زمان ما بى امام نيست بارها ديده بودمت آن چنان که آب را در آب وآسمان را در آبی وسبز را در عشق غبار، آينه را تهمت بست وگرنه زمان ِ ما بى امام نيست. کجايى که ديدارت محض است پاهايمان خشک است ودست هايمان بى تکليف؟ درختان برگ ريزان دورى تواند وقرن هاست که ايستاده اند تا جمالت را …
ادامه نوشته »