روش حكومت جهانى او

روش حكومت جهانى او

 

سه دوران

 

سه دوران مشخّص در مورد انقلابى بزرگ تاريخ بشر، مهدى(عليه السلام)وجود دارد:

1ـ دوران آمادگى و انتظار و نشانه هاى ظهور

2ـ دوران تحقّق انقلاب و مبارزه با ظلم و فساد

3ـ دوران حكومت حقّ و عدالت

درباره دوران اوّل و دوم تا كنون سخن بسيار گفته ايم; و اكنون نوبت بحث پيرامون دوران سوم است كه نتيجه اين انقلاب وسيع و همه جانبه است، و على رغم اهمّيّتى كه اين موضوع دارد كمتر روى آن بحث شده است.

به هر حال، تصوّر اينكه:

جهانى به وجود آيد خالى از تبعيضها و اختلافهاى طبقاتى، و صف بنديهاى مفسده آفرين;

خالى از جدائيها و پراكندگيها;

خالى از جنگ و خونريزى و تجاوز;

و خالى از خنده هاى مستانه استعمار گران، و ناله هاى محرومان به زنجير كشيده شده;

راستى چه دل انگيز و آرامبخش و نشاط آفرين است!

ولى مسلّماً همانقدر كه ترسيم چنين جهانى در افق خيال آسان است، از نظر عمل فوق العاده مشكل و طاقت فرساست، ولى به هر صورت بشريّت ناگزير است چنين راهى را بپيمايد و به آن واقعيّت عينى دهد كه در غير اين صورت راهى جز تباهى و نابودى ندارد.

خطوط اصلى نظامات چنين جامعه اى در روايات اسلامى با اشاراتى كوتاه و پرمعنى ترسيم شده، و با اين كه عباراتى است كه از سيزده يا دوازده قرن پيش به دست ما رسيد، كاملا زنده و تازه است.

و در اينجا به چند قسمت حسّاس آن اشاره مى كنيم:

 

پيشرفت برق آساى علوم در عصر مهدى(عليه السلام)

 

هيچ برنامه انقلابى بدون يك جهش فكرى و فرهنگى، پايا و پويا نخواهد بود و رشد و تكامل لازم را نخواهد يافت; لذا، بدون شك نخستين گام در تحقّق بخشيدن به چنين هدفى، اقدام به يك انقلاب فرهنگى است كه افكار را از دو سو به حركت در آورد:

از طرفى، در زمينه علوم و دانشهايى كه مورد نياز يك جامعه آباد و آزاد و سالم است (اين از نظر مادّى و روبنائى).

و از سوى ديگر، در زمينه آگاهى به اصول يك زندگى صحيح

انسانى آميخته با ايمان در جهت معنوى و زير بنائى.

در حديثى از امام صادق(عليه السلام) چنين مى خوانيم:

 

«العلم سبعة و عشرون حرفاً فجميع ما جائت به الرّسل حرفان، فلم يعرف النّاس حتّى اليوم غير الحرفين، فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة والعشرين حرفاً; فبثّها فى النّاس و ضمّ اليها الحرفين، حتّى يبثّها سبعة و عشرين حرفاً(1);
علم و دانش بيست و هفت حرف (بيست و هفت شعبه و شاخه) است; تمام آنچه پيامبران الهى براى مردم آوردند دو حرف بيش نبود، و مردم تا كنون جز آن دو حرف را نشناخته اند، امّا هنگامى كه قائم ما قيام كند بيست و پنج حرف (بيست و پنج شاخه و شعبه) ديگر را آشكار مى سازد; و در ميان مردم منتشر مى سازد; و دو حرف را به آن ضميمه مى كند تا بيست و هفت حرف كامل و منتشر گردد.»

 

اين حديث بروشنى جهش فوق العاده علمى عصر انقلاب مهدى(عليه السلام) را مشخّص مى سازد كه تحوّلى به ميزان بيش از 12 برابر! نسبت به تمام علوم و دانشهايى كه در عصر همه پيامبران راستين به بشريّت اعطا شد، پيش مى آيد; و درهاى همه رشته ها و همه شاخه هاى علوم مفيد و سازنده به روى انسانها گشوده مى شود، و راهى را كه بشر طىّ هزاران سال پيموده به ميزان 12 برابر در دوران كوتاهى مى پيمايد;


1ـ بحارالانوار، ج 52، ص 336.

چه جهشى از اين بالاتر و سريعتر!

حديث ديگرى كه از امام باقر(عليه السلام) نقل شده، معنى حديث فوق را تكميل مى كند، آنجا كه مى گويد:

 

«اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد، فجمع بها عقولهم و كملت بها احلامهم(1); هنگامى كه قائم ما قيام كند،
دستش را بر سر بندگان مى گذارد و عقول آنها را با آن كامل و افكارشان را پرورش داده تكميل مى كند.»

 

و به اين گونه در پرتو ارشاد و هدايت مهدى(عليه السلام) و در زير دست عنايت او مغزها در مسير كمال به حركت در مى آيند; و انديشه ها شكوفان مى گردند، و تمام كوته بينى ها و تنگ نظريها و افكار پست و كوتاه كه سرچشمه بسيارى از تضادها و تزاحمها و برخوردهاى خشونت آميز اجتماعى است بر طرف مى گردد.

مردمى بلند نظر، با افكارى باز، و سينه هائى گشاده ،و همّتى والا، و بينشى وسيع، پرورش مى يابند كه بسيارى از مشكلات اجتماعى را در روح خود حل مى كنند و جهانى از صلح و صفا مى سازند.

 

و امروز نيز هر گونه اصلاح اجتماعى، در هر مقياسى، بستگى به اين دگرگونى فكرى و انقلاب روحى دارد.

 

* * *


1ـ بحارالانوار، ج 52، ص 328.

پيشرفت خارق العاده صنايع در آن عصر

 

احاديث جالب و گويايى كه تحت شماره هاى 1 و 2 و 3 و 4 در بحث گذشته تحت عنوان «راه پيروزى…» آورديم نشان مى دهد كه اين جهش علمى، صنايع و تكنولوژى را نيز در مقياس وسيعى شامل مى گردد.

