غيبت صغرا و كبرا

غيبت صغرا و كبرا
باورم اين است كه خوانندگان محترم تمايل دارند كه از غيبت صغرا و كبراى حضرت امام مهدى (عليه السلام ) و علل آن به طورى كه در قضاياى امت اسلامى ظاهرا شركت ندارد، با خبر شوند و لذا بحثهايى را كه به موضوع ياد شده ، ارتباط كامل دارد، تقديم خوانندگان گرامى مى كنم .
امام زمان (ع ) در سايه پدر بزرگوارش
از آنجايى كه حضرت مهدى ، آن مصلح آسمانى است كه خداوند متعال ، او را جهت اصلاح و برقرارى نظام دين و گسترانيدن آن در سرتاسر گيتى ، ذخيره قرار داده است ، لذا حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) با عنايت و توجه كامل در تحليل و تعظيم فرزندش كه بقية الله در زمين مى باشد، كوشيده است . و امر او را از حاكمان ستمگر عباسى كه با دقت كامل در تعقيب و اعدام او بودند، مخفى نگاه داشت . و با اين وصف ، شخصيتهاى برجسته و مورد اطمينان شيعه را در جريان قرار داد و آن حضرت را به آنان معرفى كرد و آنان در بعضى از جلسات آن حضرت ، حضرت مهدى را زيارت كردند و آنان هم خبر او را به تمام محافل شيعيان كه از مخلصين و محبين و معتقدين به ولايت اهل بيت (عليهم السلام ) بودند، رساندند آنچنانكه وجود مقدس حضرت مهدى (عليه السلام ) براى همه آنان امر مسلم و روشنى بوده كه هيچ گونه ترديد و شكى در آن نداشتند.
موضوع امام منتظر (عليه السلام ) از مسلميات و بديهيات اوليه عقايد شيعيان است . او خاتم اوصياى پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه آنان را رهبران امتش قرار داده ، لذا طبيعى بود كه شيعيان به صورت جدى و گسترده در شناخت و معرفت آن حضرت – خاتم الاوصياء- اهتمام بورزند و تلاش كنند كه او را رويت كنند و در جلسات گوناگون از آن حضرت ، مسايل شرعى خود را سوال كنند و جواب بگيرند. و ما در مباحث گذشته به آنها اشاره كرديم .
امام حسن عسگرى (ع ) به سوى ابديت
طاغوتهاى عباسى ، قساوتها، ستمها و دشمنيهاى گوناگون بلكه بدترين آنها را بر آن حضرت وارد مى كردند. او را از زندانى به زندانى انتقال مى دادند تا جايى كه بيشتر عمر محدود و كوتاه آن حضرت در زندانهاى تاريك و مخوف ، سپرى شد همانطورى كه اجازه ندادند شيعيان آن حضرت به ملاقات آن حضرت بيايند و از استفاده علما و دانشمندان و راويان حديث از درياى علوم آن حضرت ، جلوگيرى كردند و با كمال قساوت و بى رحمى ، آن حضرت را محاصره اقتصادى نمودند و تمام اينها به سبب حقد و كينه اى بود كه به جهات ذيل ، از آن حضرت به دل داشتند:
اولا: حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) بزرگترين شخصيت اسلامى آن عصر بود كه بخش عظيمى از امت اسلامى ، او را امام و قايدشان مى دانستند. و با حكومت ستمكار عباسى هماهنگ و همراه نبود، بلكه در راءس جبهه مخالف ستمكاريهاى عباسى بود و نظرش نسبت به حكومت عباسى كاملا منفى و حتى انتقاد و اعتراض كننده بود، لذا حاكمان عباسى با نهايت قساوت و شكنجه با آن حضرت برخورد كردند.
