آن روز، پيامبر(ص ) روزه بود، شب پنجشنبه به مسجد قبا رفت و خواست در آنجا بعد از نماز، افطار كند، به حاضران فرمود:(آيا نوشيدنى هست ؟).
اوس بن خولى كه از مسلمانان مدينه بود، رفت و ظرفى كه در آن مقدارى دوغ آميخته به عسل بود آورد و نزد رسول خدا(ص ) نهاد، آن حضرت اندكى از آن چشيد و سپس آن ظرف را كنار گذاشت ، و از آن غذا نخورد و فرمود: اين غذا از دو نوشيدنى است ، كه يكى از آن ، كافى است و نيازى به ديگرى نيست ، من اين غذا را نمى خورم ، و آن را حرام هم نمى كنم ، ولى براى خدا تواضع مى كنم ، زيرا هركس براى خدا تواضع كند، خداوند مقام او را ارجمند مى نمايد، و هر كس براى خدا تواضع كند، خداوند مقام او را ارجمند مى نمايد، و هر كس تكبر كند، خداوند مقام او را پست مى گرداند، و هر كس در زندگى ، حد عادلانه معاش را رعايت كند، خدا به او روزى بخشد، و كسى كه اسراف كند، خدا او را از روزى ، محروم نمايد، و هر كس بسيار در ياد مرگ باشد، خدا او را دوست مى دارد (149)
فرشته اى از جانب خداوند، نزد رسول خدا(ص ) آمد و عرض كرد: (خداوند تو را مخير كرده كه بنده و رسول و متواضع باشى ، و يا اينكه پادشاه و رسول باشى ؟).
پيامبر(ص ) به جبرئيل نگاه كرد، جبرئيل نگاه كرد، جبرئيل با دست اشاره نمود كه تواضع را انتخاب كن ، پيامبر(ص ) به آن فرشته گفت :(انتخاب كردم كه بنده و رسول متواضع باشم ).
فرشته گفت : (با اين انتخاب ، آن مقامى كه در پيشگاه پروردگارت داراى ، چيزى كاسته نخواهد شد. (150)
|