بایگانی برچسب: غروب

?چــه روزها که یک به یک غروب شد، نیآمدی

?چــه روزها که یک به یک غروب شد، نیآمدی چه اشکها که در گلو، رسوب شد نیآمدی خلیل آتـشین سخن، تــبر به دوش بت شکن ((خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیآمدی)) برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه برای عده ای، ولی چه خوب شد نیآمدی! تــمــام طـول هـفته را در انـتـظــار جمعه ام دوبـاره …

ادامه نوشته »

غروب

غروب تـو يک غـروب غـم انگيـز مى رسى از راه که  مـى  بـرند مـرا روى شـانه هـاى سياه صـداى  گريـه بـلند اسـت وجلمه هايى هم شـبـيهِ تـسـليت وغـصه وغـمى جـانکاه بـه  گوش يـخزده ام مـى رسـد، وفـريادى شـبـيـهِ حـرمـتِ ايــن لاالــه الا الله! وَچشـم  هـام،  که چشـم انـتظا تو هستند! (اگر چه مـنـجمدند ونـمـى کنـنـد نگاه) وَبـغض مـى کُنـد آن …

ادامه نوشته »