وسايل اطّلاعاتى آنقدر پيشرفته خواهد بود كه دنيا را همچون كف دست آشكار مى سازد; و به حكومت مركزى تسلّط كامل بر اوضاع جهان مى بخشد تا بموقع و بدون فوت وقت براى حلّ مشكلات جهانى بكوشد; و هر گونه فسادى را (عمدى و غير عمد) در نطفه خفه سازد.(1)

مسأله انرژى و نور آنچنان حل مى شود كه حتّى نياز به انرژى خورشيدى كه بازگشت همه انرژى ها (جز انرژى اتمى) به آن است، نيست.

و اين شايد در پرتو يك سيستم تكامل يافته انرژى اتمى ـ با تصفيه كامل از تشعشعات زيانبار كنونى كه در حال حاضر بزرگترين مشكل استفاده از اين انرژى تشكيل مى دهد ـ خواهد بود.(2)

وسايل سريع السّيرى كه با وسايل كنونى قابل مقايسه نيست، نه فقط براى دور زدن كره زمين در يك زمان كوتاه، بلكه براى مسافرتهاى دور دست فضايى در اختيار آن حكومت قرار مى گيرد.(3)


1ـ به حديث دوم فصل گذشته مراجعه شود.
2ـ به حديث اولِ فصل گذشته مراجعه شود.
3ـ به حديث سومِ فصل گذشته مراجعه شود.

و اين نيز كمك به اهداف اصلاحى اين حكومت مى كند.

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) چنين آمده است:

 

«انّ قائمنا اذا قام مدّاللّه بشيعتنا فى اسماعهم و ابصارهم، حتّى لايكون بينهم و بين القائم بريد، يكلّمهم فيسمعون و ينظرون اليه و هو فى مكانه(1); هنگامى كه قائم ما قيام كند
خداوند آنچنان گوش و چشم شيعيان ما را تقويت مى كند كه ميان آنها و قائم (رهبر و پيشوايشان) نامه رسان نخواهد بود; با آنها سخن مى گويد و سخنش را مى شنوند، و او را مى بينند در حالى كه او در مكان خويش است (و آنها در نقاط ديگر جهان!)»

 

يعنى وسائل انتقال «صدا» و «تصوير» بطور همگانى و ساده و آسان در اختيار همه پيروان او قرار مى گيرد آنچنان كه چيزى به نام اداره پست در عصر حكومت او شيئى زائد محسوب مى گردد! و مسائل جارى اين حكومت، بدون نياز به كاغذ بازى ـ آنچنان كه راه و رسم دنياى امروز است و شايد نيمى از وقت و نيروى انسانى را تلف كرده و گردش همه كارها را كند مى سازد و رسيدن حق را به حق داران به تأخير مى اندازد ـ حلّ و فصل مى شود.

همه دستورها وبرنامه ها باسيستم«شهود و حضور» ابلاغ و اجرا مى گردد.

 

و چه عالى است چنين طرحى براى اداره جامعه هاى انسانى و حذف برنامه هاى زائد و دست و پا گير و وقت تلف كن!


1ـ روضه كافى (مطابق نقل منتخب الاثر، ص 483).

حديث گوياى ديگرى كه در اين زمينه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده اين موضوع را به نحو بارزى تكميل مى كند; آنجا كه فرمود:

 

«انّ المؤمن فى زمان قائم و هو بالمشرق سيرى اخاه الّذى فى المغرب; و كذا الّذى فى المغرب يرى اخاه الّذى بالمشرق(1); مؤمن در زمان قائم در حالى كه در مشرق است برادر
خود را در مغرب مى بيند; همچنين كسى كه در غرب است برادرش را در شرق مى بيند!»

 

ارتباط مستقيم نه تنها در سطح حكومت بلكه در سطح عموم عملى مى شود; و پيوندهاى ظاهرى و جسمانى، پيوندهاى معنوى دلها را استحكام مى بخشد; آن گونه كه جهان را به راستى به شكل يك خانه، و مردمش همچون اهل يك خانواده خواهند بود!

و به اين ترتيب، علم و دانش و صنعت در اختيار بهسازى وضع جهان و تحكيم پايه هاى اخوّت و برادرى ـ و نه در راه ويرانگرى ـ قرار خواهد گرفت.

* * *

پيشرفت عظيم اقتصادى و عدالت اجتماعى

 

زمينى كه در آن زندگى مى كنيم امكانات فراوانى براى زندگى ما و نسلهاى آينده و جمعيّتهائى بسيار زيادتر از جمعيّت كنونى ما دارد; امّا عدم آگاهى كافى به منابع موجود، و منابع بالقوّه زمين از يك سو، و عدم وجود يك نظام صحيح براى تقسيم ثروت زمين از سوى ديگر، سبب


1ـ منتخب الاثر، ص 483.

احساس كمبود از جنبه هاى مختلف شده است; تا آنجا كه در عصر ما همه روزه گروهى از انسانهاى مفلوك از گرسنگى مى ميرند.

نظام حاكم بر اقتصاد جهان امروز كه يك نظام استعمارى است در كنار خود يك نظام جنگى ظالمانه را پرورش مى دهد كه قسمت مهمّى از نيروهاى فكرى و انسانى را كه مى بايست بطور مداوم و پويا در جستجوى منابع جديد براى بهسازى زندگى انسانها به تلاش برخيزند; مى بلعد و نابود مى كند.

امّا به هنگامى كه اين نظام و نظام جنبى آن دگرگون شود، نيروها براى استخراج منابع بيشمار زمين به كار مى رود; و علم و دانش پيشرو در اختيار اين برنامه قرار مى گيرد و بسرعت منابع تازه اى كشف مى گردد و شكوفائى خاصّى به اقتصاد بشريّت مى بخشد.

لذا در روايات مربوط به حكومت آن مصلح بزرگ اشارات پر معنائى به اين توسعه اقتصادى ديده مى شود كه از هر گونه توضيح بى نياز است.

از جمله در حديثى چنين مى خوانيم:

 

«انّه يبلّغ سلطانه المشرق والمغرب; و تظهر له الكنوز; ولا يبقى فى الارض خراب الاّ يعمّره(1); حكومت او شرق و
غرب جهان را فرا خواهد گرفت; و گنجينه هاى زمين براى او ظاهر مى گردد و در سرتاسر جهان جاى ويرانى باقى نخواهد ماند مگر اين كه آن را آباد خواهد ساخت! »


1ـ اسعاف الرّاغبين، باب دوم، ص 140 و 141.

