44 – اداى قرض
در تاريخ مدينه دهلويست كه يك مرد نيك هزار اشرفى وام داشت و بستانكار از او شكايت كرد او را نزد قاضى برد، و يك ماه مهلت گرفت و رفت به درگاه خداى تعالى و بر پيغمبر – صلى الله عليه و آله – زارى كرد. شب 27 ماه رجب در خواب ديد كه يكى مى گويد: خدا وام تو را مى پردازد! برو نزد اين عيساى وزير و بگو رسول خدا – صلى الله عليه و آله – مى فرمايد سه هزار وامم را بپرداز.
بيدار شد و شاد بود و با خود انديشيد كه اگر گفت : نشانه اين واقعه چيست ؟ چه گويم ؟ آن روز خوددارى كرد و شب دوم هم همين خواب را ديد و شادمان بيدار شد و باز هم شرمش آمد و آن روز هم نزد وزير نرفت .
شب سوم باز پيغمبر را خواب ديد كه سبب نرفتن را از او پرسيد و گفت : از شما نشانى راستى اين واقعه را مى خواهم ؟
پيغمبر آن را پسنديد و فرمود: به او بگو تو پس از نماز سپيده دم تا بر آمدن خورشيد پيش از آن كه با كسى سخن گويى پنج هزار بار بر من صلوات مى فرستى و جز خدا و كرام الكاتبين آن را ندانند.
روز سوم رفت و خوابش را با نشانى گفت ، وزير شاد شد و گفت : مرحبا به رسول خدا – صلى الله عليه و آله – و سه هزار اشرفى براى پرداخت وام به من داد و سه هزار براى هزينه عيال و سه هزار براى هزينه عيال و سه هزار براى سرمايه كار و از من خواست پيوند دوستى از او نبرم و هر نيازى را به او پيشنهاد كنم . سه هزار را نزد قاضى بردم و بستانكار را با افسوس و آه نزد او ديدم و پول ها را شمردم و داستان از گفتم .
قاضى گفت : چرا همه كرم از وزير باشد، من خودم وام تو را مى پردازم .
بستانكار گفت : من سزاوارترم كه بگذرم و گفت من براى رسول خدا و رسول خدا از اين پول گذشتم . قاضى گفت : من آن چه در راه خدا دادم پس نگيرم و همه اموال را با خود آوردم شكر گزار خدا و مصلى بر پيغمبرش . (23)