16- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْيَمَانِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ قَالَ رَأَيْتُ يَحْيَى ابْنَ أُمِّ الطَّوِيلِ وَقَفَ بِالْكُنَاسَةِ ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ مَعْشَرَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ إِنَّا بُرَآءُ مِمَّا تَسْمَعُونَ مَنْ سَبَّ عَلِيّاً ع فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بُرَآءُ مِنْ آلِ مَرْوَانَ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ثُمَّ يَخْفِضُ صَوْتَهُ فَيَقُولُ مَنْ سَبَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ فَلَا تُقَاعِدُوهُ وَ مَنْ شَكَّ فِيمَا نَحْنُ عَلَيْهِ فَلَا تُفَاتِحُوهُ وَ مَنِ احْتَاجَ إِلَى مَسْأَلَتِكُمْ مِنْ إِخْوَانِكُمْ فَقَدْ خُنْتُمُوهُ ثُمَّ يَقْرَأُ إِنّ ا أَعْتَدْن ا لِلظّ الِمِينَ ن اراً أَح اطَ بِهِمْ سُر ادِقُه ا وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغ اثُوا بِم اءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِى الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّر ابُ وَ س اءَتْ مُرْتَفَقاً
اصول كافى جلد 4 صفحه :89 رواية :16
اصول كافى جلد 4 صفحه :89 رواية :16
يمان بن عبيد الله گويد: يحيى پسرام طويل را ديدم كه در كناسه (ميدان بزرگ كوفه ) ايستاده و با بلندترين آوازش فرياد مى زد و مى گفت : اى گروه دوستان خدا ما بيزاريم از آنچه شما مى شنويد، هر كه على (عليه السلام ) را سب كند لعنت خدا بر او باد، ما بيزاريم از آل مروان و آنچه بجز از خدا مى پرستند، پس صدايش را كوتاه مى كرد و (آهسته تر) مى گفت : هر كس اولياء خدا را سب كرد با او نشينيد، و هر كه شك دارد در آنچه ما بدان هستيم با او محاكمه نكنيد، و هر كه از برادرانتان نيازمند بخواهش و گدائى از شما شد به او خيانت كرده ايد (يعنى پيش از اين كه خواهش كند به او عطا كند كه نياز به سؤ ال پيدا نكند) سپس مى خواند (اين آيه شريفه را) ((همانا ما آماده كرده ايم براى ستمكاران آتشى كه فرا گرفته است بديشان سرا پرده آن و اگر فرياد كنند فرياد رسى شود به آبى چون آهن گداخته ، بريان كند چهره ها را، كه زشت نوشابه ايست و چه زشت آسايشگاهى )) (سوره كهف آيه 29).
شرح :
يحيى بن ام الطويل مطعمى از اصحاب حضرت زين العابدين (عليه السلام ) است ، و فضل بن شاذان گفته است : در اول كار على بن الحسين (عليه السلام ) بجز پنج نفر نبودند كه از جمله آنها يحيى بن ام الطويل بود، و از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: پس از شهادت حسين عليه السلام مردم برگشتند جز سه نفر: ابو خالد كابلى ، و يحيى بن ام الطويل ، و جبير بن مطعم ، سپس مردم (كم كم ) آمدند و پيوستند و فراوان شدند. و از حضرت باقر عليه السلام رواست شده كه حجاج يحيى را خواست و گفت به ابى تراب لعنت كن و دستور داد كه دست و پايش را قطع كنند و او را كشت .