ثانيا: حاكمان عباسى شديدا از فرزند امام حسن عسگرى (عليه السلام ) و جانشين او حضرت امام منتظر (عليه السلام ) كه رسول خدا بشارت او را داده و اينكه خاتم اوصيا و يگانه مصلحى است كه عدالت سياسى و اجتماعى را برقرار و شكلهاى گوناگون جور و ستم را در هم مى كوبد، مى ترسيدند، زيرا اعتقاد داشتند او حكومت ستم پيشه آنان را از بين مى برد، اينجاست كه چندين مرتبه در صدد ترور و كشتن امام حسن عسگرى (عليه السلام ) برآمدند تا آنكه نسل او را قطع نمايند، همچنانكه بعضى از نامه هاى آن حضرت بر آن دلالت دارد. در نامه اى كه به بعضى از شيعيانش نوشته چنين آمده است :
((اينان گمان كردند كه قتل را اراده مى كنند تا نسل مرا قطع كنند و خداى متعال ، قول و توطئه آنان را بى اثر كرد و شكر و سپاس از آن خداى متعال است )).
و اين نامه بعد از ولادت حضرت امام منتظر (عليه السلام ) بوده است .
ثالثا: سادات علويون به صورت گسترده عليه حكومت عباسيان بپا خواستند و قيامها به راه انداختند و هدفشان را تحقق عدالت اسلامى و اعاده حقوق انسانى كه توسط حاكمان عباسى لگدكوب شده بود، اعلان كردند و نهضت و قيام سادات ، در تمام محافل و اجتماعات اسلامى ، مورد تاييد قرار گرفت و به طور طبيعى ، حاكمان عباسى از سادات علوى ، حقد و كينه پيدا كردند و به همين جهت ، شديدا آنان را شكنجه و مجازات مى كردند. و امام حسن عسگرى در آن عصر، محور و بزرگ و مطاع همه آنان بود، بنابراين ، مورد خشم و غضب عباسيان ستمكار قرار گرفت ، لذا بر آن حضرت با نهايت قساوت ، رنجها و فشار وارد ساختند. اينها نمونه اى از عواملى بود كه موجب بغض و كينه عباسيان نسبت به آن امام معصوم (عليه السلام ) شده بود.
تصريح امام حسن عسگرى (ع ) بر امامت امام منتظر (ع )
هنگامى كه امام حسن عسگرى دانست كه رحلت و شهادتش نزديك است ، صريحا امامت حضرت مهدى (عليه السلام ) را اعلان كرد و او را به ياران و شيعيان نزديك و مورد اطمينانش معرفى كرد و ((احمد بن اسحاق اشعرى )) كه موثق ، با ورع و با تقوا بود، جزء اين افراد قرار داشت . در روايت آمده است كه آن جناب مى گويد خدمت ابو محمد امام حسن عسگرى (عليه السلام ) رسيدم و مى خواستم از جانشين آن حضرت سوال كنم ، آن حضرت پيشقدم شد و چنين فرمود:
((اى احمد بن اسحاق ! خداوند متعال ، زمين را از وقت خلقت آدم (عليه السلام ) تا وقت قيام ساعت ، از حجت خدا بر خلق ، خالى نگذاشته و نمى گذارد. به وجود حجت خدا، از اهل زمين ، دفع بلا مى شود و باران نازل مى گردد و بركات زمين بيرون مى آيد)).
احمد، بعد از شنيدن اين كلمات ، از آن حضرت مى پرسد: امام و خليفه بعد از شما چه كسى است ؟ امام حسن عسگرى (عليه السلام ) از جايش برخاسته و با سرعت به اندرون خانه مى رود و بعد از لحظاتى برمى گردد در حالى كه روى گردن و دوش آن حضرت ، پسرى قرار داشته كه صورتش همانند قرص ماه شب چهاردهم و (به نظر مى آمده كه او) سه ساله بوده است . سپس حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) مى فرمايد:
((اى احمد! اگر چنانچه پيش خدا و حجج خدا كرامت و منزلت خاصى نداشتى ، اين پسرم را به تو نشان نمى دادم . نام و كنيه او، نام و كنيه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، زمين را پر از قسط و عدل مى كند همچنانكه پر از جور و ستم شده است . اى احمد! مثل او در اين امت همانند مثل خضر و ذوالقرنين است . سوگند به خدا! او غيبتى مى كند كه هيچ كس در آن از هلاكت نجات پيدا نمى كند مگر كسى كه خداوند او را در اعتقاد به امامت او ثابت بدارد و او را در دعاى در فرج آن حضرت ، توفيق دهد.)).
