🖥روایتهای زنانه از قلب ایران
❤️آتشبسِ خوشمزه
📝تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴
📝فائزه روحانی
چند روز پیش عمهجان را توی امامزاده دیدم. عجیب بود. معمولا این طور جاها نمیآمد. چسبیده بود به ضریح و داشت نفرین میکرد: «الهی به زمین گرم بخورن، الهی نابود بشن…» دستم را گذاشتم روی انگشتهای چروکی که مثل همیشه ناخنهای لاکزده داشتند. من را هم مثل شبکههای ضریح بغل کرد. خیلی سال بود بغلم نکرده بود.
نفرینهایش به دعا تبدیل شدند:«خدا بچه هاتو نگه داره، خدا حفظتون کنه. شماها خوبید؟ سالمید؟» همانجا ایستاده با هم حرف زدیم و اخبار و نفرین و دعا ردوبدل کردیم. موقع خداحافظی گفت:«امشب شام بیایین خونه ما.» خیلی سال هم بود که شام دعوتمان نکرده بود. تشکر کردم و گفتم:«انشاءالله بعد از جنگ!» به نظر خودم وعدهی سرخرمن داده بودم.
دیشب زنگ زد و پرسید:«خب چه روزی میآیید؟» گفتم:«آخه عمهجان معلوم نیست هنوز جنگ تموم شده باشه که.»
خندید و گفت:«میدونم؛ ولی دیگه نمیترسم؛ اینهمه سال ماهواره ما رو از حمله نظامی اسرائیل و آمریکا ترسوند، حالا دیدم اون ترسه از این جنگه سخت تر بود. حمله هم کرد، شما بیایید. فردا شب منتظرم.»
قبول کردم و تلفن را گذاشتم. درست است که «به زمین گرم بخورند الهی» ولی باعث شدند ما امشب بعد از چند سال دستپخت بینظیر عمه جان را چشیدیم.
📩روایتهای خود را برای انتشار در رسانه ریحانه به حسابهای زیر ارسال کنید.
🖥 ایتا (https://eitaa.com/reyhaneh_contact) | بله (https://ble.ir/reyhaneh_contact) | روبیکا (https://rubika.ir/reyhaneh_contact) | سروش پلاس (https://splus.ir/reyhaneh_contact)
🖥 @khamenei_reyhaneh