219 – فريادرسى صلوات در قبر
شبلى نقل نموده است كه : من همسايه اى داشتم وفات نموده ، بعد از آن ، او را خواب ديدم ، از او پرسيدم : حق تعالى با توجه كرد؟
گفت : اى شيخ ! هول هاى بزرگ ديدم ، و رنج هاى عظيم كشيدم . از آن جمله به وقت سؤ ال منكر و نكير، زبان من از كار باز ماند. با خود مى گفتم : واويلاه ، اين عقوبت از كجا به من رسيد؟ آخر من مسلمان بودم و بر دين اسلام مردم .
آن دو فرشته ، به عنف و غلظت ، از من جواب طلبيدند. ناگاه شخصى نيكو موى و خوش بوى آمد، ميان من و ايشان حايل شد، و مرا تلقين كرد تا جواب ايشان را بر وجه صواب دادم ، از آن شخص پرسيدم : تو كيستى – خدا تو را رحمت كند – كه من را از اين غصه خلاصى دادى ؟
گفت : من شخصى ام كه مخلوق شده ام از صلواتى كه تو بر پيغمبر – صلى الله عليه و آله – فرستادى ، و ماءمورم به آن كه در هر وقت و هر جا كه درمانى ، به فرياد تو رسم .