احمد با شتاب مى پرسد: ((آيا علامت و نشانه اى كه براى اطمينان قلبم باشد، وجود دارد؟))
در اين هنگام همان پسر كه مانند ماه مى درخشيد، مبادرت به سخن گفتن نموده و مى فرمايد: انا بقية الله فى ارضه و المنتقم من اعدائه و لا تطلب اثرا بعد عين …
احمد بعد از شنيدن اين كلمات از حجت خداوند، از خانه امام حسن عسگرى (عليه السلام ) بيرون رفته و حال آنكه سراسر وجودش را شادمانى فرا گرفته بوده . و وقتى كه فرداى آن روز مجددا خدمت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) مى رود، چنين عرض مى كند: اى فرزند رسول خدا! به آنچه ديروز بر من منت گذاشتى ، خوشحالى بزرگى دستم داد، پس سنت جارى از خضر و ذوالقرنين چيست ؟
حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) در جواب مى فرمايد: ((غيبت طولانى )).
احمد با شتاب مى گويد: اى فرزند رسول خدا! آيا غيبت امام منتظر (عليه السلام ) هم طولانى مى شود؟
حضرت امام (عليه السلام ) جواب مى فرمايد: ((سوگند به پروردگارم ! بلى تا جايى كه بيشتر كسانى كه قايل به او هستند، از اعتقاد خود برمى گردند و كسى نمى ماند مگر آنانى كه خداوند متعال ، ولايت ما را از آنان اخذ نموده و ايمان در دلهايشان ريشه زده و مؤ يد به روح هستند.
اى احمد! اين امر خدا و سرى از اسرار خدا و غيبى از غيبهاى خداوند است پس داشته باش آنچه را كه به تو ارائه كردم و پنهان دار و جزء شاكرين باش تا در مقام عليين با ما باشى ))(83)
از اين حديث شريف ، مطالبى استفاده مى شود:
اولا: خداى متعال از زمانى كه انسان را روى زمين آفريده ، به ضرورت بايد بر بندگانش اقامه حجت نمايد لذا پيغمبران و اوصيا را به سوى مردم فرستاده تا پيام پروردگارشان را به آنان برسانند و بر آنان اتمام حجت نمايند و اين از باب ((لطف )) است و لطف ، قاعده عقلى است كه دانشمندان علم كلام در بحثها و استدلالهايشان به آن استناد و استدلال مى كنند و مى گويند اقامه و اتمام حجت از طرف خداى متعال بر مردم به جهت قاعده لطف ، لازم و حتمى است تا كسى كه مى خواهد خود را احيا كند، احيايش از دليل و برهان باشد. و نيز كسى كه مى خواهد خود را تباه و هلاك كند، از روى حجت و برهان باشد. و علاوه بر اين ، اصولا نفس وجود حجت خدا، داراى ثمرات و بركات غيرقابل شمارش است كه برخى از آنها دفع بلا از اهل زمين و نزول باران و غيره مى باشد.
ثانيا: هنگامى كه خداوند متعال به ظهور و فرج مصلح اكبر حضرت امام منتظر (عليه السلام ) بر بندگانش منت بگذارد، آنان به عاليترين دستاوردها و مهمترين آنها كه برقرارى عدالت سياسى ، اجتماعى در جهان و محو و نابودى اشكال گوناگون ستم مى باشد، دست پيدا مى كنند.
