مطالبه امام كاظم (ع ) فدك را از مهدى عباسى
(مهدى عباسى سومين طاغوت عباسى ، براى سرپوش گذاشتن بر جنايات خود، روزى اعلام كرد، مى خواهم مظالم عباد و حقوقى كه مردم برگردن من دارند، به صاحبانشان بپردازم ، امام كاظم (ع ) اين اعلام را شنيد، براى استرداد (فدك ) كه مال فاطمه (س ) و سپس فرزندان فاطمه (س ) بود، نزد مهدى عباسى آمد، اينك به گفتگوى آنها توجه كنيد):
امام كاظم : (ما بال مظلمتنا لا ترد: چرا آنچه را كه به زور از ما گرفته شده ، به ما بر نمى گردانى ؟)
مهدى عباسى : موضوع چيست ؟
امام كاظم : خداوند متعال هنگامى كه فدك (280) و حومه آن را (كه در دست يهوديان بود) براى پيامبرانش فتح نمود، بر آن اسب و شتر رانده نشد (يعنى بدون جنگ در اختيار مسلمانان افتاد)، خداوند اين آيه (26 اسرء) را بر پيامبرش نازل كرد:
(و آت ذاالقربى حقه : و حق نزديكان را بپرداز.)
پيامبر(ص ) ندانست كه منظور از نزديكان ، چه كسانى هستند، از جبرئيل پرسيد، جبرئيل هم از خدا پرسيد، خداوند (توسط جبرئيل ) به پيامبر(ص ) وحى كرد، فدك را به فاطمه (س ) بده ، پيامبر(ص ) فاطمه (س ) را طلبيد و به او فرمود: (اى فاطمه ! خداوند به من امر كرده تا فدك را به تو بدهم )
فاطمه (س ) عرض كرد: اى رسول خدا! من هم از شما و از خدا پذيرفتم ، تا زمانى كه پيامبر(ص ) زنده بود، وكيل هاى پيامبر(ص ) در سرزمين فدك (مشغول كار) بودند پس از رحلت پيامبر(ص ) هنگامى كه ابوبكر، زمام حكومت را بدست گرفت ، وكلاى فاطمه (س ) را از سرزمين فدك بيرون كردند.
فاطمه (س ) به عنوان اعتراض نزد ابوبكر رفت و فرمود: (فدك را به من باز گردان !)
ابوبكر گفت : شخص سياه يا سرخ پوستى (هر كه باشد) نزد من بياور، تا گواهى دهند.
فاطمه (س )، اميرمؤ منان على (ع ) و (ام ايمن ) را نزد ابوبكر برد و آنها به نفع فاطمه (س ) گواهى دادند، ابوبكرتصديق كرد، و سندى نوشت (كه فرك از آن فاطمه است و) كسى او را از فدك باز ندارد.
فاطمه (س ) از نزد ابوبكر خارج شد و نامه (سند و رد فدك ) را همراه داشت ، در راه به عمر برخورد كرد، عمر گفت : (اى دختر محمد(ص ) در همراه تو چيست ؟)
فاطمه (س ) فرمود: (نامه اى است كه پسر ابوقحاقه (ابوبكر) برايم نوشته است )
عمر گفت : آن را به من نشان بده .
فاطمه (س ) (دستخط) آن را به او نشان داد.
عمر، آن نامه را از دست فاطمه (س ) قاپيد و خواند، سپس روى آن آب دهان انداخت و آن را پاك كرد و پاره نمود و به فاطمه (س ) گفت : (اين فدك را پدرت با راندن اسب و شتر نگرفته است تا تو بخواهى ريسمان بر گردن ما بگذارى ) (يعنى پدرت براى بدست آوردن آن جنگ نكرده و زحمت نكشيده ، تا زحمت پدر را به رخ ما بكشى و ما را محكوم كنى ).
مهدى عباسى : اى ابوالحسن (اى امام كاظم ) حدود فدك را براى ما مشخص كن (تا آن را به تو باز گردانم )
امام كاظم : حد اول آن ، (كوه احد) است ، و حد دوم آن (عريش مصر) است ، حد سوم آن (سيف البحر) (حدود شام و سوريه ) است ، و حد چهارمش (دومة الجندل ) (بين شام و عراق ) است (به عبارت ديگر زمام حكومت همه جهان اسلام بايد در دست ما باشد)
مهدى عباسى : همه اينها جز فدك است ؟
امام كاظم : آرى همه اينها جزء فدك است و همه اينها از سرزمين هايى است كه رسول خدا(ص )، اسب و شتر بر آن نرانده است (بلكه بودن جنگ در اختيار مسلمانان قرار گرفته است . (281)
مهدى عباسى : اين همه ، مقدار زياد است ، بايد در اين باره انديشيد. (282)
|