کلام شهدا زمانى كه عراق جزیره مجنون را بمباران شیمیایى كرد، تعداد زیادى از نیروهاى اسلام به شدّت مجروح شدند و بىهوش روى زمین افتادند. عبد الكریم رئیسى حالش خیلى وخیم بود. در عین حال بالا سر یكى از مجروحان كه بسیجى 14 سالهاى بود، نشسته بود. گفتم: «عبد الكریم! زود باش، باید به عقب برگردید، چرا نشستهاى؟!» گفت: «آقا سید! نمىتوانم این بچه را همینطور اینجا تنها بگذارم. هرطور شده باید او را از اینجا ببرم. » به هر زحمتى بود، آن نوجوان را عقب فرستادیم. وقتى سراغ عبد الكریم رفتیم، بىهوش روى زمین افتاده بود. بدنش بر اثر عامل شیمیایى سیاه شده بود. او را به بیمارستان انتقال دادیم؛ اما بعد از مدتى كوتاه به شهادت رسید منبع: شهید عبد الكريم رئيسي شهيد يعقوب ابراهيم نژاد |
|
خاطره ای از شهدا
زمانى كه عراق جزیره مجنون را بمباران شیمیایى كرد، تعداد زیادى از نیروهاى اسلام به شدّت مجروح شدند و بىهوش روى زمین افتادند. عبد الكریم رئیسى حالش خیلى وخیم بود. در عین حال بالا سر یكى از مجروحان كه بسیجى 14 سالهاى بود، نشسته بود. گفتم: «عبد الكریم! زود باش، باید به عقب برگردید، چرا نشستهاى؟!» گفت: «آقا سید! نمىتوانم این بچه را همینطور اینجا تنها بگذارم. هرطور شده باید او را از اینجا ببرم. » به هر زحمتى بود، آن نوجوان را عقب فرستادیم. وقتى سراغ عبد الكریم رفتیم، بىهوش روى زمین افتاده بود. بدنش بر اثر عامل شیمیایى سیاه شده بود. او را به بیمارستان انتقال دادیم؛ اما بعد از مدتى كوتاه به شهادت رسید شهید عبد الكريم رئيسي |