بایگانی برچسب: 121. انتقاد از دوستى كه عيب را هنر داند

121. انتقاد از دوستى كه عيب را هنر داند

121. انتقاد از دوستى كه عيب را هنر داند سخنورى زشت آواز بود، ولى خود را خوش آواز مى پنداشت ، از اين رو در سخنورى فرياد بيهوده مى زد (تا شنوندگان را خوش آيد) صدايش به گونه اى بود كه گويا فغان ((غراب البين )) (كلاغى كه با صدايش انسانها را از خود جدا مى سازد و همه مى …

ادامه نوشته »