بایگانی برچسب: داستانک_مهدوی

شب نیمه شعبان، امام فرستاده بود دنبالش

‍?شب نیمه شعبان، امام فرستاده بود دنبالش تا آن شب مهمان او باشد. فرمود: امشب پسرم به دنیا می آید. تعجب کرد. هیچ اثری از بارداری در نرجس نبود. تا سحر چشم از نرجس برنداشت. داشت کم کم شک می کرد صدای امام از اتاق دیگر بلند شد: شک نکن عمه، وقتش رسید. سوره قدر را بخوان. برگشت. نرجس از …

ادامه نوشته »

آمده بود خانه امام هادی علیه السلام.

آمده بود خانه امام هادی علیه السلام. امام خوش آمد گفت. فرمود: کیسه ای طلا به تو بدهم یا بشارت شرافت ابدی؟ گفت: پول نمی خواهم. بشارت بدهید. فرمود: تو را به پسری بشارت می دهم که پادشاه شرق و غرب عالم خواهد شد. زمین را از عدالت آکنده می کند بعد از آنکه پر از ظلم شده باشد. نرجس …

ادامه نوشته »

آمده بود معنی سلام بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بپرسد؛

آمده بود معنی سلام بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بپرسد؛ شنید: وقتی خدا ما اهلبیت و شیعیانمان را آفرید از ما پیمان صبر گرفت، با خدا عهد کردیم که بر سختی ها صبوری کنیم در عوض خدا به ما وعده داد که روزی زمین را برای ما مبارک کند، زمینی آکنده از سلام و سلامتی، ایمن از …

ادامه نوشته »

اعمالش را انجام داده بود داشت از مسجد بیرون می آمد.

اعمالش را انجام داده بود داشت از مسجد بیرون می آمد. دید که کسی وارد صحن شد و به سمت شبستانِ مسجد جمکران رفت. چهره ی نورانی و دلنشینی داشت. پیش خودش گفت: این سید تازه از راه رسیده، حتماً در این هوای داغ تابستانی تشنه است. خودش را به او رساند. ظرف آب را تقدیم حضورش کرد و گفت: …

ادامه نوشته »

می گویند تازگی ها امام زمان برای شیخ مفید نامه داده اند.

می گویند تازگی ها امام زمان برای شیخ مفید نامه داده اند. * این که خبر تازه ای نیست! مدّت هاست از این قضیه گذشته. – نه، آن نامه اوّلی را نمی گویم؛ نامه ی جدیدی آمده. * واقعا؟ – نامه جدید به املای امام و خط یکی از افراد مورد اعتمادشان بوده. به شیخ گفته اند اصل نامه را …

ادامه نوشته »

▫️”خدایا! این دین توست

▫️”خدایا! این دین توست که به خاطر گوشه نشینی ولی ات گریان شده! ❗️این قرآن توست که در فراق ولی ات گریه می کند! خدایا این چشمهای مومنین است که در فراق ولی ات اشک می ریزد! پس بر محمد و آل محمد درود فرست، و در فرج ولی ات تعجیل کن تا به دینت، قرآنت و مؤمنین رحم کرده …

ادامه نوشته »

اگر همه نعمت های دنیا از آن من باشد؛

اگر همه نعمت های دنیا از آن من باشد؛ اگر سلطنت همه پادشاهان مال من باشد؛ همه ی اینها به اندازه بال مگسی برایم نمی ارزد وقتی که نتوانم تو را ببینم! ” این ها را خطاب به حجّت زمانش می فرمود، مادر مومنان، خدیجه کبری سلام الله علیها… ? بحارالأنوار، جلد 16، ص 52 #داستانک_مهدوی #حضرت_خدیجه

ادامه نوشته »

به مناسبت ولادت #حضرت_اباعبدالله_علیه_السلام؛

به مناسبت ولادت #حضرت_اباعبدالله_علیه_السلام؛ ▫️رفت داخل اتاق، همان اتاقی که همیشه محل قرار او بود با جبرئیل. فرموده بود: کسی بر من وارد نشود؛ لحظه ای بعد اما نوه اش وارد اتاق شد. او را روی زانوی خودش نشاند. بوسید و نوازشش کرد. از فرشته وحی شنید که: او را شهید خواهند کرد، افرادی از امت تو. در دستان جبرئیل، …

ادامه نوشته »

سراسیمه بود و نگران، بی قرار و دستپاچه.

سراسیمه بود و نگران، بی قرار و دستپاچه. حال پسرش خوب نبود. از بیمارستان اینطور خبر داده بودند. پرسید چه کار کنم؟ گفتم: عریضه بنویس برای حضرت صاحب الامر. بیندازش به آب. تنها راهت همین است. بلد نبود. گفتم: فرض کن امام زمان علیه السلام آمده همینجا، شهر سیدنی استرالیا. هر چه می خواهی به خودشان بگویی، ساده و صمیمی …

ادامه نوشته »

به مناسبت ایام #اعتکاف؛

به مناسبت ایام #اعتکاف؛ ▫️معتکف در مسجد کوفه؛ شیخ ابراهیم حائری خواب دیده بود. خواب حجّت خدا را که می فرمود: همگی خوبند و صالح. این ها که معتکف شده اند اینجا. ولی هر کدامشان را حاجتی به اینجا کشانده. یکی مال می خواهد. یکی عیال. یکی برای شفا آمده، یکی برای قضای دِین. هیچ کدامشان به فکر من نیستند. …

ادامه نوشته »