فصل سوم : در بيان عصمت انبيا و ائمه عليهم السلام

فصل سوم : در بيان عصمت انبيا و ائمه عليهم السلام
بدان كه علماى اماميه رضوان الله عليهم اجماع كرده اند بر عصمت انبيا و اوصيا از گناهان كبيره و صغيره ، كه صادر نمى شود از ايشان هيچ نوع از گناهان نه بر سبيل سهو و نسيان و نه بر سبيل خطاى در تاءويل و نه بر سبيل مهاونه ، نه پيش از پيغمبرى و نه بعد از آن ، نه در كودكى و نه در بزرگى . و كسى در اين باب مخالفت نكرده مگر ابن بابويه و شيخ محمد بن الحسن بن الوليد رحمة الله عليهما، كه ايشان تجويز كرده اند كه حق تعالى ايشان را براى مصلحتى سهو بفرمايد كه فراموش كنند چيزى را كه متعلق به تبليغ رسالت نباشد. و به تواتر و اجماع معلوم است كه عصمت ايشان ، مذهب ائمه بلكه از ضروريات دين شيعه شده است ، و دلايل عقليه و نقليه بسيار بر اين معنى در كتب كلاميه اقامه نموده اند، و احاديث بسيار در باب احوال هر پيغمبرى ، و در كتاب امامت مذكور خواهد شد، و اشاره به بعضى از دلائل ايشان در مقام اجمال مى نمايد:


اول آنكه : چون غرض از بعثت ايشان اينست كه مردم اطاعت ايشان نمايند و هر چه از اوامر و نواهى الهى به ايشان فرمايند امتثال كنند، اگر معصوم نگرداند ايشان را، منافى غرض از بعثت خواهد بود، و بر حكيم روا نيست فعلى كند كه منافى غرض او باشد. و اما منافى غرض بودن ، پس ظاهر است از عادات مردم كه هرگاه كسى ايشان را امر به نيكيها و نهى از بديها كند و خود خلاف آن را بعمل آورد، مواعظ او در مردم تاءثير نمى كند، بلكه اگر جمعى منصب پيشنمازى و وعظ داشته باشند كه نسبت به امامت عظمى و رياست كبرى قدرى ندارد و بعضى از صغاير بلكه بعضى از مكروهات از ايشان صادر شود، رغبت نمى كند نفوس اكثر خلق به اقتداى ايشان و استماع وعظ از ايشان ، چه جاى آنكه جميع كباير از ايشان صادر شود از زنا و لواط و شرب خمر و قتل نفس و غير اينها.
و آن بعضى از عامه كه تجويز صغاير كرده اند و تجويز كباير نمى كنند، كباير را معدودى مى دانند؛ بعضى هفت ، بعضى نه و بعضى ده مى دانند. بنا بر مذهب اين جماعت نيز لازم مى آيد كسى كه ترك نماز و روزه كند و دزدى و انواع فواحش را بعمل آورد و هميشه مشغول ساز شنيدن و لهو و لعب باشد، قابل خلافت كبرى و رياست دين و دنيا بوده باشد، و عقل هيچ عاقل اگر خود را از تعصب خالى كند تجويز اين نمى نمايد، و به تفصيلهاى ديگر قائل شدن ، خرق اجماع مركب است .
دوم آنكه : اگر از پيغمبر گناه صادر شود، اجتماع ضدين لازم مى آيد كه هم متابعتش ‍ بايد كرد و هم مخالفتش بايد نمود. اما اول ، از براى آنكه اجماعى است كه متابعت پيغمبران واجب است از براى اينكه حق تعالى فرموده است كه : بگو يا محمد كه : اگر خدا را دوست مى داريد مرا متابعت نمائيد تا خدا شما را دوست دارد (107)، و هرگاه ثابت شد در حق پيغمبر ما، در حق همه پيغمبران ثابت خواهد بود، زيرا كه كسى به فرق قائل نيست . و اما دوم ، زيرا كه متابعت گناهكار در گناه حرام است .
