از غیر خدا نترسیم –جلسه1
وقتی زندگیِ ما با ترس آلوده شد، کسی که مردم را از جنگ بترساند، رأی میآورد/
تئوریزهکردن ترس، انگار یکی از رسالتهای برخی اهل علم در حوزه و دانشگاه است!
/ یک رکن محبوبیت «سردار سلیمانی» شجاعت اوست
شناسنامه:
-
مکان: دانشگاه تهران
-
زمان: 98/10/17
-
مناسبت: فاطمیه 98
-
موضوع: از غیر خدا نترسیم
-
صوت: اینجا
ترساندن، یکی از مهمترین مکائد ابلیس است. کسی که بترسد، ضعیف میشود و قوای فکریاش را از
دست میدهد و بعد، دچار «عجله» میشود و این شتابزدگی، بدبختش میکند و مرتکب خیلی از گناهان
میشود. لذا ترس را میتوان یک صفت و یک وضعیت پایهای در انسان دانست برای از دستدادن همهچیز!
اگر انسان «ترس» را بهجا مصرف نکند، نابهجا مصرف خواهد کرد
-
موضوع بحث ما در این چند جلسه «ترس» است؛ البته نه ترسِ از خدا، بلکه ترسهای طبیعی که وجود
-
انسان را فرا میگیرد؛ یعنی ترسیدن از غیرخدا، ترسیدن از دشمن یا ترسیدن از هر نوع بلایی که ممکن
-
است سر انسان بیاید.
-
ترس بهصورت طبیعی در وجود انسان هست، اگر انسان این ترس را درست و بهجا مصرف نکند(ترسِ از
-
خدا) بهطور نابهجا مصرف خواهد کرد(ترس از غیرخدا) شجاعت هم فضیلت برجستهای است که در
-
همۀ فرهنگها تحسین میشود.
-
ترسیدن بهطور مطلق، هم علامت ضعف است، هم عامل ضعف است. همه میدانند که ترسیدن چیز
-
خوبی نیست؛ ولی آنجایی که انسان شروع میکند به توجیهکردنِ ترس، آغاز همۀ گرفتاریهاست و از
-
این بدتر، آنجایی است که آدمها شروع میکنند به تئوریزهکردن ترس. فاجعۀ بشری و فاجعۀ انسانی در
-
اینجاها رخ میدهد. توجیهکردن ترس و بالاتر از آن «تئوریزهکردن ترس» انسان را بدبخت میکند و الّا اگر
-
انسان از یک چیزهایی بترسد و بگوید «بله من میترسم» با اینکار، انگار راه نجات را برای خودش باز
-
گذاشته است و موجب انحراف جامعه هم نمیشود.
انگار یکی از رسالتهای برخی اهل علم در حوزه و دانشگاه، تئوریزهکردن ترس است!
-
اگر کسی بگوید: «من از مرگ میترسم. من از فقر میترسم. من از دشمن میترسم. من از ضررکردن
-
میترسم…» چنین کسی، خودآگاهی دارد و ترس خودش را توجیه نمیکند. اما کسی که بترسد ولی
-
ترس خود را توجیه کند و مثلاً بگوید: «نه، بحث ترس نیست…» یا برای توجیه ترس خودش، بهانه بیاورد،
-
این خیلی بد است.
-
تئوریزهکردن ترس هم خیلی بدتر از توجیهکردن ترس است. انگار یکی از رسالتهای برخی از اهل علم
-
در حوزه و دانشگاه این است که ترس را تئوریزه کنند! آنهایی که در حوزه میخواهند ترس را تئوریزه
-
کنند، با ادبیات دینی و گزارههای دینی، این جنایت را انجام میدهند و آنهایی که در دانشگاه میخواهند
-
ترس را تئوریزه کنند، با ادبیات غیردینی، ادبیات تجربی و علوم اجتماعی و حقوقی و…،
-
شروع میکنند به تئوریزهکردن ترس.