و براستى بايد چنين شود زيرا ويرانيهاى زمين نه به خاطر كمبود نيروى انسانى است، و نه كمبود مالى، بلكه مولود ويرانگرى انسانها، و صرف بيهوده منابع مالى و انسانى و عدم احساس مسؤوليّت است; و هنگامى كه اينها در پناه يك نظام صحيح اجتماعى بر طرف گردد، اين آبادى حتمى است; بخصوص كه از پشتوانه منابع جديد فوق العاده اى نيز برخوردار خواهد بود.

در حديث جالب ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم:

اذا قام القائم: حكم بالعدل

وارتفع الجور فى ايّامه

و امنت به السّبل

واخرجت الارض بركاتها

و ردّ كلّ حقّ الى اهله…

و حكم بين النّاس بحكم داوود(عليه السلام) و حكم محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)

فحينئذ تظهر الارض كنوزها

و تبدى بركاتها

ولا يجد الرّجل منكم يومئذ موضعا لصدقته و لا لبرّه لشمول الغنى جميع المؤمنين…(1);

هنگامى كه قائم قيام كند: حكومت را بر اساس عدالت قرار مى دهد.

و ظلم و جور در دوران او برچيده مى شود.

و جادّه ها در پرتو وجودش امن و امان مى گردد.


1ـ بحارالانوار، ج 13.

زمين بر كاتش را خارج مى سازد.

و هر حقّى به صاحبش مى رسد.

در ميان مردم همانند داوود(عليه السلام) و محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) داورى مى كند.

در اين هنگام زمين گنجهاى خود را آشكار مى سازد.

و بركات خود را ظاهر مى كند.

و كسى موردى را براى انفاق و صدقه و كمك مالى نمى يابد زيرا همه مؤمنان بى نياز و غنى خواهند شد…!

 

تكيه روى ظاهر شدن بركات زمين و خارج شدن گنجها نشان مى دهد كه هم مسأله زراعت و كشاورزى به اوج ترقى خود مى رسد; و هم تمام منابع زير زمينى كشف و مورد استفاده قرار مى گيرد، و در آمد سرانه افراد آنقدر بالا مى رود كه در هيچ جامعه اى فقيرى پيدا نمى شود و همه به سر حدّ بى نيازى و خود كفايى مى رسند.

و بى شك اجراى اصول عدل و داد و جذب نيروهاى انسانى به مسيرهاى سازنده، چنين اثرى را خواهد داشت; زيرا همان گونه كه گرسنگى و فقر و نيازمندى بر اثر كمبودها نيست بلكه نتيجه مستقيم و غير مستقيم مظالم و تبعيضها و بيدادگريها و تلف شدن نيروها و هدر دادن سرمايه هاست!

در حديث ديگرى كه در منابع اهل تسنّن آمده است، از ابوسعيد خدرى چنين نقل شده:

قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم):

ابشّركم بالمهدى يملأ الارض قسطاً كما ملئت جوراً و

ظلماً، يرضى عنه سكّان السّماء والارض، يقسم المال صحاحاً، فقال رجل ما معنى صحاحاً، قال بالسّويه بين النّاس; و يملأ قلوب امّة محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) غنى; و يسعهم عدله، حتّى يأمر منادياً ينادى يقول من له بالمال حاجة فليقم فما يقوم من النّاس الاّ رجل واحد (ثم يأمر له بالمال فياخذ ثم يندم و يردّه)(1);

 

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

شما را به ظهور مهدى(عليه السلام) بشارت مى دهم; زمين را پر از عدالت مى كند همان گونه كه از جور و ستم پر شده است; ساكنان آسمانها و ساكنان زمين از او راضى مى شوند و اموال و ثروتها را بطور صحيح تقسيم مى كند.

كسى پرسيد: معنى تقسيم صحيح ثروت چيست؟

فرمود:

بطور مساوى در ميان مردم!

(سپس فرمود:)

و دلهاى پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را پر از بى نيازى مى كند، و عدالتش همه را فرا مى گيرد; تا آنجا كه دستور مى دهد كسى با صداى بلند صدا زند هر كس نياز مالى دارد برخيزد، هيچكس ـ جز يك نفر بر نمى خيزد.

(سپس در ذيل حديث مى خوانيم كه امام دستور مى دهد مال قابل ملاحظه اى به او بدهند، امّا او بزودى باز مى گردد و پشيمان مى شود كه چرا آزمند و حريص بوده است.)


1ـ نورالابصار فى مناقب آل بيت النّبى المختار، ص 156 و 157، چاپ مصر.

در تفسير اين حديث به چند نكته بايد توجّه كرد:

1ـ منظور از رضايت ساكنان آسمان از حكومت او، يا اشاره به فرشتگان آسمان و ملائكه مقرّب پروردگار است; و يا اشاره به گسترش حكومت او بر كرات ديگر مسكونى و گشوده شدن راه آسمانها و مسافرتهاى فضايى به نقاط دور دست جهان است.

2ـ منظور از تقسيم عادلانه ثروت در شكل تقسيم مساوى ـ با توجّه به اين كه مى دانيم در اسلام كه مهدى(عليه السلام) حافظ و مروّج احكام آن است در برابر كار بيشتر و تلاش و لياقت فزونتر، سرمايه بيشترى پرداخته مى شود ـ يا اشاره به اموال بيت المال و اموال عمومى بطور كلّى است كه همگان در حكومت اسلامى در مقابل آن برابرند ـ چنانكه از سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و على(عليه السلام) نقل شده، بعكس چيزى كه درباره دوران بسيارى از خلفا همانند عثمان خوانده ايم كه انواع تبعيضها را روا مى داشتند! و يا اشاره به اين است كه در شرايط مساوى، امتيازات و پاداشها و اجرتها مساوى به افراد داده مى شود; بعكس آنچه در دنياى كنونى ديده مى شود كه يك كارگر در نقطه اى از جهان ممكن است ساعتى ده دلار مزد بگيرد امّا كارگر ديگر با همان شرايط و كيفيّت در مقابل كار ده ساعته خود حتّى يك دلار هم نگيرد و اين نهايت ظلم است كه مزد افراد در شرايط برابر، كاملا متفاوت باشد.

