?شفا?

?شفا?

مدتها از شهادت فرزند و برادرم گذشت. بیماری معده من تشدید شد. من را به بیمارستان منتقل کردند. خونریزی شدید معده داشتم. گفتند باید سریعتر عمل شوی.
✳️گفتم: نمی خواهم دست نامحرم به من بخورد. هرچه تیم پزشکی اصرار کردند، من مخالفت کردم.
❄️ آن شب با گریه خوابیدم. گفتم: یک عمر نوکری در خانه حضرت زینب و حضرت زهراس انجام دادم، حالا بروم زیر دست نامحرم!؟
?دکتر مرا به بخش منتقل کرد و کیسه خون به من وصل کردند.
✅فردا صبح بود که یکی از پرستارها آمد و گفت: شما چکار کردی؟ اثری از خونریزی معده نیست! عکس گرفتند و روز بعد مرا مرخص کردند. از آن روز تا حالا روزه هایم را مرتب گرفته ام. هیچ مشکل بیماری هم پیش نیامده‼️
??????????????
برگرفته از کتاب من کنیز زینبم. اثر گروه شهید هادی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.