* حیف نیست که ما از این پدر مهربان غافل باشیم!؟ *

#پای_درس_بزرگان

بخش پایانی مبحث
* حیف نیست که ما از این پدر مهربان غافل باشیم!؟ *

« ابوالحسن علی بن مهزیار می گوید، وقتی من جدا شدم و خواستم برگردم به اهواز
رفتم خدمت حضرت و پانصد دینار پول داشتم. رفتم در چادر (خیمه) کناری که حضرت تشریف داشتند، این پانصد دینار را گذاشتم محضر حضرت و عرض کردم که یا ابن رسول الله شما اینجا خرج هایی دارید و من دلم می خواهد این پول را به شما هدیه بدهم ، شما صرف کنید برای فقرا و سادات مدینه یا کسانی را که صلاح می دانید».
اصلا از خود نقل و از خود جریان پیدا است آنقدر حضرت مراعات می کنند که این پسر مهزیار یک هدیه ای را آورده و حضرت صلاح دانسته اند که این پانصد دینار پیش خودش باشد و این را از دست ندهد، بعد من عبارت را در کتاب «دلائل الامامه» دیدم، آنجا خیلی جالب نقل می کند، حضرت می فرماید که:
ابن مهزیار هدیه ای دادی و خدا تو را رحمت کند، هدیه تو را پذیرفتم، فکر نکنی که هدیه تو را دارم رد می کنم این هدیة تو مال من، ولی تو، راه طولانی در پیش داری من هم یک تقاضایی از تو دارم و آن اینکه دوباره این پانصد دینار را از من بپذیر و همراه تو باشد برای اینکه راه طولانی در پیش داری و وقتی به اهواز رسیدی، نیازت می شود. با لطافت این پول را برگرداندند به ابن مهزیار، بعد ابن مهزیار می گوید که آقا پس برای زن و بچه های من هم دعا کنید، و حضرت دست هایشان را می برند بالا و تک تک را دعا می کنند و ابن مهزیار دلش خوش می شود.
من خودم گاهی این داستان را سابق شنیده بودم، فکر می کردم که ابن مهزیار آنجا رفته و مانده و بعد از یک هفته حضرت خسته شده اند و به او فرموده اند که خیلی خب می خواهی بروی، برو. ولی بعد که مراجعه کردم به کتب مادر، دیدم اصلا اینجور نبوده و این مهمان حضرت بوده و از او پذیرایی می شده تا حدود یک هفته، بعد از یک هفته به دل شوره می افتد و شدید مضطرب می شود، حضرت می پرسند که ابن مهزیار، نگرانی؟ دلشوره داری؟ مشکلت چیه؟
(سابق اینطور بود قافله که حرکت می کرد گاهی تا یک سال راه بسته می شد و نمی شد سفر کرد چون در قافله امکانات بود و…)
ابن مهزیارمی گویدکه آقا آخرین قافله قرار است فردا یا پس فردا از مکه به سمت عراق حرکت کند، ‌حضرت می فرمایند:
خب اگر می خواهی بروی؟ برو.
و این می آید اساس هایش را جمع می کند و می رود. و اینجوری نبوده که حضرت در ابتدا به او بگویند «برو».
او مهربان است، ‌او مانند جد بزرگوارش است که وقتی دست به کسی می دادند دستشان را نمی کشید تا او خودش دستش را بکشد و یک همچنین مولای کریمی ما داریم که دستش به طرف آسمان برای ما همیشه بلند است، آن وقت چرا ما باید غافل باشیم، چرا ما باید به یاد حضرت نباشیم،‌ چرا ما باید حضرت را حاضر و ناظر ندانیم، چرا نباید محبوبمان و معشوقمان امام زمان علیه السلام باشد؟!

آیت الله ناصری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.