ترساندن، یکی از مهمترین مکائد ابلیس است
-
قبل از اینکه دربارۀ ترس و پیچیدگیهای آن و نقش مخرب آن در حیات بشر و زندگی تکتک خودمان
-
صحبت کنیم، به آیهای از قرآن را اشاره میکنیم که نشان میدهد ترس،
-
یکی از مهمترین مکائد ابلیس است.
-
ما وقتی از «گناه» و کار بد صحبت میکنیم، معمولاً چه چیزی در همان ابتدا به ذهنمان میآید؟
-
شهوات! همچنین وقتی از «وسوسۀ ابلیس» سخن میگوییم، باز هم اول همین مسائل شهوانی به
-
ذهنمان خطور میکند. اما در قرآن، عملیات وسوسۀ ابلیس را اول دربارۀ «موضوع ترس» بیان
-
میفرماید: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ» (بقره/268) یعنی شیطان، اول انسان را از فقر
-
میترساند(فقر هم فقط فقر مالی نیست؛ بلکه از نداشتنِ هر چیزی، او را میترساند) و بعد، انسان را
-
به فحشاء میکشاند.
طبق آیه قرآن، اولین اولویّت ابلیس «ترساندن» است
-
اولین اولویّت ابلیس در بین کارهایی که میخواهد انجام بدهد، این است که انسانها را میترساند.
-
وقتی انسان ترسید، بعدش او را به مسائل دیگری مثل شهوات هم وسوسه میکند. بر اساس این آیۀ
-
کریمۀ قرآن، بهنوعی میشود گفت که اگر کسی از این کید ابلیس متأثر نشود و دچار ترس نشود، شاید
-
بتواند در برابر بقیۀ موارد هم مقاومت کند. مثلاً انسانها خیلی از اوقات، چرا به شهوات دچار میشوند؟
-
چون میترسند که فرصت شهوترانی را از دست بدهند، لذا دچار گناه میشوند. یعنی این ترس، آنجا هم
-
میآید و آدم را خراب میکند. اگر انسان، ترسش بریزد، چهبسا مبتلا به بسیاری از شهوات هم نشود.
-
وقتی کسی بترسد، ضعیف میشود و بعد، قوای فکری خودش را از دست میدهد و بعد، دچار صفتی
-
میشود که آنهم بهصورت طبیعی در انسان هست و آن «عجله» است، یعنی عجله میکند و این
-
شتابزدگی، بدبختش میکند و دچار خیلی از گناهها میشود.
ترسیدن یک وضعیت پایهای در انسان است؛ برای از دستدادنِ همهچیز!
-
ترسیدن را میتوان یک صفت و یک وضعیت پایهای در انسان دانست؛ برای از دستدادن همهچیز!
-
شجاعت را هم میتوان یک صفت و یک فضیلت پایهای دانست، برای رسیدن به همهچیز! البته باید ترس
-
و شجاعت را بهمعانی عمیق کلمه و بهمعنای گستردۀ کلمه در نظر بگیریم.
-
شجاعت فقط نترسیدن در میدان جنگ نیست. شجاعت فقط این نیست که مثلاً بخواهند به کسی تیر
-
بزنند ولی او محکم بایستد و جاخالی ندهد. شجاعت یعنی اینکه انسان، دل داشته باشد و فکر نکند که
-
فرصتها و نعمتهایش را از دست خواهد داد! این خیلی مهم است که آدم فکر نکند به اینکه فرصت یا
-
نعمتی را از دست خواهد داد. همینکه انسان به خودش بگوید «من این نعمت را از دست نمیدهم»
-
باعث میشود که ترسش فرو بریزد.
ما غالباً با ترس، زندگی میکنیم و انگیزههای خودمان را با ترس، شکل میدهیم
-
حالا یکمقدار دربارۀ «آلودگی زندگی ما به ترس» صحبت کنیم. ما بعضاً تحت تعلیم و تربیت مادرها و
-
پدرهایمان یا تحت تعلیم و تربیت معلمهایمان، اصلاً با ترس زندگی میکنیم و شاید بتوان گفت که غالباً
-
اینگونه است. یعنی انگیزههای خودمان را با ترس، شکل میدهیم. مثلاً درس میخوانیم و مدرک
-
میگیریم؛ از ترس فقر یا از ترس پیدا نکردنِ شغل!
