روحانی شهید سید عباس موسوی قوچانی(شهيد دفاع مقدس)

روحانی شهید سید عباس موسوی قوچانی(شهيد دفاع مقدس)

در یک خانواده متدین در شهرستان قوچان متولد شد . او که طعم گرسنگی و محرومیت را چشیده بود هرگز از حمایت این قشر مظلوم تا پایان عمر شریفش غافل نماند . وی از همان کودکی سری پر شور و روحی تسلیم ناپذیر داشت در سنین نوجوانی به کسب علوم اسلامی پرداخت و در این سیر تحصیلی که با مبارزات سخت با رژیم طاغوت همراه بود از بزرگان سه حوزة مقدسة مشهد ، قم ، نجف ، همچون حضرت امام بهره جست سپس به شهر مقدس مشهد بازگشت و به جمع روحانیت مبارز مشهد پیوست و از درسهای عمومی و خصوصی حضرت آیت الله خامنه ای دامه برکاته بهره جست . در این مبارزات او مکرر توسط ساواک دستگیر می شد و سالها در زندان بسر برد و بقول رهبر عزیزمان سخت تلرین شکنجه ها را به شهید موسوی می دادند و در این شکنجه ها به گفتة دوست و دشمن حسرت گفتن یک آخ را بر دل جلادان ساواک گذاشت .
یاران همرزمش هنوز صدای گرم و گیرای وی را در سلولهای زندان به یاد دارند که پیوسته این آیه را از قران کریم تلاوت می نمود : ام حسبتم ان تدخلوا الجنته… گمان کردید که به بهشت داخل می شوید بدون امتحاناتی که پیش از شما بر گذشتگان آمد ؟ ( بقره 214 ) مبارزات او در مسجد امام حسن مجتبی (ع) و کرامت در کنار رهبر عزیز و روحانیون مبارز ادامه داشت و به فعالیت و روشنگری می پرداخت . با رهنمودهای رهبر انقلاب و هم رزمانش دفتری را که توسط دولت طاغوت در مدرسه نواب ایجاد شده بود را به آتش کشید .سپس با استفاده از تعلیمات استاد بزرگوارش ، رهبر عزیز انقلاب ، حضرت آیت الله خامنه ای دست به تعلیف کتاب مهم و ارزشمند شیوه امامان با نام مستعار سادات حسین ، زد و در آن به صورت مناظرگونه ای چهره روحانیت مرتجع را بر ملا ساخت .او که در زندان از نزدیک با افکار ماتریالیستی و الحادی سران موافقین آشنا شده بود و در همان زندان رو در رو ، افکار آنها را نقد کرده بود بعد از پیروزی انقلاب سرپرستی بخش اطلاعات و تحقیقات کمیته مرکزی انقلاب اسلامی را به عهده گرفت و با فعالیتهای شبانه روزی خود توطئه های آنان را خنثی و خانه های تیمی آنها را یکی پس از دیگری کشف و سران منافقین را دستگیر و تحویل زندان و دادسرای انقلاب اسلامی می داد و مانع فعالیتهای مهم آنان از جمله ممانعت از تشکیل سپاه به دست آنان شد و ضربات او به تشکیلات منافقین آنقدر محلک بود که باعث خشم شدید منافقین شده و بارها طرح ترور وی را ریختند و او را به اعدام انقلابیون محکوم کردند وی به خواست خداوند متعال توطئه های آنان یکی پس از دیگری عقیم ماند.
در آغاز انتخابات مجلس شورا از طرف دوستانش به کاندیدا شدن توصیه شد ولی به نفع یکی دیگر از برادران کنار رفت و به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت و اظهار می داشت : وقتی که صف اسلام با کفر در آمیزد ـ خفتن به شبستانها کافر صفتی باشد و سرانجام شهید سید عباس موسوی پس از مبارزات و مجاهدت فراوان با ضد انقلابیون داخلی و عمام خارجی و دوست نمایان ضعیف در سحرگاه 6/1/61 در حملة فتح المبین در حماسه ای خارق العاده که خود شرح مفصلی دارد به آرزوی دیرینه اش ، به فیض شهادت نائل گردید و به خدمت مادر بزرگوارش فاطمه سلام الله علیها شتافت . برگرفته از http://khakriz.vcp.ir