3ـ نكته ديگر اين كه، از ذيل حديث بخوبى استفاده مى شود كه در آن روز حتّى يك نفر محتاج و نيازمند وجود ندارد، به دليل اين كه آن يك نفر هم كه بر مى خيزد غناى روحى نداشته و گرفتار حرص و آز

بوده و الاّ از نظر مادّى بى نياز بوده است; و مهم اين است كه او تحت رهبرى صحيح خود دلها را مملو از غناى معنوى و روانى مى كند; و اين خلق و خوى زشت «حرص» را از سرزمين دلها ريشه كن مى سازد; همان حرصى كه سرچشمه بسيارى از تلاشهاى بيهوده ثروت اندوزان تهى مغز است كه با داشتن هزاران برابر سرمايه مورد نياز زندگى خود و فرزندان خويش، باز هم دست و پا بر جمع ثروت فزونتر مى كنند; گوئى به بيمارى استسقا گرفتارند كه هر چه مى نوشند باز هم سيراب نمى شوند.

يكى ديگر از عوامل، يا صحيحتر، از بهانه هاى جمع ثروت، كه عدم اطمينان به وضع آينده است، در پرتو عدالت اجتماعى او بكلّى از بين مى رود و هيچ كس نيازى در خود به ثروت اندوزى نمى بيند; زيرا هم امروز و هم آينده او تأمين شده است.

باز در حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خوانيم:

 

… حتّى تملأ الارض جوراً فلا يقدر احد يقول اللّه! ثم يبعث اللّه عزّوجل رجلا منّى و من عترتى فيملأ الارض عدلا كما ملأها من كان قبله جوراً و يخرج له الارض افلاذ كبدها و يحثو المال حثواً و لا يعدّه عداً;(1)

 

زمانى فرا مى رسد كه زمين پر از ستم مى شود و كسى نمى تواند (آشكارا) نام خدا را ببرد (و دم از حقّ و عدالت بزند); سپس خداوند عزّوجل مردى را از من و خاندان من، بر مى انگيزد; كه زمين را پر از


1ـ امالى شيخ (طبق نقل منتخب الاثر، صفحه 168).

عدل مى كند آن گونه كه پيش از او، پر از ستمش كرده اند و زمين قطعات كبد خود را براى او بيرون مى فرستد، و ثروت را بدون شماره و محاسبه در ميان مردم پخش مى كند (و هر كس به قدر نيازش از آن بر مى گيرد…).

 

«افلاذ» جمع فلذ به معنى قطعه و شعبه است; و افلاذ كبد به اشياء گرانبها اطلاق مى شود و در اينجا اشاره به منابع گرانقيمت و پر ارزش درون زمين است.

اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير فوق اشاره به اين باشد كه انسان دسترسى به هسته درونى گداخته زمين مى يابد كه يك پارچه آتش و حرارت است; و ممكن است از آن به عنوان يك منبع مهمّ انرژى استفاده كرد; و نيز ممكن است منابع گرانبهائى از انواع فلزّات از آن بتوان استخراج نمود; و با توجّه به اين كه پوسته جامد زمين پوسته نسبتاً نازكى است و درون دل زمين جهانى از موادّ گداخته و منابع گوناگون وجود دارد، دسترسى به چنين منبع عظيم و وسيعى مى تواند فكر انسان را از جهات فراوانى راحت سازد.

رشد اخلاقى، و تامين نيازهاى آينده بطور اطمينان بخش، و فراوانى منابع در آمد، و خلاصه جمع شدن غناى روحى و جسمى سبب مى شود كه حتّى نياز به شمارش اموال پيدا نشود و هر نيازمندى نياز خود را از بيت المال حكومتش بدون تشريفات زايد بگيرد.

اينها همه از يك سو، و از سوى ديگر:

اشاراتى در اخبار ديده مى شود كه نشان مى دهد در عصر حكومت

او شهرهاى بسيار وسيع و آباد، جاده هاى وسيع، مساجد بزرگ امّا ساده و بدون زرق و برق و زينت ساخته خواهد شد; و نظارت كاملى بر طرز ساختمان خانه ها، به گونه اى كه كمترين مزاحمتى براى مردم ديگر نداشته باشد، مى كند :

1ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم:

 

و يبنى فى ظهر الكوفه مسجداً له الف باب و يتّصل بيوت الكوفه بنهر كربلا و بالحيرة(1) ;

در پشت كوفه مسجدى بنا مى كند كه يكهزار در دارد، و خانه هاى كوفه به نهر كربلا و حيره مى رسد!

 

و مى دانيم فاصله ميان اين دو شهر هم اكنون بيش از 70 كيلومتر است.

2ـ از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم:

 

اذا قام القائم…

يكون المساجد كلّها جمّاء لاشرف لها كما كان على عهد رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)

و يوسّع الطّريق الاَعظم فيصير ستّين ذراعاً

و يهدم كلّ مسجد على الطّريق

و يسدّ كلّ كوَّة الى الطّريق

و كلّ جناج و كنيف و ميزاب الى الطّريق(2);


1ـ بحارالانوار، ج 52، ص 330.
2ـ بحار، ج 52، ص 333.

هنگامى كه قائم قيام كند…

مساجد در عصر او همگى داراى ديوارهاى كوتاه و بدون كنگره خواهد شد همان گونه كه در عصر رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) بود.

جادّه هاى بزرگ و اصلى را توسعه مى دهد و به 60 ذراع مى رسد!

و تمام مساجدى را كه در مسير قرار دارند (و مزاحم مردم هستند به فرمان او) خراب مى شود!

و تمام دريچه ها و روزنه هائى كه به راهها گشوده مى شود (و مزاحم عبور و مرور مردم است) ويران مى سازد.

و بالكنها (ى مزاحم) و فاضلابها و ناودانهايى كه در راه (عبور مردم) باز مى شود مى بندد!»

 

3ـ و نيز در حديثى طولانى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

 

… وليصيّرنَّ الكوفة اربعة و خمسين ميلا و ليجاورنَّ قصورها كربلا، و ليصيّرنَّ اللّه كربلا معقلا و مقاما…(1);

او كوفه را پنجاه و چهار ميل توسعه مى دهد تا آنجا كه عمارات آن به كربلا مى رسد، و كربلا (كوى شهيدان و قهرمانان و جانبازان راه خدا) مركز و كانون بسيارى از فعّاليّتها مى گردد…

 

4ـ روايات در زمينه پيشرفت كشاورزى و فزونى فراورده هاى زراعى و فزونى آبها و دامها و عمران و آبادى در تمام زمينه ها فراوان است.(2)

* * *


1ـ بحار، ج 53، ص 12.
2ـ منتخب الاثر، صفحات 472 و 473 و 474.