-
حالا تصور کنید که اگر ما ترس را از انگیزههای خودمان برداریم، چه میشود؟ واقعاً یک جهان دیگری
-
خواهیم داشت؛ جهانی که آن را تجربه نکردهایم! مثلاً اگر شما یک داستان یا سریال درست کنید که
-
نشان بدهد «در یک شهر، هیچکسی در انگیزههایش ترس نیست» آنوقت ببینید چه میشود؟ اصلاً
-
دیالوگهای آدمها با هم فرق میکند، روحیات آنها متفاوت خواهد بود و…
کسی غیر از خدا حق ندارد انسانها را بترساند
-
الان خیلی از مادرها، راحت به بچههایشان میگویند: «درس بخوان و الا بدبخت میشوی!» یعنی از
-
همان اول، بچه را میترسانند. یا مثلاً میگویند: «ساکت باش و الّا میدهم لولو بخوردت!» خیلی راحت،
-
بچه را دچار ترس میکنند.
-
ترساندن خیلی کار فنّی و دقیقی است و کسی غیر از خدا اصلاً حق ندارد انسانها را بترساند! خداوند
-
هم وقتی انسان را میترساند، با یک عملیات خاصی این کار را انجام میدهد؛ مثلاً انسان را از عذابی
-
میترساند که نقد نیست و معلوم هم نیست که به انسان اصابت بکند. خداوند فقط شدّت این عذاب را
-
میگوید، اما خیلی دور است.
-
فقط خداوند حق دارد بندۀ خودش را بترساند، چون او حمایتکنندۀ بندگان خودش هست
-
و وقتی آنها را میترساند، همین کار، موجب سلامتی روحِ آنها میشود.
-
هیچکس حق ندارد کسی را بترساند. در روایت هست: یکی از علامتهای بدترین آدمها این است که
-
مردم از دست و زبانش بترسند یا از ترس او یک کاری را انجام دهند. این خیلی بد است! (شَرُّ النَّاسِ مَنْ
-
یَتَّقِیهِ النَّاسُ مَخَافَةَ شَرِّهِ ؛ غررالحکم/5749) (مَنْ خَافَ النَّاسُ لِسَانَهُ فَهُوَ فِی النَّارِ؛ کافی/2/327) مثلاً
-
اگر همسرت یا فرزندت از ترس تو، یک کاری را انجام بدهند، این خیلی بد است.
-
امام زینالعابدین(ع) چند مرتبه غلام خود را صدا زد ولی او نیامد. بار آخر که صدایش کرد، جواب داد.
-
حضرت فرمود: چرا جواب نمیدادی؟ گفت: سختم بود که بیایم و از شما هم احساس ترس ندارم و
-
حساب نمیبرم. حضرت، خدا را شکر کرد و عرضه داشت: خدایا ممنونت هستم که من را جزو آنهایی
-
قرار ندادی که دیگران از او حساب میبرند و میترسند و من طوری رفتار نکردم که کسی از من حساب
-
ببرد. (أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع دَعَا مَمْلُوکَهُ مَرَّتَیْنِ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ أَجَابَهُ فِی الثَّالِثَةِ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ أَ مَا
-
سَمِعْتَ صَوْتِی قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا بَالُکَ لَمْ تُجِبْنِی قَالَ أَمِنْتُکَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مَمْلُوکِی یَأْمَنِّی ؛
-
الإرشاد مفید/2/147)
وقتی زندگیِ ما با ترس، آلوده شد، کسی که مردم را از جنگ بترساند، رأی میآورد
-
ما معمولاً با ترس زندگی میکنیم، بروکراسی، آئیننامههای انضباطی مدارس، دانشگاهها و اخیراً
-
حوزهها، بهگونهای است که شما میترسی اگر غیبت کنی، مشروط بشوی، یا میترسی که اگر درس
-
نخوانی، فلان مشکل برایت پیش بیاید… وقتی که ترسیدی، دیگر تمام است و دیگر نمیشود درستش
-
کرد، یعنی اصلاً فضا خراب میشود و دیگر برای رشد شما، مناسب نیست.
