2 : دستور العملى از حضرت امام صادق (ع ) (14)
در حديث ( عنوان بصرى ) كه مورد توجه علماى اخلاق است ، دستورهايى از حضرت امام صادق عليه السلام براى سالكان الى الله آمده است كه ما ترجمه روايت را ذكر مى كنيم .
( عنوان بصرى ) پيرمردى بود كه هفتاد و چهار سال از عمرش مى گذشت ، او مى گويد.
(من سالها با ( مالك بن انس ) رفت و آمد داشتم . هنگامى كه جعفربن محمد الصادق عليه السلام به مدينه آمد، من رفت و و آمد با او را نيز شروع كردم و دوست داشتم همان گونه كه از (مالك ) درس مى گيرم . از آن حضرت نيز درس بگيرم ، تا اينكه روزى حضرت به من فرمود: ( من شخص بدهكارى هستم (يعنى خداى تعالى وظايفى را از من به گونه وجوب خواسته كه بايد انجام دهم ) و علاوه بر اين در هر ساعى از ساعات شبانه روز اوراد و اذكارى دارم ، مرا از ورد و ذكرم باز ندار و از مالك درس بگير و با او در رفت و آمد باش ، هم چنان كه تا حال بودى .) من از اين سخن امام غمناك شدم و از حضورش بيرون رفتم و در دل گفتم : اگر امام در من خيرى را به فراست در مى يافت . مرا از رفت و آمد به نزدش و فرا گرفتن علمش باز نمى داشت . از آنجا به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم و به آن حضرت سلام كردم سپس – فرداى آن روز – به روضه مطهره بازگشتم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم و عرض كردم : ( ياالله ! يا الله ! از تو مسالت دارم كه دل جعفر را بر من مهربان سازى و از عملش آنچه را كه به صراط مستقيم راه يابم ، روزى ام گردانى ) و غمناك به خانه ام بازگشتم و ديگر به نزد مالك نرفتم . دلم از محبت جعفر عليه السلام سير شده بود و به جز براى نماز واجب از خانه بيرون نمى رفتم تا اينكه دلم تنگ شد، پس نعلين به پا كرده و عبا بر دوش گرفته و قصد محضر جعفر عليه السلام را كردم و اين پس از آن بود كه نماز عصر را خوانده بودم .
چون به خانه آن حضرت رسيدم ، اجازه ورود خواستم خدمتگزار حضرت بيرون آمد و گفت : ( چه مى خواهى ؟ گفتم : ( براى عرض سلام بر شريف (به فرزندان رسول الله صلى الله عليه و آله ) آمده ام .) گفت : ( به نماز ايستاده است .) من در مقابل خانه نشستم ، اندكى گذشت و خادم بيرون آمد و گفت : ( ادخل على بركه الله ) من داخل شدم و بر آن حضرت سلام كردم ، او جواب داد و فرمود: (بنشين ، خدايت بيامرزد) نشستم . پس اندكى امام سر به زير انداخت و سپس سر برداشت و فرمود: (كنيه ات چيست ؟) گفتم : (ابو عبدالله .) فرمود: ( خدا كنيه ات را ثابت كند و موفقيت بدارد! اى ابو عبدالله ! سوالى داشتى ؟) در دلم گفتم : اگر در زيارت حضرت و عرض سلام بر او هيچ فايده اى نداشت جز همين دعا، بى شك زياد بود، امام فرمود: (سوالى داشتى ؟) عرض كردم : (از خداى تعالى خواستم كه دل شما را با من مهربان كند و از دانش ات بهره مندم فرمايد، اميدوارم خداى تعالى درخواست مرا درباره شريف اجابت فرموده باشد.) فرمود: (اى ابا عبدالله ! دانشى كه مخصوص ماست ، آموختنى نيست ، بلكه نورى است كه خدا بر دل كسى كه مى خواهد راهنماييش كند، مى افكند. پس اگر خواستى از چنين دانشى بهره مند گردى ، در آغاز بايد حقيقت بندگى را در جان خود پيگيرى كنى و با به كار گرفتن دانش در طلب علم باشى و از خدا درخواست فهم كنى تا خداوند به تو بفهماند.)
