تفسير مالك يوم الدين
قد انكشف لسر قبلك و بصيرة عقلك ان الموجودات بجملتها،من سماوات عوالم والارواح و اراضى سكنة الاجساد و الاشباح : من حضرة الرحموت التى وسعت كلى شى ء، و اضائت بظلها ظلمات عالم المهيات و انارت ببسط نورها غواسق هياكل القابلات .
ولا طاقة لواحد من عوالم العقول المجردة والانور الاسفهبدية و المثل النورية والطبيعة السالفة ان يشاهد نورالعظمة و الجلال ، و ان ينظر الى حضرة الكبرياء المتعالية
حال بر سر قلب و ديده عقل تو نمايان شده است كه همه موجودت ، از اوج عوالم عقول و ارواح تا نزول گاه ساكنان عوالم اجساد و اشباح ، همه از حضرت رحمتند كه همه چيز را فراگرفته ، و تاريكيهاى عالم ، ماهيات از آن روشن شده ، و شمايل خاموش فيض گيرندگان از نور ساطع آن روشنى گرفته است .
و هيچ يك از عوالم عقول مجرد و انوار اسفهديه و مثل نورى و طبيعت سافل تاب آن نياورد كه نور عظمت و جلال او را بنگرد و بر حضرت كبرياى بلند مقام نظر كند.
فلو تجلى القهار لهابنور العظمة والهيبة ، لاندكت انيات الكل فى نور عظمته و قهره ، جل وعلا، و تزلزلت اركان السماوات العلى و خرت المجودات لعظمته صعقا و يوم تجلى نور العظمة يهلك الكل فى سطوع نور عظمته و ذلك يوم الرجوع التام و بروز الاحدية و المالكية المطلقة ؛ فيقول : (لمن الملك اليوم (287)) فلم يكن من مجيب يجيبه لسطوع نور الجلال و ظهور السلطنة المطلقة ، فيجيب نفسه بقوله : (لله الواحد القهار).
والتوصيف بالوحدية و القهارية دون التوصيف بالرحمانية والرحيمية ، و ذلك اليوم حكومتهما و سلطنتهما، فيوم الرحمة يوم بسط الوجود و افاضة و لهذا وصف الله نفسه عند انفتاح الباب و فاتحة الكتاب بالرحمان الرحيم و يوم العظمة و القهارية يوم قبضه و نزعه فوصها بالوحدانية و القهارية ، وبالمالكية فى خاتمة الدفتر فقال :
پس اگر حضرت قهار با نور عظمت و هيبت خويش بر آن ها تجلى كند، هستى تمامى آنان در نور عظمت او كوبيده شود و پايه هاى آسمانهاى بلرزد و موجودات از اثر بزرگى و نهايت او از هوش بروند و روزى كه نور عظمتش متجلى شود همه در تابش آن نور نيست گردند و آن روز، هنگامه رجوع تام و بروز احديت و مالكيت مطلق اوست ، كه گويد: ((امروز پادشاهى از آن كيست ؟)) پس چون پاسخ دهنده اى از اثر تابش نور جلال و سلطه مطلق او بر جاى نباشد، خود پاسخ دهد خويش را كه : ((از آن خداوند يگانه قاهر است )).
و ذكر وصف واحد و قهار به جاى رحمان و رحيم بدان روى باشد كه آن روز روز حكومت و سلطه اين دو وصف است ؛ و روز رحمت ، روز گستردن و بخشيدن وجود است و بدين سبب خداى در آغاز باب و فاتحه كتاب ، خود را به الرحمن الرحيم توصيف نموده است و روز عظمت و قهاريت ، روز به تملك آورى و مصادره امور است ، پس آن را به وحدانيت و قهاريت مرسوم داشته است (مالك يوم الدين ).
ولابد من يوم يتجلى الرب بالعظمة و الماكية و تبلغان دولتهما، فان لكن اسم دولة لابد من ظهورها و ظهور دولة المعيد و المالك و امثالهمامن الاسماء يوم الرجوع التام و النزاع المطلق و لا يختص هذا بالعوالم النازلة ، بل جار فى عوالمالمجردات من العقول المقدسة و الملائكة المقربين و لهذا ورد ان عزرائيل يصير بعد قبض ارواح جميع الموجودات مقبوضا بيده تعالى (288) و قال تعالى : (يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب (289)) و قال تعالى : (يا ايتهاالنفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية (290)) و قال تعالى : (كما بدءكم تعودون (291)) الى غير ذلك .
