بس است ساقه شکستن
کجاست قامت سبزت؟ بهارمان بس نيست
دو چشم ميکنم اين کوه وکاه رابرراه چه فکرميکنى اى مهربانترين! روشن مخواه گريه بپرهيزد از من اى مولا! کجاى خاک بخوابانم اين همه گل را؟ زياد فکر سفر مى کنى، دل ناچيز! |
بيا بتاز وبتازان سوارمان بس نيست؟!
اگر اشاره کنى انتظارمان بس نيست چه فکر مى کنى آيا غبارمان بس نيست؟! اگر چه عده ى پرهيزگار مان بس نيست بس است ساقه شکستن مزارمان بس نيست؟! يقين بدان که سفر هست، بارمان بس نيست؟! |
عباس چشامى