ثالثا: خداوند متعال ، عمر امام منتظر (عليه السلام ) را همانند عمر خضر و ذوالقرنين طولانى مى كند و اين براى خداى قادر حكيم ، سخت نيست ، همانطور كه خداوند، زمين و هر آنچه بر روى آن است مثل همه ستارگان و كرات ديگر را به قدرت حكيمانه اش در اين فضا برقرار نگهداشته است ، بنابراين براى چنين خداى حكيم ، مشكلى نيست كه عمر ولى اصلاحگرش را به خاطر مصالحى كه او به آنها آگاه است ، طولانى كند.
رابعا: خداوند متعال مردم را با طولانى بودن غيبت ولى و ناصر دينش حضرت امام منتظر (عليه السلام ) امتحان مى كند و كسانى بر امامت آن حضرت باقى مى مانند كه داراى ايمانى ثابت و قلبشان مملو از باور و اعتقاد باشد. اين مطالب ، بخشى از مضامين حديث شريف مذكور بود.
يكى از رواياتى كه امام حسن عسگرى (عليه السلام ) به امامت فرزند بزرگوارش حضرت امام منتظر (عليه السلام ) نص و تصريح فرموده است ، روايتى است كه شخصيت جليل القدر و مورد اطمينان ((محمد بن عثمان عمرى )) از پدرش نقل فرموده است . او گفته : من خدمت ابو محمد امام حسن عسگرى بودم كه از آن حضرت راجع به حديث : ان الارض لا تخلو من حجة الله على خلقه الى يوم القيامة و ان مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية … كه از پدران بزرگوار آن حضرت روايت شده ، سوال شد. آن حضرت در جواب سوال ، بر صحت اين حديث تاكيد كرد و فرمود: ((اين حديث ، حق و درست است ، همچنانكه الآن روز و آفتاب ، حق و درست است …))
در اين هنگام ، شخصى در جلسه حضرت با شتاب پرسيد: اى فرزند رسول خدا! حجت خدا و امام بعد از شما چه كسى است ؟
حضرت امام حسن عسگرى او را به امام بعد از خودش راهنمايى كرد و فرمود: ((فرزندم محمد، امام و حجت خدا بعد از من است و هر كس كه بميرد و او را نشناسد، به مردن جاهليت مرده است ، البته او داراى غيبتى است كه نادانان و باطلها در او حيران و هلاك مى شوند و كسانى كه وقت آن را تعيين مى كنند، دروغ مى گويند، سپس ظهور مى كند)).
اين حديث هم مانند حديث گذشته ، داراى همان مضامين است كه توضيح داده شد.
ترور و قتل امام حسن عسگرى (ع )
از اينكه حضرت امام حسن عسگرى ، مقبول همگان و مورد تعظيم و تجليل مسلمين و تمام علويون بود، بر معتمد عباسى طاغوت ، سنگينى مى كرد و اين همه تجليل و تكريم آن حضرت را تحمل نمى كرد، لذا تصميم گرفت كه سمى به آن حضرت بخوراند(84) و آن را اجرا نمود و وقتى كه آن حضرت مسموم شد، در اثر شدت درد و رنج سم ، زمينگير شد اما همچنان بر آلام و درد آن ، تحمل مى كرد.
نگرانى حكومت عباسى
حكومت عباسى ، شديدا نگران شده و به وحشت افتاد، لذا معتمد عباسى به پنج نفر از نزديكان و رجال دولتش از جمله ((نحرير)) اشاره كرد كه خانه آن حضرت را رها نكنند و از نزديك ، تمام اخبار آن حضرت را زير نظر بگيرند و به او گزارش نمايند. و از طرف ديگر، كميسيون پزشكى تشكيل داد و آنان را موظف كرد كه هر روز، صبح و عصر، آن حضرت را ويزيت كنند. اما دو روز بعد از مسموميت ، حال آن حضرت ضعيف و دگرگون شد و معتمد به پزشكها دستور داد كه از كنار امام (عليه السلام ) دور نشوند و او را تنها نگذارند(85) ، همچنانكه به قاضى القضات – كه امروزه وزير دادگسترى ناميده مى شود- سفارش كرد تا ده نفر از اصحاب امام (عليه السلام ) را جمع كند و او هم ده نفر از افراد مورد اطمينان آن حضرت را جمع كرد و به آنان دستور داد كه در كنار امام (عليه السلام ) باشند.