شرح دعاى سحر، ص 31 – 32.
و در پايان خود را مالك خواند و گفت : ((مالك روز جزاست )) .
و ناگريز روزى را بايد كه پروردگار عالم با عظمت و مالكيت خود ظهور كند و اين دو اسم دولت خود را بيابند چه هر اسمى را دولتى است كه ناچار بايد ظاهر شود و دولت اسمهايى چون معيد و مالك در روز بازگشت تام و مصادره تمام فرا مى رسد و اين بخصوص عوالم نازل نيست ، بلكه در عوالم مجردات از عقول مقدس و ملائكه قرب هم جارى است و لذا وارد شده است عزرائيل بعد از آن كه روح تمامى موجودات را باز مى ستاند، خود به دست خداوند تعالى مقبوض مى شود و خداوند فرمود: ((روزى كه آسمان را، آن طور كه نويسنده اى كاغذ نوشته خود را مى پيچيد، درهم بپيچانيم )) و فرمود: ((اى جان آرام ، خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت باز گرد)). و فرمود: ((آن طور كه شما را آفريد باز خواهيد گشت )) و غير از اين از آيات شريفه .
تفسير اياك نعبد و اياك نستعين
آيا توبه ندارد كه در مقابل حق مى گويى قبل از ورود در نماز وجهت وجهى للذى فطرالسموت والارض حنيفا مسلما و ما اءنا من المشركين ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين (292) آيا وجهه قلب شما به فاطر سموات و ارض است ؟ آيا شما مسلميد و از شرك خالصيد؟ آيا نماز و عبادت و محيا و ممات شما براى خداست ؟ آيا خجالت ندارد در نماز مى گويى الحمدلله رب العالمين ؟ آيا شما جميع محامد را از آن حق ميدانيد، يا اينكه براى بندگان ، بلكه براى دشمنان او محمدت ثابت مى كنيد؟ آيا دروغ نيست قول تو كه مى گويى رب العالمين ، با اينكه ربوبيت را در همين عالم براى غير ثابت مى كنى ؟ آيا توبه ندارد؟ خجلت ندارد اياك نعبد و اياك نستعين ؟ آيا تو عبادت خدا مى كنى يا عبادت بطن و فرج خود؟ آيا تو خداخواهى يا حورالعين خواه ؟ آيا تو استعانت از خدا فقط مى طلبى ، يا در كارها چيزى كه در نظر نيست خدا(است )؟
اربعين ، ص 74 – 75
پسرم مجاهده كن كه دل را به خدا بسيارى و مؤ ثرى را جز او ندانى . مگر نه عامه مسلمانان متعبد شبانه روزى چندين مرتبه نماز مى خوانند و نماز سرشار از توحيد و معارف الهى است و شبانه روزى چندين مرتبه اياك نعبد و اياك نستعين مى گويند و عبادت و اعانت را خاص خدا – در بيان – مى كنند ولى جز مؤ منان به حق و خاصان خدا ديگران براى هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند كرنش مى كنند و گاهى بالاتر از آنچه براى معبود مى كنند، و از هر كس استمداد مى نمايند و استعانت مى نمايند و استعانت مى جويند و به هر حشيش براى رسيدن به آمال شيطانى تشبث مى نمايند كسانى باشند كه ايمان به قلب آن ها رسيده باشد(293) امر به تقوا به اينان با احتمال اول فرق ها دارد اين تقوا، تقواى از اعمال ناشايسته نيست ، تقواى از توجه به غير است ، تقواى از استمداد و عبوديت غير حق است ، تقواى از راه دادن غير او جل و علا به قلب است ، تقواى از اتكال و اعتماد به غير خداست . آنچه مى بينى همه ما و مثل ما بدان مبتلاست و آنچه باعث خوف من و تو از شايعه ها و دروغ پراكنى هاست و خوف از مرگ و رهايى از طبيعت و افكندن خرقه نيز از اين قبيل است كه بايد از آن اتقا نمود و در اين صورت مراد از: فلينظر نفس ما قدمت لغد افعال قلبى است كه در ملكوت ، صورتى و در فوق آن نيز به آن معنى نيست كه دست از فعاليت بردار و خود را مهمل بارآور و از همه كس