پاسخ به شبهه مطلاق بودن حضرت(ع)
ميتوان گفت مهمترين ايراد و اشکالي که به امام حسن(ع) گرفته شده، ازدواجهاي مکّرر ايشان ميباشد. در روايات متعدد که در مجامع روايي شيعه نيز وجود دارد، از آن حضرت با عنوان «مِطلاق» ياد شده است، يعني فردي که بسيار زن ميگرفته و طلاق ميداده است.
سلام علیکم. درباره پاسخ جامع و دقیق شما نکاتی را به همان ترتیبی که آورده اید، متذکر می شوم و نظر شما را خواستارم:
1. اولا سن اولین ازدواج امام(ع) بر چه اساسی 20 سالگی فرض شده است؟ ثانیاً با فرض صحت این مطلب، باید توجه داشته باشیم که اگر تنها به دوران 5 ساله خلافت امام علی (ع) و جنگها بپردازیم به خطا رفته ایم؛ زمانی که امام حسن (ع) به کوفه آمدند حدوداً 33 ساله بودند و از زمان آغاز ازدواج های ایشان، با توجه به عرف آن جامعه، مسلماً چندین سال می گذشته است که فرصت کافی برای ازدواج ها و طلاق ها را فراهم می سازد.
درعین حال، از طول مدت هر ازدواج، بی خبریم و نمی توانیم فاصله ازدواج تا طلاق را در محاسبات خود لحاظ کنیم؛ گو این که با توضیح فوق، دانستن آن هم کمکی نخواهد کرد.
2. حتی اگر روایات اهل سنت، از جمله واقدی را که روایاتی از علی بن حسین(ع) در این مورد نقل کرده است را نیز در نظر نگیریم، قاضی نعمان، از محدثین شیعه و صاحب دعائم الاسلام در صفحه 258 از جلد دوم کتاب خود روایتی از امام باقر(ع) نقل کرده است! می دانیم که تاریخ شهادت ایشان سال 114 هـ.ق و پیش از ظهور منصور یا قیام محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن (ع) بوده است :
قال أبو جعفر محمد بن علی، قال علی (ع) لاهل الکوفة: لا تزوجوا حسنا، فإنه رجل مطلاق.
ضمناً بیشترین احادیث شیعه که از مبانی فقه محسوب می شوند، از امام صادق روایت شده اند. در روایات ایشان نقل هایی از پیامبر (ص) و علی(ع) – که در سال 11 و 40 هـ.ق رحلت فرموده اند- آمده است که در کتب پیشین نبوده است. آیا باید در آنها نیز تردید داشت؟
درباب آنچه به منصور نسبت داده اید نکات زیر را عرض می کنم :
الف) در گزارش مسعودی ، به دوران بعد از صلح امام(ع) با معاویه اشاره شده است ، درحالیکه شواهد حدیثی موجود در کتب شیعه ، داستان طلاقها را به دوران زندگی امیرالمومنین می رساند.
ب) آنچه در صفحه ی 482 از دوره ی 2 جلدی ” مروج الذهب ” از قول منصورعباسی در سال 145 هـ.ق ، بعد از سرکوب قیام سادات حسنی ، به عنوان خطبه ای در هاشمیه و برای مخاطبین خراسانی نقل شده ، اینچنین است:” ثم قام بعده الحسن بن علی – رضی اللهّ عنه – فواللهّ ما کان برجل، عرضت علیه الأموال فقبلها، ودَسَ إلیه معاویة إنی أجعلک ولیَّ عهدی، فخلعه وانسلخ له مما کان فیه، وسلمه إلیه، وأقبل على النساء یتزوج الیوم واحدة ویطلق غداً أخرى، فلم یزل کذلک حتى مات على فراشه ..”
این گزارش تنها اختصاص به مسعودی (متوفی 346هـ.ق) دارد و در سایر تواریخ همچون طبقات ابن سعد(متوفی 230هـ.ق) (7/535) ، تاریخ یعقوبی (زنده در 292 هـ.ق) (2/376) و شرح مفصل این واقعه درصفحات 157 تا 201 مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی (284 – 356 هـ.ق) ذکری از این خطبه نرفته است.
از سوی دیگر ، در سایر منابع قدیم نظیر تاریخ طبری (7 / 570) ، سخنان منصور را ، در حقیقت ، متن مکتوب وی در پاسخ به نامه ی محمد بن عبدالله بن الحسن النفس الزکیة – که خود را مهدی موعود می دانست- می یابیم نه خطبه ای برای مردم. ضمناً، در این نامه کوچکترین اشاره ای به داستان طلاقها به چشم نمی خورد :ثم کان حسن فباعها من معاویة بخرق و دراهم و لحق بالحجاز ؛ و اسلم شیعته بید معاویة و دفع الامر الی غیر اهله ؛ و اخذ مالا من غیر ولاته (ولایة) و لاحلة.