به سوى بهشت برين
حال آن حضرت در اثر سم جفا رو به وخامت گذاشت و پزشكان از سلامتى آن حضرت ماءيوس شدند، لذا به سوى قبله متوجه شد و زبانش به ذكر خدا و تلاوت قرآن مشغول بود و با كمال تضرع و انابه ، به خدا تقرب مى جست و دعا و مسئلت مى كرد تا اينكه روح طاهر و طيبش به ملاء اعلى و به سوى خدا پرواز كرد و مورد استقبال فرشتگان و ارواح پاك پيغمبران و اوصياى آنان قرار گرفت .
فوت و شهادت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) در آن عصر، براى جهان اسلام ضايعه سنگين و بزرگى بود، چه آنكه امت اسلامى ، مصلح اكبر خويش را- كه همواره در صلاح امت قدم برمى داشت و از حقوق آنان دفاع مى كرد- از دست داده بود، لذا از خانه امام فرياد و ناله و صداى سادات علوى به گريه و زارى برخاست .
تجهيز امام حسن عسگرى (ع )
بالاخره جسد پاك امام ، غسل و حنوط داده و در كفن قرار داده شد و براى نماز، آماده گرديد. از طرف معتمد عباسى ، ((ابو عيسى )) فرزند متوكل ، ماءمور شد كه بر آن حضرت نماز بخواند(86) و بعد از تمام شدن نماز، حكومت دستور داد كه صورت امام (عليه السلام ) را باز نگهدارند تا بنى هاشم و عباسى ها و فرماندهان ارتش و منشيان حكومت و رؤ ساى ادارات و قضات دولت ، آن حضرت را ببينند. در اين هنگام عيسى چنين گفت : اين حسن بن على بن محمد بن رضاست كه با مرگ طبيعى از دنيا رفته است در حالى كه از خادمان خليفه و مردم موثق ، فلان و فلان و از قضات ، فلان و فلان و از پزشكان ، فلان و فلان در كنار بسترش بوده اند(87) ، سپس صورت آن حضرت را مى پوشاند و اين كار را براى اين جهت انجام دادند كه بنى عباس متهم نشوند به اينكه او را همانند جد بزرگوارش موسى بن جعفر (عليه السلام ) مسموم كرده اند!!
تشييع جنازه با شكوه امام حسن عسگرى (ع )
تمام اقشار مردم سامرا و هر كس كه در آن شهر زندگى مى كرد، جهت تشييع جنازه ، با گريه و ناله به طرف منزل آن حضرت سرازير شدند، ادارات دولتى و مراكز دادوستد و بازارها تعطيل شد و شهر سامرا شبيه قيامت گرديد.(88)
سامرا تا آن تاريخ ، چنين جمعيتى در مراسم و تشييع جنازه ها به خود نديده بود، مردم دسته – دسته و موجوار در تشييع آن حضرت شركت كردند و فضايل و عظمت آن حضرت را براى همديگر توضيح مى دادند و خسارت عظمايى كه به جهان اسلام رسيده بود، براى همديگر بازگو مى كردند.
محل دفن امام حسن عسگرى (ع )
جسد پاك آن حضرت را با تكبير و تعظيم در خانه اش و در كنار پدر بزرگوارش حضرت على الهادى (عليه السلام ) به خاك سپردند. آرى ، جگر گوشه رسول خدا و برگى از برگهاى درخشنده و زرين رسالت را دفن كردند(89) ، سادات علوى و بنى عباس ، كنار قبر ايستادند و مردم ، دسته دسته به آنان تسليت گفتند و مراسم ، پايان پذيرفت و مردم با حزن و اندوه به خانه هايشان برگشتند.(90)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.