-
متأسفانه زندگیِ ما با ترس، آلوده شده است. بهحدی که اگر کسی مردم را از جنگ بترساند، رأی
-
میآورد. حتی اگر آدم فریبکار و نامردی هم باشد، به او رأی میدهند. جامعهای که با ترس، بزرگ شده
-
باشد، اینطوری میشود.
ولایت نوعی از ادارۀ جامعه است که نمیخواهد افراد را با ترساندن، کنترل کند
-
ولایت یا حکومت ولایی چهکار میکند؟ ولایت نوعی از ادارۀ جامعه است که نمیخواهد افراد را با
-
ترساندن، کنترل کند؛ چون اگر آدمها بناست بترسند، باید از خدا و از عقوبت او بترسند. البته در این
-
حکومت، برخی افراد، چون از ولیّ جامعه نمیترسند، پُررو میشوند! کمااینکه بعضیها پُررو شدند و
-
رفتند درِ خانۀ حضرت زهرا(س) را آتش زدند. آنها با اینکه میدانستند علی(ع) شجاع است و اگر بلند
-
شود، تمام مدینه هم نمیتوانند در مقابلش بایستند، اما از ایشان نترسیدند، چون میدانستند علی(ع)
-
روی یک اصول و قواعدی قیام میکند که الان قواعدش مهیا نیست (یعنی ایشان یار ندارد) لذا جرأت پیدا
-
کردند هر ظلمی که میخواهند انجام بدهند.
ترس، ناموس خلقت است؛ کسی نباید از غیرخدا بترسد یا دیگران را از خودش بترساند
-
ترس، ناموس خلقت است؛ کسی نباید از غیرخدا بترسد و کسی هم نباید دیگران را از خودش بترساند.
-
در روایت هست: پدر خانواده وقتی به خانه میآید، نباید کسی را غافلگیر کند، بلکه با کمی سر و صدا
-
وارد شود تا اهل خانه بفهمند. (یُسَلِّمُ الرَّجُلُ إِذَا دَخَلَ عَلَى أَهْلِهِ وَ إِذَا دَخَلَ یَضْرِبُ بِنَعْلَیْهِ وَ یَتَنَحْنَحُ وَ
-
یَصْنَعُ ذَلِکَ حَتَّى یُؤْذِنَهُمْ أَنَّهُ قَدْ جَاءَ حَتَّى لَا یَرَى شَیْئاً یَکْرَهُهُ؛ جامعالاخبار/ص89)
-
اگر در زندگی ما ترس از غیرخدا نباشد، واقعاً یک زندگی دیگر خواهیم داشت! اما زندگی اگر غرق در
-
ترس باشد، تبدیل به لجنزار میشود! میدانید آخرش چه میشود؟ مثلاً اینطور میشود که مردم را از
-
لشکر یزید ترساندند و بعد با همین مردم، امامحسین(ع) را کشتند! فکر نکنید برای اینکه مردم را به این
-
جنایت وادار کنند، صبح تا شب از امامحسین(ع) بدگویی کردند یا از خوبیهای نداشتۀ یزید برای مردم
-
گفتند! اگر از قاتلین امامحسین(ع) میپرسیدند که «حسین بهتر است یا یزید؟» همه میگفتند: معلوم
-
است که حسین، بهتر است! پس چرا به دستورِ یزید، امامحسین(ع) را کشتند؟ چون از یزید میترسیدند
-
ولی از امامحسین(ع) نمیترسیدند!
-
همین الآن در حدّ نمایندههای مجلس ما، برخی دارند از درگیرشدن با آمریکا میترسند و بعد هم این
-
ترس را توجیه میکنند یا تئوریزه میکنند.
-
شنیدهاید که میگویند «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشَش آید» ترسو هم وقتی ترسو ببیند خوشَش میآید
-
و به او رأی میدهد، میگوید: حرف دل من را زد!