و همه چيز كناره گيرى كن و عزلت اتخاذ نما؛ كه آن برخلاف سنت الهى و سيره عملى حضرات انبياى عظام و اولياى گرام است . آنان ، عليهم صلوات الله و سلامه ، براى مقاصد الهى و انسانى همه كوشش هاى لازم را مى فرمودند اما نه مثل ما كوردلان كه با استقلال ، نظر به اسباب داريم ؛ بكله هر چيز را در اين مقام كه از مقامات معمولى آنان است از او جل و علا مى دانستند و استعانت به هر چيز را استعانت به مبداء خلقت مى ديدند و يك فرق بين آنان و ديگران همين است من و تو و امثال ما با نظر به حق و استعانت از آنه از حق تعالى غافل هستيم و آنان استعانت را از او مى دانستند به حسب واقع گر چه در صورت ، استعانت به ابزار و اسباب است و پيشامدها را از او مى دانستند گرچه در ظاهر نزد ماها غير از آن است و از اين جهت از پيشامدها هر چند ناگوار به نظر ما باشد، در ذائقه جان آنان گوار است .
نامه امام (س ) به حاج سيد احمد خمينى (26/4/1363)
صحيفه نور، ج 22، ص 361.
تفسير اهدناصراط المستقيم
انسان مسافر است ؛ و هر مسافر زاد و راحله مى خواهد. زاد و راحله انسان خصال خود انسان است مركوب اين سفر پرخوف و خطر و اين راه تاريك و باريك و صراط احد از سيف و ادق از شعر(294) همت مردانه است . نور اين طريق مظلم ايمان و خصال حميده است . اگر سستى كند و فتور نمايد، از اين صراط نتواند گذشت ؛ به رو در آتش افتد و با خاك مذلت يكسان شده به پرتگاه هلاكت افتد و كسى كه از اين صراط نتواند گذشت ، از صراط آخرت نيز نتواند گذشت .
اربعين ، ص 85، 86.
اگر در اين عالم به راه راست نبوت و طريق مستقيم ولايت قدم زده باشى و از جاده ولايت على بن ابيطالب ، عليه السلام اعوجاج پيدا نكرده باشى و لغزش پيدا نكنى ، خوفى براى تو در گذشتن از صراط نيست ؛ زيرا كه حقيقت صراط صورت باطن ولايت است ؛ چنانچه در احاديث وارد است كه اميرالمؤ منين صراط است (295). و در حديث ديگر است كه ((ماييم صراط مستقيم (296).)) و در زيارت مباركه جامعه است كه انتم السبيل الاعظم و الصراط الاقوم (297) و هر كس در اين صراط به استقامت حركت كند و پاى قلبش نلرزد، در آن صراط نيز پايش نمى لغزد و چون برق خاطف از آن بگذرد.
اربعين ، ص 360.
قلوبى كه از حق و حقيقت معرض هستند و از فطرت مستقيمه خارج اند و به دنيا مقبل و متوجهند، سايه آنها نيز مثل خودشان از استقامت خارج و منكوس و روبه طبيعت و دنيا، كه اسفل السافلين است ، مى باشد؛ و شايد در آن عالم بعضى با روى خود راه روند و پاهاى آنها روبه بالا باشد؛ و بعضى با شكمهاى خود راه روند؛ و بعضى با دست و پاى خود چون حيوانات راه روند، چنانچه در اين عالم مشى آنها چنين بوده : اءفمن يمشى مكبا على وجهه اءهدى اءم من يمشى سويا على صراط مستقيم (298). ممكن است اين مجاز در عالم مجاز در عالم حقيقت و ظهور و بروز روحانيت حقيقت پيدا كند و در احاديث شريفه در ذيل اين آيه شريفه ((صراط مستقيم )) را به حضرت اميرالمؤ منين و حضرات ائمه معصومين ، عليهم السلام ، تفسير فرمودند:
عن الكافى باسناده عن ابى الحسن الماضى ، عليه السلام ، قال : قلت : ((افمن يمشى مكبا على وجهه اهدى ام من يمشى سويا على صراط مستقيم ؟ قال : ان الله ضرب مثلا، من حاد من ولاية على ، عليه السلام كمن يمشى على وجهه لايهتدى ، لاءمره ؛ وجعل من تبعه سويا على صراط مستقيم . و ((الصراط المستقيم )) اميرالمؤ منين عليه السلام (299).