پيشرفتهاى قضائى

 

براى مبارزه با فساد و تجاوز و ستم، از يك سو تقويت پايه هاى ايمان و اخلاق لازم است; و از سوى ديگر به وجود آمدن يك سيستم صحيح و نيرومند قضائى با هوشيارى كامل و احاطه وسيع.

مسلّماً پيشرفت كامل صنايع، وسائلى را در اختيار بشر مى گذارد كه با آن بخوبى مى توان ـ در مورد لزوم ـ حركات همه مردم را تحت كنترل قرار داد، و هر حركت ناموزون و نابجائى را كه منتهى به فساد و تجاوز و ستمى مى شود، زير نظر گرفت; و با علائم و آثارى كه مجرمان در محلّ جرم باقى مى گذارند، از آنها عكسبردارى كرد; صداى آنها را ضبط نمود و آنها را بخوبى شناخت. قرار گرفتن چنين وسائلى در اختيار يك حكومت صالح، عامل مؤثّرى براى پيشگيرى از فساد و ستم و در صورت وقوع چنين موضوعى، رساندن حق به صاحب حق است.

شك نيست كه در عصر آن مصلح بزرگ جهان، آموزشهاى اخلاقى با وسايل ارتباط جمعى فوق العاده پيشرفته، آنچنان وسعت مى گيرد كه اكثريّت قاطع مردم جهان را براى يك زندگى صحيح انسانى و آميخته با پاكى و عدالت اجتماعى آماده سازد.

ولى از آنجا كه بالاخره انسان آزاد آفريده شده، و در اعمال خويش از اصل جبر پيروى نمى كند; خواه ناخواه افرادى ـ هر چند در اقلّيّت باشند ـ در هر اجتماع صالحى ممكن است پيدا شوند كه از آزادى خود سوء استفاده كنند و از آن براى وصول به مقاصد شومى بهره گيرند.

لذا بايد يك دستگاه قضائى سالم و كاملا آگاه و مسلّط باشد كه حقوق مردم را به آنها برساند و ستمگر را بر سر جاى خود بنشاند.

با مطالعه و دقّت روى جرائم و جنايات و مفاسد اجتماعى و طرق پيشگيرى از آنها، روشن مى شود كه:

اولا، با اجراى عدالت اجتماعى و تقسيم عادلانه ثروت، ريشه بسيارى از مفاسد اجتماعى كه از تنازع و كشمكش بر سر اندوختن ثروتها و استثمار طبقات ضعيف، و حيله و تزوير، و انواع تقلّبها، و دروغ و خيانت و جنايت به خاطر در آمد بيشتر از هر راه با هر وسيله، سرچشمه مى گيرد، بر چيده مى شود; و شايد رقم بزرگ فساد و ظلم در هر جامعه اى از همين رهگذر است; با از ميان رفتن ريشه اصلى، شاخ و برگها خود به خود مى خشكد.

ثانياً، آموزش و تربيت صحيح اثر عميقى در مبارزه با فساد و تجاوز و انحرافات اجتماعى و اخلاقى دارد; و يكى از علل مهمّ توسعه فساد در جوامع امروز اين است كه نه تنها از وسائل ارتباط جمعى آن، استفاده براى آموزش صحيح نمى شود، بلكه همه آنها غالباً در خدمت كثيف ترين و زشت ترين برنامه هاى استعمارى فساد است; و شب و روز بطور مداوم از طريق ارائه فيلمهاى بدآموز و داستانها و برنامه هاى گمراه كننده و حتّى اخبار دروغ و نادرستى كه در خدمت مصالح استعمار جهانى است، به ظلم و تبعيض و فساد خدمت مى كنند.

البتّه اينها نيز از جهتى ريشه اقتصادى دارد و در جهت تخدير مغزها و به ابتذال كشيدن مفاهيم سازنده، و نابود كردن نيروهاى فعّال و بيدار

هر جامعه، براى بهره گيرى بيشترِ غولهاى استعمار اقتصادى حركت مى كند بى آن كه به مانع مهمّى روبه رو شوند.

هرگاه اين وضع دگرگون گردد، در مدّت كوتاهى بطور قطع قسمت مهمّى از مفاسد اجتماعى فرو خواهد نشست; و اين كار جز از يك حكومت صالح و سالم جهانى كه در مسير منافع توده هاى جهان ـ و نه استثمار گران ـ براى ساختن جهانى آباد و آزاد و مملوّ از صلح و عدالت و ايمان، ساخته نيست.

ثالثاً، وجود يك دستگاه قضائى بيدار و آگاه با وسيله مراقبت دقيق كه نه مجرمان از چنگ آن فرار كنند و نه از عدالت سرباز زنند، نيز عامل مؤثّرى در كاهش از ميزان فساد، و گناه و تخلّف از قانون است.

و اگراين سه جنبه دست به دست هم بدهد، ابعاد تأثير آن فوق العاده زياد خواهد بود.

* * *

از مجموع احاديث مربوط به دوران حكومت مهدى(عليه السلام) استفاده مى شود كه او از تمام اين سه عامل بازدارنده، در عصر انقلابش بهره مى گيرد آنچنان كه جمله معروفى كه حكم ضرب المثل را دارد جامه عمل به خود مى پوشد; همان جمله كه مى گويد:

«زمانى فرا مى رسد كه گرگ و ميش در كنار هم آب مى خورند!»

مسلّماً گرگان بيابان تغيير ماهيّت نمى دهند، لزومى هم ندارد كه چنين شود، و نه ميشها از حالت كنونى در مى آيند; اين اشاره به برقرارى عدالت در جهان، و تغيير روش گرگ صفتان خونخوار كه با

سازش با حكومت جبّار قرنها به خوردن خون قشرهاى مستضعف جامعه انسانى ادامه مى دادند، مى باشد.

آنها در پناه نظام جديد يا بكلّى تغيير روحيّه مى دهند، چرا كه گرگ صفتى هرگز جزء سرشت بشر نبوده و نيست و از نهادهاى عرضى و قابل تغيير است، و يا حدّاقل بر سر جاى خود مى نشينند، و به جاى خوردن منافع دگران در كنار آنها از مواهب الهى بطور عادلانه بهره مى گيرند، همان گونه كه «گرگ» در كنار «ميش» و بر سر «چشمه»!

در غير اين دو صورت مشمول تصفيه شده و وجودشان از ميان برداشته خواهد شد!