زندگیکردن بدون ترس، چگونه است؟
-
زندگیکردن بدون ترس، چگونه است؟ بهعنوان مثال، شما خانه خودتان را مرتب میکنید و میگویید:
-
«میترسم مهمان بیاید و ضایع بشویم!» خُب سعی کنید، این ترس را حذف کنید، بهگونهای که یقین
-
داشته باشید یکذره هم ضایع نمیشوید و پیش این مهمان، محبوبیت شما کم نمیشود. حالا بدون هیچ
-
ترسی، بلند شوید و خانه را مرتب کنید. اینجا برخی ممکن است بگویند «الآن دیگر حال ندارم خانه را
-
مرتب کنم!» حالا مثلاً بهخاطر زیباییِ مرتبشدن، خانهات را مرتب کن، نه بهخاطر ترس از ضایعشدن!
-
این انگیزه خیلی فرق دارد.
-
اگر ترس را از زندگی و از انگیزههای رفتاریمان کنار بگذاریم، زندگیمان یک زندگی دیگری خواهد شد.
-
مثلاً درس بخوانید؛ اما نه برای ترس از فقر! مدرک بگیرید، اما نه برای ترس از پیدا نکردنِ شغل! در زمان
-
حکومت امامزمان(ع)، زندگی مردم اینگونه خواهد شد. مثلاً به مردم میفرماید: هر کسی فقیر شد،
-
من تضمین میکنم. لذا دیگر بیمه لازم نیست، چون میگوید: «نترس، هر موقع کم آوردی، من هستم.
-
برو زندگی کن و ریسک کن، اگر به مشکل خوردی، من جبران میکنم» در واقع فلسفۀ بیمه، یا یکی از
-
وجوه تئوریزهکردن بیمه، ترس است.
ترسو در این دنیا چه چیزی نصیبش میشود؟
-
ترسو در این دنیا چه چیزی گیرش میآید؟ در روایت میفرماید: کسی که از ترس فقر برود استخدام
-
بشود، باب رزق را به روی خودش بسته و دچار فقر میشود. (مَنْ آجَرَ نَفْسَهُ فَقَدْ حَظَرَ عَلَى نَفْسِهِ
-
الرِّزْقَ؛ کافی/5/90) و (لَا یُؤَاجِرْ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ یَسْتَرْزِقُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَتَّجِرُ فَإِنَّهُ إِذَا آجَرَ نَفْسَهُ حَظَرَ
-
عَلَى نَفْسِهِ الرِّزْقَ؛ کافی/5/90)
-
فرق استخدامشدن با تجارتکردن چیست؟ در تجارت، طبیعتاً ریسک وجود دارد، یعنی هم ممکن است
-
سرمایهات را از دست بدهی، هم ممکن است کسب و کار تو رونق بگیرد و سرمایهات بیشتر بشود.
-
هم ممکن است مشتری پیدا کنی، هم ممکن است مشتری پیدا نکنی. اما خیلی از آدمها بهخاطر
-
ترسشان، ریسک تجارت یا کسب و کارهای آزاد را نمیپذیرند و ترجیح میدهند استخدام بشوند.
-
همچنین خیلی از پدر و مادرها وقتی کسی به خواستگاری دخترشان میآید، اول از او میپرسند:
-
شغلت چیست؟ یک جایی استخدام هستی یا نه؟!
-
چرا اکثراً دنبال استخدام هستند؟ عمدتاً برای این است که میخواهند خیالشان راحت بشود؛ یعنی
-
میخواهند از ترس فقر، خیالشان راحت بشود (البته این را بهطور مطلق نمیگوییم،
-
یعنی مواردی هم وجود دارد که اینگونه نیست)
خدا توی قلب آدم ترسو نمیآید!
-
اگر از چیزی غیرخدا نترسی و هیچ کاری را بهخاطر ترس انجام ندهی، یک زندگی متفاوتی خواهی
-
داشت. اصلاً از آن به بعد، قوّت قلب پیدا میکنی، قلب قوی پیدا میکنی، قلب خودت
-
را حس میکنی و تازه خدا میآید توی این قلب. خدا توی قلب آدم ترسو نمیآید. لذا اولین
-
صفت یا مهمترین صفتی که عرفا پیدا میکنند شجاعت است. عارف بهشدت قوّت قلب دارد!
