| 
 
 طلبه ی شهید حسن سربندي  | 
|
| خاطره
  گاهی در کنار فامیل و دوستان، از کارهای خوب کیوان و عبادات او تعریف می کردم و برایش دعا می کردم. همه ی آشنایان احسنت می گفتند و برایش دعا می کردند، اما کیوان به شدت ناراحت می شد و در عین احترام می گفت: « مادرجان!خواهش می کنم این حرف ها را نزنید، می ترسم با این حرف های شما شیطان در وجود من حلول کند، و این عبارات باور من شود. از شما خواهش می کنم از این پس هرگز از من تعریف و ستایش مکن».  شهید کیوان آقا محمدقلی قدسی  | 
|
بیاد امام زمان  مظلوم و غریبم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
				

