جهنم اختلافات و بهشت تفاهم از محل كارم كه برگشتم بلند بر اهل خانه سلام كردم. عبا و عمامه و قبا را آويزون كردم و دست و صورتم را شستم و رفتم تو آشپزخونه تا كمك همسرم بدهم. ظرف ها را شستم و بعد مشغول خرد كردن پيازها شدم خانمم گفت: چيه پيازها چشمهايت را اذيت ميكنه؟ گفتم: نه بر …
ادامه نوشته »