وسواس فكري (توهين ناخواسته به مقدسات )

وسواس فكري (توهين ناخواسته به مقدسات )

بسياري از افراد وسواسي مذهبي وقتي محتواي فكرشان توهين به مقدسات است به هم مي ريزند. اينان بايد بدانند كه فكر غيرارادي مانند خميازه و عطسه است و انسان نسبت به آن مكلف نيست و شيطان اين جا خيلي وسوسه مي كند تا در شما اضطراب ايجاد كند. به جاي تمركز به محتواي اين افكار بايد به آن بي توجه بود و ذكر خدا را گفت و از او مدد گرفت. مردمي هم به پيغمبر(ص) شكايت بردند از خاطره هايي كه در دل آنها مي افتاد كه اگر باد، آنها را به جاي دوري اندازد و يا قطعه قطعه شوند دوست تر دارند از اينكه آن خاطره ها را به زبان آرند؟ پس رسول خدا(ص) فرمود: آيا اين را دريافتيد؟ كه اين خاطره ها بر شما بسيار گران است؟
عرض كردند آري،
فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اين صريح ايمان است، پس هرگاه آن را يافتيد و احساس كرديد كه اين خاطره ها به سراغتان آمده بگوييد: «به خدا و رسولش ايمان آورديم و نيروي جز خداوند نيست.»
روزی آمد نزد پیغمبر(ص)کسی******راهها رفته نجُسته،مَخلَصی
گفت یا مولا نجاتم ده نجات******ای ز تو گفت و شنود،آب حیات
کفر و تردید و شَکَم در هر زمان******حمله ای آورده دل را بی أمان
در دلم افتاده بس، وسواسِ بد******روزها گشته مرا توفیق، سدّ
چشمِ ایمانم شده کور و کبود******یا ربّ این تیرِ بلا آخر چه بود؟
فکر من کفر است می دانم ولی******ای تو را احکام حق نورِ جلی
باید از افکارِ شُوم و تیره ام******من چگونه گردم آزاد ای صنم؟
همچنان می گفت و می نالید او******بر سر و سینه زدیّ و هم به رو
گریه می کرد و از آن فکرِ پلید******مثلِ اسپندی به آتش،می جهید
آن رسول خوشدل و فرخنده فال******گفت، ای مؤ من،چنین از غم منال
این خواطر چون تو را آمد گران****** عین ایمانیّ و باشی در أمان
چونکه این وسواس در جانت دوید******بایدت گوئی که ای ربّ حمید
من به تو ایمان بیاوردم شها******هم به أحمد آن رسولِ مصطفی
خودگناهی نیست بر تو ای عزیز******از سحابِ چشم این باران مریز
چونکه در دستِ تو افکارت نبود******پس چرا گوئی که ایمانت ربود؟
بس پرنده است این خیالات ای جوان****** قُدرتَت نَبوَد که گیریَش عِنان
گر خدا تکلیف کرده بنده را ******اختیار و عقل هم داده وِرا
چون نداری اختیارِ فِعلِ خویش****** لطف حق جبران کند، کم یا که بیش
اینقَدَر را حق به تو بخشیده است******هم بساطِ لطف و احسان چیده است
چونکه آن آزرده دل این را شنید****** اندکی از رنج وسواسش رهید
گفت یا ربّ زین سپس کاری کنم****** ترک این وسواس و این زاری کنم
بایدم زین پس کنم ترک وبال****** تا که گردم زین خیال، آسوده حال
قول پیغمبر(ص) به دردش شد دوا******از غم وسواس، گردید او رها
شکرُ لِلّه این دل زار و پریش****** نزد پیغمبر(ص) بگفتا حال خویش
حال دل هر جا مگو، بینی زیان******خاصه نزد مردمان و این و آن
یک دمِ پاکِ مسیحایی بجو****** گر که می گویی فقط با او بگو[1] http://www.askdin.com/thread40376.html

پی نوشت :
سيده نسيم طباطبايي، ماهنامه خانه خوبان، 1394، بي خيال درماني، كتابخانه انجمن گفتگوي ديني

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.