فرمودند: ((خداى تعالى در اين آيه شريفه مثلى زده است ؛ و آن مثل كسانى است كه اعراض نمودند از ولايت اميرالمؤ منين ، عليه السلام كه آنها گويى راه مى روند به رويهاى خود و به هدايت نرسند و كسانى را كه متابعت آن حضرت نمودند، قرار داده به راه مستوى و راست و((صراط مستقيم )) اميرالمؤ منين عليه السلام ، است .
و در حديث ديگر است كه مقصود از ((صراط مستقيم )) على ، عليه السلام ، و ائمه ، عليهم السلام است (300) و از كافى شريف از فضيل منقول است كه گفت : ((با جناب باقرالعلوم ، عليه السلام ، داخل مسجدالحرام شدم ، و آن حضرت به من تكيه كرده بود. پس آن حضرت نظر مبارك افكند به سوى مردم و ما در باب بنى شيبه بوديم ، پس فرمود؛ ((اى فضيل ، اين طور در جاهليت طواف مى كردند! نه مى شناختند حقى را و نه تدين به دينى داشتند اين فضيل ، نظر كن به آنها، پس همانا به رويها واژگونه در افتادند.خداوند لعنت كند آن ها را كه خلقى هستند مسخ شده و منكوس (301))) پس از آن قرائت آيه شريفه افمن يمشى (را) و ((صراط مستقيم )) را تفسير به حضرت اميرالمؤ منين و اوصيا، عليهم السلام فرمود)).
حق تعالى به مقام اسم جامع و رب الانسان بر صراط مستقيم است ؛ چنانچه فرمايد: ان ربى على صراط مستقيم (302)يعنى مقام وسطيت و جامعيت بدون فضل صفتى بر صفتى و ظهور اسمى دون اسمى و مربوب آن ذات مقدس بدين مقام نيز بر صراط مستقيم است بدون تفاضل مقامى از مقامى و شاءنى از شاءنى . چنانچه در معراج صعودى حقيقى و غايت وصول به مقام قرب ، پس از عرض عبوديت و ارجاع هر عبادت و عبوديتى از هر عابدى به ذات مقدس ، و قصر اعانت در جميع مقامات قبض و بسط به آن ذات مقدس بقوله : اياك نعبد و اياك نستعين عرض كند: اهدناالصراط المستقيم ؛ و اين صراط همان صراطى است كه رب الانسان الكامل بر آن است آن بر وجه ظاهريت و ربوبيت ، و اين بر وجه مظهريت و مربوبيت .
اربعين ، ص 531.
اين دنيا، دنيايى است كه عبور از آن بايد بكنيم ما، دنيايى نيست كه دراين ما زيست كنيم ، اين راه است ، اين صراط است كه اگر توانستيم مستقيما اين صراط را طى كنيم همانطورى كه اولياى خدا طى كردند جزنا و هى خامدة (303). اگر توانستيم كه از اين صراط به طور سلامت عبور بكنيم سعادتمنديم و اگر خداى نخواسته در اين جا، در اين راه لغزش داشته باشيم ، در آن جا هم همين لغزش ظهور پيدا مى كند، در آن جا هم موجب لغزش ها مى شود، موجب گرفتارى ها مى شود.
بيانات امام (س ) در تاريخ 10/10/56
صحيفه نور، ج 1، ص 255.
