13 : وصيت نامه شيخ محمد بهارى همدانى به شاگرد خود (43)
آنچه براى جناب آقا شيخ احمد لازم است ، اين است كه تامل درستى نمايد، ببيند بنده است يا آزاده ، اگر ديد آزاد است ، خودش مى داند – كه هر كارى بخواهد بكند – و اگر دانست بنده است و مولا دارد، سر خود نيست هر كارى بكند ولو دستى حركت دهد تاز وى جهت آن سوال خواهد شد، جواب درستى بايد بگويد، پس بنابر اين بايد سعيش در تحصيل رضاى مولايش باشد، اگر چه ديگران راضى بر آن كار نباشند ابدا و و تحصيل رضاى مولاى حقيقى جل شانه نيست مگر در تحصيل تقوا. غرض اصلى از خلقت حاصل نخواهد شد، به جز اينكه معرفت و محبت ميان عبد و مولا باشد، و تحصيل تقوا محتاج به چند چيز است كه چاره ندارد از آنها، يكى ، پرهيز از معاصى است ، بايد معاصى را تفصيلا ياد بگيرد، هر يك را در مقام خود ترك نمايد، كه از جمله معاصى است ، ترك واجبات . پس بايد واجبات خود را هم به مقدار وسع و ابتلا به آنها ياد گرفته ، عمل نمايد، و اين واضح است كه با معصيت كارى اسباب محبت و معرفت نخواهد شد – اگر اسباب عداوت نباشد- اگر شيخ احمد بگويد: من نمى توانم ترك معصيت بالمره (:: يكباره ) بكنم ، لابد واقع مى شوم ، جواب اين است كه : بعد المعصيه مى توانى كه توبه كنى . كسى كه توبه كرد از گناه ، مثل كسى است كه نكرده ، پس مايوس از اين در خانه نبايد شد، اگرچه هفتاد پيغمبر را سر بريده باشد. باز توبه اش ممكن است قبول باشد، مولاى او قادر است كه خصماى (:: دشمنان ) او را راضى كند از معدن جود خودش جلت قدرته .
دوم اينكه : مهما امكن پرهيز از مكروهات هم داشته باشد، به مستحبات بپردازد. حتى المقدور چيز مكروه به نظرش حقير نيايد، بگويد: كل مكروه جائز. بسا مى شود يك ترك مكروهى پيش مولا از همه چيز مقربتر واقع خواهد بود، يا اتيان مستحب كوچكى ، و اين به تامل در عرفيات ظاهر خواهد شد.
سوم :تر مباحات است در غير مقدار لزوم و ضرورت ، اگر چه شارع مقدس خيلى چيزها را مباح كرده براى اغنيا، اما چون در باطن ميل ندارد بنده او مشغول به غير او باشد از امورات دنيويه ، و لذا خوب است بنده به نظرا به ميل مولا اين مزخرفات را تماما يا بعضها (:: بعضى را) ترك نمايد – اگر چه حرام نباشد ارتكاب به آنها – اقتداء بالنبيين عليه السلام و تاسيا بالائمه الطيبين الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين .
چهارم : ترك كند ما سوى الله را، كه در دل خود غير او را راه ندهد، چطور گفته خواجه :
نيست در لوح دلم جز الف قامت يار |
چكنم حرف دگر ياد ندادم استادم |
اگر جناب شيخ احمد بگويد: با اين ابتلا به معاش و زن و بچه و رفيق و دوست چطور مى شود آدم ترك ماسوى الله بكند و در قلبش غير ياد او چيزى نباشد، اين فرض به حسب متعارف بعيد است و شدنى نيست ، مى گوييم : آن مقدارى كه تو بايد ترك كنى ، آن هر كسى است كه تو را از ياد او جل شانه نگاه دارد، با آن شخص بايد به مقدار واجب و ضرورت بيشتر محشور نباشى ، و اما هر كس كه خدا را به ياد تو بياندازد، ترك مجالست او صحيح نيست .
حضرت عبسى على نبيناو آله و عليه السلام فرمودند: معاشرت كنيد كبا كسانى كه رويت آنها خدا را به ياد شما مى اندازدالحاصل طالب خدا اگر صادق باشد، انس خود را يواش يواش از همه چيز ببرد، و همواره در ياد او باشد مگر اشخاصى را كه در اين جهت مطلوب به كارش بيايد و آن هم به مقدار لازمه آن كار، پس با آنها بودن منافاتى با ياد خدا بودن ندارد، و محبت اين اشخاص هم از فروع محبت الهى است – جل شانه – منافات با محبت الهى ندارد.
اگر شيخ احمد بگويد: اينها حق است ، وليكن من با اين حال نمى توانم به جا بياورم ، زيرا كه شياطين انس و جن به دور ما احاطه كرده ، متصل وسوسه مى كنند، هميشه مانعند و ما هم كناره بالمره نمى توانيم بكشيم ، امر معاش اختلال پيدا مى كند، از عهد خودمان هم بر نمى آييم تا كار به كار كسى نداشته ، مشغول خودمان باشيم ، ما كجا، اين حرفها كجا! جواب مى گوييم : اگر امورات ، آنى (:: يكباره ) باشد همين طور است كه مى گويى ، از اين هم بزرگتر مثل كوه بدوا (:: در آغاز) به نظر آدم مى آيد كوچك نيست ، ليكن اشكا