قرار داشته باشد ـ چه بهره اى مى توانند ببرند؟!

* * *

جالب اين كه:

اين سؤال تنها امروز براى ما مطرح نيست; از روايات اسلامى بر مى آيد كه حتّى پيش از تولّد مهدى(عليه السلام) در عصر امامان پيشينش مطرح بوده و به هنگامى كه آنها سخن از مهدى و طول غيبتش به ميان مى آوردند، با چنين سؤال روبه رو مى شدند و با آغوش باز به آن پاسخ مى گفتند كه نمونه اى از آنها را ذيلا از نظر مى گذرانيم:

فايده وجود امام در دوران غيبت(1)

 

در احاديث متعدّد و گوناگونى كه در زمينه فلسفه و فايده وجود امام(عليه السلام) در دروان غيبت به ما رسيده، تعبير بسيار پر معنى و جالبى در يك عبارت كوتاه ديده مى شود كه مى تواند كليدى باشد براى گشودن اين رمز بزرگ و آن اين كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در پاسخ اين پرسش كه چه فايده اى وجود مهدى(عليه السلام) در عصر غيبتش دارد فرمود:

 

«اى والّذى بعثنى بالنبوّة انّهم ينتفعون به، و يستضيئون بنور ولايته فى غيبته كانتفاع النّاس بالشّمس و ان جلّلها السّحاب(2); آرى سوگند به خدايى كه مرا به نبوّت برگزيده، مردم از
نور رهبرى او در دوران غيبتش بهره مى گيرند همانگونه كه از خورشيد به هنگام قرار گرفتن پشت ابرها!»

 

براى فهم اين كليد رمز، نخست بايد نقش خورشيد را بطور كلّى، و به هنگامى كه چهره تابناكش پشت ابرها پنهان مى گردد; دريابيم:

خورشيد داراى دو نوع نور افشانى است:

نور افشانى آشكار

و نور افشانى مخفى

يا به تعبير ديگر، نورافشانى «مستقيم» و نور افشانى غير «مستقيم».


1ـ اين بخش كتاب، در ژاندارمرى نائين، كه به هنگام انتقال از تبعيدگاه مهاباد به تبعيدگاه انارك، يك روز در آنجا عملا زندانى بودم نوشته شد (روز 9 خرداد ماه 1357).
2ـ بحارالانوار، ج 52، ص 93.

در نورافشانى آشكار، اشعّه آفتاب بخوبى ديده مى شود، هر چند قشر ضخيم هوا كه اطراف كره زمين را پوشانيده همانند يك شيشه ضخيم كار مى كند; شيشه اى كه هم از شدّت تابش آفتاب مى كاهد و آن را قابل تحمّل مى سازد; و هم نور آفتاب را تصفيه مى كند و شعاعهاى مرگبارش را خنثى و بى اثر مى سازد، ولى به هر حال مانع از تابش مستقيم آفتاب نيست.

ولى در تابش غير مستقيم، ابرها، همانند يك شيشه مات، نور مستقيم خورشيد را گرفته و پخش مى كنند.

نور آفتاب مهمترين نقش را در دنياى حيات و موجودات زنده دارد:

نور و حرارتى كه از خورشيد به هر سو پاشيده مى شود تنها انرژى خلاّق موتورهاى زندگى در گياهان و حيوانات و انسان است:

رشد و نمو موجودات زنده;

تغذيه و توليد مثل آنها;

حسّ و حركت و جنبش;

آبيارى زمينهاى مرده;

غرّش امواج دريا;

وزش حياتبخش بادها;

ريزش دانه هاى زندگى آفرين باران و برف;

صداى زمزمه آبشارها;

نغمه هاى مرغان;

زيبايى خيره كننده گلها;

گردش خون در عروق انسان و طپش قلبها;

عبور برق آساى انديشه از لابه لاى پرده هاى مغز;

و لبخند شيرينى كه بر لب گلبرگ مانند يك كودك شيرخوار نقش مى بندد و…

همه و همه بطور مستقيم يا غير مستقيم به نور آفتاب بستگى دارد و بدون آن همه اينها به خاموشى خواهد گرائيد، و اين موضوع را با كمى دقّت مى توان دريافت.

خوب، حالا اين سؤال پيش مى آيد كه آيا اين بركات و آثار زندگى بخش، مخصوص زمانى نيست كه نور بطور مستقيم مى تابد؟

پاسخ اين سؤال روشن است: نه; بسيارى از اين آثار در نور مات خورشيد از پشت ابرها نيز وجود دارد.

مثلا در كشورها يا شهرهائى كه چندين ماه از سال ابرها سراسر آسمان را پوشانيده اند آفتاب ديده نمى شود، ولى گرما; نمو و رويش گياهان; توليد انرژى لازم براى موتور حيات; رسيدن غلاّت و ميوه ها; خنديدن گلها و شكوفه ها وجود دارند.

بنابراين، تابش خورشيد از پشت پرده ابرها قسمت مهمّى از بركات خود را در بر دارد; و تنها قسمتى از آثار آن كه نياز به تابش مستقيم دارد موجود نيست; مثلا مى دانيم تابش آفتاب اثر حياتى خاصّى روى پوست و ساير جهاز بدن انسان و موجودات زنده دارد و به همين دليل در كشورهايى كه از اين نظر در محروميّت به سر مى برند در روزهاى آفتابى بسيارى از مردم حمّام آفتاب مى گيرند; و در برابر اين نور

حياتبخش برهنه مى گردند و با تمام ذرّات وجود خود كه تشنه اين هديه آسمانى است ذرّات اين نور را مى مكند.

و نيز تابش مستقيم آفتاب، علاوه بر اين كه روشنايى و گرماى بيشترى مى آفريند، اثر خاصّى ـ به خاطر همان اشعّه ماوراى بنفش ـ در كشتن انواع ميكروبها و سالم سازى محيط دارد كه در نور غير مستقيم ديده نمى شود.

* * *

از مجموع بحث بالا نتيجه مى گيريم كه هر چند پرده هاى ابر، بعضى از آثار آفتاب را مى گيرد ولى قسمت مهمّى از آن همچنان باقى مى ماند.

اين بود حال «مشبّه به» يعنى آفتاب، اكنون بازگرديم به وضع «مشبّه» يعنى وجود رهبران الهى در حال غيبت.

اشعّه معنوى نامرئى وجود امام(عليه السلام) به هنگامى كه در پشت ابرهاى غيبت نهان است داراى آثار گوناگون قابل ملاحظه اى است كه على رغم تعطيل مسأله تعليم و تربيت و رهبرى مستقيم، فلسفه وجودى او را آشكار مى سازد.

اين آثار به صورت زير است:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.