از جمله اشارات قابل توجّه در اين زمينه، همان است كه در مورد تقسيم صحيح مال در حديثى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه آنقدر مردم غناى جسمى و روحى پيدا مى كنند كه اموال اضافى مى ماند و طالبى ندارد; يعنى مردم در يك نظام صحيح حكومت آنچنان تربيت مى شوند كه اموال زائد بر نياز خود را دردسرى براى خويش مى بينند! و تمام شور و شرها و قال و غوغايى كه از اين رهگذر پيدا مى شود، فرو مى نشيند!

زندگى همه تأمين و از آينده نيز هيچ گونه نگرانى نخواهند داشت تا به خاطر تأمين آن تن به آلودگى ها و مسابقه جمع ثروت بدهند.

و نيز در حديث ديگرى خوانديم كه سطح افكار مردم در عصر حكومت او چنان بالا مى رود كه به هيچ وجه با امروز قابل قياس نيست، و طبعاً تضادها و كشمكشهائى كه مولود كوته نظرى ها و تنگ

چشمى ها، و پائين بودن سطح افكار و خلاصه كردن شخصيّت در ميزان مال و ثروت است; برچيده خواهد شد.

* * *

به خاطر مراقبت شديدى كه در عصر حكومت او طبق رواياتى كه گذشت، اِعمال مى گردد; حتّى مجرمان در محيط خانه خود در امان نيستند، چرا كه ممكن است با وسائل پيشرفته اى تحت كنترل باشند و حتّى مثلا امواج صوتى آنها بر روى ديوار قابل كنترل گردد; اين خود اشاره ديگرى به وسعت ابعاد مبارزه با فساد در عصر حكومت او است.

داورى كردن او بر طبق قانون دادرسى محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) و قانون دادرسى داوود(عليه السلام)گويا اشاره به اين نكته لطيف است كه او هم به موازين ظاهرى دادرسى اسلامى همچون اقرار و گواهى گواهان و مانند آن استفاده مى كند; و هم از طرق روانى و علمى براى كشف مجرمان اصلى، آنچنان كه پاره اى از نمونه هاى آن از عصر داوود(عليه السلام) نقل شده است.

بعلاوه، در عصر او به موازات پيشرفت علوم و دانشها و تكنيك و صنعت، آنقدر وسائل كشف جرم تكامل مى يابد كه كمتر مجرمى مى تواند ردّپائى كه با آن شناخته شود از خود به جا نگذارد.

در يكى از مطبوعات خبرى پيرامون شگفتيهاى مغز آدمى خواندم كه مغز انسان امواجى برابر با اعتقادات درونى بيرون مى فرستد كه با اندازه گيرى آن مى توان به راستگويى و دروغگويى افراد در اظهاراتشان پى برد!

مسلّماً اين وسايل تكامل مى يابد و وسائل ديگرى نيز اختراع

مى گردد. و با استفاده از روشهاى پيشرفته روانى، مجرمان كاملا مهار مى شوند، هر چند مجرم در چنين جامعه اى اصولا كم است (ولى همان كم نيز كاملا مهم است).

براى چندمين بار تكرار مى كنيم:

اين اشتباه است اگر ما تصوّر كنيم كه در عصر حكومت او همه اين مسائل از طريق اعجاز حل مى شود، چرا كه اعجاز حكم يك استثنا را دارد، و براى مواقع ضرورى، و مخصوصاً اثبات حقّانيّت دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) يا امام(عليه السلام) است، نه براى تنظيم زندگى روزمرّه و جريان عادى زندگى; كه هيچ پيامبرى براى اين مقصد از معجزه استفاده نكرده است.

بنابراين، مسير حكومت جهانى او از همان نمونه است كه اشاره كرديم نه از نمونه اعجاز!

به هر حال، آنچنان امنيّتى در سايه حكومت او جهان را فرا مى گيرد كه طبق روايتى يك زن تنها مى تواند از شرق جهان به غرب عالم برود بدون اين كه كسى مزاحم او شود!

* * *

اگر مسأله سادگى زندگى مهدى(عليه السلام) را ـ طبق آنچه در روايات آمده به آن بيفزائيم باز مسأله از اين هم روشنتر مى شود; چرا كه عمل او سرمشق و الگويى است براى مردمى كه تحت پوشش حكومت او قرار دارند، يعنى براى همه مردم جهان.

و با در نظر گرفتن اين موضوع كه قسمت مهمّى از جرائم و جنايات

و مفاسد اجتماعى از تجمّل پرستى و پر زرق و برق شدن زندگى و تشريفات بيهوده و پر خرج و كمرشكن سرچشمه مى گيرد، يكى ديگر از دلائل برچيده شدن مفاسد در دوران حكومت او روشن مى گردد.

در حديثى از امام علىّ بن موسى الرّضا(عليه السلام) چنين آمده است:

 

«و ما لباس القائم(عليه السلام) الاّ الغليظ و ماطعامه الاّ الجشب(1);
لباس قائم(عليه السلام)چيزى جز پارچه خشن نيست و غذاى او نيز تنها غذاى ساده و كم اهمّيّت است!»

 

نظير همين موضوع از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است.(2)

 

حكومت دراز مدت

 

گرچه درباره مدّت حكومت او احاديث مختلفى در منابع اسلامى ديده مى شود كه از 5 يا هفت سال تا 309 سال (مقدار توقّف اصحاب كهف در آن غار تاريخى) ذكر شده ـ كه در واقع ممكن است اشاره به مراحل و دورانهاى آن حكومت باشد (آغاز شكل گرفتن و پياده شدنش پنج يا هفت سال و دوران تكاملش 40 سال و دوران نهائى اش بيش از سيصد سال! دقّت كنيد) ـ ولى قطع نظر از روايات اسلامى، مسلّم است كه اين آوازه ها و مقدّمات براى يك دوران كوتاه مدّت نيست بلكه قطعاً براى مدّتى است طولانى كه ارزش اين همه تحمّل زحمت و تلاش و كوشش را داشته باشد!


1 و 2ـ منتخب الاثر، ص 307.

نوسازى در تمام زمينه هاى فكرى و فرهنگى

 

آئينهاى آسمانى در واقع همانند آبى هستند كه از آسمان نازل مى گردد.

قطره هاى شفاف باران ـ در صورتى كه هوا آلوده نباشد ـ پاك و زلال و زيبا و حياتبخش، خالى از هر گونه آلودگى است; در هر جا فرود آيد پيام آور زندگى و زيبايى است; و تلألؤ آن تشنگان را به سوى خود دعوت مى كند; و حتّى غير تشنگان را بر سر ميل نوشيدن آب مى آورد.