مى گويند والعصر ان الانسان لفى خسر(304) عصر، انسان كامل است امام زمان سلام الله عليه است يعنى عصاره همه موجودات قسم به عصاره همه موجودات يعنى قسم به انسان كامل ان الانسان لفى خسر – الا- اين انسان كه اين جا مى گويند، همين انسان يك سر و دو گوشى است كه ماها انسانش مى گوييم خطاب با ماست ، سر دو راهى واقع شده ايم ، يك راه ، راه انسانيت است كه اين صراط است ، صراط مستقيم يك سرش به طبيعت است ، يك طرفش به الوهيت . راه مستقيم از علق شروع مى شود، منتها بعضى از آنها طبيعى است و آنجايى كه مهم است آنجايى است كه ارادى است . يك سرش طبيعت است و يك طرفش مقام الوهيت و انسان از طبيعت شروع مى كند تا اين كه برسد به آنجايى كه در وهم من و تو نمى آيد. ((آنچه در وهم تو نايد آن شوم (305))) اختيار با شماست كه اين دو راه را اختيار كنيد تا صراط مستقيم انسانيت را، يا انحراف به چپ ، يا انحراف به راست .
از هر طرف انحراف باشد از انسانيت دور مى شود، هر چه جلو برود دورتر مى شود، كسى كه از راه مستقيم منحرف شد هر چه پيش برود دورتر مى شود به راه . اگر راه مستقيم انسانيت يعنى آن راهى كه انبيا آمدند معرفى كنند آن راه را، ماءمورند براى اين كه آن راه را معرفى كنند، خداى تبارك و تعالى در سوره حمد مى فرمايد كه : اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم آن هايى كه تو به آن ها نعمت دادى ، آن ها را منعم كردى ، رحمت را بر آنها وارد كردى ، هدايت را بر آنها وارد كردى غير المغضوب عليهم ولاالضالين ((مغضوب عليهم )) يك طايفه اند منحرف ، ((ضالين )) هم يك طرفند، منحرف از هدايت دورند و هرچه پيش بروند دورتر مى شوند هرچه درس بخوانيد و به اسم ربك نباشد، از صراط مستقيم دوريد و هرچه زيادتر درس بخوانيد دورتر مى شويد. اگر اعلم من فى الارض بشويد و به اسم ربك نباشد، ابعد از خداى تبارك و تعالى هستيد، از صراط مستقيم بعيدتر مى شويد يا طبيعت مستقيم است كه يك سرش جسر جهنم است ، يك طرفش طبيعت است يك طرفش بهشت است ، آخر مرتبه بهشت لقاءالله است ، آنجايى است كه غير انسان هيچ كس راه ندارد فقط انسان راه دارد و ما همه الان در جسر جهنم واقع شديم ، طبيعت متن جهنم است در آن عالم ظهور كه مى كند، طبيعت جهنم است ، الان ما در متن جهنم داريم حركت مى كنيم ، اگر اين راه را طى كرديم آن روز كه جسر جهنم ظاهر مى شود، در اين چشم هاى مردم در آن عالم ظاهر مى شود، آن كه اين راه طى كرده است از آن جسر عبور مى كند آن كه اين راه را طى نكرده است در جهنم واقع مى شود، مى افتد از راه ، كج است ديگر. يك راه مستقيم كه اوصافش هم كه گفتند و شنيديد و دقيقتر از موست ، راه باريك است و تاريك است و نور هدايت مى خواهد اهدناالصراط المستقيم ، خداوند هدايت كند ما را.