مورخین بعدی ، مانند ابن الجوزی (متوفی 597هـ.ق) در المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم(8/66) ، ابن الاثیر(متوفی630هـ.ق) در الکامل فی التاریخ (5/154) ، ابن کثیر(710-774هـ.ق) در البدایة والنهایة(13/361) نیز نوشته ی منصور را همانگونه که در بالا ذکر شد ، روایت می کنند.
حتی در کتابی چون “منتهی الآمال” حاج شیخ عباس قمی که تاریخ را منطبق با دید شیعه بازگو می کند نیز داستان این نامه نگاری ها اینچنین روایت شده است”. ابوجعفر منصور چون این بدانست براى محمّد مکتوبى از در صلح و سِلم فرستاد او را امان داد؛ محمّد مکتوب او را جوابی شافی نوشت … ثانیاً ابوجعفر او را مکتوبی فرستاد و برخی از در حسب و نسب طریق معارضه سپرد و این مختصر را گنجایش ذکر این مکاتیب نیست. طالبین رجوع کنند به (تذکرة سبط) و غیره…”
با عنایت به اجماع مورخین در این امر ، نمی توان بیان چنین خطبه ای را به یقین دانست.
آیا می توان پذیرفت که روایات محدثین معتبر شیعه همچون برقی و کلینی ، منبعث از خبر وا حد مندرج در مروج الذهب مسعودی باشد ، در حالیکه مورخینی چون طبری و دیگرانی که تحت نفوذ بنی العباس هم بوده اند از آوردن این خبر امتناع ورزیده باشند؟
3، 5، 6 – “طلاق” از افعال حلال است . معصیت نیست تا با “آیه ی تطهیر” منافات یابد یا موجب رنجیدگی خدا شود. در احادیث حتی در باب انجام آن به وجه صحیح پای “السیف و السوط” هم به میان آمده است {(کافی 6/56 و 57) }!! آنچه در احادیث از آن منع شده “طلاق من غیر سوء” یا “طلاق الزوجةالموافقة ” است و مطلاقی مورد شماتت قرارگرفته است که “مطلاق الذواق” باشد{ کافی (6/54 و 55 ، باب کراهیة طلاق زوجةالموافقة)}. با مراجعه به تاریخ ، درمی یابیم که شخص رسول(ص) از 17 همسر خود 5 تن (حدوداً ثلث) را طلاق دادند[ترجمه ی منسوب به بلعمی از تاریخ طبری (1/308 – 311)]. سایر منابع نیز به طلاقهای پیامبر(ص) تصریح نموده اند.( تاریخ طبری 6 مورد ، ابن اثیر 5 مورد وغیره) ضمناً علاقه ی زیاد به زنان و نکاح ، خصوصا در جامعه ی آن روزگار ، امری شایع بوده است و با ویژگی های پسندیده ی مردان خدا ، لرزیدن در برابر خدا حین عبادت یا رسیدگی به امور مردم در تضاد قرارنمی گیرد ، لذا مستمسکی برای خرده گیران نخواهد بود؛ پیامبر(ص) ، در کنار نماز و عطر ، زنان را بیش از هرچیز دوست داشتند و نور چشمان خود را در نماز و لذتشان را در زنان معرفی کرده اند {کافی (5/ 321 ، احادیث 6 ،7 و 9)}. براساس روایات شیخ صدوق و کلینی از امام رضا(ع) ، اصلاً «کثرة الطروقة» از سنن مرسلین می باشد و با وظایف ایشان در برابر خدا و مردم تداخل ندارد{ تهذیب الاحکام (7/403 و 404 ، حدیث 1611) و کافی (5/ 320 ، حدیث 3) } ؛ امام باقر(ع) می فرماید : من مردی دوستدار زنان هستم و خود را برای ایشان می آرایم (خضاب می کنم){ کافی (6/480 باب الخضاب ، حدیث 3 }. همچنین از قول امام صادق(ع) “حبّ النسا” از اخلاق انبیا { تهذیب (7/403 ، حدیث 1610) و کافی (5/ 320 ، حدیث 1)} و آمیزش با ایشان “لذت بخش ترین چیزها” معرفی شده است{ کافی (5/ 321 ، احادیث 8 و 10) }. حتی ایشان افزایش ایمان را منوط به افزایش حب زنان می دانند.{ کافی (5/ 320 و 321 ، احادیث 2 و 5) }
