امير المومنين (ع ) با قنبر غلامش به بازار آمد تا پيراهنى تهيه كند به مردى فرمود دو پيراهن لازم دارم ، آن مرد عرض كرد يا امير المؤ منين (ع ) هر نوع پيراهن بخواهى من دارم همينكه على (ع ) فهميد اين شخص او را ميشناسد از او گذشت به جامه فروش ديگرى رسيد كه پسرش مشغول خريد …
ادامه نوشته »