در دوران مدرسه من یکی از اون بچه هایی بودم که تقلب می رسوندم به رفیقام، ولی بعد از آشنایی با شهید هادی، تصمیم گرفتم که توبه کنم و دیگه دور تقبل رو خط بکشم.
من به شهید هادی قول داده بودم که دیگه تقلب نکنم ولی برای یه امتحان یکی از رفیقام ازم خواهش کرد که جوابا رو براش بگم و من هم از روی دلسوزی جواب ها رو بهش دادم. همون شب شهید هادی با ناراحتی اومدند تو خوابم و بهم گفتند: مگه قول ندادی چرا به قولت عمل نکردی؟!
نمی دونم که چطور این خان داداش اومد تو زندگیم … و چرا این شهید به من معرفی شد، اما اینو خوب میدونم که خدا دست رد هیچ وقت به سینه ی بنده اش نمی زنه و به هیچ کس نه نمیگه. خدایا ممنونم که ابراهیم را، هادی زندگی ام کردی.
از خدا کمک خواستم خدا هم به من داداشم رو داد. با اینکه داداش ندارم، اما
تکیه گاه زندگی ام شده خلاصه اینکه از خدا و آقا امام زمان (عج) ممنونم که چنین الگویی در مسیر زندگی من قرار دادند. سعی میکنم همیشه قدرشون رو بدونم.
📙برگرفته از کتاب یارانابراهیم
با شهید ابراهیم هادی همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63