آواز روشن بهار آمد وسر زد به آشيانه ى من به بارگاه خداوندياش قبول افتاد گذشت آن همه شبهاى تلخ وجانفرسا زلال روشن آوازهاى او آميخت بخوان ترانه، قنارى که بعد آمدنش شکوفه کردغزلهاى عاشقانه ى من نيايش سحر وگريه ى شبانه ى من رسيد روشنى دل، چراغ خانه ى من به بيقرارى احساس کودکانه ى من بهار آمد …
ادامه نوشته »