تو مى آيى

تو مى آيى

اگر چه از تو دورم،  از غمت لبريز لبريزم

تو با يک قاب قوسين ازحضور عشق سرشارى

من از خاکستر بال کبوتر،  بى تو فهميدم

چنان ازگريه ام آرامش دريا بههم خورده است

(تو ميآيى) پرستوها که برگشتند،  ميگفتند

به زير سايه ى چشمت،  اگر روزى بياسايم

  بهار مهربان من! ببين! پاييز پاييزم

من آن جبريل معذورم که اينجا بال ميريزم!

که تا صبح قيامت از جنونت برنمى خيزم

که حتى دشمنان هم ميدهند ازگريه، پرهيزم!

نگاهم را،  زسقف آسمان،  هر شب ميآويزم

تمام آسمان را پيش پايت سبز مى ريزم

حسين دارند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.