فرازی از وصیت نامه شهید:در کارها خدا را اصل قرار دهید .خدارا آن چنان ناظر بدانید ،که گویی او را می بینید،آخر اگر شما او را نبینید او شما را می بیند.
خدای منان را شکر،که نعمت بزرگ امامت را به ما ارزانی داشت و پیروی از امام را به امت ایران برای نجات از ظلمت،راه اصلی نجات قرار داد. از مبلغین اسلام در خواست عاجزانه دارم که در مورد ضوابط و روابط اسلام ،با ملت هرچه بیشتر سخن بگویندکتابهای شهید مطهری را بخوانید ومسجدها را خالی نگذارید.به فرزندان شهداء مثل خودتان نگاه کنید و برسید. ((از شرّ نفس اماره به خدا پناه برده و در مهار آن بکوشید.)) برگرفته از http://hozequchan.blogfa.com

شهید از اوّل زندگی می گفتند که از هر چه داریم باید درست استفاده کنیم. خانه ما چهار اتاق داشت. ایشان می گفتند که یک اتاق هم برای ما کافی است، لذا اگر دوستانشان خانه نداشتند، آنها را در خانه اسکان می داد. در حالی که ما وضع مالی درست و حسابی ای نداشتیم، باز هم ایثار می کردند. خیلی ساده زیست بود و علاقه ای به تجمّلات دنیا ناشت. یادم هست یک موقع، با مشورت من، هرچه وسایل و جهاز داشتم، به کسانی دادند که نیاز داشتند و فقط یک قالی برایمان مانده بود. یک روز که خانه آمدند، تا چشمشان به قالی افتاد گفت: «همین قالی، انسان را وابسته به دنیا می کند». بعد هم همین یک قالی را هم دادند به کسی که نیاز داشت.
سال 1352 که از زندان آزاد شدند، ساده زیستی شان بیشتر شده بود. می گفتند: «به آنهایی فکر کنید که در رفاه نیستند؛ باید با آنها مساوی باشیم تا بدانیم آنها چه رنجی می کشند». گاهی خانه را بررسی می کردند و وسایلی را که در طی یک سال به آنها نیازمند نشده بودیم را به دیگران ـ که یاز داشتند ـ می دادند. یک بار شهید، بدون لباس به خانه آمدند و عبایشان را دورشان گرفته بودند. من جویا شدم، گفتند: «یک نفر از من درخواست کمک کرد و من حتی صد تومان هم نداشتم تا کمکش کنم، بنا بر این، لباس هایم را دادم تا او را ناامید نکرده باشم». از این موارد، زیاد است.
در مورد من و بچّه ها هم دقّت داشتند. وقتی که بودند، در کارهای خانه، خیلی کمک می کردند و به تربیت بچه ها توجّه می کردند. در مورد بچّه ها نظرشان این بود که باید سختی بکشند تا با زندگی سختْ عادت کنند. خودشان می گفتند: «مادر، کسی بود که گندم درو می کرد و من لا به لای خارها می خوابیدم، به همین دلیل، حالا می توانم شکنجه ها را تحمّل کنم». نظرشان این بود که بچّه ها نباید نازپرورده باشند تا بتوانند در سختی ها مقاومت کنند. حالا بچّه ها واقعاً طوری بار آمدند که شهید می خواست و این از اثرات ساده زیستی ایشان است.
همیشه به بچه ها می گفتند: «هیچ وقت مظلوم نباشید؛ از مظلوم، ظالم به عمل می اید». ایشان روی فرزندانمان خیلی کار کرده بودند تا آنها را شجاع بار بیاورند و از دشمن نترسند.
به نماز و روزه و حجاب فرزندانمان خیلی اهمیت می دادند و الحمدلله، آنها قبل از سنّ تکلیف هم به آداب شرعی عمل می کردند. برگرفته از http://www.hawzah.net
شهادت:رقابیه، عملیات فتح المبین – 6/1 61
مزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام الله علیها، گلزار شهدا

منبع:نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.