با عنایت به عرایض فوق ، نه بر گرایش به زنان عیبی مترتب است نه بر طلاقی که بی دلیل نباشد. به چه دلیل دشمنان باید طلاقهای حضرت را به عنوان امری ناپسند بر ایشان بگیرند؟
4. تعداد اولاد شاخص دقیقی برای پی بردن به تعداد همسران نیست ؛ شاید ملموس ترین مثال در جهت روشن شدن مطلب این باشد که شخص رسول الله (ص) ، بر اساس گزارش ترجمه ی منسوب به بلعمی از تاریخ طبری (1/308 – 311) ، در تمام دوران زندگی خود با داشتن 17 همسر و 2 کنیز (جمعاً 19 زن) ، تنها 9 فرزند داشتند. درحالیکه امام حسین (ع) از 5 زن (یک چهارم تعداد زنان جدّ خود) ، همین تعداد فرزند داشتند (جمعا 8-9 فرزند). و یا حضرت علی (ع) ، براساس کتب انساب ، از 9 یا 10 زن (نصف تعداد زنان پیامبر) ، 33 فرزند داشتند (حدود 3 برابر اولاد پیامبر) . آیا می توان با این وجود از تعداد فرزندان به تعداد همسران پی برد؟
در تواریخ موجود ، نام همه ی زنان و کنیزان شخصیتها نوشته نشده است بلکه نام ایشان اغلب آنگاه مطرح می شود که فرزندی داشته باشند ؛ هنگام ذکر نام فرزندان ، به نام مادران ایشان نیز اشاره می شود. در مورد کنیزان حتی گاهی فقط به تعبیر عمومی “امّ ولد” اکتفا شده است. آیا ما اطلاعی از نام کسانی که حضرت علی(ع) در نهج البلاغه (3/23) ذکر می کنند داریم؟
“ومن کان من إمائی اللاتی أطوف علیهن لها ولد أو هی حامل فتمسک على ولدها وهی من حظه، …”.
لذا با توجه به قلت فرزندان ، نمی توان انتظار زیادی در باب نام زنان امام حسن(ع) داشت.
7. اولاً شایسته است برای این روایت منبعی ذکر شود. ثانیاً اگر روایت مربوط به ازدواج خدیجه (س) از نظر سند هم صحیح باشد با توجه به قرائنی که ذکر شد ، آنکه نکوهش شده است مطلاق ذواق است.
در پایان باید عرض کنم در بررسی احادیث ، حتی اگر اصلاً روایات اهل سنت را در نظر نگیریم ، به 4 حدیث در کتب قدیم شیعه می رسیم ؛ (المحاسن 2/601 ، الکافی 6/56 شامل دو حدیث ، دعائم الاسلام 2/257 ) که منبع سایر علمای شیعه نظیر شیخ حر عاملی ، مجلسی ، محدث نوری ، شیخ علی نمازی ، شیخ یوسف البحرانی و دیگران در نقل این احادیث ، قرار گرفته اند. علی رغم دقت و سخت گیری وسواس گونه باز هم 2 مورد از آنها به گواهی شیخ علی نمازی در مستدرک سفینةالبحار (6/60) ، شیخ یوسف البحرانی در حدائق الناضره (25/148) و مجلسی در مرآةالعقول (21/96) مورد تأیید هستند. متشکرم.
آیا کتابی که در آن جعل راه دارد اعتباردارد؟
آیا روایتی که سندش صحیح است جعلی است؟آنهم در معتبرترین کتاب شیعه
چرا شما دارید رشه شیعه را می زنید فوقش باید بگوییم ما این حدیث را نمی فهمیم وواگذار می کنیم به اهلش یعنی امام عصر نه اینکه بگوییم جعلی است که با این کار هم علم رجال زیر سوال می رود وهم علم فهرست یعنی هم فهرست شیخ طوسی کشک وهم رجال طوسی
اگر یک طلاق غیر موافق جایز است هزار تای آن هم جایز است وهیچ اشکال عقلی وجود ندارد مطلاق ذواق قبیح است نه هر مطلاقی
ميتوان گفت مهمترين ايراد و اشکالي که به امام حسن (ع) گرفته شده، ازدواجهاي مکّرر ايشان ميباشد. در روايات متعدد که در مجامع روايي شيعه نيز وجود دارد، از آن حضرت با عنوان «مِطلاق» ياد شده است، يعني فردي که بسيار زن ميگرفته و طلاق ميداده است.