? جلسهٔ مشاوره ? زنگ زده بود وقت گرفته بود بیاید مطب من؛ مطب یک روانشناس. نه که یک آدم معمولی باشد! علی صیاد شیرازی میخواست بیاید برای ازدواج دخترش مشورت کند. ? آمد. راس ساعت هشت که قرارمان بود. بعد از اینکه خوش و بشی کردیم، کلاه نظامیاش را در آورد. اجازه گرفت و شروع کرد: «بسم الله الرحمن …
ادامه نوشته »