شما آقايان كه در راه اسلام و علم قدم برمى داريد و متلبس به لباس اسلام انبيا شده ايد و متلبس به لباس روحانيت شده ايد، گمان نكنيد كه درس خواندن بدون اينكه قرائت به اسم رب باشد برايتان فايده دارد، گاهى ضرر دارد، گاهى علم غرور مى آورد، گاهى علم انسان را پرت مى كند از صراط مستقيم . اينهاييكه دين ساز بودند، اكثرا اهل علم بودند. اينهايى كه دعوت برخلاف واقع كردند، اكثرا از اهل علم هستند، چون علم قرائت به اسم رب نبوده است ، انحراف حاصل مى شود، دورتر مى شود از انسانيت چه بسا يك نفر آدم فيلسوف اعظم است به حسب نظر مردم ، فقيه اكرم است به حسب نظر مردم ، همه چيز مى داند، انبار معلومات است لكن چون قرائت به اسم رب نبوده است از صراط مستقيم دور شده است و از همه دورتر هرچه انبار زيادتر وزرش زيادتر، هرچه انبار بزرگتر وزر و ظلماتش بيشتر، ظلمات ، بعضها فوق بعض ، گاهى علم ظلمت است ، نور نيست . آن علمى كه شروع بشود به اسم رب ، نور هدايت دارد اين علمى كه براى اين است كه ياد بگيرد، آن خوبش اين است كه مى خواهد ياد بگيرد والا مى خواهم مسند بگيرم ، مى خواهم امام جماعت بشوم ، مى خواهم اهل منبر بشوم ، مى خواهم مقبول عامه باشم ، مقبول مردم باشم انحراف است ، اينها انحرافات است و همه دقيق . صراط مستقيم ، به حسب وصفى كه شده است باريكتر از موست ، بسيار دقيق است (306). چه بسا انسان كه يك عمر در ريا بوده و خودش نفهميده يك عمر هر عملى كرده ريا بوده است و نفهميده خودش رياست ، اينقدر دقيق است كه خود آدم هم نمى فهمد، موازين دارد، برايش ، آنهايى كه اهل عمل هستند موازين تعيين نكرده اند كه ما بفهميم كه چه هستيم و خودمان را تشخيص بدهيم در علم انبيا كه علم انسان سازى است موازين دارد اينها.
اسلام را به اين زودى نمى شود شناخت ، اسلام را با دو تا جنگ نمى شود (شناخت )، اسلام جنگ نيست ، جنگ به اسلام مربوط نيست . مكتب اسلام ، اين كه حالا به آن گفته مى شود مكتب ، اين يك چيزى است كه مقدمه اى براى آن مكتبى است كه اسلام دارد، آن مكتب را من و تو نمى سناسيم ، چنانچه انسان را مى شناسيم ، اين كه مى شناسيم همين موجود طبيعى است ، اين انسانيت نيست ، از علق مى آيد يك قدرى بالاتر، يك قدرى بالاتر، تا مى شود حيوان . اين حيوانيتش خيلى طولانى است ، اين مقام حيوانيت خيلى طولانى است و انسان ممكن است تا آخر عمرش در همين حيوانيت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم رب نباشد فايده ندارد، همه چيز بايد به اسم رب باشد.
بيانات امام (س ) در تاريخ 7/4/58
صحيفه نور، ج 7، ص 225 – 226.
ما از خدا هستيم و از آن جا آمديم و به آن جا برمى گرديم انالله ما از خداييم ، مال خداييم ، ما چيزى نداريم ، خودمان ، هرچه قسمت هست از اوست و به سوى او مى رويم و بايد ببينيم چطور از آن جا آمديم و چطور در اين جا هستيم و چطور به آن جا مى رويم . آيا در اين جا كه هستيم ، در اين جا كه هستيم در خدمت حق تعالى در خدمت خلقيم ، مجاهده مى كنيم در راه خدا، به صراط مستقيم ، ربوبيت مشى مى كنيم ، يا انحراف داريم ؟ اگر انحراف داشته باشيم ، چه به چپ و چه به راست ، چه طرف چپ كه تعبير به ((معضوب عليهم )) شده است و چه به طرف راست كه تعبير به ((ضالين )) شده است در مقابل طريق مستقيم و صراط مستقيم ، اگر از اين راه مستقيم رفتيم ، از اينجا كه حركت كرديم راه مستقيم باشد، منحرف نباشد، شرقى نباشيم غربى نباشيم ، مستقيم باشيم ، يمين و شمال نباشد در كار، مستقيم حركت كنيم از اين جا به لانهايت ، سعادتمنديم و ملتى را سعادتمند كرديم و اگر چنانچه خداى نخواسته انحراف به چپ و انحراف به راست ، انحراف به يمين ، انحراف به يسار باشد، منحرف هستيم و اگر چنانچه در بين ملت يك مقامى داشته باشيم ، ملتى را منحرف مى كنيم .
بيانات امام (س ) در تاريخ 23/6/58
صحيفه نور، ج 9 ص 112.
صراط مستقيم آن صراطى است كه يك طرفش اينجاست و يك طرفش خداست . مستقيم كه راه صاف است ، هر انح%D