در مصيبت جواد الائمه عليه السلام
از غم و اندوه سر اندر گريبان كرده ام |
روزگارم را به فكر و غم پريشان كرده ام |
هر دم از فلبم بسى آه و فغان آيد برون |
بهر آن جور و جفاهاى فكار چرخ دون |
از جفاهاى فلك روز و شبان در محنتم |
بسكه تير غم خورد بر اندرون اين تنم |
من ندانم زهر كين با آن امام ما چه كرد |
در نهاد او همى اين اخگر سوزان چه كرد(161) |