1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ قَالَ كَانَ الطَّيَّارُ يَقُولُ لِي إِبْلِيسُ لَيْسَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِنَّمَا أُمِرَتِ الْمَلَائِكَةُ بِالسُّجُودِ لاِدَمَ ع فَقَالَ إِبْلِيسُ لَا أَسْجُدُ فَمَا لِإِبْلِيسَ يَعْصِى حِينَ لَمْ يَسْجُدْ وَ لَيْسَ هُوَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ قَالَ فَدَخَلْتُ أَنَا وَ هُوَ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فَأَحْسَنَ وَ اللَّهِ فِى الْمَسْأَلَةِ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا نَدَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَيْهِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ قَوْلِهِ ي ا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَ دَخَلَ فِى ذَلِكَ الْمُنَافِقُونَ مَعَهُمْ قَالَ نَعَمْ وَ الضُّلَّالُ وَ كُلُّ مَنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ وَ كَانَ إِبْلِيسُ مِمَّنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ مَعَهُمْ
اصول كافى جلد 4 صفحه :139 رواية :1
اصول كافى جلد 4 صفحه :139 رواية :1
جميل گويد: طيار بمن مى گفت : شيطان كه از فرشتگان نبود، و جز اين نيست كه فرشتگان ماءمور بسجده براى آدم عليه السلام شدند، و شيطان گفت : من سجده نميكنم ، پس چرا شيطان گناهكار شد آنگاه كه سجده نكرد با اينكه او از فرشتگان نبود؟ گويد: من و او خدمت حضرت صادق عليه السلام شرفياب شديم ، و بخدا سوگند پرسش خود را بطرز نيكوئى طرح كرد و عرضكرد: قربانت شوم بفرماييد آنچه خداوند مؤ منين را خوانده است از اين كه فرموده است : ((اى كسانيكه ايمان آورده ايد)) آيا منافقان هم در اين خطاب وارد مى شوند (و خطاب شامل آنان نيز گردد؟) فرمود: آرى و شامل گمراهان نيز گردد، و شامل هر كس كه بدعوت آشكار (اسلام ) اعتراف كرده نيز گردد، و شيطان هم از كسانى بود كه بدعوت آشكار با آنان (يعنى فرشتگان ) اعتراف كرده بود.
شرح :
مقصود از اين كه راوى گويد: طيار سؤ ال را خوب طرح كرد روشن است زيرا خدمت امام عليه السلام كه رسيدند ادب را رعايت كرد و سؤ ال اصلى را كه صورت اعتراض بخداى تعالى داشت طرح نكرد، بلكه سؤ ال ديگرى طرح كرد كه اين صورت را نداشت ولى در ريشه با هم مشترك بودند و از جواب امام عليه السلام شبهه اصلى نيز برطرف شده و جواب آن نيز داده مى شد، و امام عليه السلام چون از راه اعجاز منظور اصلى او را متوجه شده بود سؤ ال اصلى را هم طرح فرموده و از آن جواب داد.