-
یک نمونهاش حضرت ابراهیم(ع) است که وقتی میخواستند او را داخل آتش نمرود بیندازند، اصلاً
-
نترسید. حتی وقتی جبرئیل آمد کمکش کند، او نپذیرفت و فرمود: «خدا هست؛ او خودش یاریام
-
میکند!» لذا ابراهیم «خلیلالله» شد، عزیز خدا و رفیق خدا شد و به آن مقام رسید. مکه هم محلّ
-
تعظیم نشانههای حضرت ابراهیم(ع) است.
اولین یا بیشترین امتحانهای الهی، امتحان ترس است
-
خداوند با ترساندن، ما را امتحان میکند. میفرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ
-
الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات…»(بقره/155) اولین امتحان یا بیشترین امتحان خداوند، ترساندن است؛
-
بعدش گرسنگی، نقص در اموال و بلاهای دیگر است. اکثر موضوعاتی که از آنها میترسید،
-
فقط امتحان نترسیدن است، همینکه نترسید، امتحان را پیروز شدهاید. بگو خدایا نمیترسم.
-
اگر ما به فضیلت شجاعت هم نمیتوانیم برسیم، لااقل سعی کنیم حقارت و ذلّت ترسیدن را نداشته
-
باشیم. متاسفانه ما غالباً داریم با ترس زندگی میکنیم، یعنی انگیزۀ بسیاری از رفتارهای ما در زندگی،
-
ترس است. بهحدی که اگر این ترس، برداشته شود، اصلاً شاید هیچ کاری انجام ندهیم؛ از بس که عادت
-
کردهایم همۀ کارها را بهخاطر ترس، انجام بدهیم!
اکثر تعلیمات دینی ما بهگونهای است که ترس ما را از بین ببرد
-
اکثر تعلیمات دینی ما بهگونهای است که میخواهد این ترسِ ما (ترس از غیرخدا) را از بین ببرد؛
-
حالا با مفاهیم مختلف از «توکّل» گرفته تا خیلی از مفاهیم دیگر.
-
وقتی به قرآن نگاه کنی، میبینی که خدا طوری با تو حرف میزند، انگار که هیچکارهای و همۀ کارها
-
دست خداست. مثلاً میفرماید: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ» (نحل/93) «وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ
-
بِغَیْرِ حِسابٍ» (نور/38) و «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»
-
(انفال/17) یا میفرماید: اگر فردا میخواهی یک کاری انجام بدهی، بگو انشاءالله «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَىْءٍ
-
إِنىِّ فَاعِلٌ ذَالِکَ غَدًا* إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ»(کهف/23و24) وقتی فهمیدی کارها دست تو نیست و دست
-
کسی غیرخدا هم نیست، آنوقت دیگر دلیلی برای ترس وجود ندارد، پس دیگر نترس، از چه میترسی؟!
-
آیتالله بهجت(ره) میفرمود: هیچ کودکی نمیترسد از اینکه فردا گرسنه بماند چون میگوید مامان
-
هست، بابا هست. لذا خیلی راحت میتواند بازی کند، سرگرم باشد و از زندگیاش لذت ببرد.
-
اگر یک بچهای بخواهد از بابت رزق و روزیاش بترسد، روحش متلاشی میشود. الان هم خیلی از ما
-
مثل بچههای متلاشیشده هستیم، هرچند به ما میگویند که «او بزرگ شده است و عقلش میرسد»
-
اما اینها عقل نیست؛ عقل که آدم را نمیترساند! البته اگر عقل کسی، درست کار نکند، سطحینگر
-
باشد و بخواهد فقط تا نوک بینیِ خودش را ببیند و آینده را نگاه نکند، او ترسو میشود. اما اگر عقل
-
انسان، کاملتر نگاه کند، دیگر از چیزی نمیترسد.