سوم آنكه : اگر گناهى از او صادر شود، واجب خواهد بود منع و زجر او و انكار كردن بر او از براى عموم دلائل امر به معروف و نهى از منكر و ليكن حرام است ، زيرا كه متضمن ايذاى پيغمبر است و ايذاى او حرام است به اجماع و به آن آيه كه ترجمه اش اين است : آنها كه آزار مى كنند خدا و رسول او را لعنت كرده است خدا ايشان را در دنيا و آخرت . (108)
چهارم آنكه : اگر پيغمبر اقدام بر گناه كند لازم مى آيد كه اگر گواهى دهد رد كنند، زيرا كه حق تعالى مى فرمايد كه (ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا) (109)، و ايضا اجماعى مسلمانان است كه شهادت هيچ فاسق مقبول نيست ، پس لازم مى آيد كه حالش از آحاد امت پست تر باشد با آنكه شهادتش را در دين خدا قبول مى كند كه اعظم امور است ، و او گواه خواهد بود بر خلق در روز قيامت ، چنانچه در قرآن فرموده است كه لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا . (110)
پنجم آنكه : لازم مى آيد كه حالش از عاصيان امت بدتر باشد، و درجه اش از ايشان پست تر باشد، زيرا كه درجات ايشان در غايت رفعت و جلالت است ، و نعمتهاى خدا بر ايشان تمامتر است از ديگران به سبب اينكه برگزيده است ايشان را بر مردم ، و گردانيده است ايشان را امينان بر وحى خود، و خليفه هاى خود در زمين ، و غير اينها از نعمتها كه ايشان را ممتاز گردانيده است به آنها، پس مرتكب شدن ايشان معاصى را و اعراض نمودند ايشان از اوامر و نواهى الهى از براى لذت فانى دنيا فاحش تر و شنيع تر است از معصيت ساير مردم ، و هيچ عاقل التزام اين نمى كند كه درجه ايشان از ساير مردم پست تر باشد.
ششم آنكه : لازم مى آيد كه مستحق عذاب و لعنت و مستوجب سرزنش و ملامت باشد، زيرا كه حق تعالى مى فرمايد كه ( و من يعص الله و رسوله )(111)كه ترجمه اش اين است كه : هر كه معصيت و نافرمانى كند خدا و رسول او را و تعدى نمايد از حدود او، داخل گرداند خدا او را در آتشى كه هميشه در آن باشد و او را است عذاب خوار كننده ، و باز فرموده است (الا لعنة الله على الظالمين ) (112)، و مستحق بودن پيغمبر خدا اين امور را باطل است بالبديهه و به اجماع مسلمانان .
هفتم آنكه : ايشان امر مى كنند مردم را به اطاعت خدا، پس اگر خود اطاعت خدا نكنند داخل خواهند بود در اين آيه (اتاءمرون الناس بالبر) (113)كه ترجمه اش اين است كه : آيا امر مى كنيد مردم را به نيكى و فراموش مى كنيد نفسهاى خود را و حال آنكه شما تلاوت مى نمائيد كتاب خدا را، آيا تعقل نمى كنيد؟ ، و داخل بودن ايشان در اين آيه باطل است به اجماع
هشتم آنكه : خدا حكايت كرده است از شيطان كه گفت : بعزت تو سوگند كه همه را گمراه گردانم مگر بندگان تو از ايشان كه مخلصانند (114)، پس اگر پيغمبرى معصيت كند، از گمراه كرده هاى شيطان خواهد بود، و از مخلصان نخواهد بود با آنكه اجماعى است كه پيغمبران از مخلصانند ، و آيات نيز دلالت دارد بر اين .
نهم آنكه : اگر عاصى باشند، از ظالمان خواهند بود، و حق تعالى فرموده است كه (لا ينال عهدى الظالمين ) (115)يعنى : نمى رسد عهد امامت و پيغمبرى به ستمكاران ، و دلايل بر اين مدعا بسيار است و اين كتاب گنجايش ذكر آنها را ندارد (116)، و انشاء الله بسيارى از آن در كتاب امامت مذكور خواهد شد.
