بسم رب شهدا و الصدیقین

گاهی یکتلنگر_کافیست

بسم رب شهدا و الصدیقین
یه گناهی رو داشتم حمل میکردم سنگینی اون #گناه زیاد بود به طوری که کمرم خم کرد دلم و پر از غم کرد قرار بود برم حوزه علمیه درس بخونم پیش خودم گفتم “خدایا من که گناه کارم #فاطمه_زهرا سلام الله علیها منو لایق این راه میدونه؟حدود یکماهی بود که با این سوال ازخودم شب و روز نداشتم
تااینکه….

شهید والامقامی رو تو رسانه دیدم مدافع حرم بود که شنفتم برا #حضرتزینب (س) سر داد وصیت نامش که شنیدم لحظه لحظه حرفاش پر از عشق #خدا بود هیچ شناختی از آن شهید #مدافعحرم که شهید محسن #حججی بود نداشتم تو یه نگاه که به چشماش انداختم دلم لرزش پیداکرد بازم زدم زیرگریه داشتم #نماز میخوندم یهویی گفتم شهیدجان برادرجان محسن جان قسمت میدم ضامن من بشو پیش خدا و فاطمه زهرا(س) بگو من و لایق حوزه علمیه بدونن (قبول شدنم برام مهم بود)اون شب خیلی دعاکردم تااینکه خواب دیدم تو مشهدم کنار سقاطلا ?شهید حججی باچهره نورانی لب خندان پیراهن سفید دستای مبارکشون و به سمت گنبد آقا امام رضا(ع)بردن و رو به من کردن و گفتن مگه میشه تو قبول نشی!!باخنده این حرف و زدن گفتن وقتی قبول شدی بیا مشهد ….

بضرب ازخواب بلند شدم دیدم خواب بود باز چشام پرازاشک شد گفتم خدایا قبول بشم خصلت بدم کنارمیذارم چند هفته گذشت و نتایج رسید قلبم تند تند میزد خیس عرق بودم خدایا جواب نتایج چی میشه !!!!?
من من بنده حقیر ،فاطمه زهرا(س)لایق این راه انتخاب کردن اره قبول شدم باورم نمیشد ازشدت خوشحالی اشک شوق ریختم الان که دراین راه هستم و پاک مدیون شفاعت شهیدحججی هستم اگه #توبه و شفاعت شهید نبود ممکن نبود من کجا بودم تمام کاری که دراین راه انجام میدم تقدیم میکنم به شهیدوالامقام شهید حججی
آسمان فرصت پرواز بلندی است
ولی…
قصه این است چه اندازه کبوترباشی

✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.