بعضی وقتها از سوالاتی که بچههای کوچک میپرسن حیرت میکنم!
مثلا در همین یکی دو روز اخیر…؛ صبر کنید! خودتون ببینید👇
موقعیت: زمانی که حیدر غرق در ماشین بازی بود 🏎…
-مامان! اسرائیل میخواد خدا رو بُکشه؟!!
_من (ضمن اینکه داشتم با خودم کلنجار میرفتم که این سوال از کجا اومده): نه مامان جان خدا هیچ وقت نمیمیره و… (ایمان به خدا)
چند وقت بعد؛ موقعیت: وسط اتوبان و درگیر کارهای آخر سال…
-مامان! فرشتهها بال دارن؟
-من (که دقیقا میخواستم بدونم چی میشه که این سوالا یکدفعه در کلهی بچهای چهار ساله سبز میشه): آره مامان جان، فکر میکنم بعضیهاشون بال داشته باشن؛ راستی یه چیزی میدونستی؟
-حیدر خیره به بیرون، در حالیکه انگار اصلا حواسش به من نیست: نه! چی؟
-من: میدونستی فرشتهها که خیلی مهربون هم هستن و دیده هم نمیشن کارهایی که خدا بهشون میگه رو انجام میدن؟؛ حالا یه چیز باحال تر اینکه میدونستی همهی آدما دو تا فرشته روی شونههاشون دارن؟ یکی روی این شونه (درحالیکه دستم روی شونهی دست راستشه) و یکی روی این یکی شونه (سمت چپ…)
-حیدر: خب چرا؟!
-من: چون قراره کارهای خوب و بد ما رو بنویسن و به خدا بگن که مثلا حیدر امروز خیلی کارهای خوبی انجام داده …؛ تازه غیر از این ها کلیییی فرشتههای دیگه هم هستن که هر کدوم یه کاری انجام میدن؛ مثلا بعضیهاشون هر روز مراقب حیدر هستن، مثلا یادته دیشب بدجوری زمین خوردی اما هیچیات نشد؟؛ من فکر میکنم فرشتهها مراقبت بودن که طوریات نشد… جالب بود؟ دوست داشتی؟ (ایمان به ملائکه)
-حیدر در حالیکه یک لبخند ملیح همراه با رضایت، کُنج لبش نشسته: آره مامان؛ بیا بیشتر با هم حرف بزنیم!…
موقعیت: پارک در حال تاب سواری
-من: حیدر! برگهای این درخته رو ببین، چطوری جوانه زده! وایی مگه میشه روی این شاخهی خشکی که انگار دیگه مُرده یه برگ سبز جوان، جوانه بزنه؟!😌 (ایمان به معاد و آخرت، فعلا در حد همین سوال!)
حالا چرا اینا رو براتون گفتم؟ یکی اینکه بگم خیلی وقتها ما مامان باباها میتونیم از روی سوالات بچهها متوجه بشیم که «کی» وقت صحبت کردن در بارهی «چیه» (مخاطبسنجی)؛ مثلا من قصد نداشتم الان دربارهی مبحث خیلی مهم «هفت متعلق ایمان» با پسرم صحبت کنم و فکر میکردم که خیلی زود باشه! اما این هفته، این سوالا برام نشونه بود که باید کم کم، خیلی آروم آروم، حتی توی موقعیتهایی که پیش میاد بهش از این هفت ایمان بگم؛ حالا چرا؟ چون هم دلایل فردی داره و هم دلایل کلان و اجتماعی!
دربارهی دلیل فردی که حرف بسیاره اما همیشه برای من، ایجاد این ایمانها در قلب، به منزلهی حفظ شدن اون آدم از خطرات و آسیبهای معرفتی و روحیه، چرا؟ چون تحلیلم اینه که اساس ایمان (که از کلمهی «امن» میاد) بر امنیت استواره و خب خیلی وقتها با خودم میگم «من که نمیتونم در هر شرایطی مراقب بچم باشم و اونو بِپام! اما میشه چیزی رو در قلبش ایجاد کرد که در برابر خطرات و تهدیدات واکسینهاش کنه»…
درمورد ضرورت اجتماعی و کلانش هم، مثلا میدونستید طبق صبحتهای حضرت آقا و امام خمینی، حفظ ایمان مردم به دلیل اینکه قوام و اساس نظام هست «واجبه»؟ و از طرفی حفظ نظام جمهوری اسلامی از «اوجب واجباته»؟
خب نتیجه اینکه «حفظ ایمان مردم میشه از اوجب واجبات!»
واقعا چند درصدِ ما میدونیم که اوجب واجبات، حفظ ایمان مردمه!😯
یا اصلا یه سوال دیگه که شما بگید! اینکه میدونید توی قرآن چنننند بار کلمهی «ایمان» (و مشتقاتش) اومده؟🧐
ایام عید و ماه مبارک رمضان فرصت خوبیه که درمورد این هفت ایمان (ایمان به غیب، خدا، ملائکه، کتابهای آسمانی، انبیا، آخرت و آیتهای الهی) با بچهها صحبت کنیم؛ حالا چجوری؟
میخوام فیلم یکی از جلسات «بازخوانی مباحث اتاق کودک و نوجوان» رو که در جمع مدرسین استراتژی برای کودکان داریم تقدیمتون کنم👇؛ خیلی التماس دعا 🙏🌸
نکات تکمیلی در کانال کودکان استراتژیست👇
https://eitaa.com/strategistkids
✍️مریم خانمحمد نیماوری
📢 کانال تفکر تفریحی در شبکههای اجتماعی:
https://zil.ink/tafakortafrihi