شهيد محمود رحيمي

اي‌ برادران‌ و خواهرانم‌! به‌ علم‌ و آموزش‌ و پرورش‌ بيش‌ از هر چيز ديگر اهميت‌ بدهيد.به فکر فرداي‌ جامعه ‌اسلامي‌ باشيد، دشمن‌ خط‌ و فکرمان‌، نقشه‌ دهها سال‌ بعد را برايمان‌ کشيده‌ است‌. شهيد محمود رحيمي

در دزفول چادرهایی برای استفاده رزمندگان برپا كرده بودند. یك بار، شهید مهدی باكری، فرمانده لشكر عاشورا، به یكی از چادرها نگاه كرد و گفت: «چادرتان را درست كنید!» یكی از برادران كه او را نمی‌شناخت، اعتراض كرد. آقا مهدی جلو آمد، صورتش را بوسید و خندید. بعد كلنگ را از آن فرد معترض گرفت و گفت: «شما زحمت نكش.» او كلنگ را انداخت و رفت و آقا مهدی چادر را مجدداً برپا كرد. یكی از نیروها به آن فرد معترض گفت: چرا با آقا مهدی فرمانده لشكر این طور برخورد كردی؟ مگر او را نمی‌شناختی؟ او كه از رفتار خود به شدّت پشیمان شده بود، گریه كنان پیش آقا مهدی آمد تا عذر خواهی كند. آقا مهدی گفت: «مسئله‌ای نیست. من هم مثل تو یك فرد هستم. با تو كار می‌كنم و برادر تو هستم.» شهید مهدي باكري
منبع : راوی: اكبر سعادت لو، ر. ك: روايت عشق، ص 71 – 72

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.