42 – عنايت علوى (ع )
فاضل محقق آقاى ميرزا محمود شيرازى – كه داستانهاى 5 تا9 از ايشان نقل گرديد – فرمود: مرحوم شيخ محمد حسين جهرمى از فضلاى نجف اشرف واز شاگردان مرحوم آقا سيد مرتضى كشميرى – اعلى اللّه مقامه – بود و با شخص عطارى در نجف طرف معامله بود؛ يعنى متدرجا از او قرض الحسنه مى گرفت و هرگاه وجهى به او مى رسيد مى پرداخت .
مدتى طولانى وجهى به او نرسيد كه به عطار بدهد، روزى نزد عطار آمد و مقدارى قرض خواست ، عطار گفت آقاى شيخ ! قرض شما زياد است و من بيش از اين نمى توانم به شما قرض دهم .
شيخ مزبور ناراحت شده به حرم مطهر مى رود و به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام شكايت مى كند و مى گويد: يا مولاى ! من در جوار شما و پناهنده به شما هستم ، قرض مرا ادا كنيد.
بعد از چند روز، يك نفر جهرمى مى آيد و كيسه پولى به شيخ مى دهد و مى گويد اين را به من داده اند كه به شما بدهم و مال شماست ، شيخ كيسه را گرفته فورا نزد عطار مى آيد و چنين قصد مى كند كه تمام قرض خود را بپردازد و بقيه را به مصرف فلان و فلان حاجت خود برساند. به عطار مى گويد: چقدر طلب دارى ؟ مى گويد زياد است ، شيخ گفت هرچه باشد مى خواهم ادا كنم ، پس عطار دفتر حساب را آورده جمع آورى مى كند و مى گويد فلان مقدار (مرحوم ميرزا مبلغ را ذكر نمود و بنده فراموش كرده ام ). پس كيسه پول را مى دهد و مى گويد اين مبلغ را بردار و بقيه را بده .
عطار در حضور شيخ ، پولها را مى شمارد، مى بيند مطابق است با آنچه طلب داشته بدون يك فلس كم يا زياد. شيخ با دست خالى با كمال ناراحتى به حرم مطهر مى آيد و عرض مى كند يا مولاى ! مفهوم كه حجت نيست (يعنى اينكه عرض كردم قرض مرا ادا كنيد، مفهوم آن كه چيز ديگر نمى خواهم مراد من نبوده ) يا مولاى من ! فلان و فلان حاجت دارم و بالجمله چون از حرم مطهر خارج مى شود، وجهى به او مى رسد مطابق آنچه كه مى خواسته و رفع احتياجش مى گردد.