بازسازی مسجد تازه شروع شده بود. برای بنایی، آب را از قم می آوردند. سخت بود. قرار شد به حفر چاه. رفت تهران. با یک شرکت حفّاری صحبت کرد. چک داد تا بیایند و چاه حفر کنند. جایی از زمین جمکران، برای حفر چاه انتخاب شد. قرار شد از شنبه شروع کنند. شب جمعه، در صحن مسجد، مشغول راز و …
ادامه نوشته »بایگانی برچسب: بود.
▫️حسابی گرفتار شده بود.
▫️حسابی گرفتار شده بود. قرض پشت قرض، بدهی روی بدهی، رفت خانه امام زمانش. سفره دلش را باز کرد. امام درددلهایش را شنید. آرامش کرد. دلداریاش داد. چهارصد دینار طلا هم به او بخشید. گفت: به خدا قسم پول نمیخواستم! فقط میخواستم دعایم کنید. امام صادق علیهالسلام فرمود: دعایت هم میکنم؛ اما نگذار مردم همه چیزت را بدانند. پیش چشمشان …
ادامه نوشته »▫️خالهای صورتش او را از قیافه انداخته بود.
▫️خالهای صورتش او را از قیافه انداخته بود. مردم مسخرهاش میکردند. دلش گرفت.? با خودش میگفت: «آخر چرا خدا مرا اینجور خلق کرد؟ اصلا انگار حواسش به من نیست!»? تصمیم گرفت با خدا قهر کند. آمد پیش پیامبر صلی الله علیه وآله. گفت: من دیگر فقط واجبات را انجام میدهم؛ بدون هیچ کار مستحبی! پیامبر پرسید: آخر چرا؟ گفت: چون …
ادامه نوشته »