امّا به هنگامى كه روى زمينهاى آلوده مى ريزد، تدريجاً صفا و پاكى نخستين خود را از دست مى دهد; و گاه به صورتى در مى آيد كه هر بيننده اى از مشاهده آن روى درهم مى كشد و از عفونت آن فرار مى كند!

آئينهاى الهى كه در آغاز به صفا و پاكى باران، و روشنايى آفتاب، و زيبايى بهار هستند، با تماس به افكار منحطّ جاهلان، و و دستهاى آلوده مغرضان و آميخته شدن با عادات و رسوم و سليقه هاى شخصى، گاهى چنان تحريف مى شوند كه جاذبه و كشش خود را بكلّى از دست مى دهند.

اسلام اين آئين زنده پر تحرّك كه عقب افتاده ترين ملّتها را به پيشروترين تبديل كرد نيز از اين موضوع بر كنار نمانده، هر چند وجود قرآن دست نخورده، و دانشمندانى كه در هر عصر و زمان، حتّى به قيمت جان خود براى حفظ اصالت آن كوشيدند، تا حدّ زيادى جلو اين دگرگونيها را گرفتند; ولى بايد اعتراف كرد كه بسيارى از مفاهيمش نزد گروه كثيرى از مسلمانان چنان مسخ و واژگون شده كه مى توان گفت هم

اكنون اسلام اصيل عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در ميان بسيارى اصلا ناياب است!

سازنده ترين مفاهيم همچون «زهد و پارسايى» و «صبر» و «انتظار» و «شهادت» و «شفاعت» و «عبادت» گاهى آنچنان گرفتار تحريف و تفسيرهاى نادرست و وارونه شده كه اسلام راستين از آن وحشت مى كند!

بسيارى از قوانين اسلام با كلاههاى «شرعى» و «غير شرعى» عملا به نابودى گرائيده، همچون حكم ربا و نزولخوارى كه تنها اسمى از آن بر جاى مانده است.

قسمتى ديگر ـ همچون هجرت و جهاد و شهادت ـ به دست فراموشى سپرده شده; و يا لااقل شكل تاريخى و مخصوص به دوران معيّنى از آغاز اسلام را به خود گرفته است.

توحيد اسلامى به انواع شركها آلوده شده; و مكتب اهلبيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كه اسلام اصيل را به حكم «انّى تارك فيكم الثّقلين، كتاب اللّه و عترتى(1)» در خود پرورش مى دهد، در ميان گروه عظيمى از مسلمين كاملا ناشناخته مانده و با انواع تهمتها مردم را از آن دور ساخته اند.

او همچون باغبان پرتوان و ماهرى، علف هرزه هاى گوناگون را ،هر چند چنان با نهالهاى اصلى پيچيده شده باشند كه جدا كردنشان محال به نظر برسد، از باغستان اسلام ريشه كن مى سازد.


1ـ اين حديث در منابع فراوانى از برادران اهل سنّت نقل شده; براى آگاهى بيشتر به كتاب «قرآن و حديث» مراجعه كنيد.

شاخه هاى كج و معوج و اضافى را، بى تأمّل و بى امان، قطع مى كند; اين آب آلوده و تيره و تار را تصفيه مى نمايد; زنگار تفسيرهاى نادرست را مى زدايد; گرد و غبار نسيان و فراموشكارى را از آن پاك مى كند; و دستهاى سوء استفاده كنندگان و منحرفان را از آن كوتاه مى نمايد.

خلاصه، همان اسلام راستين عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و على(عليه السلام) را تجديد مى كند.

يكى از رسالتهاى مهدى(عليه السلام) پيراستن اسلام از همين وصله ها و پيرايه ها و به تعبير ديگر نوسازى و تجديد بناى كاخ شكوهمند آن است.

مسجد را كه روزى فعّالترين كانونهاى اسلام و مركز هرگونه حركت سياسى و علمى و فرهنگى و اجتماعى و اخلاقى بود و امروز در ميان گروهى به شكل مركزى براى از كار افتاده ها و بازنشسته ها و بى خانه ها و لانه ها، و بيكارها، و يا شكل يك سرگرمى، و حدّ اعلاء يك عادت در آمده، به شكل نخستينش باز مى گرداند.

جمود و سكوت جاى خود را به جنبش و حركت و فرياد مى دهد.

جهاد اسلامى را در تمام زمينه ها زنده مى كند.

توحيد اصيل اسلام را از هر گونه آلودگى به شرك رهايى مى بخشد و مفاهيم مسخ شده و باژگون شده را به صورت صحيح تفسير مى كند.

سليقه هاى شخصى را از اسلام كنار مى زند و زنگ عادات و رسوم را از آن مى زدايد.

اسلام را از شكلهاى محدود قومى و محلّى در مى آورد و در شكل جهانى اش آشكار مى سازد.

دست سوء استفاده كننده ها و كلاه شرعى گذارها را از آن قطع مى كند، و قوانينش را دور از اين گونه زائده ها عرضه مى نمايد.

* * *

مجموع اين نوسازى و بازسازى آنچنان زياد و دگرگون كننده است كه در پاره اى از روايات اسلامى از آن به «دين جديد» تعبير شده است.

در روايتى كه از امام صادق(عليه السلام) در كتاب «اثبات الهداة» نقل شده، چنين مى خوانيم:

«اذا خرج القائم يقوم بامر جديد، و كتاب جديد، و سنّة جديد و قضاء جديد(1); هنگامى كه قائم خروج كند امر تازه، و
روش تازه و داورى تازه اى با خود مى آورد».

 

روشن است كه تازگى اين برنامه ها و روشها و داوريها نه به خاطر آن است كه مذهب جديدى با خود مى آورد، بلكه آنچنان اسلام را از ميان انبوه خرافات، و تحريفها، و تفسيرهاى نادرست و تلقّى هاى غلط بيرون مى آورد كه بنائى كاملا نو و جديد جلوه مى كند.

همچنين تازگى كتاب نه مفهوم آن است كه يك كتاب آسمانى جديد بر او نازل مى شود چرا كه امام قائم است و حافظ دين، نه پيامبر و آورنده آئين و كتاب جديد; بلكه قرآن اصيل فراموش شده را چنان از زواياى تحريفهاى معنوى، و تفسيرهاى نادرست بيرون مى كشد كه مى توان نام كتاب جديد بر آن گذاشت.


1ـ اثبات الهداة، ج 7، ص 83.

