64. گله از عيبجويى مردم

64. گله از عيبجويى مردم

لطف و كرم الهى باعث شد كه گم گشته و گمراه شده اى در پرتو چراغ توفيق به راه راست هدايت شد و به مجلس حق پرستان راه يافت و به بركت وجود پارسايان پاك نهاد و باصفا، صفات زشت اخلاقى او به ارزشهاى عالى اخلاقى تبديل گرديد و دست از هوا و هوس كوتاه نمود، ولى عيبجوها در غياب او همچنان بد مى گفتند و اظهار مى كردند كه فلانى به همان حال سابق است ، نمى توان به زهد و اطاعت او اعتماد كرد.

به عذر و توبه توان رستن از عذاب خداى
وليك مى نتوان از زبان مردم رست

او طاقت زخم زبان مردم نياورد و نزد يكى از فرزانگان عليقدر رفت و از زبان دراز و بدگويى مردم گله كرد.
آن فرزانه عاليقدر به او گفت : ((شكر اين نعمت چگونه مى گزارى كه تو بهتر از آن هستى كه مردم مى پندارند.))

چند گويى كه بدانديش و حسود
عيب جويان من مسكينند؟
كه به خون ريختنم برخيزند
گه به بد خواستنم بنشينند
نيك باشى و بدت گويد خلق
به كه بد باشى و نيكت بينند

لكن در مورد خودم همه مردم كمال حسن ظن را نسبت به من دارند و بنده سراپا تقصير مى باشم . سزاوار است كه من بينديشم و اندوهگين شوم ، تو چرا؟

در بسته به روى خود ز مردم
تا عيب نگسترند ما را
در بسته چه سود و عالم الغيب
داناى نهان و آشكارا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.