همیشه هوامونو داره…

همیشه هوامونو داره…

  غروب یکشنبه بود؛ اسفندماه و مصادف با ماه رجب…
پدرم بیمار بود و بستری.
تو فضای مجازی می‌گشتم که یهو یه عنوان مداحی چشممو گرفت.
زبان حال حضرت زینب بود:
به سمت گودال از خیمه دویدم من…
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من…

⏰ به خودم که اومدم، دیدم تا آخرش رو گوش دادم و کلّی اشک ریختم.
یک ساعتی گذشت. خبر از دست دادن پدرم بهم رسید.
جا خوردم. داغ پدر خیلی برام سخت بود، ولی یاد کربلا افتادم. یاد اون خانمی که کلّی داغ روی دلش بود… اما صبر کرد… یاد دختری که سَر پدر رو دید.

📜 یاد اون حدیث افتادم که مضمونش این بود: اگه می‌خواین گریه کنین، برای اباعبدالله گریه کنین.
احساس کردم خیلی آروم شدم. تازه یه پدر مهربون‌تر و دلسوزتر از همهٔ پدرها بالاسرم هست و هوامو داره.
حتماً خودش قلبمو آروم می‌کنه…

📖 #داستانک ؛ #محرم

☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.