شاهد اين گفتار علاوه بر صراحت قرآن در زمينه ختم نبوّت در آيه 40 سوره احزاب و گذشته از رواياتى كه صريحاً مساله خاتميّت پيامبر اسلام را ثابت مى كند، احاديث متعدّدى است كه تصريح مى كند او با همان روش پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و كتاب و سنّت و آئين او بر مى خيزد:

يكى از دوستان امام صادق(عليه السلام) به نام «عبداللّه بن عطا» مى گويد:

از امام پرسيدم روش و سيره مهدى(عليه السلام) چگونه است؟

امام در پاسخ فرمود:

«يصنع ما صنع رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) يهدم ما كان قبله كما هدم رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) امر الجاهليّة و يستأنف الاسلام جديداً;

همان كارى را كه رسول خدا انجام داد، انجام مى دهد; برنامه هاى (نادرست) پيشين را ويران مى سازد، همانگونه كه رسول خدا اعمال جاهليّت را ويران ساخت; و اسلام را نوسازى مى كند.»

 

در همان كتاب (اثبات الهداة) مى خوانيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

 

«القائم من ولدى; اسمه اسمى و كنيته كنيتى و شمائله شمائلى; و سنّته سنتى; يقيم النّاس على طاعتى و شريعتى و يدعو هم الى الكتاب ربّى(1); قائم از فرزندان من است; نام او

نام من و كنيه اش كنيه من و قيافه اش قيافه من; و روشش روش من است; مردم را به پيروى من و آئين من وا مى دارد و آنها را به كتاب پروردگارم دعوت مى كند.»


1ـ اثبات الهداة.

و در كتاب «منتخب الاثر» از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين آمده است:

 

و انّ الثّانى عشر من ولدى يغيب حتّى لايرى، و يأتى على امّتى بزمن لايبقى من الاسلام الاّ اسمه، ولايبقى من القرآن الاّ رسمه فحينئذ يأذن اللّه له تبارك و تعالى بالخروج فيظهر الاسلام به ويجدّده(1);

 

دوازدهمين فرزندم از نظرها پنهان مى گردد و ديده نمى شود; و زمانى بر پيروان من خواهد آمد كه از اسلام جز نام و از قرآن جز نقشى باقى نماند; در اين هنگام خداوند بزرگ به او اجازه خروج مى دهد، و اسلام را با او آشكار و تجديد مى كند.

 

صراحت اين اخبار بقدرى است كه ما را از هر گونه توضيح بى نياز مى كند.

* * *

وحدت دين

 

شك نيست كه اختلافات مذهبى با يك نظام توحيدى در تمام زمينه ها، سازگار نيست; زيرا همين اختلاف براى بر هم زدن هر نوع وحدت كافى است.

بعكس، يكى از عوامل مهم وحدت، وحدت دين و مذهب است كه مى تواند مافوق همه اختلاف ها باشد، و نژادها و زبان ها و ملّيّتها و فرهنگ هاى گوناگون را در خود گردآورى و از آنها جامعه واحدى


1ـ منتخب الاثر، ص 98.

بسازد كه همگان در آن همچون برادران و خواهران باشند كه: «انّما المؤمنون اخوه»

به همين دليل، يكى از برنامه هاى اساسى آن مصلح و انقلابى بزرگ، توحيد صفوف در سايه توحيد مذهب، است.

ولى نبايد ترديد به خود راه داد كه اين توحيد نه ممكن است اجبارى باشد; و نه اگر امكان اجبار در آن بود، منطقى بود اجبارى
شود.

مذهب با قلب و روح آدمى سر و كار دارد و مى دانيم قلب و روح از قلمرو زور و اجبار بيرون است; و دست كسى به حريم آن دراز نمى شود.

بعلاوه، روش و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ چنانكه قرآن هم گواهى مى دهد ـ بر اجبار نبوده كه: «لااكراه فى الدّين»

لذا، همواره اسلام، اهل كتاب را به عنوان يك اقلّيّت سالم پذيرفته و از آن ها مادام كه دست به تحريكاتى نزنند حمايت كرده است.

با توجّه به اين كه در دوران حكومت آن مصلح بزرگ، همه وسايل پيشرفته ارتباط جمعى، در اختيار او و پيروان رشيد او است، و با توجّه به اين كه اسلام راستين با حذف پيرايه ها كشش و جاذبه اى فوق العاده اى دارد، بخوبى مى توان پيش بينى كرد كه اسلام با تبليغ منطقى و پيگير، از طرف اكثريّت قاطع مردم جهان پذيرفته خواهد شد; و وحدت اديان از طريق اسلام پيشرو، عملى مى گردد.

اين حقيقت را كه از راه دليل عقلى بالا در يافتيم، در روايات اسلامى نيز به روشنى ديده مى شود.

«مفضّل» در ضمن حديثى طولانى از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل مى كند:

 

«… فواللّه يا مفضّل ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف و يكون الدّين كلّه واحداً كما قال اللّه عزّوجلّ اِنَّ الدّين عنداللّه الاسلام…(1);… به خدا سوگند اى مفضّل اختلاف از ميان
اديان برداشته مى شود و همه به صورت يك آئين در مى آيد; همان گونه كه خداوند عزّوجلّ مى گويد: دين در نزد خدا تنها اسلام است…»

در تفسير بعضى از آيات قرآن كه اشاره به قيام مهدى(عليه السلام) مى كند نيز سابقاً نظير همين مطلب را خوانديم.

و به اين ترتيب، آئين توحيد و اسلام در همه خانه ها، در درون زندگى همه انسانها، و در تمام دلها وارد مى شود.

ولى با اينهمه نمى توان گفت كه اقلّيّتهاى كوچكى از پيروان اديان آسمانى ديگر مطلقاً وجود نخواهد داشت چرا كه انسان داراى آزادى اراده است و اجبارى در چنين نظام حكومتى در كار نيست; و امكان دارد افرادى بر اثر اشتباه يا تعصّب بر عقيده پيشين باقى بمانند، هر چند اكثريّت گرايش به نظام توحيدى اسلام خواهند كرد، و اين يك امر طبيعى است.


1ـ بحار الانوار، ج 53، ص 4.

ولى به هر حال، اگر چنين اقلّيّتى هم وجود داشته باشد، به صورت يك اقلّيّت سالم و با حفظ شرايط «اهل ذمّه» مورد حمايت آن حكومت اسلامى خواهند بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.