? «سمعاً و طاعتا»

? «سمعاً و طاعتا»

? وقتی که بیایی، رو‌به‌رویت می‌نشینم. شما فقط امر کن و من فقط از شما اطاعت می‌کنم. سمعاً و طاعتا! راستی آیا زمانی که شما بیایی، من هنوز هم بر سر این حرفم خواهم بود؟ فکر نمی‌کنم. شاید لاف زده‌ام!

? راستش را بخواهید، جواب این سوالم را زمانی پیدا کردم که پدرم از من درخواستی کرد و من جوابش را سربالا دادم… وقتی که روی مادرم را زمین انداختم، متوجه توخالی‌بودنِ ادعایم شدم!

? درخواست پدرم حرام نبود، اما من از انجامش سرباز زدم، چون به مذاقم خوش نمی‌آمد! وقتی مادرم صدایم زد و من خودم را به نشنیدن زدم، فهمیدم که حرف‌هایم راجع به اطاعت از شما ادعایی بیش نبوده است!

? حرمت شکستم آقا… حرمتِ سخنِ خدایی که بعد از پرستش خودش، نیکی به پدر و مادر را سفارش کرده است…

? می‌دانم! هنوز خیلی راه دارم آقا!
اما تا روزی که بیایی و من سراپا «سمعاً و طاعتا» شوم، می‌جنگم تا لیاقت دیدار با شما و اطاعت از شما را پیدا کنم.

? #دلنوشته_مهدوی

✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.