گفتم : ( يا شريف !…) فرمود: (بگو يا ابا عبدالله )عرض كردم : ( يا ابا عبدالله ! حقيقت بندگى چيست ؟ فرمود ( سه چيز است :
اول ، آنكه بنده خدا در تمام آنچه خداى تعالى در اختيار او قرار داده است ، ملكيتى براى خود نبيند، زيرا بندگان حقيقى هيچ چيز نمى شوند و اموال را مال خدا مى بينند و هر جا كه خداى تعالى دستور فرموده ، آن را قرار مى دهند. دوم آنكه بنده براى خودش تدبير نداشته باشد. و سوم همه اشتغال و كارش در دستورات و امر و نهى الهى باشد.
پس هنگامى كه بنده اى در نعمتهاى الهى مالكيتى براى خود نديد، انفاق كردن در موردى كه خدا دستور داده ، بر او آسان مى شود و هرگاه بنده تدبير امور خود را به مدبرش واگذار كرد، مصيبتهاى دنيا بر او آسان مى شود و هرگاه بنده اى به آنچه خداى تعالى امر و نهى فرموده ، مشغول شد، فراغتى به او دست نمى دهد تا به مجادله و مباهات با مردم بپردازد و اگر خداى تعالى بنده اى را گرامى داشت و به اين سه صفت موفق فرمود، دنيا و
شيطان و خلق همگى در نظر او خوار مى شوند، و او از روى زياده طلبى و يا فخر فروشى دنيا را نمى طلبد و آنچه را كه در نزد مردم است به خاطر عزت يافتن و برترى جستن طلب نمى كند و روزگار خود را به بطالت نمى گذراند و اين اولين درجه تقوى است ، خداى تعالى مى فرمايد: اين خانه آخرت را ما براى كسانى قرار خواهيم داد كه در زمين برترى و فساد نخواهند، و عاقبت نيكو از براى افراد با تقواست .)
گفتم : ( يا ابا عبدالله ! مرا وصيتى بفرما.) فرمود: (نه چيز وصيت مى كنم ، اين نه چيز وصيت من به كسانى است كه بخواهند در راه خدا قدم بردارند، از خدا مى خواهم كه تو را موفق بدارد تا آنها را به كار بندى . سه چيز از آن نه چيز درباره رياضت نفس است ، و سه چيز درباره بردبارى ، و سه چيز در دانش آموزى است ، پس نيكو به خاطرم بسپار، مبادا به آنها با ديده حقارت بنگرى .) (عنوان ) مى گويد: (كاملا توجه كردم ببينم حضرت چه دستور مى دهد؟)
امام فرمود: ( اما آنكه درباره رياضت است :
1. مبادا چيزى را كه اشتها ندارى ، بخورى ، كه حماقت و ابهلى مى آورد. جز به هنگام گرسنگى چيزى مخور.
2. چون خواستى بخورى ، از حلال بخور و نام خدا را ببر.
3. به ياد حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله باش كه فرمود: آدمى ظرفى را پر نكرد كه شرش از شكم بيشتر باشد، و چون ناچار بايد بخورى ، يك سوم شكم را براى غذا و يك سوم را براى نوشيدن و يك سوم ديگر را براى نفس كشيدن بگذار.
و اما آنكه درباره بردبارى است :
1. كسى كه به تو گفت : اگر يكى بگويى ، ده جواب خواهى شنيد، به او بگو: اگر ده هم بگويى ، يك پاسخ از من نخواهى شنيد!
2. كسى كه تو را ناسزا گفت ، بگو: اگر در آنچه ميگويى راستگويى از خدا مى خواهم كه مرا بيامرزد و اگر در آنچه مى گويى ، دروغگوى از خدا مى خواهم كه تو را بيامرزد.
3. هر كس تو را تهديد به جور و غدر كرد، تو او را وعده نصيحت و دعابده .
و اما آنكه در بار دانش است :
1. هر چه نمى دانى ، از دانشمندان بپرس ، و مبادا پرسش ، و مبادا پرسش تو به آن منظور باشد كه انان را در تنگناى جواب قرار دهى و يا ازمايش كرده باشى .
2. و مبادا كه به راى خود عمل كنى ، تا مى توانى راه احتياط را از دست مده .
3. از فتوا دادن بگريز، هم چنان كه از شير مى گريزى ، و گردنت را پل پيروزى ديگران مكن .
سپس امام صادق عليه السلام فرمود: ( يا ابا عبدالله ! از نزد من برخيز كه نصيحت لازم را به تو كردم و ورد مرا بر هم مزمن كه من درباره خودم مرد بخيلى هستم (بسيار مواظب وقت خود هستم )