یک رکن محبوبیت سردار سلیمانی، شجاعت ایشان است
-
دربارۀ سردار سلیمانی یک نکتهای را با شما در میان بگذارم. در این چند روز خیلی دلم گرفته است،
-
البته دربارۀ سردار سلیمانی خیلی صحبت میشود، اما ایشان دچار یک غربت خیلی بزرگ شده است.
-
در این چند روز بعد از شهادت سردار سلیمانی، از صداوسیما و رسانههای مختلف، از اخلاص ایشان
-
زیاد شنیدهایم. چرا اینهمه عالم را بههم ریخت و اینهمه دلها را تسخیر کرد؟ همه میگویند بهخاطر
-
اخلاص ایشان است. شکی در صحّت این حرف نیست و این بهجای خودش محفوظ است ولی آیا هر
-
کسی مخلص باشد اینقدر محبوب میشود؟ نه!
-
بیتردید رکن رکین محبوبیت ایشان و این زلزلهای که ایجاد کرده، اخلاص است، اما یک رکن دیگرش،
-
شجاعتِ ایشان است. مثلاً این فیلم را زیاد پخش میکنند که سردار سلیمانی، خیلی راحت دارد روی
-
خاکریز راه میرود؛ انگار آنجا راحتتر میتواند فکر کند؛ با اینکه خطر اصابت گلوله از سوی دشمن وجود
-
دارد. یا فیلم دیگری هست که ایشان دارد میرود از کنار خاکریز به آنطرف نگاه کند، اما چند نفر از
-
همراهانش، او را میگیرند که جلوتر نرود تا دشمن او را با تیر نزند. این رکن شجاعت، در محبوبیت شهید
-
حججی هم بسیار مؤثر بود. مردم در آن نگاه آخر شهید حججی، یک نترسیدن دیدند و تمام شد! همه
-
متحوّل شدند.
خدا میداند حضرت زهرا(س) چه رزمندههایی را شجاع تربیت کرده است!
-
شهادت یک شجاعتی میخواهد. دربارۀ شهدای دفاع مقدس، باید روی این موضوع کار بشود و
-
مستندهایی ساخته بشود که نشان بدهد مادرِ یک شهید، بچهاش را چطور تربیت کرده که او به این حد
-
از شجاعت رسیده است؟ حتماً مادرش یک مایهای از شجاعت داشته و یک جاهایی به بچهاش گفته
-
است «نترس!» یا نترسیدن خودش را به بچهاش نشان داده است و الّا فرزندش، به مقام شهادت
-
نمیرسید.
-
خدا میداند که حضرت زهرا(س)، در جبههها چه رزمندههایی را شجاع تربیت کرده است! دوستان من،
-
همۀ شما میتوانید طوری زندگی کنید که حضرت زهرا(س) برای شما مادری کند، ایشان مادر معنوی
-
شما هم هست، اگر معرفت پیدا کنید، ایشان برای شما مادری میکند. کافی است مثل بچهای که
-
مادرش را از دست داده درِ خانۀ حضرت زهرا(س) گریه کنید و به ایشان متوسل بشوید…
-
در این چند روز، میدیدیم که مردم واقعاً بههمریخته، ناراحت و عصبی بودند، دست و دلشان به کار
-
نمیرفت و میگفتند: «قهرمانمان را زدند» حالا اگر مادرتان را زده بودند، چه میشد! ببینید
-
امامحسن(ع) و امامحسین(ع) در مدینه چه کشیدند!
-
مردم ما بعد از شهادت سردار سلیمانی، از «انتقام» میگویند، اما میدانید که در خانۀ علی(ع) کسی
-
نمیتوانست از انتقام حرف بزند؟ مردم اینجا بیرون ریختند و تظاهرات کردند و تشییع پیکر شهدا بسیار
-
باشکوه بود، اما فاطمه زهرا(س) را شبانه و مخفیانه به خاک سپردند. حتی به بچهها فرمودند که
-
آستینها را روی دهان بگذارند تا صدای گریۀ آنها بلند نشود. گریه و نالۀ بچههای فاطمه(س) در سینه و
-
گلویشان مانده است که الان ما بعد از 1400سال اینطور برای ایشان گریه میکنیم…