و به سند معتبر منقول است كه : حضرت امام رضا عليه السلام براى ماءمون شرايع دين اماميه را نوشت و در آنجا فرموده است كه : حق تعالى واجب نمى كند اطاعت كسى را كه داند مردم را اغوا مى كند و گمراه مى گرداند، و اختيار نمى كند از بندگانش ‍ كسى را كه داند كافر به او و به عبادت او خواهد شد و اطاعت شيطان خواهد نمود، و ترك اطاعت او خواهد كرد. (117)
و به اسانيد معتبره منقول است كه : آن حضرت مكرر در مجلس ماءمون اثبات عصمت انبيا به دلايل و براهين نمودند، و علماى مخالفين را ساكت گردانيدند (118)، چنانچه بعد از اين متفرق مذكور خواهد شد.
و به سند معتبر منقول است كه : حضرت صادق عليه السلام براى اعمش بيان فرمود شرايع دين را از اصول و فروع ، از جمله آنها فرمود كه : پيغمبران و اصياى ايشان را گناه نمى باشد، زيرا كه ايشان معصوم و مطهرند. (119)
و در كتاب سليم بن قيس مذكور است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه : حق تعالى براى اين امر فرموده است به اطاعت اولو الامر زيرا كه ايشان معصوم و مطهرند از گناهان و امر به معصيت نمى كنند. (120)
و به سند معتبر منقول است كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام در تفسير قول خداوند عالميان ( لا ينال عهدى الظالمين ) فرمود: يعنى امام ، ظالم و ستمكار نمى تواند بود. (121)
و در حديث معتبر ديگر حضرت صادق عليه السلام فرمود در تفسير اين آيه كريمه كه : يعنى سفيه ، پيشواى متقى و پرهيزكار نمى تواند بود. (122)
و اما سهو و نسيان انبيا و اوصيا، پس عدم تجويز آن در امرى كه متعلق به تبليغ رسالت باشد اجماع جميع مسلمانان است ، و در غير آن از عبادات و ساير امور دنيويه اكثر علماى عامه تجويز كرده اند، و اكثر علماى شيعه منع كرده اند. و ظاهر كلام اكثر علما آن است كه عدم تجويز اين نوع سهو بر ايشان نيز اجماعى علماى اماميه است . و خلاف ابن بابويه و شيخ قدس سره قدح در اين اجماع نمى كند، چون معروف النسبند. و از كلام بعضى ظاهر مى شود كه اين مساءله اجماعى نباشد، و احاديث بسيار كه دلالت بر وقوع سهو از ايشان مى كند و وارد شده است ، حمل بر تقيه كرده اند. و از بعضى اخبار مستفاد مى شود كه بر ايشان سهو و خطا و زلل روا نيست ، و ادله عقليه و نقليه بر اين اقامه نموده اند، و عمده دلايل آن است كه موجب تنفر طبايع از ايشان مى گردد، و اين منافى غرض بعثت است ؛ چنانچه اگر فرض كنيم كه پيغمبرى سهوا نماز را ترك كند، و ماه رمضان باشد و روزه را فراموش كند و نگيرد، و نبيذ را فراموش كند كه اين نبيذ است و بخورد و مست شود، بلكه العياذ بالله يكى از محارم خود را از روى فراموشى جماع كند، بسى ظاهر است كه با مشاهده اين احوال كم كسى اعتماد بر قول و اعتنا به شاءن او مى كند. و ايضا معلوم است از عادات مردم ، كسى را كه مكرر سهو نسيان از او مشاهده مى كنند، اعتماد بر قول و خبر او نمى كنند، مگر آنكه ايشان دعوى كنند كه چون به اين حد برسد ما تجويز نمى كنيم ، و ليكن قولى به فرق نيست .
و هر چند دلايل عمصت اوثق و به اصول اوفق است و اخبار معارضه به مذاهب عامه اوفق است ، و ليكن چون روايات معارضه وفورى دارد، دور نيست كه توقف در اين باب احوط و اولى باشد؛ و بعضى از تحقيق اين مطلب در كتاب احوال حضرت خاتم النبيين صلى الله عليه و آله و سلم بيان خواهد شد انشاء الله تعالى .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.